پيک هفته

   

پيک نت

پيوندهای پيک بايگانی پيک

hafteh@peiknet.com

 

    hafteh@peiknet.com

 
 
پيک هفته
 
 

 

 
 

 

 

 

 


ميهن من
خانه ماست

خانه ما "ايران" است

 

   

انقلاب مشروطه ايران سرآغاز يك جنبش بزرگ ادبی در ايران بود. براثر اين انقلاب، برای نخستين بار مفاهيم سياسی و اجتماعی وارد شعر و ادبيات فارسی شد. انقلاب مضامين و مسائل و اشكال تازه ادبی را به ميان آورد، كه قبلا در ادبيات فارسی سابقه نداشتند. به گفته ادوارد براون، شرق شناس مشهور، در دوران انقلاب مشروطه در ادب فارسی شعر «ميهني» و «سياسي» عرض وجود كرد. مضامينی كه شعر و ادبيات فارسی تمام دوران پس از مشروطه را تحت تاثير خود قرار داد.

سرسلسله شاعرانی كه با ملك الشعرا بهار، ابوالقاسم لاهوتی، عارف قزوينی، اشرف الدين حسينی ( نسيم شمال)، و فرخی يزدی آغاز شد با ميزراده عشقی، نيما، اخوان، مرتضی كيوان، هوشنگ ابتهاج، احمد شاملو، سياوش كسرايی، نصرت رحمانی، محمد زهری، اسماعيل شاهرودی و … ادامه يافت. همه اينان مسئله "وطن" و مضامين سياسی و اجتماعی را در اين يا آن دوره، به اين يا آن شكل در اشعار و اثار خود منعكس ساختند.

ادبيات نوين ايران درواقع وام دار جنبش و انقلاب مشروطه است. همانطور كه دكتر عالم جان خواجه مراد اف استاد تاجيك ادبيات فارسی در مقاله "ابوالقاسم لاهوتی و شعرای عهد مشروطه " می نويسد:

اديبان دوران مشروطه ايران همچون پيام آوران استقلال و آزادی ملت و كشور به ميدان آمدند. انقلاب اغلب ايشان را بيدار كرد و به عرصه پرجوش و خروش مبارزات اجتماعی و طبقاتی سوق داد، تا استعداد و قريحه شاعری آنان در خدمت مردم و ميهن قرار بگيرد.

از ميان اين شعرا می توان به  بهار، لاهوتی، عارف، اشرف الدين حسينی و فرخی يزدی اشاره كرد. همه آنان كه از شعرای اصلی دوران مشروطيت به شمار می روند، گويا در يك زمان گام به عرصه ادبيات گذاشته و جنبش مشروطه خواهی دوران شكلگيری و كمال يافتن خلاقيت ايشان بوده است. آنان بودند كه شعر فارسی را از محيط دربار و محافل معدود به خيابان و بازار و منبرها برده و مضامين اجتماعی و سياسی، ميهنی و برانگيزاننده را در شعر خود وارد كرده و آن را به بيان درد و رنج و آمال و آرزوی مردم زير ستم مبدل ساختند.

  تحت تاثير جنبش مشروطه در فاصله سالهای 1287 تا 1289 لاهوتی غزل مشهور «يا هر دو»، علی اكبر دهخدا «ياد آر ز شمع مرده ياد آر»، ملك الشعرا بهار مستزاد معروفش «كار ايران با خداست» و مسمط «وطن در خطر است»، فرخی «نای انقلاب» و اشرف الدين گيلانی مستزاد «درد ايران بی دواست» را می سرايند.

