ايران  

        www.peiknet.com

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک  

infos@peiknet.com

 
 
 

میرحسین موسوی سرانجام دهان گشود!
دهه اول جمهوری اسلامی
اینگونه رهبری و اداره شد!

 

- در همان روز های آغازین انقلاب مصادره‌ها توسط شورای انقلاب و قوه قضائیه شروع  شد که تا کنون به درستی تجزیه و تحلیل نشده است. مسئله مصادره ها به دولت به معنای قوه مجریه نسبت داده می ‌شود اما واقعیت این است که دولت زمان جنگ هیچ دخالتی در آن نداشت. مصادره‌ها در جو خاصی اتفاق افتاد.  نقدهائی که از دولت من انجام می شود  از موضع  علمی انجام نمی گیرد و متون اصلی به طور دقیق بررسی نمی‌شوند، انتقادات تنها درتهمت ‌زدن و انگ چپ زدن و انگ کمونیستی زدن خلاصه می شود.

2- موفق‌ ترین برنامه رژیم سابق برنامه چهارم بود، اما این برنامه با تجدید نظری که پس از افزایش قیمت نفت ایجاد شد، عملاً منتفی شد. در این باره اخطارها و تذکرهایی توسط کارشناسان به مسئولان وقت رژیم داده می شد که بسیار عبرت‌آموز است. در کنفرانس بازبینی برنامه پنجم در رامسر (درحضور شاه)، متغییر افزایش قیمت‌ها بررسی شد. شنیده ام که یکی - دو کارشناس برنامه و بودجه با شجاعت در این کنفرانس اعتراض کردند و با صراحت اعلام کردند که این برنامه ممکن است منجر به فروپاشی رژیم شود، اما با تلخی با آن ها برخورد ‌شد. جاه طلبی های شاه، نقشی که سعی می‌کند از نظر امنیتی در خلیج فارس عهده دار شود و یا وظیفه ای که او در ارتباط با صلح اعراب و اسرائیل برای خود تعریف می کند، همکاری های شاه با سران اسرائیل همه و همه دربردارنده هزینه های سنگینی برای رژیم او شد. او حتی برای خود رسالت کمک به کشورهای دیگر را تعریف می‌کند که بدهی های زیادی را برای کشور به بار می آورد، بدهی هایی که هیچ گاه گفته نشد چگونه پس از انقلاب پرداخت شد. باید بگویم که بیشتر این بدهی ها ناگزیر در زمان جنگ پرداخت شد. حتی به دولت فرانسه در قبال سوختی که قرار بود در آینده برای نیروگاه های اتمی تحویل گرفته شود وام کلانی داده شد.

3- علامت‌هایی که از سوی مجموعه دولت به بخش خصوصی داده می‌شد حمایت قوی و بازگشت به تولید داخلی بود. این موضوع برای ما مثل مرگ و زندگی بود. ما اعلام کردیم از بخش تولید حمایت می‌کنیم، اما منافع عده‌ای با سیاست دولت در حمایت از بخش های تولیدی سازگار نبود. در این دوران دولت نوع تجارتی را که در چهارچوب خدمت به اهداف اقتصاد ملی بود مورد حمایت  قرار داد.

4- سه سناریوی مختلف را در اوج جنگ تنظیم کردیم. وضعیت قرمز، وضعیت زرد و وضعیت آبی. سناریوی وضعیت قرمز که بدترین وضعیت کشور را تصویر می کرد، درباره ی شرایطی در نظر گرفته شده بود که تنگه هرمز بسته شود، گلوگاه های مهم مواسلاتی ما بمباران شود، نفت هم نتوانیم صادر کنیم و حتی جلفا هم بسته شود و شوروی هم راه خودش را بر ما ببندد. افرادی که این  طرح ها را تهیه می کردند 15 نفر از وزرا بودند که در ساختمانی جلسه می گذاشتند، موضوع را بررسی می کردند، اسناد و مدارک جلسه هم همانجا می ماند چرا که اطلاعات حیاتی کشور نباید به بیرون درز پیدا می کرد.

 

 
 
 
 

 

 سایت "کلمه" برای نخستین بار متن مصاحبه ای را از مهندس میرحسین موسوی منتشر کرده که در آن وی از سالهای دولت خود، از دفاع آن دولت از تولید و کنترل تجارت، ضرورت حفظ ارز کشور، نابودی کامل پالایشگاه آبادان و... سخن گفته است. موسوی جا به جا دراین مصاحبه به روحیه و نقش مردم باز می گردد و این که اگر حمایت مردم در دهه اول جمهوری اسلامی پشتوانه دولت و نظام نبود، هیچ امری پیش نمی رفت.

