پيک هفته

   

پيک نت

پيوندهای پيک بايگانی پيك

hafteh@peiknet.com

 

    hafteh@peiknet.com

 

 
 

 

مصاحبه راديوئی
سيدعلی صالحی:
فضای تيره ای كه
دولت جديد حاكم كرده

 

سيدعلی صالحی، شاعر و عضو كانون نويسندگان ايران، به مناسبت توقيف روزنامه شرق و هفته نامه "نامه" مصاحبه ای با بخش فارسی راديو آلمان انجام داده و در باره بسته شدن فضای سياسی و فرهنگی كشور تحليلی را ارائه داد كه باحتمال قريب به يقين برداشت و تحليل عموم اعضای كانون نويسندگان ايران نيز بای همينگونه باشد. صالحی درباره فضای بسته فرهنگی و سياسی در دولت احمدی نژاد گفت:

 برای رسيدن به جمعبندی اوضاع كنونی بايد اشاره كرد به اين كه اين حلقه از قتل‌های موسوم به «زنجيره‌اي» شروع می‌شود، بعد حكايت كوی دانشگاه هست، تعطيلی سيل‌آسای روزنامه‌ها، احضارها و درگيری‌های در تمام طيف و طوايف اجتماعی، بعد مسئله‌ی زنان، كارگران، دانشجويان، روزنامه‌نگاران، وبلاگ‌نويس‌ها، فيلترينگ سايت‌ها، از تحمل زندان از سوی اسانلوها و زرافشان‌ها گرفته تا مهندس موسوی خوئينی و بعد هم مرگ ترديد برانگيز اكبر محمدی، ولی‌اله فيض مهدوی و ممانعت ۴ساله از تشكيل مجمع عمومی كانون نويسندگان ايران، تعطيلی كانون مدافعان حقوق بشر، تا كندوكاو قضايی و رسمی در مقر ادوار دفتر تحكيم وحدت، بستن روزنامه «شرق»، ماهنامه «نامه» و چندين نشريه ديگر، مسئله سانسور و محدوديت‌ها در تمام زمينه‌ها فرهنگی و هنری همچنان ادامه دارد. حقيقتا موسيقی در حال مرگ است و تا حد ابتذال هم سقوط كرده در بخشهايی. سينما را هم كه به سراشيبی سقوط درانداخته‌اند، كتابها همه در حبس‌اند، جامعه نشر و فرهنگ ما دوران حيرت و اندوه را دارد سپری می‌كند. بعدهم از سوی ديگر به هر نوع انتقاد و اعتراض مسالمت‌آميز عناوين عجيب و غريب انقلاب رنگی و انقلاب نقاشی شده را مى‌دهند. پرسش من واقعا اين است كه آيا با اعمال سكوت می‌شود شعار عدالت طلبی و مهرورزی و فرهنگ پروری را هم عملی كرد؟ به گمانم چنين نيست. راديكاليسم در طول تاريخ بشريت هرگز دستاورد انسانی نداشته. فعلا در چنين شرايطی چنين اعمال و اعمالی نيز بسود هيچكس نيست. حقيقتا در فردای تاريخ، من نمی‌دانم،‌ چه كسی به آلام و رنج اين مردم پاسخ خواهد داد. می‌گويند، نمی‌دانم، آثار ادبی و فرهنگی و هنری شما موجبات فساد را مهيا كرده! واقعا زهی به اين پاسخ بی‌دليل. از گرسنگان و درماندگان و قربانيان نبود عدالت بپرسيد، بپرسيد عوامل فقر و فحشا و نكبت كيست تا در اولين نگاه آنها را به شما نشان بدهند.

