پيک هفته

   

پيک نت

پيوندهای پيک بايگانی پيک

hafteh@peiknet.com

 

    hafteh@peiknet.com


پيک هفته

آرشيو هفتگی

در رابطه با پيک هفته



 

 

 

 

 

 

 

 

 
 

 

 



جمعه بازار تهران
رقيب نماز جمعه تهران
                                                                         افسانه نگاهی

 

آن قديم ها، نه آن چنان قديم كه زندگان به خاطر نداشته باشند! پشت گمرك تهران مركز اوراقچی‌های اتومبيل بود، كه در يك گوشه اش هم لباس دست دوم می‌فروختند.

از خيابان سيروس كه به سمت جنوب می‌رفتی، كنار امام زاده سيد اسماعيل شب‌های جمعه بازار مكاره برپا می‌شد. نرسيده به مولوی، ايستگاه سيد اسماعيل.

حسن بهبودگر، معروف به حسن شعله‌ای متولی اين بازار مكاره شد و سيد حسن قراب اولين دست دوم فروشی را در همين بازار مكاره راه انداخت. بعدهم معروف ترين قهوه خانه تهران را در كنار امام زاده راه انداخت. حسن گلابگير آب انبار امام زاده را كه از معروف ترين آب انبارهای تهران قديم بود، تبديل كرد به يكی از معروف ترين رستوران‌های سنتی ايران. سفره خانه!

بازار مكاره سيد اسماعيل هر روز داير بود، مثل سمساری‌های خيابان نظام آباد در دهه 30 كه حالا آنهم برای خودش شده يك مزون اشياء دست دوم كه خيابان مازندران قديم را تا سينه كش ميدان فوزيه يا امام حسين پيش رفته است.

سرگذشت سمساری ها، دست دوم فروشی‌ها و بازارهای روز تهران، از اينجا آغاز می‌شود و حالا رسيده به چهار راه استانبول.

 

صفوف درهم فشرده دست دوم فروش‌ها در روز جمعه

در تهران روزهای جمعه فقط نماز جمعه برپا نمی شود، بلكه يك بازار روز هم در فاصله‌ای نه چندان زياد از دانشگاه تهران برپا می‌شود، كه اتفاقا مشتری‌ها و مراجعين و طواف كنندگانش چندين و چند برابر نماز جمعه تهران است. صف دشمن شكن خريداران اجناس دست دوم و عتیقه نه در كوچه‌های اطراف دانشگاه تهران، بلكه در خيابان استانبول تهران و در كوچه‌های اطراف بزرگترين پاركينگ آن وحدت مسلمانانی را به نمايش می‌گذارد كه در جمهوری اسلامی به زانو در آمده اند. نه در برابر خداوند، كه در برابر زندگی گران و طاقت فرسا.

پاساژ پروانه حول وحوش چهارراه استانبول است. چهار راهی كه يادگار دوران نامزدی رضاخان و اتاتورك است. دومی مبتكر بود و اولی مقلد. اولی قلدر بود و دومی اهل فكر. قلدری برباد رفت و تفكر ماند. به تركيه و ايران نگاه كنيد!

جمعه ها، مقابل جمعه بازار تهران، بره كشان و نه سياوشون تاكسی‌ها و مسافركش‌های شخصی است. در بازار بزرگ دست دومی كه در پاركينگ بزرگ استانبول برپا می‌شود توريست‌های خارجی، ايرانيان مقيم خارج كه پس از سالها سری به ايران زده اند و در جستجوی گذشته ها، خود را به اين بازار رسانده اند، همان همزيستی برقرار است كه ميان ايرانيان فرنگ نديده با فرنگيان به ايران آمده!

آنقدر بايد مواظب جيب و كيف خود بود و چشم روی سفره و بساط دست دوم فروش‌ها گرداندند، كه ديگر فرصتی برای برتری و كهتری حجاب باقی نمی ماند. غفلت كنی يا كيف و جيبت را زده اند و يا آنچه را دنبالش می‌گشتی، چشم تيز بين و دست چالاك ديگری از روی زمين بلند كرده است.

