پيک هفته

   

پيک نت

پيوندهای پيک بايگانی پيك

hafteh@peiknet.com

 

    hafteh@peiknet.com

 

 
 

 

" فدائيان اسلام" و" موتلفه اسلامی”
"ناگفته ها" از زبان "حاج عراقی”
بودن شاه
مهم تراز ترور او بود
فدائيان اسلام را از ميان لات ها، چاقوكش ها و اوباش محلات درست كرديم!
حسنعلی منصور را روزی ترور كرديم كه می خواست يك بخش
از نفت جنوب رابه ضرر انگلستان به يك شركت امريكائی بدهد!

آيت الله كاشانی فتوای ترور رزم آراء و 6 نفر ديگر را به فدائيان اسلام داد. پس از كودتای 28 مرداد و اعدام نواب صفوی، فدائيان اسلام مثل برگ خزان ريختند و برای دادن استخفارنامه به روزنامه ها با هم مسابقه می دادند. من و چند نفر ديگر كه اعتقاد داشتيم يك دست هائی در فدائيان اسلام هست، از آنها جدا شديم و در سال 1342 و برای مخالفت با انجمن های ايالتی و ولايتی (شوراهای شهر و روستا) موتلفه اسلامی را پايه گذاری كرديم. كسروی در جلسه بحث با نواب صفوی به او گفت: «برو اول فكری برای خرافات مذهبی بكن و بعد بيا با هم بحث كنيم!». نواب صفوی را در سال 1334 يكی از فدائيان اسلام به طمع 150 هزار تومان جايزه ای كه دولت تعيين كرده بود و مخفيگاهش را لو داد. شب اعدام آنها را بعدها عموئی و كی منش در زندان برای ما تعريف كردند.

 

حاج " مهدی عراقی” در جوانی از اعضای فعال " فدائيان اسلام" و از نزديكان " نواب صفوی” رهبر فدائيان اسلام بود. درارتباط با فعاليت ها و چند تروری كه فدائيان اسلام در ايران انجام دادند، چند بار دستگيرو زندانی شد. بعد از كوتای 28 مرداد، اعدام نواب صفوی و اختلافات و انشعاب هائی كه در فدائيان اسلام روی داد، ازمجموع چند هيات عزاداری و سنيه زنی، كه بازار تهران خرج آنها را می داد، "هيات های موتلفه اسلامی” تشكيل شد. برخی از فعالان شناخته شده و باقی مانده فدائيان اسلام، به اين تشكل مذهبی جديد پيوستند. حاج عراقی يكی ازاين افراد و از منتقدان فدائيان اسلام بود. او اعتقاد داشت كه سيدضياء انگليسی و طراح كودتای رضاخان و اولين نخست وزير رضا شاه، دستش به نوعی در داخل فدائيان اسلام دراز است و خط می دهد!

ازديگر چهره های موسس موتلفه اسلامی اسدالله لاجوردی، عسگراولادی، حاج امانی و... بودند، كه همگی آنها بعد از انقلاب از رهبران " جمعيت موتلفه اسلامی” و كاربدستان درجمهوری اسلامی شدند.

بسياری از رهبران اوليه حزب جمهوری اسلامی، پس ازانحلال اين حزب، به جمعيت موتلفه پيوستند و برخی ازآنها، مانند علی اكبرپرورش، مصطفی ميرسليم، علينقی خاموشی، مهندس باهنر، مهندس مرتضی نبوی، اسدالله بادامچيان، زواره ای، غفوری فرد، محسن رفيقدوست و ... عضو شورای رهبری آن شدند. حاج مهدی عراقی رهبر ارشد موتلفه اسلامی بود.

 