در آغاز شروع دوره وزارت آقای صفار هرندی تقريبا برگزاری كنسرتها نيمه‌تعطيل شده و بندرت اتفاق می‌افتاد. از سوی ديگر اگر ادعايی هست مبنی بر اينكه ما به موسيقی فاخر و ملی و سنتی می‌خواهيم اعتنا كنيم و اعتبار بدهيم و در برابرش موسيقی مثلا غربی را به زاويه برانيم موضوع اصلی به جنگ كلاسيك سنت و تجدد برمی‌گردد. هنرهای بی‌خطر، هنرهای غيرمعترض مثل خوشنويسی و يا بخش‌هايی از موسيقی سنتی سوای البته كلمه و شعر و ترانه و تصنيف‌ها طبعا مورد استقبال هر نوع حكومتی قرار می‌گيرد كه بخواهد با اعمال سكوت جامعه را به سمت آرامش هدايت بكند. ولی آنچه را كه از عملكرد نهايی اين سياست جديد در حلقه اجتماعی امروز ما پديد آمده تا الان ما هيچ نتيجه مثبتی نديديم و نشنيديم و هنوز هم عجيب اينكه می‌بينيم بازهم همان ترانه‌ها و تصنيف‌های كاملا مبتذل در جامعه جريان دارد و هيچ ربطی به تجدد و موسيقی مدرن و اثرگذار ندارد. تمام اين تلاش‌هايی ۲۸ ساله كه در حوزه موسيقی شد كه اخيرا در اين فاز جديد دارد به بن‌بست‌های تازه می‌رسد چند آهنگساز پرقدرت و خواننده و آوازخوان ملی و اثرگذار تربيت كرده‌اند؟ هيچ! نه در حوزه موسيقی مدرن فرهاد بدنيا آمد،‌ و نه درحوزه موسيقی ملی و سنتی ما محمدرضا شجريانی پا به عرصه حيات گذاشت. به گمانم اين تلاشها بيشتر تلاش‌های سياسی‌ست كه با رنگ و بو و لعاب فرهنگی می‌خواهند آن را اعمال كنند.

يك نوع پاكسازی در تمام شعبه‌ها و جوارح اجتماعی دارد اعمال می‌شود كه طبعا بخش فرهنگ، هنر و انديشه هم از آن جدا نيست و اتفاقا در راس آن قرار دارد، چون مقام رسانه، فرهنگ، انديشه و بيان آزاد می‌تواند جلوی فساد و فحشا را بگيرد و دست به افشاگری بزند. سينمای اين دوره متاسفانه مثل بقيه بخش‌های فرهنگی و هنری ما هم با محدوديت‌های جدی روبه‌رو شده و يك نوع تثبيت ملوك‌الطوايفی دارد می‌شود به معنای «خودی و غيرخودي» و سعی می‌كنند تمام مشكلاتی كه امروز هست، بن‌بست‌هايی كه نتيجه سياستگذاری اين جريان جديد هست به گردن و دامن مسئولين قبلی بيندازند. پرسش من اين است كه آيا دولت قبلی و حاكميت اجرايی پيشين از سياره ديگر آمده بود بر اين مردم حكومت بكند، يا برادران خود شما بودند؟ چرا ناتوانی خود را همواره پای ديگری می‌نويسيد؟ چرا به قول معروف و عوامانه‌ی آن مرتب توپ را در زمين اهل غيبت و غايب‌شدگان می‌اندازيد كه توان پاسخگويی اجرايی ندارند؟ اگر اعتراضی به دولت پيشين داشتيد، شما زنده بوديد، حضور داشتيد، تقريبا ۸۰درصد مراكز قدرت دست شما بود، می‌توانستيد برخورد بكنيد و همانزمان به قول خودتان به اين پاكسازی دست بيابيد. الان چرا وقتی كه كارگزاران آن دولت غايب‌اند و دسترسی وجود ندارد، ناتوانی خود را پای آنها می‌نويسيد و از خود سوال نمی‌كنيد كه دولت بعدی هم همين نظر و قاعده را نسبت به شما تعبير بكند؟ به نظر من سينما هم در همان حال سكوت و سراشيبی تخريبی خودش دارد قدم برمی‌دارد و در اين دوره اگر به همين شيوه مسئولين تغيير رويه ندهند، سينمای ما به يك سينما كاملا پاسيو و منفعل و عاری از خلاقيت تبديل خواهد شد.

