پيک هفته

   

پيک نت

پيوندهای پيک بايگانی پيک

hafteh@peiknet.com

 

    hafteh@peiknet.com

 

پيک هفته

آرشيو هفتگی

در رابطه با پيک هفته


 
 
 
 

 

 

 

 

 

 
 

 

 



 

هنر زيستن
اكبر بشردوست
سايه‌ای بلند
برفراز قله‌های ايران

 

هفته‌ای كه گذشت، هفته‌ای بود كه از خاموشی اكبر بشردوست، مربی برجسته كوهنوردی ايران، چهل روز گذشت. قلب و پايش با هم از حركت باز ايستادند. او فاتح بلندترين قله‌های ايران بود و بارها در نقش مربی و راهنما، بزرگترين تيم‌های كوهنوردی ايران را به ارتفاعات سخت و دشوار ايران برده بود.

زاده كلات نادری بود. خراسان بزرگ. نوجوان بود كه محروم از پدر برای نان راهی تهران شد. سالهای پس از شهريور 1320. نوجوانی بلند قامت، چالاك و ورزيده از زيرزمين چاپخانه‌های آن روز تهران پائين رفت و حروفچين شد. به جنگ سرب و مركب رفت.

در همين دوران نبرد با سرب و مركب بود كه با روشنفكران، نويسندگان و سياسيون آن روز ايران آشنا شد و سرانجام از سازمان جوانان حزب توده ايران سر در آورد. ابتدا روی تشك كشتی رفت تا عضلات و چالاكی خود را بيازمايد و سپس سر از ميدان فوتبال در آورد، اما اينها هيچكدام ورزش او نبود، گرچه تا آستانه قهرمانی نيز در اين دو رشته پيش رفت. حضور در تيم‌های كوهنوردی جوانان پرشور و سياسی دهه 20 برای بشر دوست آغاز راهی بود كه او تا پايان عمر رفت.

پس از ترور نا تمام شاه در 15 بهمن 1327 در دانشگاه تهران، عرصه بر تمامی فعالان سياسی تنگ شد و بشر دوست ديگر به هر چاپخانه‌ای راه نداشت. رفت به چاپخانه‌های نيمه مخفی حزبی. پس از روی كار آمدن دكتر مصدق و راه افتاده دسته‌های اوباشی كه به اجتماعات سياسی حمله می‌كردند، اكبر بشردوست كه جوانی ورزيده و كارآمد شده بود، در جنوبی ترين محلات تهران گارد محافظ متينگ‌های توده‌ای شد و با چاقوكش‌های بقائی و حزب سومكا و پان ايرانيست پنجه در پنجه شد. آنها با چوب و چاقو و بشر دوست و يارانی كه در اطرافش بودند با بازوی پهلوانی خود.

سالهای پس از كودتای 28 مرداد، سال‌های دربدری، زندان و تبعيد و فرار بود. بشر دوست سر از زندان فرمانداری نظامی تهران در آورد و سپس به تبعيد فرستاده شد.

پس از بازگشت از تبعيد به تهران، از فضای زنده و پرنشاط سياسی پيش از كودتا ديگر اثری نبود. در آن فضای خاكستری و خيابان هائی كه جای جای آن برای بشر دوست خاطره ياران را بياد می‌آورد و چاپخانه هائی كه نه ديگر رونق پيش از كودتا را داشتند و نه جائی برای امثال بشردوست، او بيشتر به كوه زد تا خيابان.

سال 1335 سازمان كوهنوردی و اسكی "بيستون" را در باشگاه شعاع تهران بنيان گذارد. او نه اهل در خود فرورفتن بود و نه اهل غرق كردن خويش در اعتياد و مشروب. بسياری از جوانان زخم خورده از كودتا را، بجای درخود فرورفتگی به كوه فراخواند. بعدها سازمان كوهنوردی "بيستون" رفت زير نظر باشگاه تهران جوان كه زير سايه بلند پدر ورزش نوين ايران "حسين فكری” قد می‌كشيد.

پيوند جدا نشدنی او با بانوی اول كوهنوردی ايران "نرگس حكيمی” در سال 1336 پيوند بشر دوست با قله‌های ايران را ابدی كرد.

در سال 1342 بزرگترين كلاس كوهنوردی ايران را با شركت 180 كوهنورد تشكيل داد و خود مدرس و مربی اين كلاس شد. سال 1343 "بنياد هيماليا" را فدراسيون كوهنوردی ايران تشكيل داد كه بشردوست و نرگس حكيمی بانی و مبتكر آن بودند.

تابستان 1344 روزنامه‌های وقت خبر يك فتح بزرگ را منتشر كردند. اكبر بشردوست همراه 3 كوهنورد ديگری كه پا به پای او شده بودند، پس از 12 روز به قله "آناپورنا" و سپس قله 6200 متری "نورن" رسيدند. آنها نخستين ايرانيانی بودند كه هيماليا را فتح كردند.