گروه های تروروابسته به " فدائيان اسلام"، دردهه 30 ماجراجوئی های بسياری درايران كردند، كه درنوع خود نقشی تاريخی درتشنج اوضاع و فراهم آمدن كودتای 28 مرداد داشت. آنها در واقع شاخه اخوالمسلمين در ايران بودند. همين نقش را بازماندگان فدائيان، كه در جمعيت موتلفه جمع شده بودند، درسال های پس ازكودتا 28 مرداد ادامه دادند. ترورسئوال انگيزحسنعلی منصور، نخست وزيرشاه ازجمله فعاليت های اين بازماندگان است. قرائن و نشانه هائی وجود دارد، كه انگلستان، درهدايت غيرمستقيم اين ماجراجوئی ها نقش داشته است. دو نكته بسيارمهم درباره ترورهای فدائيان اسلام، هميشه اذهان كنجكاو را به خود مشغول داشته است. نخست ترور سپهبد"رزم آراء" و "عبدالحسين هژير" نخست وزيران دوران شاه كه ظاهرا آيت الله كاشانی نيزبا آنها موافق كرده بود و دوم ترورحسنعلی منصور. نكته جالب اينست كه هم درجريان ترور رزم آراء و هم ترور حسنعلی منصور- حتی براساس خاطرات امثال حاج مهدی عراقی امكان ترور شاه وجود داشته، اما ازسمت و سوئی كه بركسی معلوم نيست، با اين ترورمخالفت شد! هم رزم آراء و هم هژير، در واقع قربانيان دوران رقابت امريكا و انگليس برای بردن سهم شير از نفت ايران بودند.

 

اين مقدمه بسيارمختصر، برای انتشارگزيده ای از خاطرات حاج مهدی عراقی ضروری بود.

حاج مهدی عراقی كه بيش ازهمه رهبران موتلفه و فدائيان اسلام به آيت الله خمينی نزديك بود، پس ازپيروزی انقلاب به سمت مسئول زندان قصر، كه پس از انقلاب 57 يگانه زندان حكومتی بود برگزيده شد. حاج عراقی، كه درزندان شاهنشاهی نيزسلولكی متفاوت تر ازديگرسران موتلفه و فدائيان اسلام، با زندانيان غيرمذهبی داشت و به همين دليل نيزاغلب مورد بی مهری قشريون مذهبی درزندان شاهنشاهی بود، دردوران كوتاه مسئوليتش درزندان قصر، رفتاری بسيارمنطقی تر از رفتارجنايتكارانه امثال اسدالله لاجوردی و كچوئی و ديگران با زندانيان داشت. اعتماد آيت الله خمينی به حاج عراقی، قدمت سابقه او درميان مبارزان مذهبی، نفوذ او درميان باقی ماندگان فدائيان اسلام و طرفداران تجديد حيات رسمی " موتلفه اسلامی” درجمهوری اسلامی، جای ترديد باقی نمی گذارد، كه درصورت ادامه حيات حاج عراقی، او رهبری " موتلفه اسلامی” و يا هرتشكل ديگری كه موتلفه درآن حضور می داشت می شد. شايد عده ای، متكی به تجربه تلخی كه ازرفتار و استحاله زندانيان مذهبی دوران شاه، دردوران پس ازپيروزی انقلاب دارند، براين عقيده باشند، كه او نيزاگر زنده مانده بود، همان مسيری را طی می كرد كه ديگر همفكرانش كردند، اما درآن زمان كه حاج عراقی درجمهوری اسلامی ترورشد. اوچهره ای متفاوت تر نسبت به امثال لاجوردی و عسگراولادی داشت! همين سئوالات بی پاسخ، انگيزه و دست های پشت پرده ترور حاج مهدی عراقی را درپرده ای ازابهام نگاه داشته است. براستی او را با كدام هدف تروركردند؟ او نيزمانند امثال مطهری و بسياری از روحانيون صاحب نفوذ و اعتباردرجمهوری اسلامی، ترورشد، تا راه برای ديگرانی هموارشود؟ اگرپاسخ مثبت باشد، اين جنجال كه سازمان مجاهدين پشت تمام ترورها بوده است، با ابهام روبرو نيست؟ و اگراين سازمان در اين ترورها نقش داشته، دست های پشت پرده ای، سازمان مذكور را درجهت اهداف خود هدايت نكرده است؟

حاج عراقی درآستانه پيروزی انقلاب 57 درپاريس و دركنار آيت الله خمينی بود. او درهيمن دوران برای برخی ازاعضای انجمن های اسلامی كه به ديدار آيت الله خمينی می رفتند، جلسات پرسش و پاسخ پيرامون سابقه مبارزات مذهبيون می گذاشت. ازمجموع اين پرسش و پاسخ ها، بعدها كتابی فراهم شد بنام خاطرات شهيد حاج مهدی عراقی، با عنوان " ناگفته ها". اين كتاب 290 صفحه ای درسال 1370 دريازده هزارنسخه درجمهوری اسلامی چاپ و منتشرشد، اما تبليغتی پيرامون آن صورت نگرفت و به همين دليل نيز به فراموشی سپرده شد و بعدها نيز ناياب شد.

