ايران

www.peiknet.com

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک  

infos@peiknet.com

 
 
 

قطعی بودن حمله امريکا
در سخنان رهبر منعکس است
عباس عبدی (عنوان از پيک نت است)
فعلا دو طرف از سياست "نمدل مال کردن" يکديگر استفاده می کنند و در صلح مسلح بسر می بريم. اصلاحات را به آسانی توانستند نمدمال کنند، اما نتايج اين يکی به شكل هولناكی متفاوت تر از نمدمال شدن اصلاحات است. با يک محاسبه غلط به دامن فاجعه خواهيم افتاد. بموجب شرايطی که شاهديم، راهی برای جلوگيری از بروز فاجعه يا كم كردن احتمال بروز آن در ساختار موجود باقی نيست.

 
 
 
 
 

بسياری از فعالان و غير فعالان عرصه سياست در ايران و حتی در آن سوی مرزها نگران بروز فاجعه‌ای برای كشورهستند. اين كه ما بتوانيم در صورت حمله آمريكا، منافع اين كشور را در جهان تهديد كنيم(آخرين سخنرانی رهبر برای افراد نيروی هوائی- پيک نت)، اتفاقاً نشان‌دهنده احتمال بروز چنين واقعه‌ای است و از همين رو هم بسياری از افراد می‌پرسند كه چگونه می‌توان مانع بروز اين واقعه ناخوشايند شد؟

هنگامی كه تصويب قطعنامه‌های شورای امنيت عليه ايران و در راه بودن قطعنامه‌های بعدی را در كنار تشديد سياست‌های ايالات متحده عليه ايران قرار می‌دهيم، به ناچار روندی را مشاهده می‌كنيم كه دير يا زود به تقابل می‌رسد. تقابلی كه در خصوص ابعاد و حواشی آن نمی‌توان پيش‌بينی دقيقی كرد، و صرفاً مي‏بايد به حدس و گمان متوسل شد، و تصور می‌كنم كه اين عدم تعيّن حتی برای مقامات تصميم‌گيرنده دو طرف نيز وجود دارد. و به همين دليل فكر می‌كنم كه ايالات متحده و دولت ايران در وضعيتی قرار گرفته‌اند كه طرفين ضمن اينكه برای يكديگر خط و نشان می‌كشند، در عين حال مترصدند كه از خطوط معينی پيش نروند تا موجب تحريك ناخواسته طرف مقابل نشوند، و به همين دليل سياست نمدمال كردن را پيشه می‌كنند، به اين معنا كه گام‌های كوچكی برمی‌دارند تا واكنش طرف مقابل را بسنجند، اگر طرف مقابل دستش خالی باشد، توجيه مناسبی برای عدم واكنش خواهد داشت، اما اگر دستش پر باشد آن نيز واكنش مناسبی نشان می‌دهد. درست شبيه اتفاقی كه برای چهار سال دوم اصلاحات رخ داد و اصلاحات نمدمال شد، بدون آنكه رعد و برقی يا زلزله‌ای رخ دهد و در نهايت هم كالبد آن را در تاريخ اصلاح‌طلبی و البته به صورت غير محترمانه‌ای به خاك سپردند. (ببخشيد از اين حاشيه كه حيفم آمد نگويم)

در اين ميان قضيه اخير فرق می‌كند، اگر به نقطه بحرانی و بروز اتفاق ناخواسته برسد، نتايج آن به شكل هولناكی متفاوت از نمدمال شدن اصلاحات است، البته بروز چنين واقعه‌ای به زعم من يكی از نتايج محتمل و قابل تصور نمدمال شدن و تن دادن به نمدمالی اصلاحات است. در هر حال به دليل اين نگرانی، برخی می‌پرسند كه چه كار بايد كرد تا اين واقعه رخ ندهد؟ برخی از اصلاح‌طلبان بازگشت به سياست‌های پيشين هسته‌ای (دولت قبلي) را توصيه می‌كند، گويی كه دولت قبلی در اين سياست استقلال رأی داشت، كه اگر چنين است، چرا در عرصه داخلی چنين استقلال رأيی را از خود نشان نمی‌داد. به علاوه دولت پيشين همواره مدعی بود كه در سياست هسته‌ای پيرو رهبری نظام است، و طبيعی است كه رهبری نظام نيز كماكان چنين نقشی را عهده‌دار است و دولت جديد حتی بيش از قبلی‌ها بر اين پيروی اصرار دارند. بنابراين چنين گزاره‌ای بيش از آن كه حل مسأله باشد، نوعی شعار برای كسب وجاهت سياسی است. و اگر دولت قبلی هم بود دير يا زود با همين سرنوشت مواجه بود، مگر آنكه می‌خواست خارج از چارچوب سياست‌های كلی نظام و رهبری عمل كند.
عده‌ای ديگر پيشنهاد تعليق را می‌دهند. اين پيشنهاد راهی عملی است، اما برای كسی كه بخواهد آن را اجرا كند، مشكلات زيادی دارد. از جمله پذيرش شكست، بلاموضوع شدن طولانی مدت غنی‌سازی، بروز مشكلات ديگر در فرآيند برنامه‌های هسته‌ای و... و ديگر اينكه اگر آقايان می‌خواستند كه تعليق را بپذيرند، چرا الآن بايد بپذيرند، می‌توانستند سال قبل چنين كنند كه چيزی هم نصيب آنان شود. و از همه مهمتر اينكه اين شعار را همراهی با و پذيرش خواست آمريكا می‌دانند كه عوارض چنين امری برای دست‌اندركاران امر سنگين‌تر از عوارض تحريم و حمله نظامی ،تحليل می‌شود.

