پيک هفته

   

پيک نت

پيوندهای پيک بايگانی پيک

hafteh@peiknet.com

 

    hafteh@peiknet.com

 
پيک هفته

آرشيو هفتگی

در رابطه با پيک هفته


 

سپهبد رزم آرا


 
 
 

 

 
 

 

 

 

 
 
 
 
 

فداييان اسلام
ماجراجويانی كه با كشتن رزم آرا
سلطنت را تا انقلاب 57 نجات دادند
   
 

اين هفته، هفته "نواب صفوی” بود! سيدماجراجوئی كه انديشه‌های طالبانی داشت و سازمان‌های جاسوسی امريكا و انگليس به آسانی توانستند او و همراهانش را در دهه پرتلاطم سياسی 30 ايران به آلت دست خود تبديل كنند. دراين ميان، دربار شاهنشاهی نيز بهترين بهره را از كم انديشی و ششلول بندی او برد. چند تصفيه مهم حكومتی در زمان شاه، به كمك سازمانی كه او بنام "فدائيان اسلام" بنيان نهاده بود انجام شد و رقبای شاه از ميدان بدر شدند و چند چهره سياسی نيز پس از مصالحه انگليس و امريكا بر سر تقسيم منافع در ايران بدست آنها قربانی شدند تا آشتی كنان باور شود! هژير، رزم آراء و...

 

فدائيان اسلام برای خاموش كردن صدای ارتجاع ستيزان مذهبی قد علم كردند. انگلستان به اين ارتجاع برای در اختيار داشتن عنان بسياری از امور سياسی – مذهبی ايران نياز داشت و نواب صفوی عامل اين سياست شد. احمد كسروی محقق ارزنده و اسلام شناس بنام ايرانی از جمله اين قربانيان است.

در سالهائی كه آيت الله كاشانی رياست مجلس شورای ملی را برعهده داشت و جنبش استقلال طلبی و نفت ايران نيازمند اتحاد او با دكتر مصدق بود، او بنام دفاع از اصالت اسلام، عليه آيت الله كاشانی وارد ميدان شد و با جويدن مغز تعدادی شاگرد حجره كم سن و سال بازار تهران و شاگرد نجار و...، آنها را در شبكه ترور خود به خدمت گرفت. شاه و شهربانی او همانقدر در جريان فعاليت‌های سيد نواب صفوی و فدائيان اسلام بودند و آنها را غير مستقيم هدايت می‌كردند، كه وابستگاه انگلستان در ايران. ترور سپهبد رزم آراء حاصل اين بازی است. تروری كه اگر ناكام مانده بود،‌ای بسا ايران مسير ديگری را در دهه 30 طی می‌كرد و بساط شاهنشاهی در همان دوران جمع می‌شد و جمهوری جانشين آن. اين ترور، سلطنت و شاه را از يك حركت ضد سلطنتی و عليه دربار فاسد شاهنشاهی نجات داد. انگلستان مخالف تبديل نظام شاهنشاهی ايران به جمهوری بود و سرانجام نيز با امريكا دراين زمينه به تفاهم رسيد و حاصل اين تفاهم ترور رزم آراء بود.

دراين هفته حجت الاسلام ميانه سالی بنام "ذوالنور" كه در دوران رهبری علی خامنه‌ای جانشين نماينده رهبر در سپاه پاسداران شده در شهر قم، در تهديد آشكار وزير كشور"لاری” كه در اين هفته‌ها مسائلی مهم و جدی را در باره آينده ايران و انتخابات پيش روی آن مطرح می‌كند گفت: ما به يك نواب صفوی احتياج داريم تا عمامه را بياندازد دور گردن اين وزير كشور. همان كه رزم آراء را از روی زمين برداشت!

همين مضمون را آيت الله كم عقل و هتاكی بنام "خزعلی” نيز كوك كرد و گفت: ما احتياج به نواب صفوی‌ها داريم!

