پيک هفته

   

پيک نت

پيوندهای پيک بايگانی پيک

hafteh@peiknet.com

 

    hafteh@peiknet.com

 
 
پيک هفته

 

 

 
 

 

 

 

 


ميرصادقی
بزرگانی كه
پا به پای اميد
27 سال پير شدند

 

مجموعه مقالات ميرصادقی درباره شناخت "داستان و داستان نويسی" كه سخنی است درباره ادبيات با نسل جوان ايران بزودی منتشر می‌شود. انتشارات "مجال" قرار است آن را منتشر كند. رمان "شبچراغ" و "بادها خبر از تغيير فصل می‌دهند" و همچنين مجموعه داستان "بيشه ها" به همراه گفتگوهائی كه ميرصادقی تاكنون با مطبوعات داشته نيز زيرچاپ است.

نه سيما درباره جمال ميرصادقی و آثارش چيزی می‌گويد و نه راديو. صدا و سيما را با ادبيات و هنری كه مرثيه و نوحه، مدح و ستايش سياهی و ضجه نباشد كاری ندارد. همين سانسورنام و آثار بزرگان ادبيات و هنر ايران دستمايه گفتگوهای كوتاهی بوده كه در دوران اخيرا، چند روزنامه و سايت ايرانی با ميرصادقی كرده اند تا بدانند و به مردم بگويند چرا؟ بگويند تا "در سكوت، بزرگان اين مرز و بوم خسته و نا‌اميد پير و خاموش نشوند!

اقبال به شرق نگريست و شرق سينه اقبال را گهگاه به روی اين بزرگان گشودند. دفتر اولی را بستند و دومی را در كمين اند. بخت از كدام در، دوباره باز آيد؟

برنامه های سيما را می‌بينيد؟

- نه. برنامه های سيما قبيله ای است. هرگز جنبه عام ندارند. به تجربه دريافته‌ام كه برنامه های صدا و سيما پوچ و بی‌معنی است و به همين دليل هم تمايلی به نگاه كردن يا گوش كردن به اين برنامه ها ندارم. آنها فقط دنبال اهداف خودشان هستند. آدم ها و كتاب های قبيله خودشان. كاری به جهان خارج از دايره خودشان ندارند. به آن ادبياتی چسبيده اند كه در سمت و سوی اهداف خودشان باشد.

- مسئولان صدا و سيما با ادبيات قهرند و يا با آن آشنائی ندارند؟

- هيچكدام. آنها بی‌اطلاع نيستند، اما با ما كاری ندارند. اصلا نامی از شاعران و نويسندگان كه ما باشيم نمی‌ برند. با اين قبيله مخالف اند. همين.

- می‌خواهيد بگوئيد برنامه های صدا و سيما تبليغاتی است؟

- بهرحال جنبه تبليغی صدا و سيما خيلی زياد است. شايد از اين نظر فقط بتوان آن را با برنامه های راديوئی و يا تلويزيونی كشور سوريه و يا برای دورانی طولانی در شوروی سابق مقايسه كرد. سرانجام هر دو را هم ديديم. هم ادبيات را از بين بردند و هم خودشان را.

- می‌گويند"ميرصادقی صاحب يك سبك نيست"

- اعتقاد دارم برای هر سوژه ای بستگی به موضوع آن بايد سبك ويژه آن را داشت. مثلا نمی‌ توان به همان سبكی كه داستان تاريخی می‌نويسيم، داستان حماسی و يا رمان عاشقانه نوشت. البته، ما داريم نويسندگانی كه همه آثارشان با يك سبك نوشته اند. در ادبيات جهان می‌توان از "هنرى جيمز" و "ارنست همينگوى" در اين عرصه نام برد. در ايران نيز دو نويسنده داريم كه در آثارشان سبكى از خود ارائه داده اند و خود را به عنوان نويسنده صاحب سبك معرفى كرده اند. منظورم ابراهيم گلستان و جلال آل احمد است كه به نظر من هيچ كدام هم در كارشان موفق نبوده اند، گرچه در ارائه سبك مستقل و مختص به خود موفق بوده اند، اما در ارائه عناصر ديگر داستان ناكام مانده اند. سيطره نثر در داستان هاى ابراهيم گلستان، عناصر بنيانى ديگر داستان هاى او را تضعيف كرده است؛ نثر او خواننده را بيشتر به خود جلب مى كند تا معنا و محتواى داستان. همين است كه عام بودن داستان را از آنها مى گيرد و خواننده هاى اندكى را به خود جلب مى كند. داستان های او به داستان هاى مجلسى نزديك مى شود. شيوه نگارشى - گفتارى آل احمد براى آثارش نيز چه در داستان و چه در تك نگارى و سفرنامه همين است. انعطاف پذير نيست. داستان  همان طور نوشته مى شود كه تك نگارى و مقاله. به همين دليل داستان ها گزارش گونه مى شود و شخصيت ها يك بعدى.