برای آشنائی بيشتربا ماجراجوئی های فدائيان اسلام ( كه 4 ترورمهم احمد كسروی، رزم آراء، هژير و حسنعلی منصور را دركارنامه خود دارند)، گريزی ازمطالعه اين كتاب نيست. همين مطالعه آشنائی مقدماتی با نحوه شكل گيری " جمعيت موتلفه اسلامی” را فراهم می سازد. خاطرات حاج عراقی با زبانی ساده و عاميانه و درمواردی با استفاده از حافظه وی تنظيم شده و به همين دليل گاه نادقيق است، اما بهرحال مستند.

تلاش كرديم، مطالب برگرفته شده ازكتاب خاطرات حاج عراقی بصورت مصاحبه تنظيم شود. درعين حال چاره ای جزتدقيق افعال و جمله بندی های عاميانه او نبود!

 

مناظره با كسروي

 

حاج عراقی خاطره ای را ازمناظره با احمد كسروی بيان می كند كه بسيار شبيه به انتظاری است كه امثال مصباح يزدی ازمناظره دارند: تسليم بلاشرط و يا واجب القتل شدن! شرح مناظره با احمد كسروی بسيارشبيه به انتظاری است كه ارتجاع مذهبی ازمناظره با امثال سروش درجمهوری اسلامی دارد. ترور احمد كسروی نشان داد، كه مناظره با ارتجاع و انتظارمنطق ازآن داشتن يعنی چه؟ اززبان حاج عراقی بخوانيد:

 

« ... مسائل اجتماعی را سيد دراطرافش صحبت كرد و گفت، كه شما در برابر اين كه ما امروز ازهر وقت ديگر بيشتراحتياج به وحدت داريم و بايد جامعه را با هم متحد كنيم چه استدلالی داريد؟

كسروی دربرابر اين استدلالات، مسائل فرعی و يا جنبی و با مثال هائی كه روی مذهب سنتی (خرافات) كه در جامعه حاكم بود، يا انحرافاتی كه به اسم دين در داخل دين شده بود، ازاينها مثال زد و گفت، كه ما بايد اول اينها را درست بكنيم. بعد بيآئيم سراين مسائل اجتماعی...

چند روزی صحبت دراطراف اينها ادامه يافت و نتيجه اين شد كه ازاين كانال به جائی نمی رسند. بين بچه هائی كه آنجا نشسته بودند دو دستگی ايجاد شد. سيد آخرين روزی كه ازجلسه می آيد بيرون می گويد من به تو اعلام می كنم كه ازاين ساعت من وظيفه ام نسبت به تو تغييرمی كند و ازطريق ديگری با تو برخورد می كنم و تو را به عنوان يك مانع، نه نسبت به مذهب، حتی نسبت به مملكتم می دانم...

در23 ارديبهشت ماه سال 1324 دريك روزبعد ازظهر، كسروی كه ساعت 5ر1 الی 2 بعد ازظهربه طرف خانه اش می رفته است، درميدان حشمت الدوله، سيد هدف گلوله اش قرارمی دهد. گلوله اول را كه می زند، گلوله دوم گيرمی كند و سيد با ته هفت تيرتوی سر و كله كسروی می زند. پليس می رسد و سيد را می برند كلانتری و كسروی را به مريضخانه... حدود دو ماه سيد زندان بود و با قيد كفيل او را آزاد می كنند. سيد وقتی بيرون می آيد به فكراين می افتد كه يك محفلی، يك سازمانی، يك گروهی، يك جمعيتی را بوجود بيآورد برای مبارزه. اين فكربه نظرش می آيد كه از وجود افرادی بايد استفاده بكند كه الان اين افراد مخل آسايش محلات بودند، مثل اوباش ها، كه توی محلات هستند، گردن كلفت ها، لات ها، به حساب آنها كه عربده كش های محلات بودند... آنها كه اول دور سيد جمع شدند ازاين جورافراد بودند.»

 

ترور دوباره كسروي

 

«... درتاريخ 23 يا 24 اسفند ماه سال 1324 سيد حسن امامی، سيد علی امامی، جواد مظفری و علی فدائی وارد اتاق بازرس دردادگستری شدند... خلاصه اش شروع می كنند حمله كردن به كسروی، دو تيربه او می زنند، منشی كسروی می آيد تيراندازی كند كه يك تيرهم می زنند به منشی. چون محوطه كوچك بوده، اينها ازاين ور و از آن ور رفته، آن دو سه تا برادر ديگرهم با چاقو به او حمله می كنند، يك تيرهم می خورد به پای يكی، يك چاقو هم می خورد به دست يكی ازخود بچه ها. وقتی خاطرجمع می شود كسروی كشته شده است ازدراتاق بازپرس می آيند بيرون و شروع می كنند به تكبير...!»