همين است كه فكر می‌كنيم، ورق زدن تاريخ و اسناد، برای بازشناسی "فدائيان اسلام" و نواب صفوی، كه بعدها انجمن حجتيه و هيات‌های موتلفه اسلامی جانشين آن شدند، برای نسل جديد ايران لازم است. فرق نمی كند كه مذهبی باشند و يا غير مذهبی. درميان مذهبيون نيز بی‌اطلاعی فاجعه بار است. فاجعه‌ای كه اگر آگاهی برسد، خنثی می‌شود. مگر فرشاد امير ابراهيمی دبير سياسی حزب الله همين مسير را طی نكرد؟

در تنظيم گزارش زير از تحقيقات يك روزنامه نگار و ديپلمات قديمی ايران، بنام "ناصرامينی” كه خود گزارشگر حوادث نيز بوده بهره گرفته شده است.

با هم بخوانيم. نه ما بخوانيم، بلكه آن كسانی كه دراين هفته‌ای ميل‌های اعتراضی فراوانی به پيك نت فرستاده و اعتراض كرده اند كه چرا نوشته ايم "فدائيان اسلام- آلت دست دربار سلطنتی و شاه". آنها نيز ظاهرا بايد تاريخ معاصر و حوادث ايران را يكبار ديگر بدقت بخوانند. اگر به تاريخ رويدادهای جمهوری اسلامی را علاقمند، لااقل، بجای‌ای ميل اعتراضی به ما، وقت را صرف مرور تاريخ دوران شركت خود در حكومت، يعنی دوران پيش از انقلاب 57 را بكنند.

 

سلطنت را با ترور رزم آراء

تا انقلاب 57 توانستند حفظ كنند

 

رزم آرا متولد 1280 در تهران بود و جزو اعضای نخستين گروه افسران اعزامی به فرانسه در زمان رضاشاه. او دانشگاه نظامی "سن سير" فرانسه را به پايان رساند و پس از بازگشت به ايران، در سال 1308 با درجه سرهنگ دومی وارد ارتش شد. درخشان ترين و ماندگار ترين كار رزم آراء در ارتش، تاسيس اداره جغرافيائی در سال 1316 بود، كه رياست آن را برعهده داشت. او برای فراهم آوردن جغرافيای نظامی ايران وجب به وجب خاك ايران را در نورديد تا توانست مجموعه 18 جلدی حاوی اطلاعات سياسی، اقتصادی و اجتماعی از استان‌های ايران فراهم آورد، كه يادگاری است فراموش نشدنی.

او وقتی رئيس ستاد ارتش شاه شد، درجه سرتيپی داشت. پس از مدتی رئيس دفتر نظامی شاه شد و اين موجب نزديكی بيشتر آن دو به هم شد. او پس از آنكه به درجه سرلشگری رسيد يكبار ديگر به رياست ستاد ارتش منصوب شد و سرانجام با حفظ همين سمت، در تيرماه 1329 نخست وزير شد. سپهبدی 47 ساله، كه در تاريخ ارتش ايران سابقه نداشت و تكرار هم نشد. اين صدارت بيش از 8 ماه و دو روز دوام نيآورد، چرا كه روز شانزدهم اسنفدماه 1329 ترور شد.

 

روز ترور

 روز چهارشنبه 16 اسفندماه، روز ملافات برخی نمايندگان مجلس با شاه بود. شاه دركاخ مرمر تهران خود را آماده برای اين ديدار می‌كرد و علاء وزير دربار برای شركت در مجلس ختم آيت الله فيض به مسجد شاه رفته بود. اسدالله علم وزير كار كابينه سپهبد رزم آراء خود را به دفتر نخست وزير رساند و از او خواهش كرد كه تا دير نشده و فرصت از كف نرفته به مسجد شاه رفته و در مجلس ختم آيت الله فيض شركت كنند.

رزم آراء همراه علم براه افتاد. هنوز وارد شبسستان مسجد نشده بود كه صدای گلوله‌ها در فضا پيچيد و نخست وزير نقش بر زمين شد. ترور درست در زمانی انجام شد كه فلسفی واعظ بالای منبر حكومتی داشت سخنرانی می‌كرد.

