پيک هفته

   

پيک نت

پيوندهای پيک بايگانی پيك

hafteh@peiknet.com

 

    hafteh@peiknet.com

 

پيک هفته

در رابطه با پيک هفته


 

 

 

 

 

 

گفتگو با يوسف عليخانی و ايمان راد
بايد بدانيم
نسل جديد و جوان
هنرمندان ايران
چگونه می انديشند و چقدر ميدانند!

 

سايت "رسم" با يوسف عليخانی (نويسنده و روزنامه‌نگار) و ايمان راد (طراح گرافيک) مصاحبه ای در ارتباط با نسل امروز هنرمندان انجام داده است. اين که آن ها، بعنوان نسل جديدی که وارد ميدان هنر و روزنامه نگاری ايران شده چگونه می انديشند برای ما جهت بازانتشار اين مصاحبه پرانگيزه تر از نظرات خودمان در باره مطالب بيان شده از جانب آنها است. اين که آنها هر آنچه را می گويد دقيق و درست است يا نيست آنقدر مهم نيست که اطلاع ما از نوع نگرش آنها اهميت دارد. اين مصاحبه را می خوانيد:

 که می خوانيد:

 

صادقی : نسل امروز چه چيزی دارد که بگوييم نسل امروزی‌ها ، اينها هستند؟

 

عليخانی : خيلی‌ها معتقدند اصلا اين تقسيم‌بندی‌ها چه فايده‌ای می‌تواند داشته باشد؟ ادبيات ، ادبيات است و هنر ، هنر. چه فرقی می‌کند يک آدم 80 ساله ، اثری را خلق کند يا يک آدم 15 ساله و خيلی‌ها همچنين می‌گويند اين بازی‌ها هيچ نتيجه‌ای ندارد جز پر کردن صفحه شما مطبوعاتی‌ها. اما باور من چيز ديگری است. من فکر می‌کنم اين تقسيم‌بندی‌ها برای کارهای تحقيقاتی لازم است. چرا که در تحقيق ، اولين کار گردآوری يک سری اطلاعات ميدانی است. در اين اطلاعات ميدانی ، برای اينکه به نتيجه خوبی برسيم ناچاريم اطلاعاتمان را جزء جزء کنيم. همين وقت است که چاره‌ای برايمان نمی‌ماند جز اينکه همان نويسنده 15 ساله را با آن 80 ساله برداريم و يک تقسيم بندی برايش انجام بدهيم. ولی باز اين را هم نمی‌توانيم به اين ترتيب قراردهيم که دو نفر را بخاطر اينکه تفاوت سنی‌شان زياد است ، دو نسل بدانيم. در تقسيم‌بندی نسل امروز نويسنده‌ها ، از نويسنده 54 ساله داريم تا نويسنده 21 ساله. علتش هم اينست که اولين کتاب آن نويسنده 54 ساله ، در دوره‌ای منتشر شده که کتاب نويسنده 21 ساله منتشر شده است. پس ما هم به همين تقسيم‌بندی قائل بمانيم و بهترين شرط را ، زمان انتشار کتاب و چاپ اثر در نظر بگيريم تا کارمان سهل‌تر شود.

 

صادقی : می‌توانيد يک تقسيم‌بندی کلی از نسل‌های مختلف ارائه کنيد؟

 

عليخانی : در مجموع منتقدان ، کسانی را که در فاصله سال‌های 1305 تا 1335 می‌نوشتند ، نسل اول ، سال‌های 1335 تا 1355 را نسل دوم ، سال‌های 1355 تا 1375 را نسل سوم و از 1375 تاکنون را نسل چهارم يا نسل امروز می‌دانند و اين نسل تا سال 1395 برای انتشار کتابش فرصت دارد. اين زمان‌بندی را فی‌البداهه نگفتم ، همان منتقدانی که پيش از اين هم درباره تقسيم‌بندی نسل‌ها صحبت کرده‌اند ، به چنين تقسيم‌بندی زمانی قائل هستند. اغلب منتقدان و کارشناسان ، جمالزاده را نقطه شروع قرار می‌دهند و بعد صادق هدايت را. البته گروهی هم هستند که جمالزاده را پدر داستان کوتاه می‌دانند و عقب‌تر برمی‌گردند و طالب‌اوف و مراغه‌ای را آغاز قرار می‌دهند. جمالزاده نقطه شروع داستان فارسی است. توجه داشته باشيد که ما سابقه قصه و حکايت‌نويسی داريم ولی سابقه داستان‌نويسی با آن مفهومی‌که چارچوب و اصول ادبيات غرب را داشته باشد ، کشمکش داشته باشد ، زمان و مکان و همه اينها را رعايت کرده باشد ، با کارهای جمالزاده شروع می‌شود و بوسيله صادق هدايت کامل می‌شود. به همين دليل است که جمالزاده را پدر داستان‌نويسی فارسی می‌دانند ، اما پدر داستان‌نويسی هنری را صادق هدايت می‌دانند.

هميشه يک گروه وقتی شروع به دويدن می‌کنند تعدادشان زياد است ولی ميانه راه يکی ، دو تا ، سه تا ، چهار تا می‌افتند و نهايت تعداد محدودی به مقصد می‌رسند و ما يعنی نسل جديد نويسندگان هنوز در شروع هستيم و من اگر بخواهم اسم تمام اين نويسندگان را ليست کنم شايد پنج شش صفحه  A4 فقط اسامی داشته باشيم که اغلب هم بين يک تا سه مجموعه داستان منتشر کرده‌اند. من تعدادی از جدی‌ترين‌هايشان را طبق حروف الفباء خدمت شما می‌گويم: رسول آباديان ، احمد اکبرپور ، کورش اسدی ، ناتاشا اميری ، فرشته احمدی ، رضا اميرخانی ، ميترا الياتی  ، پيمان اسماعيلی ، حجت بداغی ، محمد رضا بايرامی ، آذردخت بهرامی ، منيرالدين بيروتی ، محمد بکايی ، فرشته توانگر ، هادی تقی‌زاده ، جابر تواضعی ، محمود جوانبخت ، سپيده جديری ، محمد حسينی ، هادی خورشاهيان ، ميترا داور ، رضا زنگی‌آبادی ، آرزو خمسه کجوری ، ضياء رشوند ، علی‌اله سليمی ، سپيده شاملو ،  محمدحسن شهسواری ، مظاهر شهامت ، سجاد صاحبان زند ، طاهره علوی ، بهناز علی‌پور گسگری ، موسی عليجانی ، يوسف عليخانی ،  محسن فرجی ، مرتضی کربلايی‌لو ، عليرضا محمودی ايرانمهر ، حسن محمودی ، کامران محمدی ، مهسا محبعلی ، پاکسيما مجوزی ، حسين مرتضاييان آبکنار ، حميدرضا نجفی ، شهريار وقفی‌پور ، پيمان هوشمندزاده ، رضا هدايت ، يعقوب يادعلی ، حميد ياوری ، مريم يوشی‌زاده ، مهدی يزدانی خرم و . . .

 

صادقی : تقسيم‌بندی نسل‌ها در گرافيک چطور است؟

 

راد : من با نظر آقای عليخانی موافقم. وقتی که می‌خواهيم جريانی را تحليل کنيم ، اين نسل‌بندی اجتناب‌ناپذير است. ضمن اينكه معتقدم کار هنرمند نيست. يعنی مسئله‌ايست که محقق و منتقد يا هنرمند در جايگاه پژوهشگر بايد آن را تحليل کنند و نسل‌بندی را توضيح دهد و باز از منظر ديگر با آقای عليخانی موافقم که دوره فعاليت مهم‌ترين معيار است که اغلب با شرايط سنی منطبق است و مقداری هم تابع شرايط محيطی است. شايد يک نويسنده يا يک هنرمند از همين نسل اگر ايرانی باشد ولی در فرنگ زندگی می‌کند بخاطر اينکه در اين شرايط نزيسته ، ممکن است نوع فکر کردنش گونه‌ای ديگر باشد و من نمی‌دانم که آن فرد را هم صرفا به خاطر تاريخ توليد اثرش يا بخاطر شرايط سنی‌اش می‌توانيم جزء اين نسل قرار بدهيم يا نه؟ چون من احساس می‌کنم وقتی ما جريانی را تحليل می‌کنيم ، يک بخش زمان است ، يک بخش‌اش شرايط محيط يا همان مکان است ، شرايط اجتماعی ، سياسی و  . . . که تابع آن است. در گرافيک هم مشابه اين تقسيم‌بندی را داريم که پژوهندگان گرافيک درباره‌اش زياد گفته‌اند وشنيده‌ايم. البته با تقسيم‌بندی که انجام شده است در حال حاضر ما نسل جوان ، جزو نسل پنجم هستيم. نسل اول را نسلی می‌گويند که آغاز جدی فعاليتشان در دهه 30 است  و من براساس تقسيم‌بندی آقای عليخانی گفتم بيايم  و اين تقسيم‌بندی را در گرافيک بررسی کنم و ببينم که چقدر در گرافيک وجود دارد. نمونه‌هايش هوشنگ کاظمی که مجموعه کارهای سازمان جلب سياحان و نشان جشن هنر شيراز از آثار مشهور اوست و محمود جوادی‌پور که نسلی هستند که در واقع آغازگر طراحی گرافيک نوين در ايران هستند. صادق بریرانی و محمد بهرامی است که در سال 25 اولين آتليه طراحی را در ايران تاسيس می‌کند و بسياری ديگر. در واقع می‌شود در آغاز سلطنت پهلوی دوم و پيش از شکوفايی اقتصادی دهه 40 و 50 بودند.

 

عليخانی : يک سئوال برای من ايجاد شده است. شما گفتيد که از نسل اول از دهه 30 شروع شده است در صورتی که در ادبيات ، آن مدرنيته‌ای که صحبتش می‌شود در دهه اول قرن بود ولی برايم عجيب است که گرافيک از دهه 30 شروع می‌شود! چرا اينقدر دير؟

 

صادقی : من هم اين سوال را دارم که چرا شما از دهه 30 شروع کرديد؟ در حالی که از همان سال‌های نخست قرن حاضر ، کسانی بودند که کار گرافيک را شروع کردند. البته عنوان " گرافيک" نداشت ولی در واقع همان کار را می‌کردند مثل برادران سروری و فردریک تالبرگ.