 

- « حاج آقا! شعبان بی مخ جزو مليون بود؟»

- اول ها بله، اما بعدش نه. بعدا با او هم برخورد كردند.

«... بچه ها رسيدند و چند تا ازآن فحش های چارواداری نثارش كردند كه : مرتيكه برو مثلا فلان كارت را انجام بده، كار تو به اينجا رسيده كه بيائی توی مسجد و جلوی كارانتخابات را بگيری؟ او هم آمد يك خرده قلدورن و الدورن كند كه يك فصل كتك تميز تو مسجد خورد و ازدرمسجد رفت بيرون....»

 

حاج عراقی درجای ديگری و درارتباط با يورش به يك چاپخانه و جلوگيری از چاپ روزنامه حزب زحمتكشان هم از همين لات بازی ها می گويد:

«... يكی كه آمد جلوی ما را بگيرد، خلاصه اش اكبر زد تخت سينه اش و اين لات ها هم ريختند رويش و يك فصل كتك تر و تميززدند، اما نايستاديم رفتيم توی چاپخانه. اين آقای احمداحرار كه مقاله نويس روزنامه اطلاعات است [ بعدها نويسنده كيهان لندن شد] اين يك جوانی بود خيلی ريق ماستی ( خنده حضار) اما حالا يك مقدار چيز شده، كت و كلفت شده، اين هم آن وقت ها توی برو بچه ها می لوليد، می رفت اين ور، می رفت آن ور، توی حزب آزاد می رفت، به حضورشما كه عرض كنم توی حزب زحمتكشان می رفت. خلاصه ما همين جوركه ازپله آمديم برويم پائين، اين داشت ازپله ها می آمد بالا. چشم من به او افتاد و گفتم فلان فلان شده اينجا چكارمی كنی و ازهمان بالا يك چك ما زديم توی گوش اين، ازآن پله ها معلق خورد و رفتنش پائين. پست سراين، اين اميرزرين كيا كه معروف شد به اميرموبور، نمی دانم اسمش را شنيده ايد يا نه؟ اين هم ازچاقو كشان حزب زحمتكشان بود كه بعد هم توی دوسه روزه 25 تا 28 مرداد، دو سه تا ازاين توده ای ها را به قول يارو گفتنی شكم هايشان را سفره كرده بود، ازاين لاتها شده بود، البته آن موقع يك مقدار كوچك تربود. اين امير از پله ها داشت پشت سر او می آمد بالا، كه اين اكبر كه پشت سرمن بود، يكی زد توی سينه اش، او دست كرد به چاقو برای اكبر و اكبر با لگد زد زيردست اين، چاقو ازدستش پريد و خلاصه اش ما رفتيم تو، اينها هم از در آمدند بيرون. جعبه هائی كه تويش حروف بود از طبقه دوم همه اش می آمد توی حياط...»

 

ترور سيد حسن فاطمی وزيرخارجه مصدق

 

«... درهمين اثنی، خبرترور فاطمی توسط عبد خدائی درزندان به ما رسيد. خوب، اين برای خود ما هم، مقدارسئوال بود، چطورشده كه اينها فاطمی را زده اند؟ ( رگه های سلامت سياسی حاج عراقی و تفاوتش با رهبران كنونی موتلفه اسلامی در همين اشارات نهفته است. پيك هفته)

حظار: عبد خدائی جزو فدائيان بود؟

حاج عراقی: جزو فدائيان بود. ...»

 

درباره 30 تير

 

«... روز30 تيرساعت 5ر9 الی 9 شروع كردند به تيراندازی به مردم، بعد ازظهربود، كه يك افسر كه بعد هم جزو افسران به حساب توده ای از آب درآمد، ازتوی تانكش می آيد بيرون و به جمعيت ملحق می شود... در جريان 30 تيراتفاقا خيلی توده ای ها شركت داشتند. حتی آن دختری كه پايش را زيرتانك گذاشتند ازتوده ای ها بود، كه من اسمش يادم نيست.

حضار: حاج آقا! در وقايع 30 تير فدائيان چه نقشی داشتند؟

حاج مهدی عراقی: هيچ نقشی نداشتند.