رزم آراء غرق در خون كنار سكوی صحن مسجد افتاده بود و چند نفر نيز چشم‌های خود را گرفته و روی زمين نشسته بودند. آن‌ها كسانی بودند كه قصد داشتند ضارب را بگيرند. ضارت با پاشيدن مقداری خاك اره آلوده به فلفل به صورت آنها مانع تعقيب خود شده بود. جسد را با جيپی كه در محل بود به بيمارستان سينا منتقل كردند. جسد رزم آراء وقتی به بيمارستان منتقل شد كه ديگر ساعت مچی "واشرون كنسانتين" و انگشتر و خود نويس طلای نخست وزيرديگر در دست او نبود! آن‌ها را باز كرده و به نشانه پايان كار، به خدمت طراحان ترور برده بودند.

 

گزارش پزشكی قانونی:

 از سه گلوله‌ای كه وارد بدن رزم آراء شده بود، يك گلوله از طرف چپ و از ناحيه گردن وارد جمجمه شده و از پيشانی خارج شده و دو گلوله ديگر از سمت راست بدن وارد شده و از ناحيه گردن و استخوان ترقوه خارج شده بود.

 

روزنامه‌ها نوشتند:

روزنامه كسری در شماره 28-12-1329 خود نوشت:

طبق تحقيقات و اطلاعات بدست آمده، رزم آراء با گلوله خليل طهماسبی كشته نشده است، بلكه همان سه نفر محافظين رزم آراء قاتل او هستند.

 

 روزنامه آسيای جوان:

يكی از محافظين رزم آرا بنام "پازوكی” مدتی به اتهام قتل رزم آراء بازداشت شده بود. روز پنجشنبه (يك روز بعد از ترور) مقرر بود عليه شاه كودتا شود. در اين روز قرار بود شاه برای توزيع اسناد مالكيت به ورامين برود. نقشه سوء قصد به شاه در ورامين طراحی شده بود. طبق اخبار خبرگزاری‌های انگليس رزم آراء می‌خواست روز پنجشنبه مجلسين را منحل كند.

 

روزنامه انگليسی "آبزرور" نوشت:

 نقشه رزم آراء پس از انحلال مجلسين، اعتصاب و اجتماعی بود كه درهمان روز در ميدان بهارستان صورت می‌گرفت و منجر به كشته شدن چند تن از نمايندگان اقليت و بستن جرايد مخالف می‌شد. قرار بود بلافاصله حكومت نظامی در مقابل اين حوادث و آشوب‌ها اعلام ميشد.

روزنامه آتش نوشت:

غروب روز سه شنبه، يعنی يك روز قبل از اينكه رزم آراء ترور شود كليه سيم‌های تلفن و تلگراف كه تنها وسيله ارتباط بين تهران و شهرستان‌ها بود قطع گرديده و تا چهار روز مكالمه و مخابره امكان پذير نبود. قدر مسلم اين است كه قرار بود روز پنجشنبه حوادث بزرگی به غير از واقعه پيش بينی نشده قتل رزم آراء روی دهد و اين حوادث بايستی طوری پيش می‌آمد كه بعد از يكروز كه كارها خاتمه يافت نتيجه آن  به ساير نقاط اطلاع داده شود.

 

روزنامه عصر:

مقامات شهربانی كل كشور از دهم اسفند ماه 1329 دقيقا مواظب اقدامات و رفت و آمد و جلسات رزم آراء و اطرافيان او بودند و گزارشات كتبی را همه روزه تهيه و به شاه تقديم می‌داشته اند.

 

روزنامه فرانس سوار چاپ پاريس:

رزم آرا می‌خواست پس از انحلال مجلس، نقشه هايی كه مجلس مانع اجرای آنها بود را به موقع اجرا بگذارد، منجمله با تكيه به قانون اساسی، ايران را به شكل حكومت ايالات متحده امريكا در آرود.(جمهوری) با مرگ او تمام نقشه‌های وی باطل خواهد شد.