 

راد : ببينيد گرافيک ، آميخته با تکنولوژی ، اقتصاد و مدرنيزاسيون است. ما در آغاز قرن 14 خورشيدی شاهد گسترش صنعت چاپ سربی در ايران هستيم که مصادف است با آغاز حکومت پهلوی و مدرنيزاسيون رضاشاه. در واقع از حدود سال 1310 با ورود فردريک تالبرگ  و برادران سروری به ايران ، گرافيک به معنی امروزی‌اش در ايران بوجود می‌آيد. همچنين اين دوره همزمان است با گسترش سينما در ايران و به تبع آن رشد پوسترسازی. ما همچنين در اين دوره پوسترهای درخشانی داريم در تاتر ، تيتراژ فيلم و نشانه‌های ماندگار. اما يک بخش زيادی از کارهای تالبرگ ، کاريکاتور و نقاشی بوده است ، يک بخش تصويرسازی بوده و طراحی جلد بيشتر نقاشی بوده است و هنوز گرافيک مدرن در ايران شکل نگرفته است.

 

صادقی : البته کميت کارشان که ملاک نيست. ضمن اينکه کارهای کمی از اين دوره بدست ما رسيده است. اگرچه اين افراد بيشتر به نقاش تبليغاتی معروف بودند ولی شاکله کارشان گرافيک بوده ، حالا يا مدرن يا آميخته به نقاشی ، کاريکاتور و تصويرسازی. ضمن اينكه در اين دوره هنوز گرافيک از شاخه‌های موازی‌اش مثل نقاشی و تصويرسازی تفكيک نشده بود. حالا به دوره صنيع‌الملک برنمی‌گرديم.


 
راد : در واقع شروع گرافيک نوين در دهه 30 بوده است و شکوفايی‌اش در دهه 40. ولی همانطور که می‌دانيد از سال 1300 به اين طرف با گسترش چاپ سربی و آغاز مدرنيزاسيون پهلوی ، زمينه توسعه گرافيک فراهم می‌شود. در 1310 ورود فردريک تالبرگ  و برادران سروری به ايران ، گرافيک به معنی امروزی‌اش در ايران بوجود می‌آيد. در دهه 1320 هم طراح – نقاشان زبردستی گام‌های ديگری را در مسير شکل‌گيری گرافيک مدرن در ايران برداشتند. شاخص‌ترين ايشان محمد بهرامی است. اما گرافيک مدرن در 1330 به بعد شکل می‌گيرد که راه‌اندازی دانشکده هنرهای تزيينی توسط هوشنگ کاظمی حاصل آن دوران است. اما  اوج طراحی گرافيک به معنی فرهنگی‌اش آنجايی است که همزمان می‌شود با رشد صنعتی ، اقتصادی و فرهنگی کشور و پيوند پيدا می‌کند با جريان‌های روشنفکری و نشريات روشنفکری که آغازش در دهه 40 است.

 

عليخانی : به موضوع خوبی اشاره کرديد: صنعت. البته صنعت در ادبيات ما ، در نسل دوم تاثير دارد.

صادقی : تعريف و برداشت شما از صنعت و تاثيرش بر ادبيات چيست؟ اينکه جامعه شهری و بدنبالش رمان پديد می‌آيد؟

عليخانی : تمام اينها و آمدن صنعت در فضای ادبيات تاثير دارد. يعنی در نسل اول جمالزاده فقط اسلوب را از غرب می‌گيرد ، ولی هدايت اسلوب را می‌گيرد و با بن‌مايه‌های ايرانی می‌نويسد. در نسل دوم هوشنگ گلشيری ، ابراهيم گلستان و بهرام صادقی در عين حال که از آنطرف فرم را گرفته‌اند ، به گونه‌ای شيوه زندگی را هم از آنطرف می‌گيرند. شايد غالب مردم هنوز روستايی‌اند و هنوز صنعتی نشده‌اند ، ولی در ادبيات زود می‌آيد. من از اين زاويه برايم خيلی جالب بود که در گرافيک هم اين اتفاق افتاده است.

البته من بايد اين نكته را اضافه كنم كه در تقسيم‌بندی ادبيات به شکل مدرن در سال 1300 با جمالزداه و هدايت اتفاق می‌افتد ولی قبل از اين افراد ، ما نويسنده‌های ديگری هم داريم مثل طالب‌اوف و مراغه‌ای که به شکل داستانی می‌نوشتند و مقداری هم فرم امروزی دارد. حتی خيلی از منتقدان به اين گونه تقسيم‌بندی قائلند. اين مسئله در شعر هم است که خيلی‌ها نيما ، را پدر شعر نو می‌دانند ، ولی آيا قبل از او عشقی نبوده است؟ آيا قبل از آن افراد ديگری نبوده‌اند؟ همين اشاره‌ای که به صنيع‌الملک در گرافيک کرديد ، اينها بارقه‌های شروع بودند ولی در تقسيم‌بندی‌های ما قبل از شروع محسوب می‌شوند.

صادقی : ببينيد يک نفر می‌آيد و يک راهی می‌رود. راه ، درست است. راه ، گرافيک است. منتهی فرد ديگری می‌آيد و راه را برای ديگران می‌سازد. بطور مثال خيلی‌ها آمدند و راه گرافيک را رفتند و من با اين عنوان " پدر گرافيک ايران " برای استاد مميز مخالف بودم و هستم ، همانطور که خودشان هم اين عنوان را نمی‌پسنديدند ، چون ديگران زودتر اين راه را رفته و شروع کرده بودند. البته خدمات ايشان بر كسی پوشيده نيست و معتقدم اگرچه پدر گرافيک نبود اما در حقش پدری کرد. من عنوان " راه‌کوب " را برای ايشان مناسب‌تر می‌دانم. اين واژه‌ای که استادم فريدون صديقی عنوان کردند. چون راه را برای ديگران صاف هموار کرد و قبل از ايشان ، ديگران راه را رفتند ولی کسی راه را صاف نکرد.

عليخانی : ولی در اصل ، اين افراد در تقسيم‌بندی قرار نمی‌گيرند يعنی نقطه شروع برای ما حساب نمی‌شوند.

صادقی : به نظرم افرادی مثل صنيع الملک و هم‌نسلانش ، بسترسازهای گرافيک هستند

راد : ببينيد ما وقتی داريم راجع به يک نسل صحبت می‌کنيم ، از يک نفر ، دو نفر صحبت نمی‌کنيم ، در واقع از يک جريان صحبت می کنيم. در گرافيک ايران هم از سال 1300 دوران درخشانی وجود داشته است. در واقع با ورود چاپ سنگی در اوايل قرن 13 به ايران ، هنر نقاشی و خوشنويسی با گرافيک پيوند می‌خورند. در سال 1215 اولين شماره روزنامه کاغذ اخبار و در سال 1230 اولين شماره روزنامه وقايع اتفاقيه و در سال 1255 اولين شماره روزنامه شرف منتشر می‌گردد. مطبوعات آن دوره يکی از اوج‌های درخشان هنر گرافيک ايران هستند. اين روزنامه‌ها حاصل همکاری بزرگانی مانند ميرزا ابوتراب خان غفاری که نشان روزنامه شرف را طراحی کرده و ميرزا رضا کلهر بوده است. اما در واقع ، ما از گرافيک نوين ايران سخن می‌گوييم و نسل‌بندی ما هم از آغاز گرافيک نوين شروع می‌گردد. يعنی دهه 30 به بعد که به آنها نسل اول می گويم. نسل دوم نسلی بوده است که اوج فعاليتش از سال 1340 به بعد بود که پيوندی دارد با جريان روشنفکری چپی آن دوره. در واقع اين دوره همراه است با رشد اقتصادی و شکوفايی فرهنگی در ايران. همزمان است با تاسيس راديو و تلوزيون ملی ايران و برگزاری جشن‌های هنر شيراز. از  طراحان بارز  آن زمان هم می‌توانم از مرتضی مميز ، فرشيد مثقالی و قباد شيوا نام ببرم.

عليخانی : در ادبيات يک گرايش خاصی که در ايران راه می‌افتد تحت عنوان ادبيات سوسياليستی يا ادبيات چپ. نمونه‌های زيادی هم داريم که دقيقا مثل رمان‌نويس‌های روسی می‌نويسند. اگر منظور شما را اشتباه متوجه نشده باشم ، منظورتان اينست که افرادی که در آن دوره کار می‌کردند ، به گونه‌ای براساس اين عقايد پيش می‌رفتند.