كوهنوردی عشق او بود، اما خرج زندگی را نيز بايد تامين كرد. برای دورانی طولانی كه به دوران شكوفائی كيهان ورزشی شهرت دارد، او مسئول صفحه بندی و فنی اين هفته نامه شد. هفته نامه‌ای كه بسياری از ورزشكاران بنام دوران با آن يا همكاری مستقيم داشتند و يا راهنما و مشاور آن بودند. بشر دوست كه به آقای فدراسيون كوهنوردی ايران معروف بود، پل اين ارتباط بود. آقائی و احترامی كه بشر دوست در ميان ورزشكاران و كوهنوردان ايران داشت، تنها به دليل  پيشكسوتی اش در كوهنوردی نبود، بلكه خصلت‌های برجسته انسانی او نيز مكمل اين آقائی و احترام بود. چند نسل از كوهنوردان دانشگاه تهران از شاگردان بشردوست بودند، چرا كه او مربی كوهنوردی دانشگاه تهران بود. همسرش نيز مربی دختران كوهنورد. قد بلند، گام‌های استوار و چهره هميشه  آفتاب سوخته او را دشوار بتوان تصور كرد، ديگر نيست. كمتر كوهنورد 6 دهه اخير ايران است كه اين چهره را به ياد نداشته باشد. بسياری از به خاك و خون افتادگان دهه 40 و 50 ايران كه درسياهكل و يا خيابان‌های تهران شكار شدند، در دوران دانشجوئی همپای بشر دوست پا به قله‌های ايران رسانده بودند. از آن نسل، آنها كه زنده اند و در ايران ساكن، در مراسم خاكسپاری و چهلم او حضور يافتند.

بارها و بارها، برای يافتن گمشدگان بلندی‌های پربرف ايران، از او ياری طلبيدند و او با كوله باری كه هميشه دركنارش داشت، راهی بلندی‌ها و دره‌های مرگ و زندگی شد و برای نجات گمشدگان با سرنوشت پنجه درافكند!

ايران كه در آستانه انقلاب 57 جان تازه گرفت، بشر دوست "سازمان ورزشی مبارز" را بنبان گذارد. در كنار زنده ياد حسين فكری، زنده ياد اردشير ملك مرزبان(روزنامه نگار)،  پرويز ژافره و خسروخسروانفر. همه آنها از دره عميق و خوفناك كودتای 28 مرداد خود را به قله انقلاب رسانده بودند. عمر اين سازمان كوتاه بود، همچنان كه عمرآزادی‌های پس از انقلاب كوتاه بود. از اين جمع خسروانفر رفت به ديدار اسدالله لاجوردی و حسين شريعتمداری در شكنجه گاهها. خسروانفر روزگاری آنها را در بندهای زندان قصر ديده بود. در آن سالها هم بند بودند و دراين سالها يكی زندانی و دو ديگر زندانبان. نه زندانبان، كه دژخيم! بارديگر سالهای سرخوردگی و پراكندگی فرا رسيده بود و تيم‌های كوهنوردی يگانه اجتماع ياران سر به هم آورده.

عمر كوتاه سازمان ورزشی مبارز، به معنای پايان صعود به قلل ايران نبود، بشر دوست نيز مرد ايستادن در دامنه‌ها نبود. پس از وقفه‌ای كوتاه، بارديگر به راه افتاد و اين بار با تازه جوانان ديگری كه انقلاب و جنگ را بخاطر داشتند.

"فرخ رحمدل" يار و همراه اكبر بشر دوست در فتح قله‌های ايران، بر سر خاك او زيباترين كلام را درحق آن كه زمين را بايد در طول بيشتر می‌شكافتند تا بتواند اين فاتح بلند قامت قله‌های ايران را در خود جای دهد، با چشمی غرق اشك و دلی نشسته در خون، خطاب به ديگرانی كه زخم بردل و كلامی خفته درگلو داشتند گفت:«سربلند، از قله زندگی تلخ و دشواری كه نسل ما داشت فروآمد و در خاك شد!»

گروه‌های كوهنوردی ايران، از جمله دماوند و بيستون پيكر بشر دوست را گلباران كردند.

هنری برتر از اين زيستن؟

بشر دولت، آنچنان كه در يكی از نامه‌های خصوصی اش می‌خوانيد، سلسله يادداشت هائی را بعنوان خاطرات خود از فتح قله‌های ايران و ياران و همراهانش را در دست تدارك داشت كه اميداست به همت همسر، فرزندان و يارانش تنظيم و منتشر شود. اين خاطرات، بخشی از زندگی يك نسل است. بريده يكی از آخرين نامه‌های بشر دوست را كه وعده نوشتن خاطراتش را می‌دهد به خط او در همين يادواره می‌خوانيد.