 

باری روبن نويسنده و محقق معروف امريكائی:

« مخالفت باطنی شاه با رزم آراء مانع موفقيت او بود. شاه بهمان دليل كه قبلا نسبت به قوام السلطنه نظر مساعد نداشت و بعدها با دكتر مصدق و علی امينی از در مخالفت در آمد، نمی توانست با حكومت رزم آراء موافق باشد. شاه هر نخست وزير قوی و با شخصيتی را خطری برای قدرت سياسی خود و حتی تهديدی برای تاج وتخت خود می‌دانست.. (مقايسه كنيد با اوضاع امروز جمهوری اسلامی و تبديل رئيس جمهور به پيشكار رهبر!)

 

محمد طلوعی در كتاب بازيگران عصر پهلوی:

حدود يك هفته قبل از قتل رزم آراء شاه كه از نقشه‌های او برای كودتا و بدست گرفتن قدرت سخت نگران شده بود، بوسيله‌ای او را از دست زدن به اين كار بر حذر داشت. مضمون پيام شاه به رزم آراء اين بود كه " نه تو سردار سپه هستی و نه من احمد شاه. اين سودا را از سر بدر كن وگرنه سر خود را بباد خواهی داد."

رزم آرا اين اخطار را جدی نگرفت و همچنان در تدارك اجرای نقشه‌های خود بود كه روز شانزدهم اسفند ماه 1329 باگلوله هائی كه از و جهت مختلف به او شليك شد به قتل رسيد.

 

سرهنگ مصور رحمانی در خاطرات خود از دوران زندان می‌نويسد:

در محفل زندانيان بحث درباره زندانيان سابق بسيار گرم بود. در مورد خليل طهماسبی از جهت ديگری هم اين بحث جالب بود. همه  باتفاق می‌دانستند كه تير او موجب  قتل سپهبد رزم آراء نشده بود. البته او تيری انداخته بود ولی آن  به رزم آراء لطمه نزد. معذالك او ترور رزم آرا  كه بدست يك گروهبان ارتش انجام گرفته بود را به خودش نسبت داد و به قول زندانی ها: آن را به ريش گرفت.

بعدها كه ورق برگشت كوشش خليل طهماسبی برای رد كردن اتهام ترور از خود به جائی نرسيد. اغلب زندانيان اطلاعات دقيق شخصی دراين باب داشتند. وسيله تيراندازی خليل طهماسبی يك شش تير كوچك بود. گلوله شش تير دارای كاليبر كوچك و سرعت اوليه كم است و جنس گلوله به نوعی است كه حتی از پارچه پالئوئی ضخيم دولا به سختی می‌تواند عبور كند و بفرض عبور سوراخ ورودی كوچكی بوجود می‌آورد و معمولا قدرت كافی برای خروج از بدن را ندارد. درحاليكه وسعت زياد زخم گلوله در بدن رزم آرا و نفوذ عميق آن جای شك باقی نمی گذاشت كه گلوله از اسلحه كمری پرقدرتی با كلاليبر بزرگی رها شده و سلاح كمری "گلت" مناسب ترين سلاحی بود كه ممكن بود چنان اثری ايجاد كند و اين سلاح هم منحصرا دراختيار ارتش بود.

وقتی شاه از طريق امام جمعه تهران و پاره‌ای اطرافيان آيت الله سيد ابوالقاسم كاشانی شنيد كه خليل طهماسبی خيال ترور رزم آرا را دارد بسيار خوشنود شد. زيرا می‌ديد منظور او از دفع شر رزم آرا بدست  ديگری در شرف انجام است. شاه ابتدا صلاح دانست كه منتظر بماند تا كار خود به خود صورت گيرد، اما اطرافيان شاه او را متوجه كردند كه اين انتظار و جريان را به طبيعت واگذار كردن غلط است، چرا كه اگر خليل طهماسبی صد در صد در كار خود موفق نشود و رزم آرا با وجود تيراندازی زنده بماند، بهترين بهانه بدست او خواهد افتاد كه تحت عنوان توجيه آميز حفظ انتظامات به سرعت تام مخالفين خود و موافقين شاه را و حتی خود شاه را دستيگر كند و كودتای مورد نظر خود را از قوه به فعل در آورد.