راد : در واقع در دهه 40 و 50 ، دوره شکوفايی اقتصادی ايران بوده است. يعنی قيمت نفت بالا می‌رود. اقتصاد رشد می‌کند و دربار حداقل برای حفظ کردن وجهه خودش به فرهنگ بها می‌دهد و  هنر شکوفا می‌شود و به شکل و معنای امروزی‌اش گسترش پيدا می‌کند و جريان روشنفکری پيش می‌آيد. مشابه وضعيت الان که بعد از رکود انقلاب و جنگ ، شکوفا شد ، آن دوره هم همينطور بوده است و شبيه الان گرايش‌های مختلفی در طراحی گرافيک بوده است که خيلی ايلوستراتيو بودند. خيلی افراد شاخصی که ما از آن دوره می‌شناسيم از آن گرايش بودند و بعضی ديگر هم نه ، خيلی گرافيک فرماليستی داشتند مثلا تحت تاثير گرافيک آلمان يا مکتب گرافيک باوهاس بودند يا . . . ولی جريان ديگری که شاخص‌تر بوده است و به نظرم بخاطر پيوندش با مطبوعات و حلقه‌های روشنفکری بوده است ، جريانی است که بيشتر گرايش‌های چپی داشته است و شاخصه‌شان همان ايلوستراتيو بودن نوع گرافيک‌شان است مانند مميز ، مثقالی و شيوا.
نسل سوم را پيرو اين صحبتی که الان کرديم ، می‌دانم. در واقع نسل سه را نسلی می‌دانم که از دهه 50 شروع کرد و نسل سوم خيلی دنباله‌رو نسل دوم است. نسلی است که در ساختار آکادميک خود ايران ، تحصيل کرده است. برخلاف دو نسل قبل که خارج از ايران تحصيل کرده بود. اين نسل به انقلاب و جنگ برمی‌خورد و من هميشه می‌گويم چيزی که فراموش می‌شود اينست که اين افراد به معنی واقعی کلمه ده سال بيکار بودند. نسل چهارم هم در واقع  نسلی هستند که اوج کارشان از سال 1370 شروع می‌شود. وقفه دهه 60 اينجا کاملا واضح است و به همين خاطر اختلاف نسل سوم و چهارم ، بيست سال می‌شود. طراحی گرافيک آن دوره رکود ، محدود بوده به يک سری لوگوهای شرکت‌ها و سازمان‌های دولتی و پوسترهای دولتی يا پوسترهای جنگ. همچنين در دهه 60 گرايش‌های پراکنده‌ای داريم در ميان طراحان جوان انقلابی که در واقع در بستر سياسی پس از انقلاب شکل می‌گيرد.
اما آن جريانی که تاثيرگذار بوده باشد و بتوان به عنوان نسل چهارم از آن ياد کرد ، بعد از سال 1370 شروع می‌شود. نسل امروزی‌ها هم در واقع از اوج شروع کارشان به معنای اينکه سواد بيشتری پيدا کردند من سال 1380 می‌دانم که يک نسل جوان هستند و من خودم جزء اين نسل هستم. نسل چهارم اين ويژگی را دارند که بعد از دوران جنگ شروع به فعاليت کردند و باز همزمان شد با شکوفايی اقتصادی. بخصوص اينها که به دوم خرداد و  شکوفايی روزنامه‌ها و نشر برخوردند. در واقع بازهم در برآيند شکوفايی اقتصادی و سياسی يک نقطه اوج ديگر شکل می‌گيرد در طراحی گرافيک. مثلا اوج کار نسل چهارم در طرح جلدها بود. طرح‌های جلد آن دوره دوم خرداد به بعد. ويژگی نسل چهارم خيلی وابسته به شرايط اقتصادی ، سياسی ايران است و همينطور گسترش پيدا کردن روابط ايران با خارج ، اينترنت و جريان دوم خرداد. نسل پنجم شاگردان نسل چهارم هستند. ولی يک سری ويژگی‌هايی وجود دارد که عملا دوران جنگ ، خاطره کودکی‌شان است تا اينکه مستقيم در آن شرايط زيست کرده باشند.

تعدادی از طراحان اين نسل را نام می‌برم: بهراد جوانبخت ، فرهاد فزونی ، مهدی سعيدی ، پدرام حربی ، مريم عنايتی ، اميرعلی قاسمی ، پريسا تشکری ، اديک بغوسيان ، تهمتن امينيان ، کسری عابدينی ، آريا کسايی ، محمد خداشناس ، سها شيروانی ، ريحانه شيخ بهايی ، مرتضا آکوچکيان ، وحيد عرفانيان ، مرتضی محلاتی ، افروز رضوی ، هما دلورای ، زينب ايزديار ، شهرزاد چنگلوايی ، زينب شهيدی ، محمدرضا عبدالعلی ، حميد نيکخواه ، داوود مرگان ، آسيه دهقانی ، پويا احمدی ، تارا صحت‌زاده ، هاجر سليمی و . . .

صادقی : من می‌خواهم اين موضوع را مطرح کنم که نسل امروز چه باورهايی به لحاظ فکری و هنری دارند؟ از نظر داشته‌های بومی يا يک سری دانسته‌های آکادميک. چون بهر حال در دو سه نسل اخير ، هم در ادبيات و هم در گرافيک ، آموزش‌های آکادميک مطرح است. در ادبيات نسل امروز ، شما آبشخور فکری را از کجا می‌بينيد؟ بيشتر رمان خارجی خوانده يا روزنامه يا . . . خوانده که اينگونه می‌نويسد و يا سرکلاس‌ها اينگونه ياد گرفته است؟

عليخانی : نسل امروز سر هيچ کلاسی حاضر نشده است. نسل امروز يکی از جسورترين نسل‌هايی است که در ادبيات داستانی معاصر ما بوده است. اينکه می‌گويم نسل امروز سر هيچ کلاسی حاضر نشده برای اينست که در نسل سوم ، اغلب سرکلاس‌هايی حاضر می‌شدند و غير ممکن است که شما نسل سوم را بررسی کنيد بدون اينکه کلاس‌های مرحوم هوشنگ گلشيری را در نظر بگيريد. حتی بخشی از آن نسل ، شاگردان رضا براهنی بودند ولی از ميان آنها تعداد اندکی ماندند. چون اغلب تئوری بودند يعنی بيشتر منتقدپرور بود تا نويسنده‌پرور. ولی هوشنگ گلشيری بطور مشخص داشت داستان‌نويس تربيت می‌کرد. يعنی کارگاه داستان داشت تا اينکه تئوری داستان ياد بدهد. آنقدری که در نسل سوم جلسات برقرار بود ، در نسل چهارم نبود. در نسل سوم ، عليرغم اينکه با انقلاب همزمان شد ولی جلسات در خانه آقای گلشيری تشکيل می‌‌شود. کانون نويسندگان فعال می‌شود. بعد منصور کوشان و عباس معروفی با راه انداختن " گردون" و بعد "تکاپو" و " آدينه" خودشان را خيلی خوب معرفی می‌کنند. من به جرأت می‌توانم بگويم که بيش از 75 درصد داستان‌نويسان نسل امروز ، روزنامه‌نگار هستند.

صادقی : پس نسل امروز جايی آموزش ديده‌اند؟

عليخانی : آموزش داستان‌نويسی نديدند ولی روزنامه‌نگار هستند. من روزنامه‌نگار يا خبرنگار فلان روزنامه ، چه آموزشی در مورد داستان‌نويسی ديده‌ام. آموزش ما بيشتر از طريق کتاب‌ها بوده است.

صادقی : يعنی شما و هم‌نسلان‌تان کلاس داستان نويسی نرفته‌ايد؟

عليخانی : داستان‌نويسی به اين معنای مشخص نه. هميشه کليت را در نظر می‌گيريم. خود من اصلا هيچ جايی شاگردی نکردم ولی به جلسات داستان‌خوانی منزل آقای مجابی رفتم. جلسات نقد داستان  مجله "دوران" را رفتم ، دوره‌ای پيش آقای محمد محمد علی رفتم. درست است رفتم ، ولی چقدر می‌توان من را شاگرد کس خاصی دانست؟ اينکه من جلسه‌ای را رفته باشم با اينکه چند سال سرکلاس رفته باشم و ادبياتی بنويسم که شبيه هوشنگ گلشيری باشد ، خيلی فرق می‌کند.

صادقی : يعنی اگر اين نسل سرکلاسی هم رفته ، الزاما تحت تاثير آن نبوده است؟

عليخانی : فقط با اين عنوان که جلسات را رفته باشد. خود من تجربه شخصی‌ام را می‌گويم. من موقعی که قزوين بودم شروع کردم به نوشتن. جمعی بوديم که همه هم‌سن و سال بوديم و فکر می‌کرديم که خيلی شاهکار می‌نويسيم يا در هفته‌نامه ولايت قزوين يک قصه چاپ می‌کنيم. وقتی به تهران آمدم و جلسات مختلف را ديدم ، متوجه شدم که اينجا وضعيت فرق می‌کند. وقتی دقت کردم ، متوجه شدم هر جلسه‌ای که می‌روم ، هر کس يک حرف می‌زند. در يک جلسه ، فردی معتقد به فرم‌گرايی است ، ديگری کاملا معتقد به زبان بود مثل شاگردان هوشنگ گلشيری که به شدت "زبان‌گرا" هستند. يک سری جلسات می‌رفتيم که هوشنگ گلشيری را قبول نداشتند و می‌گفتند نه ، ادبيات ما ادبياتی است که با مردم ارتباط برقرار کند ، مثل ادبيات نوع دولت‌آبادی ، درويشيان و حتی نوع مجابی. يک سری جلسات می‌رفتيم که معتقد به جريان "سيال ذهن" بودند و مانورشان فقط روی داستان‌هايی با اين فرم بود و من ديگر عصبی شده بودم و مانده بودم که چه کاری بايد بکنم؟ الان بعد از يازده سال می‌دانم که قصه‌های من "قدم بخير . . ." است ، قصه‌های من فضای روستا است. ولی من در هر جلسه‌ای که می‌رفتم چون با ساختارشان جور در نمی‌آمد ، من را طرد می‌کردند. من با گفتگو گرفتن شروع کردم. کتاب " گفتگو با نويسندگان نسل سوم" را که ديد‌ه‌ايد؟ اصل کار نزديک به پنجاه تا نوار نود دقيقه‌ای می‌شود که پياده شده‌اش نزديک به سه هزار صفحه شد. حاصل گفتگوهايی که در سال‌های 1374 تا 1379 انجام دادم.

صادقی : می‌توانيم نتيجه بگيريم که آموزش‌های اين نسل ، بيشتر رسانه‌ای است؟

عليخانی : بله ، دقيقا. من کارم را اينطوری شروع کردم ، داستان می‌نوشتم اما با اين گفتگوها ، هرچه بيشتر با داستان و داستان‌نويسی آشنا شدم. اگرچه سکوی پرتابم مطبوعات بود ، ولی دغدغه‌ام ادبيات بوده است. اين نسل خودشان هم جزئی از آن رسانه‌ها هستند و منبع درآمدشان هم همين می‌شود.

صادقی : در گرافيک چطور؟ آبشخورهای فکری اين نسل ، رسانه‌ها هستند؟

راد : به نظرم نسل جديد طراحان گرافيک از همه اينها بهره برده است. تقريبا درصد بالايی از طراحان گرافيک امروز ، تحصيلات هنری دارند و درصد بالايی در دانشکده‌های گرافيک درس خوانده‌اند. تک و توک هم هستند که تحصيلات آکادميک ندارند. از داشته‌های بومی‌شان هم بهره بردند و يک بخشی هم از طراحان نسل‌های قبل ارث گرفتند. طبيعتا گسترش اينترنت و همينطور جهش اقتصادی بعد از دهه 70 بر اين نسل خيلی تاثير گذاشته است ، به خصوص اينترنت که به راحتی می‌توانيم دسترسی پيدا کنيم و کاری که هفته پيش در اروپا طراحی شده ، می‌توانيم ببينيم.