انقلاب مشروطه برای نخستين بار مردم را از "رعايای سلطان" به شهروندان و ساكنان " وطن" تبديل كرد. آنچه شعرای عهد مشروطه را در يك حلقه پيوند داد و اشعار ايشان را از لحاظ محتوا به هم نزديك ساخت، همانا مسئله آزادی و استقلال وطن بود. در سالهای 1288 تا 1290  كه ايران دستخوش مبارزه شديد ميان مشروطه خواهان و مستبدين بود و تلاشهای توسعه طلبانه روسيه تزاری و انگلستان در مورد تقسيم ايران به اوج رسيده بود، آهنگ ميهن پرستی و مضامين ضد استعماری در اشعار و تصنيف های عارف و اشرف الدين گيلانی، قصائد و غزلهای بهار و غزلها و سروده های لاهوتی و فرخی مقامی ويژه كسب كرد. از جمله لاهوتی خطاب به ملت ايران می گويد:
وطن خواهان، وطن ويرانه گرديد!
وطن منزلگه بيگانه گرديد.
به خاك ما تجاوزهای اغيار
بر اهل جهان افسانه گرديد
.

اشرف الدين گيلانی نيز در غم وطن ناله می كند و ملت را به همت و غيرت می خواند:
گرديده وطن غرقه اندوه و محن واي
ای وای وطن وای!
خيزيد، رويد از پی تابوت و كفن واي
ای وای وطن وای!
كو همت و كو غيرت و كو جوش فتوّت؟
كو جنبش ملت؟
دردا كه رسيد از دو طرف سيل فتن واي
ای وای وطن وای!

ازآن زمان بود كه مسئله وطن از شعر فارسی و ادبيات فارسی بيرون نرفت. بويژه در دوران كشاكشهای سخت داخلی و جهانی " وطن " به عنصر مهم خلاقيت شاعران و هنرمندان مردم گرا تبديل شد. چنانكه شصت سال پس از لاهوتی و گيلانی و فرخی و بهار درست در گير و دار رويدادهای انقلاب 1357 سياوش كسرايی می سرايد:
تنت را پاره پاره می خواهند وطن
نفتت را رايگان
خاكت را مزارع پرپشت سرنيزه
و نفست را در قفس
دريچه های رهايی را يكايك بر تو می بندند
و تنها دروازه افتخار برتو باز است ای وطن
....
وطن تن واحد شو
وطن، وطن مجروح من
به نيروی ايمان و اتحاد تهمتن شو
كه باران تير در راه است
...

دراين دفتر، جای درد و رنج و افتخار جنگ يكساله ميهنی و 7 ساله فرسايشی و نابخردانه، خونی كه از تن انقلاب 57 رفت و ضربه ای كه به آزادی و استقلال كشور وارد آمد و می رود كه عظيم تر و تاريخی تر وارد آيد خالی است، و اين نشد و نيست مگر براثر تنگ نظری مذهبی از يكسو و اختناق و استبدادی كه از ثروت و غارت و پايمال كردن هر آنچه در انقلاب 57 بدست آمد از سوی ديگر. حكومت ها می آيند و می روند، نسل ها نيز بدنيا می آيند و با چشم بسته به خاك می روند. آنچه می ماند خاكی است كه نامش وطن است و پرچمی كه برای حفظ استقلال آن بدست نسل های بعدی سپرده می شود. اين استقلال از معبر "آزادی” و "عدالت" می گذرد و امروز در وطن ما جدال بر سر آزادی و عدالت همه سويه ايست كه استقلال وطن درگرو آنست. تاريخ نام سرايندگان و نويسندگان اين عصر را همانگونه فراموش نخواهد كرد كه ياد و نقش نامداران بالا را. آنها كه سرداران فرهنگ و هنر مردمی كشور ما بودند و شانه ای به ستبری ستارخان ها، مصدق ها، اميركبيرها و روحانيونی از تبار طالقانی، منتظری و حتی خمينی – درمقطعی نه كوتاه- داشتند. تاريخ درباره همه آنها قضاوت قطعی خود را خواهد كرد، بی اعتناء به تبليغات له و يا عليه حكومت ها و يا موافقت و مخالفت ما و شما! اشتباه نگرشی نيز اگر در اين ميان باشد، تاريخ تصحيح خواهد كرد.