- و، خود شما؟

من هميشه سعى كرده ام ساده ترين سبك انتخاب كنم، جز در مواردى كه مضمون و موضوع داستان با سادگى مورد نظرم جور درنيآمده اند. البته سادگى به معناى سهل و بديهى بودن نيست.
منظور من از سادگى اين است كه هيچ ابهام و دشوارى در فهم جمله ها به وجود نيايد و نثر بتواند با كمترين كلمه و كوتاه ترين عبارات تجربه را انتقال بدهد و غرق لفاظى نشود.

بعضى از نويسنده هاى ما قلم شان جلوتر از فكرشان حركت مى كند. يعنى خواننده بيشتر لفظ و كلمه مى خواند تا مفهوم و معنا. هميشه از نثرى كه خصوصيت قطعه ادبى پيدا كند بدم مى آيد. چون نويسنده خواسته با زور كلمه هاى شعرى مفاهيم شاعرانه در داستان ها خلق كند كه نقض غرض است زيرا زبان شعر كلمه است و زبان نثر مفهوم. با كلمه هاى شاعرانه نمى توان مفهوم. شاعرانه خلق كرد.

من، آثارى را دوست دارم كه بوى زندگى بدهد و زندگى را در همه ابعاد گسترده اش، آدم ها، مكان ها، وضعيت و موقعيت ها نشان بدهد.

- با انقلاب و پس از انقلاب؟

- بعد از انقلاب سه گروه داستان نويس به صحنه آمدند. گروه اول افراطيون بودند. توجه بيش ‌از حد آنها به ادبيات مغرب زمين موجب شد، هم در زمينه ادبيات مدرن و هم در زمينه ادبيات پست مدرن آثاری خلق شود كه فقط نوعی تقليد ناشيانه بود. آنها در واقع هيچ شناختی هم از ادبيات پست مدرن نداشتند.

گروه دوم "تفريطيون" بودند كه جنبه های فنی و داستان نويسی را بكلی كنارگذاشتند و به محتوا پرداختند. محتوای قصه های اسلامی كه بر اساس وحی و شهود هستند و می‌كوشند در قالب داستان های امروزی جای بگيرند آثار اين گروه است. بسياری از اين كتاب ها، از نظر ادبی بی‌ارزش هستند.

گروه سوم اعتداليون اند. اين گروه با شناخت نسبی كه از ادبيات غربی داشتند وبا دنبال كردن ادبيات كهن و پيش از خود سعی می‌كنند قالب، تئوری ها و نظريات داستان را رعايت كند. آنها با استفاده از ادبيات پيش مدرن و ادبيات مدرن آثاری می‌آفرينند كه برای چندين نسل آينده ماندگار باشد.

- می‌گويند شما هم مانند برخی نويسندگان ديگر ايرانی "پرنويس" ايد.

- خود من هم عده ای را "پرنويس" لقب داده ام، اما حالا كه نگاه می‌كنم، می‌بينم در مقايسه با نويسنده هاى خارجى ما خيلى هم كم نويس هستيم. چون نويسندگى در ايران برخلاف خارج حرفه اى نيست و اغلب نويسنده هاى ايرانى مجبورند حتماً شغلى داشته باشند تا زندگى شان بگذرد. به نظرم نويسنده بايد پر بنويسد تا در كار خود پيشرفت كند. پرنويسى اصلاً عيب نيست. سهل انگارى و تندتندنويسى و بى دقتى در كار و چاپ كردن آثار قوام و پرورش نيافته عيب است.

- آرزوهای برآورده نشده؟

- من در سرازيرى عمر هستم و طبيعتاً ديگر بلندپروازى هاى جوانى را ندارم و از آنچه هستم و از آنچه به دست آورده ام تقريباً خشنودم. هميشه ميان آنچه دلم خواسته بنويسم و آنچه تاكنون نوشته ام، فاصله اى عميق چون دره بوده است. باور كنيد من هميشه داستان هايى را دوست داشته ام كه امروزه كهنه شده اند و حبابى رمانتيك برگرد آن پيچيده شده است؛ داستان هايى كه آب به چشم من مى آورد، داستان هايى با شخصيت هاى درمانده و سرگشته و عليل و بى چهره كه بر اثر سعى و اراده قوى توانسته اند برضعف ها و نقص هاى روحى و جسمى خود پيروز شوند و از خود شخصيتى شاخص و چهره اى به ياد ماندنى بر جای بگذارند. امروزه پرداختن به اين مضامين و موضوع ها و شخصيت ها كليشه اى و كهنه شده است، اما هميشه دلم می‌خواسته بتوانم رمانى با چنين شخصيت ها و ماجراهايى بنويسم تا عبرتى باشد براى آدم هايى كه از سلامت ذهنى و جسمى كامل برخوردارند و روزگارشان را به عبث و سرگشتگى و افسردگى مى گذرانند.