عليخانی : در ادامه من اين را اضافه کنم که چرا اين نسل شاگرد شخص خاصی نبودند. شايد به دليل اينکه آمدن اين نسل ، همزمان شد با سختگيری‌ها ، قتل‌های زنجيره‌ای و  رفتن آدم‌هايی که کلاس داشتند. مثلا براهنی رفت ، هوشنگ گلشيری فوت کرد. شايد اگر براهنی و گلشيری مانده بودند ، اين نسل هم استادی داشت. ولی خوب اين نسل ، آن وجه را از روزنامه‌نگاری جبران می‌کند ، در عين حال که محقق هم هست. ما در نويسنده‌های نسل قبل خيلی کم می‌بينم که کار تحقيقی هم داشته باشند. مثلا هوشنگ گلشيری يک رمان‌نويس است و بعد کار مطبوعاتی می‌کند. بيشتر يک معلم است تا يک محقق. درست است که صادق هدايت و جلال آل احمد يک سری کار تحقيقی انجام داده‌اند ، ولی آيا بزرگ علوی هم به اين اندازه محقق بوده؟ صادق چوبک هم؟ يا مثلا جمال ميرصادقی "هنر داستان" و "عناصر داستان" را می‌نويسد. يا شهريار مندنی‌پور که بعد از داستان نويسی ، محقق و مدرس هم هست.

صادقی : فکر می‌کنيد علت اينکه محقق شده ، چيست؟

عليخانی : دلايل مختلفی دارد. شايد به نوعی دارد خيلی چيزهايی را که نتوانسته ياد بگيرد ، جبران می‌کند.

صادقی : من احساس می‌کنم يک گسست فکری دارد. يعنی به جايی رسيده که فکر می‌کند تا به حال هيچ پيشينه‌ای نداشته و می‌رود پيدا کند. من در گرافيک به اين موضوع رسيدم ، يعنی رسيدم به جايی که چرا کارهايی که ما می‌کنيم ، رنگ و بوی ايرانی ندارد؟ می‌خواستم ببينم اين از کجا نشأت می‌گيرد و ناخودآگاه رفتم به سمتی که ببينيم ريشه‌ها کجا بوده است؟ يعنی احساس کردم که هيچ چيزی پشت سرمان نيست و در يک خلا به سر می‌بريم.

 

عليخانی : من از اين زاويه کمتر دقت کرده بودم. ببينيد وقتی قصه "عزيز و نگار "دغدغه من شد ، يک سال در الموت ، ميلک ، طالقان ، تنکابن ، گيلان ، تالش و . . . روستا به روستا گشتم تا ببينم قصه عزيز و نگار که سابقه 40 ساله در ادبيات عاميانه دارد و تمام پيرزن‌ها و پيرمردها حفظ هستند و يک سری شاخصه‌هايی دارد که حتی داستان امروز دنبالش است ، مثل شکست زمان ، شکست روايت و . . . اين را پيدا کردم. يعنی اين وجه تحقيقی کار من بود. اين وجه در خيلی از افراد اين نسل هست.

يک موضوع ديگری که برای من خيلی جالب است ، شهرستانی بودن اغلب بچه‌های اين نسل است. حتی اگر همه افراد اين نسل را در نظر بگيريم ، شايد بيست درصدشان تهرانی‌الاصل باشند. اغلب برای ادامه تحصيل و دانشگاه به تهران آمدند ، ديدند كه در تهران امکان پيشرفت و انتشار کتاب‌شان وجود دارد. اگرچه اين موضوع هنوز تاثير خودش را در ادبيات و نوشته‌هايشان نشان نداده است. يک معضل بزرگ اين نسل که هنوز با آن درگير است ، اينست که می‌آيد و شبيه دوست کناری‌اش می‌نويسد و دوست کناری‌اش هم از روی نويسنده تهرانی نوشته است. لهجه و موضوع همه تهرانی است و موضوع تکراری امروز و زندگی روزمره است. تصور کنيد نويسنده اصفهانی ، اصفهانی بنويسد يا فلان نويسنده اردبيلی ، اردبيلی بنويسد. چه اتفاقی می‌افتد؟ نگاه کنيد ببينيد چرا ادبيات جهان و ادبيات آمريکای لاتين معروف می‌شود؟

صادقی : به اين دليل که روی بوميت‌اش تاكيد می‌‌كند.

عليخانی : دقيقا. من اميدوارم که نسل امروز به اين موضوع توجه کند که چرا فلان نويسنده نسل اولی ، نسل دومی ، نسل سومی ، کارش برجسته شده است. چون دقيقا رسيده به جايی که ديگری نرسيده است. جايی داستان من خواندنی می‌شود که ديگران احساس ‌کنند راهی كه من رفته‌ام ، ديگران هنوز نرفته‌اند. موضوع ديگری که به نظرم روی نوع کار اين نسل و در معرفی و شهرت زودرس‌شان خيلی تاثير گذاشت ، اينترنت است. اينترنت زمانی آمد که اين نسل يا مجموعه داستانش را هنوز چاپ نکرده بود يا اولين مجوعه داستانش را تازه منتشر کرده بود. اگر خاطرتان باشد از سال 81  و بعد از آن موجی در وبلاگ‌نويسی راه افتاد. يک دفعه تب وبلاگ‌نويسی کم شد و جايش سايت‌های شخصی و مجلات ادبی اينترنتی آمد. اينترنت دنيای جديدی برای افراد بوجود آورد و در عين حال متاسفانه همه را "من استاد " بار آورده است. برعکس آن موقع که اگر استادی بود ، دقيقا نقطه ضعف‌ها را می‌گفت. در اينجا شايد کمتر نقاط ضعف گفته شود و بيشتر نقاط قوت گفته می‌شود و همين هم باعث پيش آمدن يک شهرت کاذب می‌شود.

صادقی : به نظر شما آن گرايش‌های بومی در نسل امروز طراحان گرافيک وجود دارد؟

راد : من از دو منظر اين مسئله را نگاه می‌کنم که يک منظر آن با حوزه ادبيات مشترک است. از آن جهت که خيلی از بچه‌هايی که در طراحی گرافيک امروز دارند کار می‌کنند ، از شهرستان آمدند و بچه‌های شهرستان هستند. در واقع اين پراکندگی فرهنگی الان وجود دارد. اين را اگر تعميم بدهيم به وضعيت اقتصادی يا طبقه‌های اجتماعی ، خيلی از طراحان گرافيک امروز از طبقات متوسط اجتماع هستند ، البته به لحاظ اقتصادی نه به لحاظ فرهنگی. در مورد اينکه به فرهنگ بومی‌شان رجوع كرده باشند ، در گرافيک بحث بوميت به آن معنی که در ادبيات است ، وجود ندارد. به اين خاطر که هنر تصويری در ايران ، هنر هزينه‌بر و گران‌قيمتی بوده است. يعنی هنری بوده که متعلق به دولتمردان و حکومت‌ها بوده است و وابسته به يک منبع مالی و اقتصادی. برخلاف داستان‌نويسی که جنبه سخت‌افزاری نداشت و هر کسی می‌توانسته داستان بگويد. بنابراين ما چيزی به عنوان هنر تصويری بومی نداريم. مثلا بگوييم هنر خراسان که چون من از خراسان هستم بايد هنرم ويژگی خراسان را داشته باشد. من می‌توانم ويژگی‌های موسيقی خراسان يا ادبيات خراسان را توضيح بدهم ولی هنر تصويری بومی‌اش را نمی‌توانم توضيح بدهم.

صادقی : به نظرم می‌رسد كه داريم ، ولی ما سراغش نرفتيم.

راد : مثلا چه چيزی؟ وقتی می‌خواهيم هنرهای تصويری را بررسی کنيم بايد ببينيم ريشه‌های آن در چيست؟ مثلا نقاشی را بررسی کنيم. نقاشی هميشه يک هنر اشرافی و مختص دربار بوده است تا زمانی که کم کم گسترش پيدا می‌کند و تکنيک‌های چاپ می‌آيد و هزينه‌های نقاشی ارزان‌تر و سهل‌الوصول‌تر می‌شود. مسئله بوميت آنجايی معنا می‌دهد که هنر ما وارد فرهنگ عاميانه می‌شود که بحث صنايع دستی و هنرهای کاربردی مطرح است.

عليخانی : ببينيد من با فضای نقاشی خيلی آشنا نيستم ولی دو نقاش در عمرم ديده‌ام که کارهايشان را دوست دارم. اول زنده ياد فارسی رحيم‌آبادی بود که خود من يک دوره شاگردش بودم و ديگری هم رضا هدايت. من هدايت را يک نقاش کاملا بومی می‌دانم و برعکس آن ساعد فارسی را يک نقاش کاملا شهری و مدرن.

راد : منظور من اينست که آن مرزبندی جزئی که در ادبيات وجود دارد در سنت‌های تصويری ايران وجود ندارد. من نمی‌توانم بگويم که هنر تصويری کردها با لرها يا ترک‌ها چه تفاوتی دارد؟ اما می‌شود کليت سنت‌های تصويری ايران را شرح داد.

عليخانی : نمی‌دانم کارهای شعبان لشکری را ديده‌ايد يا نه؟ آلمانی‌ها اسمش را گذاشتند وحشی فرياد. كارهايش به شدت کارها مدرن و در عين حال جالب است. وقتی پای نقاشی‌هايش می‌ايستيد ، می‌توانيد يک داستان بومی و مختص به دنيای لشگری در تابلوهايش ببينيد. وقتی می‌گويم بومی ، از اين زاويه ، منظورم بود نه اينکه به يک نقاشی نگاه بکنيد و بگوييد اين اصفهانی است. ولی در ادبيات معنی می‌دهد.

راد : شما می‌توانيد ادبيات الموت را جمع کنيد ولی آيا می‌توانيد سابقه هنرهای تصويری الموت را جمع کنيد؟

عليخانی : نه

راد : من همين را عرض می‌کنم. آنقدر که هنر ادبيات ما ريشه دارد ، هنر تصويری‌مان ريشه‌دار نيست.