عده‌ای ديگر شعار صلح سر می‌دهند. اين‌ها دو گروه هستند، گروهی از موضع ايرانی و گروهی از موضع آمريكايی. گروه اول كه مورد نظر من است، وقتی كه اين شعار را بدهند، و خواهان عدم حمله شوند، فوری متهم به همراهی با دولت ايران می‌شوند، زيرا صلح‌طلبی فی‌نفسه مطلوب معرفی نمی‌شود. حتی بسياری از صلح‌طلبان هم در مواقع خاصی از جنگ دفاع می‌كنند، بنابراين شعار صلح‌طلبی در بحران فعلی لزوماً معادل شعار دسترسی ايران به غنی‌سازی اورانيوم تحت شرايط حاضر تعبير خواهد شد و اين شعار در نهايت چون موضع يك طرف را تقويت می‌كند، مشابه شعار تعليق است كه آن نيز به تقويت موضع يك طرف كمك می‌كند و چنين شعارهائی اگر به نتائج عملی نرسد(که معتقدم در شرائط کنونی نخواهد رسيد)، موجب تشديد بحران می‌شود، زيرا با تقويت كفه طرفين، امكان عقب‌نشينی و مصالحه را كمتر می‌كند.

برخی ديگر هم هستند (هم در ايران و هم در ايالات متحده ) و درصددند با بزرگ كردن نتايج و تبعات عدم عقب‌نشينی طرف مقابل، آنها را به عقب‌نشينی وادارند و از اين طريق مانع جنگ شوند. در ايالات متحده با تأكيد بر قطعنامه‌های شورای امنيت، تحريم‌های بانكی و مالی، ناوها و هواپيماها و موشك‌های پاتريوت در منطقه و نوشتن مقالات متعدد و... دولت ايران را مرعوب می كنند، از اين طرف هم با دادن پاسخ كه در صورت حمله، تنگه هرمز را می‌بنديم و به همه منافع آمريكا در همه جهان حمله می‌كنيم و... هزينه اقدام عليه خود را بالا می برند.

اين سياست از سوی هر دو طرف با جديت پيگيری می‌شود و به نظر می‌رسد در كوتاه‌مدت موثرترين شيوه هم هست. اما مشكل اين است كه نقش آن فقط در كوتاه‌مدت و مثل قرص مسكن است و فقط درد را آرام ميکند، بدون آنكه درمانش كند. اين شيوه دو طرف را مجبور می‌كند كه جانب احتياط را رعايت كنند، اما از آنجا كه شكاف ميان آنان نيز بيشتر می‌شود، شدت برخورد احتمالی را نيز افزايش می‌دهد. دو طرف را به سوی حل مسأله رهنمون نمی‌كند، بلكه آنها را در بهترين حالت در صلح مسلح نگه می‌دارد. چنين احتياطی دير يا زود احتمالا بر اثر حادثه‌ای پيش‌بينی نشده يا محاسبه غلط يك طرف از ميان خواهد رفت. ضمن اين كه طرفين برای ارزيابی يكديگر هم كه شده سكوت نمی‌كنند و اقدامات محدودی را عليه يكديگر به عمل می‌آورند كه چنين چيزی هر آن می‌تواند به تشديد بحران منجر شود.