حضار: دكترفاطمی ايدئولوژی اش چه بود و چه مخالفتی با فدائيان داشت؟

حاج عراقی : دكترفاطمی ازوكلای جبهه ملی بود و دركارهايش قاطعيت بيشتری داشت. اينها سمت مذهبی كه نداشتند، سمتشان يك سمت سياسی بود و با يك ديد به حساب خاصی نسبت به فدائيان اسلام، ازجهت اينكه اينها يك گروهی هستند متعصب، يك گروهی هستند به حضورشما عرض كنم كه مثلا بدون برنامه های صحيح حكومتی و فقط حادثه خلق می كنند، برنامه و چيزی ندارند و يا لااقل رقيبی برای خودشان تشخيص می دادند.

حضار: فاطمی ماركسيست بود؟

حاج عراقی : نه، نخير. فاطمی آن دو سالی كه تقريبا مخفی بود دراختيار ماركسيست ها بود. آنها مخفی اش كرده بودند، اما خودش ماركسيست نبود. البته وقتی ماها- اززندان- آمديم بيرون يك مقدار مخالفت شد [ با تروردكتر فاطمی، توسط عبد خدائي]، اصلا با اين طرز فكر و اين عمل، و حتی در موقعی اين كارمی شود كه خود مرحوم نواب هم در زندان بوده و ملاقات نداشته و بدون اينكه از خود مرحوم نواب هم دراين باره مشورت بكنند و از ايشان اجازه ای گرفته باشند، اين كارتنها و تنها به دستور مرحوم واحدي(معاون نواب) انجام شده بود.

حضار: يعنی بدون موافقت كليه فدائيان؟

حاج عراقی : بله، كليه فدائيان. از ويژگی هائی كه مرحوم واحدی داشت، يك مقداراين بود كه مستبدالرای بود و بدون اينكه دريك كاری با ديگر برادران مشورت بكند، خودش هر تصميمی می گرفت، همين جورعمل می كرد و از همين جا بود كه يك مقدار اختلاف دردرون فدائيان اسلام خرده خرده بوجود می آيد. بعد ازآزادی مرحوم نواب عده ای از برادرها می روند و ازايشان می خواهند كه آقای واحدی را بفرستند برود قم، اما او می آيد يك برنامه ای كه مصادف بود با ماه مبارك رمضان درمسجد جامع برقرارمی كند، يك ماه آنجا صحبت می كند و چون صحبت های او يك مقدار گوشه دار بوده به مخالفينش درداخل گروه و يواش يواش بين خود بچه ها دو دستگی می خواهد ايجاد بشود، نتيجه 9 نفراز بچه ها برای خاطر اينكه يك وقت تضادی ايجاد نشود، زد و خوردی نشود، دو دستگی، سه دستگی بوجود نيآيد، اين 9 نفرحاضر می شوند استعفا بدهند و از صفوف فدائيان اسلام خودشان را سوا بكنند و تو روزنامه های اطلاعات و كيهان استعفايشان را اعلام می كنند. ازجمله خود اينجانب كه اينجا نشسته ام.

حضار: درچه سالی اين انشعاب اتفاق افتاد؟

حاج عراقی : درسال 32 مرحوم نواب مرخص شد، دوماه سه ماه بعد از آزادی مرحوم نواب، اين جريان اتفاق افتاد.

حضار: اينها خيلی بيشترهستند، صدتا بيشترهستند، چون هرروز يك اعلاميه ای داده می شد واعلام می كردند ما ديگررابطه ای با فدائيان اسلام نداريم.

حاج عراقی : نه، اين ممكن است كه بعد ازجريان سال 34 باشد. فقط بعد از جريان زدن علاء بود كه چون بگيربگير بود، يك مشت ازترسشان تند تند برداشتند اعلام كردند كه ما نيستيم، ما نبوديم، ما استعفا داده بوديم...

حضار: وقتی دكترفاطمی ترورشد، مرحوم نواب چه عكس العملی نشان داد؟

حاج عراقی : عرض كردم ايشان توی زندان بودند و من هم توی زندان بودم.

حضار: يعنی بعدش هم چيزی دراين باره نگفتند؟

حاج عراقی : نه، با صحبتی كه شده بود با مرحوم واحدی، گفته بود كه شما اشتباه كرديد، نبايستی اين كار را می كرديد، اينها اگرزده بشوند امامزاده می شوند.