 صادقی : من يک توضيح بدهم چون ممکن است نشانه‌های بومی يک مقدار ابهام ايجاد کند. من نشانه‌های بومی را نمی‌بينم ، بلكه احساس می‌کنم. می‌دانيم كه در ادبيات مؤلفه‌های متفاوت بومی داريم و مگر نه اينكه ادبيات بعنوان يكی از آبشخورهای هنرهای تصويری ما مطرح است؟ وقتی ادبيات و نوع لهجه آدم‌ها فرق می‌کند ، قطعا زاويه نگاه‌ و نوع فکر کردن‌شان هم فرق می‌کند. ببينيد مثلا وقتی شعرهای سپهری را می‌خوانيم ، احساس می‌كنيم با يک تابلو نقاشی روبرو هستيم و برعكس‌اش هم درست است. من وقتی شاهنامه می‌خوانم از تصويرسازی‌های فردوسی مبهوت می‌شوم كه چقدر زيبا عناصرش را می‌چيند. وقتی هم يک مستندساز مثل ضابطی جهرمی شاهنامه را می‌خواند ، آن را يک فيلمنامه با دكوپاژ كامل می‌يابد. با اين ارتباط تنگاتنگ ادبيات با تصوير ، بعيد می‌دانم در ادبيات مولفه‌های بومی داشته باشيم ولی در هنرهای تصويری ، نمود نداشته باشد.

عليخانی : ببينيد در ادبيات حتی کوچه‌ها را نام می‌بريم ، لحن را در می‌آوريم ولی زمانی می‌توانيم ادبيات و داستان خوب جهانی داشته باشيم كه وقتی خواننده آن را می‌خواند ، احساس کند اين دغدغه ، دغدغه‌ايست جهانی. من هم قبول دارم كه رسيدن به آن مولفه‌های بومی در هنرهای تصويری ، پيچيده‌تر ا

صادقی : درباره ويژگی‌های اين نسل بگوييد.

عليخانی : ببينيد اين نسل هنوز به آن حد نرسيده است که بتوانيم آن را بررسی کنيم. شايد بتوانيم بگوييم نسل سوم اين ويژگی را دارند. مثلا برعکس نسل اول که فرم را گرفته از تم اصلی ايرانی بودن استفاده کرده است ، نسل دوم فرم را گرفته حتی تم و بن‌مايه را از آن طرف گرفته و نسل سوم سعی کرده تم و بن‌مايه را خودش بگيرد. مثلا مندنی‌پور يک سری از اين بازی‌ها کرد. ابوتراب خسروی و صفدری سعی کردند مثلا در فلان قصه عاميانه ، فلان تکنيک را در بيارند و در عين حال هم موضوع ايرانی باشد. ولی نسل جديد هنوز اين بازی را ندارد. يک جرقه‌هايی دارد و اين نسل تازه شروع کرده است. من چند تا نويسنده را می‌شناسم به قدری شروع می‌کنند با فرم و بازی با فرم و . . . که اصلا وقتی می‌خوانيد ، عصبی می‌شويد. قصه دو تا عنصر دارد : قصه‌گويی و زبان. ولی وقتی اين داستان‌ها را می‌خوانيد ، می‌بينيد که يک سری بازی‌های زبانی است.

صادقی : يعنی اين ويژگی‌اش نمی‌شود؟

عليخانی : نمی‌دانم که آيا اين ويژگی می‌شود يا نه؟ چون هنوز کامل نشده است. يک جرقه‌ها و بارقه‌هايی داريم و می‌بينيم که همان نويسنده‌ای که مجموعه داستانش را نمی‌توانستيم بخوانيم ، الان رمانی نوشته است که به شدت خوش‌خوان است. شايد تجربه کرده است. اما نويسنده نسل سومی اين تجربه ها را داشته و پيش گلشيری در کلاس‌ها ديده و گلشيری به او اجازه نداده چاپ بشود. ولی اين نسل ، حتی اولين سياه مشق‌هايش را با هزينه خودش چاپ کرده است.
نکته ديگر اينکه نسل سوم متولدهای 1335 و 40 هستند و اول انقلاب جوان‌های 20، 25 ساله بودند ، پس در آن فضا دارند می‌نويسند و زندگی نمی‌کنند. ولی نويسنده نسل من چطور؟ اين نسل موقعی که می‌خواهد به دانشگاه برود يا دنبال کار می‌گردد ، دوم خرداد می‌شود و ناگهان مطبوعات باز می‌شود. اينست که ما در اين دوره زندگی می‌کنيم ولی هنوز به اين عنوان خودمان را نشان نداده‌ايم. تک و توک در داستان‌هايمان ديده می‌شود. در يکی از داستان‌های من ، همين مجموعه جديد که زير چاپ است ، موضوع سقوط هواپيمای پارسال و سه روز آلودگی هواست ، با اينکه قصه‌هايم همه در فضای الموت است 

صادقی : در واقع معتقديد که دوم خرداد ، نسل جديد را به جلو هل داد؟

عليخانی : دوم خرداد به آن کمک کرد و برايش امکان ايجاد کرد. بطور مثال آثار حسين سناپور را ببينيد. فضای رمان ، فضای دوم خرداد است. فضای جوانها است ، فضای درکه است ، فضای بلاهايی است که دارد سر اين نسل می‌آيد. يا اولين مجموعه داستان محسن فرجی ، شاعرانگی هايش است ، در مجموعه دومش يک تجربه کاملا متفاوت با اولی دارد. " چوب خط " که زندگی يک جوان شهرستانی است که در تهران ساکن شده است. او دارد داستان زندگی خودش را می‌نويسد ، در صورتی که اصلا تصور نمی‌شد اين فرد با "يازده دعای بی‌استجابت " بتواند اينگونه رئال بنويسد و اينقدر با فرم بازی کند. من تنها جمله‌ای که درباره اين نسل می‌توانم بگويم ، اينست که هنوز به ثبات نرسيده است. 

صادقی : اين بی‌ثباتی ، ويژگی اين نسل است. به گمانم اينکه بگوييم همه بايد از يک شيوه استفاده کنند تا بگوييم ويژگی دارند ، درست نيست. همه نبايد در يک لاين حرکت کنند. هر کسی در لاين خودش حرکت می‌کند. اتفاقا اين ويژگی‌شان است که ثبات ندارند. مثل وبلاگ نويسی است. کسی می‌تواند بگويد درست يا نادرست است؟ کاملا شخصی است ، من در وبلاگم می‌خواهم اينطوری بنويسم. با اصول و شيوه‌های نگارش هم کاری ندارم. من اين بی‌ثباتی و اين رها بودن را ويژگی می‌دانم.

 

عليخانی : دقيقا منظور من همين بود. مثلا خيلی‌ها معتقدند که اين نسل با وجود اينترنت ، وبلاگ و سايت ، ادبياتش هم دارد وبلاگی می‌شود. من با اطمينان اين را رد می‌کنم چون تجربه نشان داده ، نه تنها من بلکه ساير همکارانم ، موقعی که روزنامه‌نگاری می‌کنيم و خبر می‌نويسيم ، يک فرمول دارم با آن نثر ژورناليستی ، گزارشی و کليشه‌ای. منتهی وقتی که وبلاگ بنويسم ، گونه‌ای متفاوت از خبر و گزارش می‌نويسم. وقتی هم داستان می‌نويسم ، اصلا فراموش می‌کنم مترجم و خبرنگار و وبلاگ‌نويس هستم. رضا قاسمی در يادداشتی درباره يکی از داستان‌های من نوشته بود: "عليخانی عزيز ، يه لنگ را خواندم. بايد بگويم فراتر از انتظارم بود. نثر بعضا شلخته سوال‌هايی كه در آن مصاحبه كذايی طرح كرده بودی و نيز نثر بعضی از نوشته‌های وبلاگت ، اميدی نمی‌داد كه از قصه‌ات چيزی بيرون بيايد! خوشبختانه زبان يه لنگ هم پاكيزه است و هم لحن مناسبی دارد برای اين قصه . . ." آيا اين حرف آقای قاسمی نشان نمی‌دهد بايد بدون پيش داوری ، داستان‌های نويسنده‌های روزنامه‌نگار  و  وبلاگ‌نويس را خواند؟

صادقی : ما اين را هم در گرافيک داريم و ديگر نمی‌توانيم دسته‌بندی کنيم و فرمول ارائه کنيم. اين نسل سلف‌پوسترهايی طراحی می‌کند که با خطکش‌های نسل قبل سازگار نيست.

راد : ببينيد در گرافيک می‌شود از دو منظر بررسی کرد. يک بخش آن ، بخش جهانی است که شما می‌گوييد وضعيت معاصر ، وضعيتی است که ديگر آن وحدت را نداريم و همه يک سبک کار نمی‌کنند که يک جريانی ، جريان شاخص باشد. در واقع ما در سراسر دنيا شاهد اين کثرت‌گرايی هستيم. ولی باز در گرافيک معاصر دنيا می‌توانيم يک چيزهايی را بگوييم. مثلا تايپوگرافی صرفا در ايران نيست و در همه جای دنيا يکی از بحث‌های مهم است و گرافيک فرمال است. ولی باز قابل مقايسه نيست با پيش از دهه 60 ميلادی. از طرفی در ايران ، نسل امروز ، شبيه نسل دوم که در گرافيک بحث کرديم يکدفعه از ميان شکوفايی سياسی و اقتصادی شروع بکار کرد. يعنی شکوفايی اقتصادی به معنی بعد از دوران جنگ و شکوفايی سياسی به معنای بعد از دوم خرداد. در اين دوره مواجه شد با امکان ابراز وجود و گسترش اينترنت. يکدفعه با سيل اطلاعات مواجه شديم که باعث سردرگمی‌مان شد. ببينيد چقدر نمايشگاه ، کتاب و کاتالوگ و همه از نسلی است که چند روز است شروع کرده است به ياد گرفتن و همه اينها باعث اين آشفتگی می شود ولی من نمی دانم که آيا اين ته نشين خواهد شد يا نه. اين نسل ويژگی‌هايی دارد ولی نمی‌شود گفت مثل دهه‌های گذشته همه تابع يک جريان هستند.