چرا همه راه‌ها بسته است؟ ساخت بازی موجود ميان ايران و آمريكا، در قالبی است كه بازی را صفر و يك كرده و نه تنها سر جمع مثبت برای آن وجود ندارد، بلكه پذيرش شكست نسبی و فرار از شكست مطلق هم در حال رنگ باختن است و با اين حساب راهی برای جلوگيری از بروز فاجعه يا كم كردن احتمال بروز آن در ساختار موجود باقی نمی‌ماند. اگر راهی هست بايد معطوف به تغيير در ساخت بازی شود.

تغيير در ساخت بازی چه معنايی دارد؟ قصد ندارم كه توضيح فنی دهم، زيرا يادداشت را مفصل و كمی پيچيده می‌كند، اما اجمالاً بگويم كه يكی از شيوه‌های تحقق اين هدف، ورود عنصر ثالث به بازی است كه با دخالت خود و ارايه داده‌های جديد در بازی موجب می‌شود كه بازی از وضع صفر و يك موجود و "شكست" يا "پيروزی" خارج شود. اين عنصر ثالث قبل از رفتن پرونده به شورای امنيت، می‌توانست كشورهای اروپايی و چين و روسيه باشند، اما با عدم پذيرش ايران و ارجاع پرونده به شورای امنيت و سپس صدور قطعنامه، قضيه پيچيده شد و عنصر ثالث از ميدان خارج و ساخت بازی بيش از پيش صفر و يك شد.

عنصر ثالث در داخل هم می‌توانست اصلاح‌طلبان باشند كه با اتلاف سرمايه مردمی خود، امكان ايفای چنين نقشی را حداقل در شرايط حاضر از دست داده‌اند و در ساخت قدرت هم تنها آقای هاشمی است كه بالقوه توان ايفای چنين نقشی را دارد. اما معلوم نيست كه در نهايت اقدامی كند. من قصد باز كردن غده‌های گذشته را ندارم اما در سال‌های بعد از 1376 بارها گفتم كه اگر آقای هاشمی كمی فاصله می‌گرفتند و وارد ميدان نمی‌شدند (مثل رياست مجمع، يا انتخابات مجلس ششم و...) قطعاً سرمايه‌ای محسوب می‌شدند كه می‌توانستند روزی و روزگاری كه نياز باشد، گره‌ای از كار كشور بگشايند، و امروز آن روز است، اما چه می‌توان گفت كه توان لازم خود را برای اين كار در جريان 9 سال اخير تا حدود زيادی صرف امور فرسايشی غير ضرور کرده است.

عامل ديگری هم كه خارج از اراده من و شماست و می‌تواند تغييراتی اساسی را موجب شود و زمينه را برای فعال شدن عناصر ثالث فراهم كند، درآمدهای نفتی است كه با كاهش آن چنين شرايطی به سرعت فراهم می‌شود، اما مشكل اينجاست كه اولاً معلوم نيست اين واقعه در حد نياز رخ دهد. ثانياً، معلوم نيست كه قبل از بروز بحران رخ دهد.

برخی‌ها معتقدند كه در صورت بروز هر تهاجمی، منافع آمريكا در كل منطقه از طرف ايران با خطر مواجه می‌شود. خوب، چنين احتمالی كاملاً معقول است، اما مشكل ما هزينه‌هايی نيست كه ايالات متحده در جريان چنين اقدامی پرداخت می‌كند، مشكل هزينه‌هايی است كه مردم ايران خواهند پرداخت. اما می‌دانيم كه اين استدلال برای تفاهم و خروج از بحران كافی نيست، زيرا اگر به صرف واهمه داشتن از هزينه‌های احتمالی از هر درگيری پرهيز شود، در اين صورت همه كشورها عليه چنين كشوری طمع پيدا می‌كنند، بنابراين برای رفع درگيری بايد استدلال‌های ديگری را بكار گرفت.

از جمله اين كه جامعه ايران تا چه حد در اتخاذ چنين تصميمی مشاركت دارد و هزينه‌های آن را به منافعش ترجيح می‌دهد؟ جامعه‌ای كه چالش اصلی مجلس و دولت آن قيمت گوجه‌فرنگی است تا چه حد آمادگی ذهنی ورود به اين عرصه را دارد؟ يا اين كه اگر هم اين سياست می‌خواهد پيش رود، چرا به ابزار داخلی آن كه مردم‌سالاری و حمايت‌های بی‌شائبه مردم از حكومت خويش است گردن نهاده نمی‌شود؟ و...

انتظار شما چيست؟ كدام يك از عناصر ثالث فعال خواهند شد؟ آيا اصولاً چنين امری محقق می‌شود يا اين كه اين راه تا پايان ادامه خواهد يافت؟