شاه كاملا درك كرد كه ترور رزم آرا حكم شمشير دو لبه را دارد، كه يك طرف آن متوجه رزم آرا و طرف ديگرش متوجه خود اوست. يعنی اگر بر اثر آن رزم آرا از بين نرود خودش نابود خواهد شد. به همين دليل در صدد بر آمد نيت خود را در نابودی رزم آرا تلفيق كند. يعنی از اعتقاد دينی خليل طهماسبی در نابودی رزم آرا سود جويد تا سوء ظنی متوجه او نشود.

يكی از گروهبان‌های ارتش در لباس غير نظامی مامور انجام كار شد كه همراه با علم وزير كار بلافاصه پشت سر رزم آرا حركت كند. او مامور بود همين كه طهماسبی شروع به تيراندازی كرد، با گلوله كلت شليك كرده و رزم آراء را بكشد. اين طرح دقيقا بموقع اجرا گذاشته شد و رزم آرا كه به اصرار و راهنمائی علم به طرف مسجد حركت ميكرد بلافاصله پس از بلند شدن صدای گلوله طهماسبی بدست آن گروهبان كشته شد. آنهائی كه اثر گلوله‌ها را در بدن رزم آرا معاينه كرده بودند شك نداشتند او با گلوله كلت كشته شده بود نه با گلوله اسلحه خفيف طهماسبی. خليل طهماسبی با قبول مسئوليت ترور رزم آرا در واقع پرده ساتری شد بر نيت ديگران.

در آن زمان براثر نفوذ آيت الله كاشانی كه سمت رياست مجلس شورای ملی را داشت خليل طهماسبی از مجازات معاف شد ولی بعد از 28 مرداد او را به جرم قتل مشهود و اقرار خودش اعدام كردند. در سال 1334 كه بدنبال سوء قصد به جان حسين علا نخست وزير وقت ازطرف يكی از اعضای فدائيان اسلام پرونده قتل رزم آرا مجدد به جريان افتاد و عده‌ای از جمله آيت الله كاشانی را به اتهام مباشرت در قتل رزم آرا دستگير كردند، آيت الله درجريان چندين جلسه بازجوئی گفت كه خليل طهماسبی قاتل رزم آرا نبوده و آن را برای افتخار به ريش گرفته بود.

حائری زاده نماينده مجلس نيز به اين دليل كه در نطق پيش از دستور خود قتل رزم آرا را يك قتل سياسی معرفی كرده بود به دادگستری احضار شد. او به بازپرس گفت:

 خليل طهماسبی چندان مهارتی در تيراندازی نداشت. بودن او در صحنه برای منحرف كردن افكار عمومی از قاتل حقيقی بود. خليل طهماسبی كه مسئوليت قتل را قبول كرد و اعلاميه‌های فدائيان اسلام كه اين قتل را به گردن گرفتند سبب شد كه موضوع از محور اصلی خود كه ماموران بايد تعقيقب می‌كردند خارج شد. هيچگونه خصومت شخصی بين خليل طهماسبی و فدائيان اسلام با مرحوم رزم آرا در بين نبود.

می گويند شاه در آغاز زمانداری دكتر مصدق به او پيشنهاد كرده بدو مامورينی برای محافظت خود از شهربانی يا دژبانی انتخاب كند. مصدق به صراحت اين پيشنهاد شاه را رد كرده و می‌گويد:" مسلما اين محافظين بهتر از محافظين رزم آرا از من محافظت نخواهند كرد."