صادقی : ويژگی‌های ديگر اين نسل چيست؟

راد : مايلم پيش از اينکه ويژگی‌ها را توضيح بدهم ، به قبل از آن برگردم. يکی اينکه ما به معنای عاميانه‌اش نسل انقلاب هستيم. نسلی که دوران پيش از انقلاب را تجربه نکرديم. نسلی که دوره شکوفايی و فعاليتش بعد از دوران جنگ بود. رکود دوران جنگ را هم تجربه نکرديم. همانطور که آقای عليخانی گفتند نسلی جسور هستند و من بجای جسور می‌گويم گستاخ. در واقع تقدس سنت برای مردم ايران ريخته است. ببينيد من همه ارجاعم به فرهنگ و سنت ، ارجاعی گستاخانه است. در صورتی که نسل‌های گذشته ، ارجاع‌شان به گذشته ، گستاخانه نبود و مقدس بوده است. يعنی جرأت نزديک شدن به گذشته را نداشتند. در صورتی که من و خيلی از هم‌نسلانم اين کار را نمی‌کنيم و می‌گوييم آن آدم زمان خودش ، هنرمند بزرگی بوده است و من هم هنرمند بزرگ زمان خودم هستم. اين ويژگی‌ايست که نسل‌های قبل به لحاظ فرهنگی و اجتماعی نداشتند. چون هنرمند وقتی می‌خواهد يک اثر توليد کند با اجتماع درگير است و جامعه ، پذيرش برخورد جسارت‌آميز با سنت و دين را نداشته ولی الان دارد. من می‌توانم به راحتی اين کار را انجام بدهم . ما عادت داريم کارهای گذشته گان را تحسين کنيم اما بايد آگاه باشيم که طبيعتا آن آدم، هنرمند جسور دوره خودش بوده است و آدم ساختار شکن دوره خودش بوده است .

عليخانی : آيا دقت کرديد که نسل امروز هيچ حامی‌ای ندارد برای معرفی و شايد همين موضوع ، باعث گستاخی او شده است؟ کدام نويسنده نسل قبلی را ديده‌ايد که در مورد اين نسل نقد بنويسد؟ يا نويسنده‌ای را بررسی کند که دو تا مجموعه منتشر کرده است؟ به گمانم اين باعث می‌شود که خودش از تمام ابزارهايی که دارد استفاده بکند. يک مدت ، بحثی را خبرگزاری فارس راه انداخت که اين نسل چون روزنامه‌نگار است ، از روزنامه‌ها برای تبليغ خودش استفاده می‌کند و من بعد جواب دادم که از اين امکان استفاده می‌کند.

هوشيار انصاری‌فرد در اولين ميزگردی که در مورد ادبيات نسل جديد داشتيم ، برای اولين بار گفت که نسل جديد تا الان عمله نويسنده‌های قبلی بوده است. نمی‌دانم توی گرافيک اين اتفاق افتاده يا نه؟ ولی در ادبيات اينگونه بوده است. همانطور که عرض کردم اغلب روزنامه‌نگار بودند. يوسف عليخانی قبل از اينکه بيايد و خودش را معرفی بکند ، عمله و پادوی خيلی از نويسنده‌ها بوده است و با افراد مختلف گفتگو کرده است تا آمده در مطبوعات و جايی رسيدم که گفتم ديگر بس است. پس خودم چی؟

راد : من چند ويژگی ديگر اين نسل را هم بگويم. يک چيز ديگر که خيلی تاثير داشته ، آن مصرف‌گرايی است که يک عامل آن گسترش رسانه‌هاست. نتيجه اين مصرف‌گرايی ، کمتر فکرکردن و زياد توليدکردن است. يعنی همه چيز سهل‌تر شده است و اين ويژگی ، تقويت شده و گسترش پيدا کرده است و کارها خيلی سهل‌الانگارانه توليد می‌شود. ويژگی بعدی کميت زياد هنرمندان اين نسل به نسبت نسل‌های گذشته و به تبع آن بالارفتن کميت کار  است که اين مساله هم باز تابع شرايط اجتماعی است.

عليخانی : دليلش اينست که زمانی داريم حرف می‌زنيم که داغيم! شايد اگر بيست سال بعد ، چنين جمعی تشکيل شود ما را بسيار هم سنتی بدانند و آنموقع ديگر کميت نيست ، آنموقع ديگر فقط کيفيت مانده و کميت‌ها ديگر حذف و غربال شده‌اند.

راد : اين تا حدودی درست است و تا حدودی هم با آن مخالفم. طبيعتا ما الان در اوج اين جريان هستيم و داغيم. از طرفی خيلی ساده است چون جمعيت کشور ما بيشتر از جمعيت 20 سال قبل است . از طرفی ديگر الان امکان سوادآموزی و يادگيری به شدت آسانتر است و همينطور که می گوييد اينها نسلهايی بودند که متعلق خانواده های فرهيخته و اشراف زاده بودند چون امکان يادگرفتن و سواد آموختن را داشتند ولی اين امکان الان دست همه آمده و طبيعتا هنرمندها بيشتر می شوند . و تاريخ است که غربال می کند و تعداد کمتری ماندگار می شوند . ولی تاريخ قضاوت می‌کند که چه کسانی ماندگاران اين نسل هستند. از طرفی وضعيت معاصر در همه جای دنيا کمابيش يکی است. يعنی در علم هم يک دانشمند به عنوان شاخص نداريم و همه چيز تخصصی‌تر شده است و اين هم تا حدودی به ما ارث می‌رسد.

ويژگی ديگر اين نسل که با بومی‌گرايی آميخته می‌شود ، ارجاع شجاعانه به گذشته دارد،  که البته من در حوزه های مختلف سراغ دارم در گرافيک ، موسيقی ، مجسمه ، نقاشی و فکر می کنم شامل داستان نويسی هم بشود .  البته ما در تاريخ ايران هروقت يک شکوفايی فرهنگی داشتيم ، ارجاع به گذشته هم داشته‌ايم ، بخاطر پشتوانه فرهنگی‌مان. البته همانطوری که گفتم ارجاع اين نسل ، گستاخانه است ، که به نظر من نتيجه آن ، اميدوارکننده است. فضای عمومی دنيا هم اين را می‌طلبد ، آنهم بخاطر استقبالی که از خرده فرهنگ‌ها می شود.

ويژگی ديگر اين نسل ، فرماليسم است. فرماليسم معنايش متفاوت است. اگر بخواهيم بگوييم خوشنويسی هنر فرماليست ای است می توانيم بگوييم گرافيک الان هم گرافيک فرماليست ای است .  در واقع ارتباط فرم و معنايی که نسل امروز گرافيک درگيرش است ، شبيه رابطه‌ايست که فرم و معنا در خوشنويسی دارد که اين از نقاط قوت است. توجه ما به گذشته و بوميت چيزی است که از نسل چهارم شروع شد و به قول شما ، جاده را آنها صاف کرده است. اما نسل امروز  آن گستاخی را دارد که نسل چهارم نداشته است.

صادقی : من می‌خواهم اين سوال را مطرح کنم ، آيا اين ويژگی‌ها در واقع نقاط ضعف نسل‌های قبل نبوده است؟

راد : من بيشتر ويژگی تعريف می‌کنم و نه به معنای نقطه ضعف. مثلا  کم‌سوادی يکی از ويژگی‌های نسل امروز است ولی اين ويژگی است و نمی‌شود بطور جدی آن را ضعف دانست. خود اين کم‌سوادی ممکن است سبب چيزهايی شود که در نهايت ، نتيجه خوبی داشته باشد. بيشتر ترجيح می‌دهم بگويم ويژگی است و نه ضعف.

عليخانی : من فکر می‌کنم اين کم‌سوادی به اين معناست که کمتر کتاب می‌خوانند و وبلاگی شده‌اند و بايد ريشه‌اش را پيدا کرد.

صادقی : در واقع سوادش در حد همان "اطلاعات ساندويچی» است!

عليخانی : درست است و بايد ريشه‌اش را پيدا کنيم. با خودم فکر می‌کردم چرا کتاب‌های نويسندگان نسل امروز اينقدر لاغر و کوچک است؟ چرا کمتر رمان می‌نويسند؟ دليلش چيست؟ شايد فشار زندگی و اينکه همه دو شيفت کار می‌کنند. ببينيد ديگر چه امکانی برايش می‌ماند که از ساعت 7 صبح بلند می‌شود و يک شيفت يک جا کار می‌کند ، يک شيفت جايی ديگر و حالا من می‌گويم بعضی از افراد اين نسل روزنامه‌نگارند. فکر می‌کنيد روزنامه‌نگاری چقدر ارتباط با نويسندگی دارد؟ خيلی‌ها فکر می‌کنند که چون مارکز روزنامه‌نگار بوده ، نويسنده خوبی هم شده است. مگر همه مثل مارکز خبرنگار صفحه حوادث هستند؟ سرويس حوادث و سرويس اجتماعی روزنامه شايد به درد قصه‌نويسی بخورد تا سوژه پيدا بکند. در نهايت دو تا قصه هم درباره مثلا برج‌های جهانی بنويسيد. يک چيزی را لازم است بازگو کنم. نسل من کم خوانده است. چند روز پيش يکی از دوستان می‌گفت چرا در وبلاگت کم کتاب معرفی می‌کنی؟ آيا خودت کم کتاب می‌خوانی؟ گفتم : نه اتفاقا من جزء آن دسته افرادی هستم که زياد کتاب بدستم می‌رسد و به دليل اينکه بايد معرفی‌شان بکنم ، زياد می‌خوانم. چه آن زمان که مسول معرفی کتاب مجله آدينه بودم و چه دوره‌ای که قابيل را داشتم و چه بعد از آن. ولی بعد از مدت‌ها کتاب خواندن ، احساس کردم اينها مرا ارضا نمی‌کند. دو سال است که بهترين منبع برای من ، سفر و گردآوری قصه‌های عاميانه شده و به نظرم اينها خيلی بهتر از آن سواد کلاسيک ارضايم می‌کند.

راد : به نظر من يک بخش اين برمی‌گردد به انسان معاصر و چيزی نيست که فقط ويژگی ما باشد. ببينيد خيلی ساده است وقتی الان شما به راحتی با آن سر دنيا خيلی راحت ارتباط برقرار می‌کنيد و ايميل می‌زنيد ، ناخودآگاه در ساختار ذهن شما زمان فشرده می‌شود. طبيعتا من الان حوصله ندارم سر يک کار وقت‌گير و پرکار بنشينم و ساعت‌ها روی يک کار وقت صرف کنم. بخاطر اينکه ساختار ذهنم اين اجازه را نمی‌دهد. شايد مثلا رمان هنر معاصر نباشد.

عليخانی : من يک چيزی را تصحيح کنم. می‌گويند رمان حاصل زندگی شهری است و الان که زندگی مان خيلی شهری‌تر شده است ، ظاهرا بايد بيشتر رمان داشته باشيم. الان بازار نشر ما همين حکايت است. من الان برای مجموعه داستان جديدم نزديک به پنج ماه است که دنبال ناشر می‌گردم.