حضار: پس دراين رابطه بوده است و گرنه با نفس عمل مخالف نبودند؟

حاج عراقی : نه. گفتم كه بعد ازبيرون آمدن مرحوم نواب، يك اختلافی در داخل خود فدائيان اسلام كه سرمنشاش هم مرحوم واحدی بود، بوجود آمد و عده ای ازبرادران استعفا دادند. بعد مسئله 28 مرداد پيش می آيد كه دراين موقع مرحوم نواب رفته بودند برای موتمراسلامی.

حضار: اختلاف سرتائيد دولت زاهدی...؟

حاج عراقی : ايشان چيزی نداشتند، فقط آقای كرباسچيان بود، آنهم جزو كسانی بود كه استعفا داده بود و با زاهدی يكی دو تا ملاقات می كند...

 

دستگيری نواب صفوی  و خلع لباس

 

 وقتی كه علاء  تيرمی خورد و طوری نمی شود، مرحوم واحدی به اتفاق اسدالله خطيبی حركت می كنند بروند بغداد كه دراهواز دستگيرمی شوند. اسدالله خطيبی سبزی فروشی داشت توی خيابان خراسان. او بعد دو يا سه سالی آزاد شد. بعد مرحوم نواب با سيد محمد واحدی و عبد خدائی و خليل طهماسبی درخانه كسی بنام مجيد ذولقدر بدام می افتند و دستگيرمی شوند. برای دستگيری مرحوم نواب 150 هزارتومان جايزه تعيين كرده بودند. و گويا اين آقای ذوالقدر طمعش می گيرد و آنها را لو می دهد. گردن آن كسی كه اين حرف را می زند. اين ماجرا حدود خرداد سال 34 است. لباس سيد را ازتنش درآوردند. باز اينجا هم يك حرفی زده شده، می گويند كه موافقت اين را هم كه لباس ازتن سيد دربيآيد، قبلا از آقای بروجردی گرفته بودند. ايت الله كاشانی را دوسه روز نگهداشتند و بعد ولش كردند. بعد هم خليل، مرحوم نواب، ذوالقدر و سيد محمد واحدی را كه 18 سال هم نشده بود [ برادر واحدی كه مانند نواب صفوی روحانی بوده و پيش تر حاج عراقی از او بعنوان عامل انشعاب نام می برد. او قبل ازاين گروه چهارنفره اعدام شده بود] می برند اعدام می كنند. اين دفعه كه من زندان بودم، افسرای توده ای، كی منش و عموئی ازشب آخری كه بچه ها را می برند برای اعدام تعريف می كردند.

 

انديشه های فدائيان اسلامي

 

حاج عراقی دربخش ديگری ازمصاحبه اش درباره انديشه های نواب صفوی اشاره به ديداری كه فدائيان اسلام با سران جبهه ملی ( درزمان نخست وزيری رزم آراء) داشته اند كرده و از قول نواب صفوی می گويد كه وی در اين ديدارگفت:

 

«... درشرق وقتی تاريخ را بررسی می كنيم، می بينيم كه تمدن شرق قدمت آن خيلی بيشتراز تمدن غرب است، ولی اينها آمده اند اول كاری كه كرده اند فرهنگ ما را گرفتند و يك فرهنگ استعماری را به خورد ما دادند، و خرده خرده فاصله بين نسل جوان ما و فرهنگ اصيل ما ايجاد كردند و جامعه ما را عوض يك جامعه اسلامی تبديل به يك جامعه فاسد غربی كردند. بخصوص كه ازجهت تكنيك، خودشان پيشرفت داشتند، تكنيك را به ما ندادند، ولی فسادشان را به اسم تمدن به خورد ما دادند. پس ما هم اگركه بخواهيم آن آقائی گذشته مان را دوباره بيابيم، حداقل اين است كه بايد يك مقدار حركت قهقرائی بكنيم و اين حركت انحرافی را برگردانيم به شاهراه اصلی.»( مقايسه كنيد اين استدلال را با حرف های امروز احمدی نژاد- پيك هفته)

حضار: آيا بعدا عناصری ازفدائيان به گروه های اخيرچون سازمان مجاهدين و ابوذر و غيره پيوستند؟

حاج عراقی : نه، آنهائی كه اهل كار بودند تقريبا توی همان جريان های موتلفه شركت كردند و آنهائی كه نبودند رفتند دنبال كسب و كارخودشان.