 

دكتر رزم آراء برادر كوچكتر سپهبد رزم آرا متخصص قلب و سالها در پاريس مطب خصوصی و در بيمارستان‌های پاريس كار می‌كرد. در كابينه يك ماه و چند روزه شاپور بختيار وزير بهداری شده بود. او گفت:

برادرم بدليل هوش و پشتكار و صلاحيت در فنون نظامی ترقی بسيار سريع و بی‌سابقه‌ای تا احراز درجه سپهبدی در سن 47 سالگی نمود. او در راس ستاد ارتش كليه امور حساس و مهم مملكت را زير نظر داشت و به همين دليل در ارتش ايران، بخصوص در كادر جوان از محبوبيت و پرستيژ بزرگی برخوردار بود، ولی در مراجع كهنه كار و كهنه پرست و رجال سياسی پير و فرسوده و دربار دشمنان متعددی برای خود ايجاد كرده بود.

ترور او ناشی از اتفاق نظر سياست خارجی بين دولت امريكا و انگلستان بود. عوامل اجرائی و داخلی و بازوی قتل، ظاهر اجرائی اش به فدائيان اسلام واگذار شد، اما طراحی دقيق و عملی ترور توسط عوامل دربار انجام شد. كارگردانی ترور هم توسط اسدالله علم وزير كار آن زمان صورت گرفت كه خود و خانواده اش پل ارتباطی انگلستان در ايران بودند.

 

سياوش هوشنگ نيا مديركل دربار شاهنشاهی و مدير حسابداری اختصاصی محمد رضا شاه نيز به نقل از تيمسار محمد دفتری رئيس شهربانی وقت كه درانقلاب گرفتار نشد و خود را به پاريس رساند می‌گويد:

« آن روز من رياست شهربانی كل كشور را عهده دار بودم. روز ختم آيت الله فيض علاوه بر كادر كلانتری بازار كه درحال آماده باش بودند، از صبح زود تمام شبستان‌ها ومحل هائی كه احتمال اختنای اشخاص ناباب می‌رفت زير نظر پليس سويل گذارده بودم. در ساعت مقرر كه سپهبد رزم آرا با علم وارد شدند من احترام بجای آوردم. من از كنار حوض شبستان با جمعی ديگری  همراه او بودم كه ناگاه پنجاه شصت قدم مانده به شبستان صدای تيری بلند شد و لحظه‌ای بعد صدای  دو تير ديگر را شنيدم. رزم آرا بزمين افتاد و من چون موقعيت حساسی داشتم و می‌دانستم كه بلافاصله رزم آرا را به بيمارستان خواهند برد، دليلی نديدم همراه او به بيمارستان بروم. فورا او را به طرف اتومبيل برده بودند. من بسرعت هر چه تمامتر برای اينكه اعليحضرت را از اين جريان مطلع كنم روانه دربار شدم.

به راننده گفتم چراغ‌ها را روشن كند و دستگاه آژير متحرك را بكار اندازد. ما رفتيم بطرف كاخ مرمر كه شاهنشاه هنوز در آنجا اقامت داشتند. تهران آن روز مثل حالا شلوغ نبود. چند دقيقه بيشتر طول نكشيد كه از مسجد شاه به چهار راه كاخ و سر در سنگی رسيدم. دوان دوان خود را به اتاق منبت كاری كاخ مرمر رساندم. حتی پله‌ها را سه پله يكی بالا رفتم. آجودان كشيك كه وضع سراسيمه من را ديد سلامی كرد. گفتم: اعليحضرت؟ و او در را باز كرد.

من وارد دفتر اعليحضرت شدم. ديدم ايشان وسط اتاق دستشان را به كمر گذاشته و ايستاده اند و در مقابلشان هم اميراسدالله علم وزيركار ايستاده. علم دو دست را مثل صليب روی شكم خود قرار داده بود. ادای احترام كردم. اعليحضرت با خنده فرمودند: ميدانم برو...

علم در اين لحظه به اعليحضرت تعظيم كرد و من هم عقب گرد كردم آمدم بيرون.