این مصاحبه مشروح را با حذف سئوالات و خلاصه کردن بخش هائی از پاسخ ها در ادامه می خوانید:

قدرت اداره مهندس موسوی به معنای قدرت اداره کشور با کمتر از 5 میلیارد دلار درآمد ارزی و به تعبیری کمتر از 8 درصد درآمد برخی از سال های کنونی است.

 

موسوی می گوید:

بسیاری از تحلیل گران، شرایط حاکم بر روزهای آغازین انقلاب اسلامی و جنگ را نادیده می گیرند و در این صورت تحلیل آن ها از انتزاعی بودن و نوعی بی ربطی با واقعیت های تاریخی و زمینه های عملی و فکری موجود در مقطع مورد بررسی رنج می برد.

اگر به یاد داشته باشید از آخرین کارهایی که مردم پیش از پیروزی انقلاب انجام دادند، شکستن شیشه‌های بانک ها بود. آن ها به شدت به وابستگی اقتصاد کشور به غرب معترض بودند. پس از پیروزی نیز به شدت نسبت به عنصر وابستگی اقتصادی بدبین بودند. در اصول قانون اساسی نیز بر مسئله عدم وابستگی اقتصادی تاکید شده است. این موضوع از جمله مهمترین مطالبات مردم بود .حافظه جمعی مردم عصر امتیاز دادن ها را به ویژه در دوره قاجار از یاد نبرده بود.

بنابراین نظامی که پس از پیروزی انقلاب اسلامی روی کار می آید، طبیعی است که نسبت به مطالبات مردم  واکنش نشان دهد. بویژه اگر در نظر داشته باشیم که بوضوح در طول دوران مبارزات انقلاب درباره ی این مطالبات شعار داده شده بود؛ بنابراین نادیده گرفتن آن ها خود منجر به شکل گرفتن بحران مشروعیت می شد.

با توجه به بی عدالتی ها و ظلم هایی که قبل از انقلاب در رابطه با زمین در سطح کشور وجود داشت، در همان روزهای آغازین پیروزی انقلاب اسلامی مسئله زمین مشکلاتی اساسی برای انقلابیون ایجاد کرد، تا آن جا که موضوع جنبه ای امنیتی پیدا کرد. شاید روز دوم یا سوم پس پیروزی انقلاب اسلامی، چریک‌های به اصطلاح فدایی خلق در ترکمن صحرا شروع به توزیع زمین‌ها کردند. طبیعی بود که اگر نظام راه ‌حلی برای مواجهه با مطالبات جدید مردم نداشت حتی شکست انقلاب هم پیش بینی می شد.

در همان روز های آغازین انقلاب اسلامی مسئله مصادره‌ها توسط شورای انقلاب و قوه قضائیه شروع می‌ شود که تا کنون به درستی تجزیه و تحلیل نشده است. البته اگرچه مسئله مصادره ها به دولت به معنای قوه مجریه نسبت داده می‌شود اما واقعیت این است که دولت زمان جنگ هیچ دخالتی در آن ندارد. اما مصادره‌ها در جو خاصی اتفاق می‌افتد که در پیش توضیح دادم.

اهداف بخش عمده‌ای از اقدامات روزهای آغازین انقلاب اسلامی که در قالب قوانین زمین، تشکیل جهاد سازندگی و... صورت گرفت معطوف به عدالت اجتماعی، رسیدگی به قشرهای مستضعف و نوع ویژه‌ای از اقتصاد بود، که  در قانون اساسی تبلور پیدا کرد.  این ایده ها همچنین بخشی از مهمترین مواضع انتشار یافته حزب جمهوری اسلامی است.

در همان دهه اول انقلاب در گروه های اسلامی  گروه های کوچکی دیده می‌شد که اعتقاد داشتند نباید به ریشه‌ها و مبانی اندیشه اقتصاد اسلامی بپردازیم. در واقع آن ها اجتهاد و نظریه پردازی بزرگانی همچون شهید بهشتی و شهید مطهری را در مواجهه با مسائل جدید را برنمی تابیدند. اگر دقت کنید به یاد می آوریم که حتی محدودیت هایی برای انتشار عقاید اقتصادی شهید بهشتی و شهید مطهری در آن زمان وجود داشت. بعدها با سیاست‌هایی که اعمال ‌شد این گروه ها قدرت پیدا می‌کنند و نقد کردن آثار نظریه پردازان نوگرای اقتصاد اسلامی را آغاز می کنند، اما از آن جا که  این نقدها  از موضع  علمی انجام نمی گیرد و متون اصلی به طور دقیق بررسی نمی‌شوند، انتقادات تنها درتهمت‌زدن و انگ چپ زدن و انگ کمونیستی زدن خلاصه می شود. این گروه ها با تهمت های خود، انقلاب ما را، انقلاب چپ تصویر می کنند، این در حالی است که در عالم واقع، انقلاب ما بنیادهای اسلامی، دینی و معنوی داشت.