حضار: دليل اينكه فدائيان اسلام در30 تيرمداخله نكرده بودند، چه بوده است؟

حاج عراقی : فدائيان اسلام دراين موقع ديگرتقريبا يك گروه مخالف دولت [ منظوردولت مصدق است] بودند، بحثی نبود در آن اگرخود قوام هم می آمد روی كار، اينها بعد التيماتوم خود را به قوام می دادند و خواسته هايشان را با دولت جديد مطرح می كردند. اما دراينجائی كه الان قوام آمده روی كار و تا ديروز باتوم های مصدق هم كه جايش خوب نشده بود، عقلانی نبود كه بيايند ازمصدق دفاع بكنند.

حضار: خواست های فدائيان چه بود؟

حاج عراقی: خلع يد ازاجانب، رد فرهنگ استعماری و ايجاد فرهنگ اسلامی و خرده خرده، زمينه اجرای احكام اسلام....» ( "من 4 پيشنهاد نواب را بردم برای مصدق. 1- نماز جماعت در ادارات و وزارتخانه ها بايد اجباری باشد،2- حجاب در سراسر كشور اجباری باشد،3- مشروبات الكلی ممنوع بشود،4- كارمندان زن از ادارات اخراج شوند. مرحوم مصدق گفت: برنامه دولت من فقط دو ماده دارد: 1- ملی شدن نفت و 2- اصلاح قانون انتخابات تا مردم بتوانند نمايندگانشان را بفرستند به مجلس." نقل از كتاب انقلاب اسلامی و تاريخ حوزه علميه قم نوشته غلامرضا كرباسچی صفحه 339)

 

تاسيس موتلفه اسلامي

 

«... ازبدو حركتی كه روحانيت راجع به انجمن ايالتی و ولايتي( مخالفت با اين انجمن ها كه اكنون در شكل مخالفت با شوراهای شهرها ادامه دارد!) شروع می كنند، درتهران سه گروهی بودند كه با همديگركارهای مذهبی می كردند، مثل مطالعه كتاب، قرائت قرآن و يا پيك نيك های جمعی. البته يك گروهش   بيشتر بچه های اصفهانی بازار بودند. يك مقدار كه كاربيشترشد و مبارزات هم حادترشده بود، اينها افتادند بيشترروی جنبه رقابت. خود من دريكی از شاخه ها بودم و مرحوم آقای صادق امانی و حاج هاشم امانی هم دريكی از شاخه ها بودند. بعضی وقت ها كاربه جائی می رسيد كه حتی كارهمديگر را هم می خواستيم خنثی بكنيم. خلاصه يك دعوتی شد كه در يك جبهه واحد كاربكنيم و اين شد كه به نام جمعيت های موتلفه اسلامی انجام شد و به حساب اين سازمان بوجود آمد. مسلمان بايد تسكيلات داشته باشد، مسلمان بدون تشكيلات ارزشی ندارد... پس موتلفه در بعد از فروردين سال 1342 بوجود آمد و شروع كرد به كاركردن.

حضار: جلسات موتلفه چه تعداد بود؟

حاج عراقی : درتهران و شهرستانها 500 جلسه داشتيم كه 5 هزارتا عضو می شد، كه سيصد و خرده ای ازآن درتهران بود.

حضار: عضو زن نداشتيد؟

حاج عراقی : نه! عضو زن هيچی نداشتيم، چون تصميم نداشتيم و به اندازه كافی عضو مرد داشتيم و كاری هم نمی خواستيم بكنيم كه احتياج به عضو زن داشته باشيم. آنها درخانه می نشستند، اعلاميه ها را دسته بندی می كردند. از وجود زنها در خانه به اين نحو استفاده می كرديم.

حضار: فدائيان اسلام هم به همين نحو بود، عضو زن نداشت؟

حاج عراقی : عضو زن نه، نداشتند. البته آنها دربعضی از وقت ها از بعضی ازخواهران استفاده می كردند برای حمله اسلحه.