صادقی : اگر ناشر پيدا نمی‌کنيد ، پس مشکل مقطعی است و نه ساختاری؟

عليخانی : به نظرم هم مقطعی است و هم ساختاری. چون ناشر يک بخش آن است. دلايل مختلف دارد. چون اين نسل هنوز فرصت نکرده رمان بنويسد. البته افرادی را داريم که پس از انتشار يک يا دو مجموعه داستان به سراغ رمان رفته‌اند.

صادقی : فکر می‌کنم يکی از موضوعات جلسات اخير کافه تيتر ، همين بود که چرا نسل امروز رمان نمی‌نويسند. 

عليخانی : يک بخشی از صحبت‌های آن جلسه همين بحث مشکلات و دغدغه نان بود.

راد : به نظر من نسل امروز ، زياد حوصله رمان خواندن ندارد. البته داستان تخصص شماست و به عنوان حرفه‌اتان به آن نگاه می‌کنيد ولی من يک عامی هستم و با ادبيات به عنوان يک مخاطب در ارتباطم نه آفريننده.

عليخانی : نظر شما برايم جالب است ، چرا که من تصور می‌کردم رمان خيلی بيشتر خوانده می‌شود تا داستان کوتاه. من تجربه نوشتن رمان را دارم ، تجربه يک مجموعه داستان و داستان کوتاه را هم دارم. منتهی آنقدر که نوشتن داستان کوتاه مرا اذيت کرد ، رمان اينطور نبود. چون تصور کنيد که در يک زمان کوتاه بايد خيلی حرف‌ها را بزنيد ولی در رمان خيلی کارها می‌توانيد بکنيد. البته نوشتن رمان هم نظم خاصی می‌خواهد که شايد خيلی‌ها نداشته باشند.

صادقی : آفرينش‌های نسل امروز در حوزه ادبيات ، بيشتر داستان کوتاه است يا رمان؟

عليخانی : اغلب با مجموعه داستان شروع کردند و بعد رمان منتشر می‌کنند. من الان دارم رمانم را ويرايش می‌کنم که آن را برای چاپ آماده کنم و با شرايط فعلی ، فکر می‌کنم اين رمان زودتر از مجموعه داستانم چاپ شود.

راد : ببينيد همانطور که شما می‌گوييد بخاطر مشکلات اقتصادی و چيزهای ديگر ، نويسنده اين نسل وقت يا توان يا حوصله نوشتن رمان را ندارد ، من هم بعنوان يک مصرف‌کننده امروزی ادبيات ، وقت و حوصله رمان خواندن را ندارم در صورتی که همانطور که شما گفتيد ، در اينترنت روزانه چند شعر يا داستان می‌توانم بخوانم.

عليخانی : پس اين نويد خوبی برای من است که ادبيات توليد می‌کنم و باز برمی‌گردم می‌گويم شايد دليل اينکه رمان مخاطب دارد. اينست که ناشر از نسل‌های قبل است ، ناشری که دنبال پول و سودش است و به گونه ای سعی می‌کند که اين جريان را به نفع خودش پيش ببرد.

صادقی : من سوال جديد را طرح می‌كنم. آثار اين نسل بيشتر سفارشی و كاربردی است يا خلاقه؟

عليخانی : تعداد زيادی از نويسنده‌های اين نسل جدا از کار خلاقانه ، کار سفارشی هم انجام داده‌اند. من خودم کنار مجموعه داستان " قدم بخير . . . " و مجموعه داستان " اژدهاکشان " ، سه تا کار ديگر هم دارم: زندگينامه ابن بطوطه ، زندگينامه صائب تبريزی و زندگينامه حسن صباح که به من سفارش داده شد. می‌خواهم نكته‌ای را اضافه كنم. ما خيلی مواقع با نقد ، خودمان را می‌شناسيم. مدتی پيش يکی از اساتيد صحبت می‌کرد و خيلی قشنگ اين موضوع را باز کرد. می‌گفت ما در عين حال که شکسته نفسی داريم ، گردن کلفتی هم داريم و اينکه چه موقع می‌رسيم به اين گردن کلفتی. من قبل از اينکه مجموعه‌ام منتشر شود ، خجالتی بودم. ولی وقتی که چند تن از استادان روی همين قدم بخير نقد نوشتند ، من ديگر آن روزها خدا را بنده نبودم! اين نسل مدام کار می‌کند و برايش فرقی نمی‌کند چه کاری. به اين دليل ما نمی‌توانيم به يک جمع‌بندی برسيم. شايد به اين دليل كه هنوز در اين نسل هستيم. مگر چند سال از انتشار مجموعه داستان‌های اين نسل می‌گذرد؟

صادقی : درباره آثار نسل امروز گرافيست‌ها بگوييد ، بيشتر سفارشی است يا شخصی و تجربی؟

راد : نسل امروز طراحی گرافيک به آن معنی که درباره آن بحث می کنيم و آن بخشی که مربوط به فرهنگ می‌شود ، از آن بحث فنی و صنعتی فاصله گرفته كه در دوره معاصر اين فاصله بيشتر شده است و يکی از دلايلی بحث پوسترهای شخصی بيشتر شده ، همين است که فاصله صنعت و هنر زياد شده است و اين ويژگی مختص ايران نيست. يعنی طراحی گرافيک امروز به هنرمند خيلی نزديک شده است. رضا عابدينی يک عبارتی دارد که می‌گويد: "طراح گرافيک امروز جايگزين نقاش گذشته شده است". الان هم نتيجه‌اش را می‌بينيم. به نظر من طراحان گرافيک نسل امروز ، کارهايشان چندان کاربردی نيست. البته نمی‌شود زود قضاوت کرد و شايد دليلش ، جوان بودن اين نسل است.

صادقی : و شايد هم اعتماد نکردن همان بخش صنعت و تجارت؟

راد : بله. تعداد طراحان اين نسل که کارهايشان ، سفارش‌دهنده دارد ، شايد به تعداد انگشت‌های دست هم نرسد. بخاطر سهل‌الوصول بودن ارتباطات ، اين نسل خيلی جهانی‌تر شده است. اين نسل بشدت با نسل قبل اختلاف دارد و طراحان جوان‌تر با توجه به سن کمی که دارند ، آنطرف شناخته‌تر شدند. و اين مسئله بی هويتی را من اسم اش را بی هويتی نمی گذارم و در واقع يک نوع تکثر فرهنگی وجود دارد .

 البته يک آشفتگی و شلختگی هم هست که داستانش چيز ديگريست. کار کردن ما در حوزه هنر هم مثل رانندگی کردن‌مان است. وقتی که پشت فرمان می‌نشينيم آن ساختار فکری‌مان ، ساختار کسی است پشت گاری نشسته است! در صورتی که در جاده‌ رانندگی کردن ، روی رانندگی ما تاثير می‌گذارد و روی ماشينی که صد متر عقب‌تر از ما حرکت می‌کند و اين يک فعاليت اجتماعی است. در صورتی که ساختار فکری ما هنوز آن گاری است که وسط بيابان برای خودش می‌رود و هيچ توجهی به کسی ندارد. کارکردن ما هم هنوز اين شلختگی را دارد. من بخاطر همين دوست ندارم روی سواد صحبت کنم. اينقدر طراحان امروز ما کم‌سوادند که من جرات نمی‌کنم از اين حرف‌ها بزنم و بگويم که حرف استادت را گوش نکن. بيشتر ترجيح می‌دهم بگويم برو ياد بگير. چون مسائل با هم قاطی می شود.

صادقی : چه نقاط ضعفی را در آثار اين نسل می‌بينيد؟

راد : اين ضعفی است که ما هميشه در طراحی گرافيک ايران داشته‌ايم. در طراحی گرافيک ، ما هيچ وقت طراحی را که به معنای واقعی سواد طراحی داشته باشد ، نداشته‌ايم. منظورم دقيقا سواد طراحی و ديزاين است. نسل قبل بخاطر وابستگی‌اش به استاد ، آموزش خيلی برايشان جدی‌تر بود. اين بهم ريختگی و شلختگی نسل ما را نداشتند ولی باز از طرفی ، نسل امروز بخاطر آسان بودن دسترسی‌اش به اطلاعات ، از نسل‌های قبل باسوادتر است. من به راحتی می‌توانم از وضعيت طراحان هم‌سن و سال‌ام در دنيا آگاه باشم ، در صورتی که 30 سال پيش اصلا اين کار آسان نبوده است. می‌بينيد که شکل سواد فرق کرده و من نمی‌توانم بگويم بی‌سوادتر شديم يا باسوادتر. الان تنها طراحی که دارد به اين موضوع بصورت جدی توجه می‌کند رضا عابدينی است. او علاوه بر اينکه روی گرافيک فکر کرده ، روی طراحی هم فکر کرده ، روی انتقال اينها هم فکر کرده و شاگرد تربيت کرده است. در صورتی که اين ويژگی را نسل‌های قبل نداشتند و واقعيتش اينست که خودشان هم نمی دانستند و کارشان بيشتر غريزی و مبتنی بر استعدادشان بوده است. ببينيد مميز از گرافيک غرب چيز ياد گرفت و آدم بسيار دقيقی هم بود ولی سواد خودش را نتوانسته تئوريزه کند تا بتواند به شاگردانش منتقل کند.

صادقی : يک چيزی را هم در نظر بگيريد. ما اينجا خيلی راحت نشسته‌ايم و داريم كسانی كه اين راه را برای ما صاف و هموار كردند ، خيلی راحت داريم نقد می‌کنيم. اينها نمی‌توانستند هم راه را صاف کنند و هم شيوه‌های آموزش را تئوريزه كنند. آنها فقط زيربنا را بايد آماده می‌كردند که انجام دادند و اين وظيفه نسل‌های بعدی است كه روبنا را مهيا كنند.

عليخانی : درباره ضعف‌های نسل امروز بايد به همين مسئله سواد اشاره کنم ، چه سواد کلاسيک و چه سوادی كه مردم را بيشتر بشناسد. خيلی از اين نويسنده‌های ما ، بيشتر از اينکه راوی ديگری و سوم شخص باشند ، اول شخص شده‌اند و خودشان فقط می‌نويسند که اين ضعف است. يک مشکل بزرگی که در اين چند سال اخير ، اين نسل با آن درگير بوده ، دادن جوايز سالانه و جشنواره‌هاست. اينها به جای اينکه خلاقيت ايجاد کنند ، تقليد ايجاد می‌كند. بجای اينکه من بهتر بنويسم و زاويه ديد خودم را بنويسم ، نگاه می‌کنم ببينم چه کاری برتر شده ، عين آن را بنويسم که سال بعد برگزيده شوم.

