ايران

www.peiknet.com

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک  

infos@peiknet.com

 
 
 

گزارشی کوتاه از مراسم تجلیل از صدرالدین الهی درامریکا
این روزنامه نگار
پیراهن زیاد پاره کرد
اما راست اینست: پیر نشد!

 
 
 
 

 

یکشنبه شب، تنگ غروب، در یک گوشه ای از ینگه دنیا، زیر یک سقف، اما با در و پیکر* برای دکتر صدرالدین الهی، به پاس بیش از 6 دهه ماندگاری استوارش در خانه روزنامه نگاران ایران مراسمی برپا کردند. از اطراف و اکناف آمده بودند، کم هم نیآمده بودند. در تجلیل از او سخن هم گفتند، اما شیرین گفتار تر از همه، خودش بود. پیرانه سر سخن گفت، اما راست اینست: پیر نشده! نسیان؛ حتی "کم کم" هم به سراغش نیآمده!**

صدرالدین الهی، اگر به شیوه خود او که این حرفه را با استادی تقطیع می کند بخواهیم بنویسیم: روزنامه نگار است. در این حرفه و فن که با تاسف باید گفت در جمهوری اسلامی مانند همه امور دیگر مرزهایش بهم ریخته و داستان "احضار خیاط ها در زمان ظل السلطان" را تداعی می کند، فرق است میان "خبرگیر" با "خبرنویس"، "گزارش نویس" با "سرمقاله نویس"، "مقاله نویس" با "ویراستار"، "تیترنویس" با "سردبیر" و تازه هر کدام از آنها، در رسانه های مکتوب، صوتی و تصویری به شاخه های گوناگون- برحسب امور سیاسی و رخ دادهای غیر سیاسی و کانون های فعال اجتماعی و...- تقسیم می شوند. این مجموعه، همراه با هنر ارتباط گیری و حفظ رابطه با همگان اگر با هم جمع شوند، آنوقت نامش می شود "روزنامه نگاری" یا "روزنامه نگار". و صدرالدین الهی روزنامه نگار است. از این مقام به بعد، هستند کسانی که تک بُعدی اند. برای نمونه مرحوم عبدالرحمان فرامرزی در این حرفه، مقاله نویس زبردستی بود. یا غلامحسین صالحیار و یا دکتر مهدی سمسار سردبیران کم نظیری بودند. اما، آنها گزارش نویسانی خوب و یا حتی تیتر نویسان برجسته و یا خبرگیرهای تیزبین و یا حتی همه شان دارای هنر حفظ رابطه ها نبودند.

صدرالدین الهی در این خانه، صاحب چند کرسی است. سردبیر ورزیده‌ای بود، البته در شاخه و رشته ورزشی. او را می تواند بنیانگذار "کیهان ورزشی" دانست. گزارش نویسی کم نظیر است و اگر چشمش نزنند، در گزارش نویسی رقیب ندارد. نام خود را در این رشته، در گزارش هایش از جنگ استقلال الجزایر جاودانه کرد. برای تهیه این گزارش ها 27 بار خود را به الجزایر رساند و بارها جان خویش را به خطر انداخت. اگر دست در خرجین خاطره های خویش کند و گذشته ها را بیرون بکشد، مقالاتش با مقالات عبدالرحمان فرامرزی رقابت می کند. در حفظ رابطه ها و ارتباط برقرار کردن نیز بسیارتواناست.

تا زمانی که با محافل مطبوعاتی و اهالی خانه مطبوعات نشست و برخاست شخصی و کاری داشت، معلم این حرفه هم بود و زمانی که برای تدریس روزنامه نگاری به دانشکده علوم ارتباطات دعوت شد، استاد این رشته در تمام شاخه هایش شد. و در صدر همه شاخه ها "گزارش نویسی"! که تا ادبیات و تاریخ، سیاست و هنر و دهها شگرد و هنر را ندانی و از هر حادثه و رویدادی با ذهنت عکس نگرفته باشی به درون این خانه آخر راه نمی یابی.*** بقول خودش، از هفت تخم بلبل، یک جوجه خوش صدا بیرون می آید! و او خود، همین است. ادبیات ایران و جهان را خوب خوانده و میداند. شعر کهن، نیمائی و شکسته ایران را هم خوب می شناسد و هم بسیار حفظ است و  دلنشین می خواند و حق سراینده اش را، گاه نیکوتر از گوینده و سراینده اش ادا  می کند. آرشیو کم نظیری از رویدادهای زمان خویش است. از پیش از 28 مرداد تا اکنون. اگر می خواست، می توانست عالم و ادیبی گردد نکو، یا شاعری شیرین سخن،**** اما صدرالدین الهی با همه این مجموعه و اندوخته "روزنامه نگار" شد و استاد این حرفه. در مهاجرت و دوری از ایران هم بر سر عهد و ایمان خود با این حرفه باقی ماند و در مقایسه با همه آنها که دور از اقیانوس ایران – در مهاجرت- شنا می کنند، او پیشتاز است، چنان که گوئی هر خروسخوان لب همین اقیانوس وضو می گیرد و بعد به محراب روزنامه نگاری می رود. راستش، در این خانه، حرفه و فن حتی به تفکر و گرایش سیاسی نیز شاخ می زند تا راه خویش را باز کند.

قفس مهاجرت برای او تنگ و تاریک بود و هست، اما او پری روئی بود که تاب مستوری نداشت *****و از  روزن ینگه دنیا نیز سر برآورد. چه حیف، که انقلاب 57 به خویش امان نداد، تا از همه توان خفته در این خانه بهره گیرد! نه برای صدرالدین الهی که بهرحال به خویش و حرفه خویش بدهکار نیست، بلکه برای آن نسلی حیف که دق الباب کرد و به درون خانه هم آمد، اما دریغ که قبل از رفتن به محراب نتوانست پای منبر او بنشیند!

 

* اصل شعر از زنده یاد افراشته در قطعه "برف زمستانی" است:

زیر یک سقف، ولو بی در و پیکر جائی

تا دراین برف نباشیم ولو، آی گفتی

 

**

- از شعر "خانگی" در دفتر "از قُرق تا خروسخوان" سیاوش کسرائی در دوران رکود جنبش مردم و سلطه کودتای 28 مرداد:

راست اینست، که ما

سگ رامی شده ایم، گرگ هاری باید!

 

- اصل شعر تک بیتی است از ایرج میرزا:

یاد ایام جوانی جگرم خون می کرد

خوب شد پیر شدم کم کم و نسیان آمد

*** اصل شعر از عراقی است:

در دیر می زدم من، که ندا ز در درآمد

تو برون در چه کردی، که درون خانه آئی؟

**** در اصل قطعه اینچنین است:

روزها باید که تا یک پنبه دانه زآفتاب

زاهدی را خرقه گردد یا حماری را رسن

...

عمرها باید که تا یک کودکی از روی طبع

عالمی گردد نکو، یا شاعری شیرین سخن

*****  اصل شعر از جامی است که ایرج میرزا نیز در یکی از قطعات خود در حمله به ارتجاع دینی و حجاب از آن استفاده کرده است:

پری رو تاب مستوری ندارد

در ار بندی، ز روزن سر برآرد