جمعه بازار تهران تا چند سال پيش، سفره اش تا ناصرخسرو بيشتر پهن نبود، اما حالا سينه خيز تا چهار راه استانبول جلو آمده است. از ستيز شهرداری و نيروی انتظامی با اهل بازار ناصرخسرو داستان‌ها به يادگار مانده است. چند روزی بساط را بهم می‌زدند و دوباره سر از نو روزی از نو. شهرداری و نيروی انتظامی عقب نشينی می‌كرد و دست فروش‌ها پيش می‌آمدند. پايان اين حمله و عقب نشينی به مصالحه‌ای ختم شد كه هم پولش به جيب شهرداری رفت و هم كار دستفروش‌ها قانونی شد. شهرداری تهران پاركينگ پاساژ پروانه را به جمعه بازاری‌ها كرايه داد و دستفروش‌های سمجی كه در پی لقمه نانی بودند كارت شناسائی گرفتند. برای آنها كارت مخصوص جمعه بازار صادر شد، اما به اين شرط كه بساطشان را از 2 بعداز ظهر زودتر پهن نكنند، چرا كه بازار نماز جمعه تهران را می‌شكنند. از آنها تعهد و از مردم تمرد. همين شده كه از ساعت 11-12 ظهر جمعه ها، خيل جمعيت به جای آنكه راهی دانشگاه تهران و شنيدن حرف‌های تكراری و خسته كننده سه پيشنماز15 سال موقت تهران شوند، مسير را كج كرده و راهی استانبول می‌شوند. به انتظار می‌مانند تا بازار شروع شود، و در طول اين انتظار است كه بازار خريد و فروش "رودستی” گرم است. همانقدر كه بحث و مبادله خبرها و سفره درددل گرم است. برای هر متر مربع جائی كه در جمعه بازار استانبول بساط پهن می‌شود، شهرداری اجاره می‌گيرد. و بر سر سفره هائی كه پهن می‌شود از شيرمرغ تا جان و جيب مردم معامله می‌شود.

بازار ازهمان ابتدای ورودی  و سرازيری پاركينگ آغاز می‌شود. از زير نور آفتاب و فضای آزاد كه وارد محوطه می‌شويد، انگار سرازيری تونل تاريخ را پشت سر گذاشته ايد. ابتدا همه جا تاريك است تا چشمتان به آن فضای نيمه تاريك و پر جمعيت عادت كند.

دركنار بسياری از سفره‌های بر زمين پهن شده، يك زندگی در انتظار است و يك زندگی زير تازيانه حراج. اغلب زن و مرد با هم بر سر اين خوان به حراج گذاشته شده ايستاده اند. آنها فروشنده اند. اگر در كنار سفره‌ای كه روی آن اشياء منزل- زينتی و غيرزينتی- كنار هم چيده شده اند زياد در ترديد و تفكر فرو رويد، فروشنده سر سخن را باز خواهد كرد. برايتان سرگذشت آلوده به تمجيد آن جنس و شيئی را خواهد گفت؛ بويژه اگر بوی كهنگی و عتيقه بدهد.

برايتان خواهد گفت كه چگونه دست به دست شده تا رسيده به اين بساط. از سالهای دور، خيلی دورتر از انقلاب 57 خواهد گفت. اگر مبهوت و مجذوب اين شناسنامه‌ها شويد، پول را از كف داده و با اشيائی به خانه باز خواهيد گشت كه نو و دست اول آن را به يك سوم قيمت می‌توانيد در مغازه‌ها پيدا كنيد. بی‌آنكه خاك و گلی بر آن ماليده باشند!

فروشنده‌ای كه ريش داشته باشد بساطش كساد است. شايد به همين دليل باشد كه فروشندگان مرد بازار جمعه تهران اغلب از ريش كنده و به سبيل افزوده اند. اكثرمردان فروشنده سبيل دارند تا مبادا با حزب الهی‌ها اشتباه گرفته شوند!