در دهه اول انقلاب، این گذشت و ایثار مردم بود که کارها را پیش می‌برد و ریزش ارزش های اقتصادی به سمت ارزش های معنوی و فرهنگی نقش بزرگی در اداره امور اقتصادی کشور داشت. به همین دلیل  من معتقدم سهم مردم در آن دوران بسیار بالاتراز سهم دولت بود، به باور من ندیدن این سهم ما را به راه‌حل های می کشاند که از آن نتایج خیلی خوبی نگرفته ایم.

 به یاد دارم دارم درآن دوران سفری به خراسان داشتم . در آن سفر به قائنات هم رفتیم؛ جایی که زعفران زیادی دارد. آن روز در ملاقاتی که با مردم داشتم متوجه شدم بیشتر جوانان روستا به جبهه رفته اند. مشخص بود بیشتر خانواده های روستا هم دامدار و کشاورز هستند.

  چند روز بعد از این که به تهران برگشتم، هنگامی که وارد ساختمان اداره شدم، دیدم که بوی زعفران همه ساختمان را فرا گرفته است. بعد رفتم و دیدم داخل یکی از اتاق ها پر زعفران است؛ زعفران ‌هایی که مردم برای ارسال به جبهه‌ها فرستاده بودند. حتماً می‌دانید محصول زعفران به سختی بدست می‌آید و چین اول آن هم برای روستائیان بسیار مهم  است. بنابراین شما با یک روستایی روبرو بودید که در آن شرایط جنگی از دولت کمترین درخواست را داشت، ضمن آن  که  از آن اندک محصولی هم که داشت بهترین آن را برای جبهه ها می‌فرستاد. از آن مهم تر یا خودش به جنگ می‌رفت یا فرزندانش را به جبهه می‌فرستاد و خانواده‌اش هم درگیر این قضیه بود. سهم این روحیه که هم در اقشار شهری و هم در اقشار روستایی وجود داشت، هیچگاه در اداره مسایل اقتصادی کشور ارزیابی نشد. آن زمان  ما هم محاصره اقتصادی بودیم و هم دشمن تأسیسات اقتصادی و زیربنایی را بمباران می کرد، وضعیت خوبی نبود اما کشور پایداری می‌کرد، بخش عمده ی این پایداری به دلیل سهمی است که قشرهای مستضعف در اقتصاد جنگی داشتند.

قبل از انقلاب خصوصاً از سال 50 به بعد اتفاقاتی وسیع و غیرعادی در اقتصاد ایران روی داد که مهم ترین آن تحول قیمت نفت بود. افزایش قیمت نفت منجر به بازبینی برنامه پنجم شد. گفته می‌شود و البته من هم در  گزارش هایی که بررسی کرده ام به این نتیجه رسیده ام که موفق‌ترین برنامه رژیم سابق برنامه چهارم بود، البته برنامه پنجم هم تا اندازه‌ای بسته شده بود، اما نکته ی مهم این  جاست که این برنامه با تجدیدنظری که پس از افزایش قیمت نفت ایجاد می‌شود، عملاً منتفی شد. در این باره اخطارها و تذکرهایی توسط کارشناسان به مسئولان داده می شد که بسیار عبرت‌آموز است. در کنفرانسی که آن ها برای بازبینی برنامه پنجم در رامسر برگزار کردند، متغییر افزایش قیمت‌ها را بررسی می‌کنند. شنیده ام که یکی - دو کارشناس برنامه و بودجه با شجاعت در این کنفرانس اعتراض می‌کند و با صراحت اعلام می کند که این برنامه ممکن است منجر به فروپاشی رژیم شود، اما با تلخی با آن ها برخورد می‌شود و به آن ها توجهی نمی کنند.