صادقی : نگران نباشيد مشابه همين وضع را در گرافيک هم داريم!

راد : به نظرم ما خيلی از نزديک به موضوع نگاه می‌کنيم و اينها به مرور زمان ته‌نشين می شود و چيز ديگری باقی می‌ماند.

عليخانی : ببينيد روزنامه‌نگاربودن برای اين نسل همه چيز را سهل ايجاد کرده است و اينها همه چيز را سهل می‌بينند. البته يک مقدار اينترنت ، اذيت‌شان کرده است. اينترنت باعث شد ما کلی از نويسنده‌های آن طرف را بشناسيم . آيا ده سال پيش ما نويسنده‌های آن طرف را می‌شناختيم؟ نهايتا شاملو و گلشيری و دولت‌آبادی بودند که می‌رفتند خارج از کشور و سفر می‌رفتند و می‌گفتند آنجا فلانی هم هست که می‌نويسد. ولی من 32 ساله که اينجا نشستم ، مجموعه گفتگوهايی با نويسنده‌های آن طرف دارم از طريق اينترنت که در سايت سخن است. چيز ديگری که در نسل‌های قبل ، زياد بوده ولی در اين نسل زياد نشان نداده ، باندبازی‌هاست. رابطه‌ها و باندها باعث می‌شود که فلان آدم در فلان جايزه برتر و مطرح شود.

صادقی : اين يک ويژگی عصر رسانه‌هاست. بعضی از هنرمندان بواسطه رسانه‌ها مطرح می‌شوند و بالا می‌آيند.

راد : وقتی آقای صادقی پيشنهاد اين گفتگو را به من دادند ، بخاطر ارتباطش با حوزه ديگر ، برايم جالب بود و من در فرصتی که داشتم در موردش فکر و ‌تحقيق کردم. اينکه گفتيد ادبيات نسل امروز شخصی شده ، برايم جالب است. من احساس می‌کنم اين را نمی‌فهمم ، نه بخاطر اينکه ادبيات نثر پيچيده‌ای دارد ، بلکه در اينها کلی اشاره‌های شخصی است که به خاطرات شخصی نويسنده برمی‌گردد و من نمی‌توانم با آن ارتباط پيدا کنم

عليخانی : ببينيد اين شخصی بودن ايرادی ندارد. هنر اينست که وقتی طرحی را می‌بينيد ، تمام نشود و هر بار ديگر که می‌بينيد چيز جديدی را در آن کشف کنيد.

راد : شاملو جايی شعر عاشقانه دارد ، جايی هم شعر سياسی دارد. ولی کم و بيش ، آن ارجاع حتی وقتی حسی و شخصی است ، مشترک است. يعنی وقتی يک شعر عاشقانه می‌گويد ، طوری آن تجربه شخصی‌اش را ارائه می‌دهد که برای من ، قابل همزاد پنداری است. ولی من احساس می‌کنم که ادبيات امروز چيزی است که من از بيرون احساس می‌کنم و اينست که آن اشاره‌ها ، اينقدر شخصی و رمزآلود شده است. يعنی شاملو اگر عاشقانه می‌گويد جايی دست می‌گذارد که مشترک است ، ولی امروز آن شاعر جوانی که شعر می‌گويد اشاره‌اش به يک برخورد شخصی است

عليخانی : من يادم هست وقتی سه سال پيش در ميزگردی در بندرعباس ، درباره نسل جديد صحبت می‌کردم ، نمی‌توانستم اين حرف را بزنم ولی الان بعد از خواندن و ديدن کتاب‌های جديد همان نويسنده‌های نسل امروز ، به يک سری کليات می‌توانيم برسيم که بازگشت صورت می‌گيرد. حتی از آن حالت "من نوشتن" می‌آيد و من را با ديگری قاطی می‌کند. من يوسف عليخانی که قبلا يک قصه بسيار پيچيده و مشکل می‌نوشتم ، حالا دارم ساده می‌کنم ، چون احساس کردم که به خواننده نياز دارم. من در همين مجموعه خودم ، از گويش تاتی الموتی استفاده کردم که خواندن داستان‌ها را مشکل کرده بود. تنها فردی که از اين گويش تعريف کرد سپانلو بود و می‌گفت اينها را چون نمی‌فهميم ، احساس می‌کنيم وهم آلود است. ولی در مجموعه جديدم اين اتفاق نيفتاده است و فقط در برخی ديالوگ‌ها ، خيلی کم از کلمات تاتی استفاده کردم ، چون من هم دنبال مخاطب می‌گردم.

راد : من بعنوان يک مخاطب ، پيچيدگی را دوست دارم. مثلا من مخاطب داستان‌های ابوتراب خسروی هستم و بی‌نهايت دوست دارم. اين يک ويژگی پيچيده فرمال است و من از کلنجار رفتن با فرم لذت می‌برم. ولی وقتی به يک خاطره ارجاع داده می‌شود که من آن خاطره را نمی‌دانم و ابهام از طريق چيزی است که من نمی‌دانم ، نه از طريق يک استعاره رمزآلود. پيچيدگی‌ای که دارد از چيزی حرف می‌زند که من نديدم و اين پيچيدگی فرم و زبان را من می‌پسندم و دوست دارم که با متن کلنجار بروم و نفهمم و دوباره بخوانم و اين پيچيدگی وجود داشته باشد.

عليخانی : يک چيزی را هم بايد در نظر بگيريد. شايد اين وجه "من نوشتن" سوار شدن است و طرف بايد تسخير اش بکند تا بعد برسد. يک عنصری مثل اينترنت واقعا نابود کرده است. بسياری از اين قصه‌نويس‌های ما شايد اگر اينترنت نبود ، قصه‌های بيشتری می‌نوشتند و درگير وبلاگ‌نويسی و خيلی بازی‌های ديگر شده‌اند. من اينجا می‌خواهم يکی دو ويژگی ديگر اين نسل را بازگو کنم. ببينيد در نسل‌های قبل ، کافه نشينی مطرح بود و بعد جلسات داستان نويسی. نسل ما آمد با راه‌اندازی " کافه 78 " ، آنجا را پاتوق نويسنده‌های نسل جديد کرد و باعث يک هماهنگی شد. همين الان که داريم صحبت می‌کنيم جلسه نقد کتاب پيمان اسماعيلی در کافه تيتر در حال برگزاری است. من نمی‌توانم به اين نتيجه برسم که اين کافه‌نشينی‌ها برای اين نسل ، نقطه قوت است يا ضعف؟ اينترنت نقطه قوت است يا ضعف؟ همين طور روزنامه‌نگاری ، تحقيق و سفارش‌نويسی و . . . برای اين نسل قوت است يا ضعف؟

صادقی : فکر نمی‌کنم اينطور نشست‌ها ضعف باشد و پيش از اين در رسانه‌ها هم به نوعی ديگر مطرح شده و نتيجه داده است.

عليخانی : بله ، همين طور است. اولين جلسه‌ای که در مورد نسل جديد نويسنده‌ها برگزار شد در شماره 100 روزنامه مناطق آزاد به تاريخ 14 مرداد 1378 بود. با حضور مهسا محبعلی ، علی ربيع وزيری ، هوشيار انصاری فرد ، يوسف عليخانی و رضا شمسی. بعد مجموعه مطالبی بود که حسن محمودی و ديگران در روزنامه صبح منتشر کردند. بعد هم روزنامه جوان که کامران محمدی مسوول صفحه ادبياتش بود. حرف‌های محسن فرجی بود. بعد يک برنامه از برنامه‌های پاتوق فرهنگی سال 81 . ميزگردی با حضور پيام يزدانجو ، حسين مرتضاييان آبکنار ، فرهاد حيدری گوران ، حسن محمودی و رضا مختاری تحت عنوان ادبيات متفاوت دهه 70 . نشست بعدی با حضور ناتاشا اميری ، يوسف عليخانی ، رسول آباديان ، مهسا محبعلی در روزنامه جوان بود با عنوان داستان دهه 70 که 31 مرداد سال 1381 در شماره 990 اين روزنامه منتشر شد. نشست ديگری بود در کتاب هفته به بهانه يک سال فعاليت رسول آباديان در صفحه گام اول که هر کس کتاب اولش چاپ می‌شد ، آنجا معرفی می‌شد. به غير از رسول آباديان ، احمد اکبرپور و يوسف عليخانی هم در اين جلسه بودند. ميزگرد بعدی در بندرعباس بود با حضور هوشيار انصاری فرد ، حسن محمودی ، يوسف عليخانی ، محمد حسن مرتجا ، به تاريخ 18 دی ماه 1382 در کنگره شعر و قصه سراسری کشور. مطالب ديگری هم در اين باره نوشته و گفته شده مثلا در صفحه ادبی روزنامه جام جم که اولين نمونه‌اش در 15 فروردين 83 منتشر شد. با اين موضوع که نويسنده‌های نسل پيش در مورد نويسندگان نسل جديد چه می‌گويند؟ باز يک مطلب ديگر در ادامه همان گزارش بود تحت عنوان " موانع و مشکلات فراروی نويسندگان نسل جوان " در تاريخ 17 فروردين 1383 بود در همين روزنامه جام جم. محمدحسن شهسواری نيز همت كرد و ويژه‌نامه‌ای به اسم "داستان نسل چهارم" در همشهری جمعه ترتيب داد كه ويژه‌نامه قابل استناد و مهمی در اين زمينه است. مجله ادبی قابيل بخش اختصاصی داشت برای نويسندگان نسل جديد. وبلاگ کامران محمدی هم خيلی به اين نسل کمک کرد. مصطفی خلجی در خبرگزاری فارس ، مجموعه گفتگوهايی با نويسندگان نسل جديد داشته كه منابع خوبی برای تحقيق در اين زمينه به شمار می‌روند. آخرين کاری هم که من در جريانش هستم مجموعه گفتگوهای مهدی جليل زاده ، نويسنده ماکويی است که با نويسندگان نسل جديد در حال انجام است.

صادقی : از حضور و حوصله شما در اين گفتگو سپاسگزارم و اميدوارم بتوانم نشست‌های بيشتری با موضوع نسل امروز برگزار کنيم