بازار جمعه تهران، كه در آن از اشياء عتيقه تا قطعات يدكی و نرم افزارهای كامپيوتر را می‌توانيد پيدا كنيد، عملا سرای سرای شده. يعنی افغان‌ها يك گوشه جمع شده اند و تركمن‌ها درگوشه‌ای ديگر. همانگونه كه عرب‌ها يك گوشه و آذربايجانی‌های خودمان در گوشه‌ای ديگر. كسی با مليت كسی كار ندارد. چشم‌ها پيش از آنكه چهره‌ها را بكاود، سفره‌ها را شخم می‌زند.

هيچ قيمتی ثابت نيست، زيرا به سر و وضع مشتری و پرسش كننده قيمت بستگی دارد. فروشندگان خيلی زود می‌توانند حدس بزنند از خارج آمده‌ای يا مقيمی. خارجی هستی يا داخلی. آنوقت، با اين حدس قيمت را می‌گويند. حتی اگر يك دوشاخه برق و يا ليف حمام بخواهی بخری، حساب كلون برنجی درهای قديمی تهران كه جای خود دارد.

بر سر يكی از همين سفره ها، كه روی آن انواع كلون‌های  درهای چوبی چيده شده بود، پا سست كردم. از آنسوی سفره و بساط ابتدا براندازم كردند و بعد، آن كه تسبيح را مانند زنجير و يا جاكليدی دور انگشتانش می‌چرخاند قيمتی پراند كه سرانجام به يك سوم آن با هم به توافق رسيديم. نعل اسبی كه پاشنه بود و سُم اسبی كه كوبه. از كدام در چوبی باغ خاطره‌ها كنده شده و بر سفره جمعه بازار تهران به فروش گذاشته شده بود؟ اين سرگذشت را خودت بايد حدس بزنی.

يك صفحه 33 دور هم خريدم. سوزن ميخی گرامافون ناله روح پرور را از آن در می‌آورد. گران نبود، چون خط افتاده بود و سوزن مرتب روی آن گير می‌كرد. چه اهميتی داشت؟ همين كه چند دقيقه‌ای می‌شد با آن به تونل تاريخ رفت كافی بود.

صفحه‌های قديمی بنان، نوارهای آغاسی، مسعود پرتوی ... هر كدام در بازار جمعه تهران قيمتی دارند. اين قيمت را تعداد خط‌ها و يا پارگی نوارها تعيين می‌كند. هيچ نوار و صفحه پاره و خط داری بی‌مشتری نمی ماند. اين ولع جستجوی گذشته و پشت كردن به آنچه حاكميت تحميل كرده، امروز در ايران يك جنبش است. خراب ترين و خط دار ترين صفحات 45 دور قديمی و يا نوارهای از كيفيت خارج شده قديمی از 200 تومان كمتر نيست.

نزديك بود يك لاله مثلا قديمی هم بخرم اما آشنائی به دادم رسيد و نجاتم داد. اين لاله عكس‌های ناصرالدين شاه را داشت، اما بر خلاف تصور من، قديمی نبود.

بساط مس فروش‌ها زياد پر رونق نيست. تاس و دولچه مسی می‌فروشند و البته قديمی. اين را ديگر نتوانسته بودند با تقلب كهنه كنند؛ و عجيب اينكه هرچه را بعنوان عتيقه – تقلبی و يا اصلی- می‌فروشند به يك ترتيبی وصل است به دوره شاهان. نه تنها شاهان قاجار، كه همين دو شاه آخر ايران، رضا و محمدرضا.

سفره آلبوم عكس، از جمله پر رونق ترين سفره هاست. قيمت اين آلبوم‌ها و عكس‌های آنها بستگی دارد به اين كه چه عكسی را انتخاب كنی، اما از 8 هزارتومان كمتر نيست. عكس‌های ستارخان، مظفرالدين شاه و محمدرضا شاه... كه هيچكدام آنها اصل نيست و كپی است!

يكی از فروشندگان بالای سر اين سفره‌ها برايم تعريف كرد: ما اصل اين عكس‌ها را به قيمت خوبی از دارندگان آنها كه بی‌سرو صدا در گوشه وكنار شهر زندگی می‌كنند و خودشان هم نميدانند كه چه گنجينه‌ای دارند قرض ميگيريم و يا ميخريم. بعد آنها را اسكن می‌كنيم. بعد، آنها را در كارگاه هائی كه داريم به رنگ و فرم عكس‌های قديمی در می‌آوريم.