روزنامه‌های ما تا آنجايی كه من تجربه داشتم در اين سالها و بی‌خبر هم نيستم، مخصوصا مطبوعات مستقل و نيمه‌مستقل چندان از امكانات مالی كاملی برخوردار نيستند كه جوابگوی كاركنان خودشان باشند. اما همان مقدار كه به‌دست اهل قلم شاغل در رسانه‌ها می‌رسد هم می‌توانست گوشه‌هايی از زندگی را بگيرد و اين گليم را از آب بيرون بكشد. وای به امروز كه قريب به ۳۰۰ نفر با بسته شدن مطبوعات جديد جمعا در تمام حوزه‌های وابسته به اين نشريات بيكار شده‌اند. اين ۳۰۰ نفر هم می‌پيوندند به ۱۷ميليون نفری كه زير خط فقر دارند زندگی می‌كنند. دريغا كه انديشيدن يكی از هزينه‌هايش تحمل فقر و نداشتن هست! چه كنيم كه هيچ چاره و مفری وجود ندارد كه دوستان اهل قلم ما، روزنامه‌نگاران بويژه جوان ما همچنان سرگردان‌اند در جامعه و از اين روزنامه به آن روزنامه دارند زندگی خودشان را پيش می‌برند. يقينا اين ۳۰۰ نفر در اين بن‌بست رسانه‌ای كه نشريه و رسانه مستقل وجود ندارد و روزنامه‌نگاران مستقل هم حاضر نيستند به هيچ بهايی بروند و عمله‌های رسانه‌ها و روزنامه‌های دولتی بشوند بايد تنهايی و همچنان فقر خود را تحمل بكنند، تا ببينيم چه خواهد شد.

از دستگيری عبداله اوجالان و سپس سركوب كردها و بعد حمله غرب به افغانستان، حمله غرب به عراق و بعد جنگ لبنان و اسراييل، مرگ زرقاوی و عدم آرامش در عراق و تشديد جنگ‌های خانمان‌برانداز و خانوادگی در عراق و الان خيزش دوباره‌ی ترور و طالبان در افغانستان، بمب‌گذاری در تركيه و بعد سركوب قومی در بلوچستان و پاكستان، مرگ امنيت در كليه كشورهای عربی منطقه خاورميانه و بعد داستان پرونده هسته‌ای و تهديدهای غرب، بويژه آمريكا، عليه منطقه. مجموعه‌ اينها فضايی را بوجود آورده كه احتمالا حدس زده می‌شود برای كنترل تمامی به اصطلاح سدها و موانع در درون ايران در حال حاضر شخصيتی مثل احمدی‌نژاد می‌بايد در راس امور اجرايی قرار می‌گرفته يا قرار می‌دادند. كسی كه بتواند در برابر توفان‌های سهمگين سياسی و نظامی كه خاورميانه را دارد زير و زبر می‌كند و به اين سادگی هم آرام نخواهد گرفت، بايستد و من‌باب مثال شخصيتی مثل آقای خاتمی نباشد كه سخن از گفت‌وگو و مسالمت و صلح می‌زده. اين يك سوی قضيه است كه پيش‌بينی شده، يعنی به اصطلاح دست‌خوانی شده و رصد شده و سپس چنين نيروهايی را بر سر كار آوردند و از سوی ديگر مسئله‌ی عملكردهايی‌ست كه از گذشته وجود داشته و آرام آرام كشور ما، تمدن ما، فرهنگ ما آمادگی گسترش دمكراسی و حقوق بشر را داشته است. در كمترين امكانی كه در دوره آقای خاتمی اعمال شد و ديديم كه مردم، بويژه طبقات روشنفكر و اهل قلم و اهل انديشه بسرعت NGOها و كانون‌ها و تشكل‌های مدنی‌شان را تشكيل دادند و اين جريان‌ها به‌سمتی حركت می‌كرد كه بتواند يك‌نوع حداقل آزادی اوليه را برای مردم ما به ارمغان بياورد. خوب، طبعا بعضی‌ها در راس تسلط بر سرنوشت مردم احساس خطر كردند. به همين دليل با نگاه به جنبش‌های اجتماعی كه طی ۱۰ سال اخير در ايران رخ داد كه جنبش دانشجويی، كارگری و يا جنبش مسالمت‌آميز زنان مجموعه اينها موجب شده كه اكنون حلقه را تنگ‌تر كنند و تازيانه را از غلاف بيرون بكشند و دوره سكوت را اعمال بكنند. دوره‌ای كه می‌گويند ما مجبور هستيم، به زعم خودشان و تعبير و ادبيات خودشان، كه آرامش را در مملكت حفظ بكنيم و مسئله ی كردستان، خوزستان،‌ آذربايجان و ديگر اقوام مجموعه اينها احساس خطری را برای بقای اين حاكميت بوجود آورد كه درحال حاضر هدف نهايی‌شان كنترل اوضاع است.