 

موتلفه و شاه

 

حاج عراقی: «... ازهمان روزاولی كه حاج آقا (آيت الله خمينی) گرفته شد و تبعيد شد، برنامه ترور منصور طرح شد. البته افراد ديگری هم بودند كه ايادی بود، دكتراقبال بود، سه چهار نفر بودند. با يكی دو تا از آقايان تماس گرفته شد تا فتوائی هم گرفته شود. آنها روی شخص خودش { شاه} نظرداشتند و می گفتند اگر شخص خودش زده بشود بلامانع است، اما ديگری نه. ما مدتها روی اين مسئله فكركرديم. به اينجا رسيديم كه چون هنوز سازمانی در داخل كشور ما وجود ندارد كه بتواند قبضه بكند به مجرد برداشتن و رفتن شاه، دو صورت پيدا می كند اينجا؛ يا اينكه به طوركلی به صورت ويتنام درمی آيد. يا اينكه قهرا ممكن است سازمان بنديهائی داشته باشند. آنها بزنند و ببرند با كمك اجنبی بطوركلی؛ پس چه بهتراست كه ما ازخودش بگذريم و رده های پائين تر را بزنيم... حتی آقای بخارائی خودش روی اين مسئله خيلی مصربود كه اگربخواهد كاری انجام بشود، برويم سراغ خود طرف { شاه}. بازبرای او هم يك مقدار صحبت شد و دلائلی همينطوركه گفتم ارائه شد تا ايشان هم قانع شد كه تقريبا روی منصورمسئله پياده شود. زدن خود اين بابا { شاه} خيلی آسانتر از زدن منصوربود. يعنی با شناسائی كه شده بود، جاهائی كه اين بابا بدون گارد محافظ می رفت، همه اينجاها شناسائی شده بود و خيلی خوب می شد ازبين برد اورا...»

 

( به اين ترتيب حاج عراقی، صادقانه اعتراف می كند، كه فدائيان اسلام با سلطنت و شاه مسئله نداشتند و يك خط پرقدرت آنها را اززدن شاه دورمی كرده است. حتی فتوای روحانيون و مراجع تقليد، كه اكنون موتلفه خود را اينگونه تابع مطلق آن اعلام می كند، درتغييراين سياست نقش نداشته است!! شعار حمايت از ولايت مطلقه فقيه، تلاش برای برقراری نوعی سلطنت جديد درايران با جمهوری اسلامی به "حكومت اسلامی” را در اين ريشه ها بايد جستجو كرد.)

 

لايحه نفت به ضرر انگليس و به سود امريكا

 

«... حاج عراقی : نزديكی های ساعت 10 بود كه ماشين منصوراز قسمت شاه آباد وارد ميدان بهارستان می شود و به طورعمودی جلوی درب مجلس می ايستد. قبل ازاينكه شوفربيآيد درب را بازكند، خود منصوردرب را باز می كند و می آيد بيرون. البته آن روزمصادف بوده با روزی كه لايحه امتياز نفت يك قسمتی ازنفت جنوب را واگذار يك شركت امريكائی می خواستند بدهد. آقای بخارائی هم از قسمت جنوب می آيد. به فاصله دومتر و قبل ازآنكه گارد محافظ  پياده شود تيراول را شليك می كند كه به شكمش می خورد و دولا می شود، تير دوم را می زند پس گردنش...»

 

( منصوردر روز ترور قصد واگذاری قسمتی ازنفت جنوب، كه انگلستان خود را صاحب اختيارآن ميدانسته، به امريكائی ها داشته است. اين مهمترين نكته ايست كه درارتباط با اين ترور، كه بسياری آنرا درجهت منافع  انگلستان می دانند، بايد به آن توجه داشت- پيك هفته )

 

 

نوع برخورد فدائيان اسلام با آيت الله كاشاني

 

حاج عراقی : «... كاشانی آمد. دوتائی گرفتند، نشستند و شروع كرد در وهله اول حمله زيادی به كاشانی كردن كه تو به عنوان يك مجتهد، به عنوان يك رهبر مذهبی در ايران نمايش داده شده ای و جلوه كرده ای، ولی، متاسفانه نه توی خانه ات، نه دور و برتو اصلا نمود مذهبی ندارد. حتی تو قدرت اين را نداری كه پسرت را نگهش داری. ما اين قهوه خانه بغل درخانه تورا، برادرهای من می روند به او می گويند اين صدای موسيقيت را خفه كن، اينجا منزل آقای كاشانی است. می گويد كاشانی راست می گويد جلو پسرش مصطفی را بگيرد. كه رفيق شخصيش را توی ماشين ننشانده و نيآورد. يك سری ازاين حرفها، تا آنجائی كه زورش می رسيد، كوبيدش... { بلاخره} آقا { كاشاني} فتوای قتل رزم آراء و 6 نفر ديگر را از جهت شرعی صادركرد. چون مجتهد بود.

 

( مصطفی كاشانی پس ازانقلاب درتهران ترور شد. او با دكتر آيت و دكتربقائی همكاری داشت و درشورای مركزی حزب جمهوری اسلامی بود.)