آلبوم هائی كه اين عكس‌ها در آنها جای گرفته اند تقلبی نيست. گاه آلبوهايی يافت می‌شود كه كاغذی هستند و جلدشان تذهيت كاری شده است. اينها از 3 هزارتومان تا 120 هزارتومان قيمت دارند.

بساط تركمن‌ها خيلی رنگين است. هرهفته، گروهی بار زده و از شمال بطرف تهران سرازير می‌شوند. آنچه می‌فروشند كاردست زنان تركمن است. خيلی از انها كارهای دست قديمی است كه برای سرجهيزيه عروس ميدوختند. پرده‌های  ورودی ، لباس، روسری ... پرده گلدوزی شده‌ای كه اغلب پشت سر فروشنده تركمن است و بساط او را از بساط همسايه عقبی جدا می‌كند. نقش بسيار از اين پرده‌ها معروف به بهشتی است و قيمتش هم البته!

بر سر خريد مانتوهای اسلامی،  با طرح تركمنی جنجالی به پا شده بود كه همه سودش به جيب فروشنده رفت. نه مانتو بود و نه غير اسلامی. ابتكار جالبی بود. دختران و زنان اين مانتوها را از دست هم می‌قاپيدند. همه آنها يك شكل و يك طرح نبودند. روی سينه بعضی سكه‌های بزرگ دوخته شده بود و سرآستين بعضی‌های ديگر گلدوزی. تنگ و راسته. همان كه اين روزها در تهران مد است و چشم چران‌های متظاهر به تعصب دينی، اول خوب ديده زده و بعد منتقد آن می شوند و معترض : برجستگی‌ها را نشان ميدهد!

چراغ خوراك پزی سه فتيله، دوفيتله، بخاری علاالدين و از اين دست وسائلی كه 40- 50 سال بيشتر از عمرشان نمی گذرد حالا ديگر شده اند عتيقه و در بازار جمعه تهران مشتری دارند. منقل‌های چدنی كه روی آنها كنده كاری شده هم سر دست به فروش می‌رود. هيچكس پنهان نمی كند كه برای ترياك كشی و بساط شبانه آن را می‌خرد. كار از اين حرف‌ها گذشته. انواع وافورهای دسته استخوانی و دسته چوبی و آبنوسی از 220 هزارتومان به بالا قيمت دارد و روی سفره‌ها به ترتيب قيمت چيده شده اند.

فروشندگان اين بساط اغلب افغان هستند و خودشان می‌گويند كه وافورها را از افغانستان و پاكستان می‌آورند. واردات وافور از دست آوردهای جمهوری اسلامی شده است. آنها كه وافور از پاكستان و افغانستان می‌آورند، انواع پارچه‌ها و لباسهای زيبا و رنگارنگ را درهم تا بازار جمعه تهران می‌آورند.

بساط و سفره چای و قهوه هم به راه است. تخت و قاليچه و پشتی  برای چای و قهوه قليان در پاركينگ جمعه بازار!

در آخرين بخش گشت و پرسه در بازار جمعه تهران گوشه‌ای را پيدا كردم كه در آن در و پنجره‌های قديمی را می‌فروختند. پنجره هائی با شيشه‌های رنگی كه قاب آنها با دقت و به  زيبايی خراطی شده است.  قيمت؟ زير 100 هزارتومان پيدا نمی شود و حرفش رانزنيد.

كاشی قديمی برای حمام می‌خواهيد؟ حتی چندتا كه وسط كاشی‌های جديد كار بگذاريد؟ سری به جمعه بازار تهران بزنيد. اگر می‌خواهيد جنگ زرگری نشود، حتما از فروشنده نپرسيد آنها را از كجا آورده ای؟

ساعت‌های كوكی جيبی، مچی و ديواری قديمی، چينی‌های روی سربخاری خانه مادر بزرگ و... همه آنها هنوز در تهران هست و يافت می‌شود، اما نه در خانه‌های قديمی و در دست مادر و مادربزرگ شما. روی سفره و بساط بازار جمعه تهران.