این رویه برنامه ریزی خود عامل آشفتگی می شود، نکته مهم این جاست که جاه طلبی های رژیم در این دوران تنها در حیطه اقتصادی نیست، بلکه در حیطه‌های دیگر هم جاه طلبی هایی وجود دارد که هزینه های سنگین اقتصادی بر کشور بار می کند. جاه طلبی های شاه همچون  نقشی که او  سعی می‌کند از نظر امنیتی در خلیج فارس عهده دار شود و یا وظیفه ای که او در ارتباط با صلح اعراب و اسرائیل برای خود تعریف می کند، همکاری های شاه با سران اسرائیل همه و همه دربردارنده هزینه های سنگینی برای اوست. او حتی برای خود رسالت کمک به کشورهای دیگر را تعریف می‌کند که بدهی های زیادی را برای کشور به بار می آورد، بدهی هایی که هیچ گاه گفته نشد چگونه پس از انقلاب پرداخت شد. باید بگویم که بیشتر این بدهی ها ناگزیر در زمان جنگ پرداخت شد. حتی به دولت فرانسه در قبال سوختی که قرار بود در آینده برای نیروگاه های اتمی تحویل گرفته شود وام کلانی داده شد؛ البته در زمان نخست‌وزیری شیراک ما گفت و گویی برای باز پس گرفتن این وام داشتیم که به نتیجه هم رسید و آن وام را پس گرفتیم.

علاوه بر تمامی مشکلات پیش گفته سرازیر شدن روستاییان به حاشیه‌های شهرها و ایجاد حاشیه‌نشینی و مشکلات اجتماعی- اقتصادی ای از این دست ما را در شرایط خاصی قرار می داد.

در بستر این مشکلات، حرکت ایدئولوژیکی که به طور وسیع زمینه‌ساز انقلاب است، روی اقشار مختلف مردم اثر می‌گذارد و شورش‌هایی را ایجاد می‌کند. بدنبال آن شاهد تظاهرات میلیونی و پیوستن مردم به انقلاب اسلامی هستیم.

باید متذکر شوم؛ اگر چه برداشت من این است که وضعیت دوران پایانی عمر رژیم از نظر اقتصادی وضعیت نامطلوبی بوده است، اما بحران به اندازه ای نبوده که باعث سقوط رژیم شود، اگر عنصر ایدئولوژی، اعتقاد و رهبری امام خمینی و حرکت‌های اسلامی را کنار بگذاریم، ما شبیه این وضعیت اقتصادی ایران را در کشورهای دیگری نیز مشاهده می کنم که به رغم وجود مشکلات مشابه، با انقلاب مواجه نشدند. گاهی مشاهده می‌کنم در تجزیه و تحلیل هایی که از سقوط رژیم سابق نقل می کنند، عنصر اقتصاد را به اندازه ای برجسته می کنند که گویا بحران های اقتصادی تنها عنصر سرنگون‌کننده رژیم شاه بود.

البته بازهم تأکید می کنم این تحلیل هرگز به این معنا نیست که بحران اقتصادی در زمان شاه جدی نبوده یا تأثیر این بحران ها در پیروزی انقلاب اسلامی نادیده گرفته شود.

دولت زمان جنگ چه زمان شهید رجایی  و چه  بعد از دولت شهید رجایی با آشفتگی شدیدی در اقتصاد کشور روبروست. در آن زمان برنامه و بودجه مختل است و اقتصاد کشور کاملاً در حال تب و تاب قرار دارد، علاوه بر آن ترورهای وسیع منافقین شروع شده است.  البته به دلیل آن که ترورهای منافقین وسیع بود، حرکت های گروه های مسلح دیگر زیر سایه قرار گرفت. ما بحران‌های مربوط به کردستان و ترکمن صحرا را داشتیم گروه چریک‌های فدایی خلق مربوط به اشرف دهقان در حال بمب‌گذاری حتی در بندرعباس بودند.

بنده وقتی وارد دولت شدم خیلی با اقتصاد آشنایی نداشتم، اما معتقد بودم که نیروی کارشناسی خوبی در کشور وجود دارد، که بسیار به ضرورت استفاده از آن در مدیریت و اداره ی امور عمومی جامعه اعتقاد داشتم. اولین اقدام را در اقتصاد کشور سامان دادن برنامه و بودجه دانستم. برنامه و بودجه به دلیل مشکلاتی که داشت یک سال قبل از آن  موقتا تعطیل بود. به یاد دارم سال 59 بودجه سال 60 در نخست‌وزیری بسته شد. برای همین زمانی که دولت جدید شهید باهنر تشکیل می‌شود، اولین کاری که مورد توجه  قرار می گیرد احیای برنامه و بودجه است، اما متاسفانه در آن ایام آقای باهنر به شهادت رسید. هنگامی که مسئولیت دولت را عهده دار شدم، توسعه و راه‌اندازی برنامه و بودجه اهمیت زیادی برای من داشت و تاکید زیادی بر احیای برنامه و بودجه در دولت داشتیم. احساس می‌کردم بدون زنده شدن این سازمان ما نمی توانیم کاری از پیش ببریم، اما متاسفانه برای این کار با مشکلات زیادی مواجه شدم. تحولات عمیقی که در  دو - سه سال پیش از آن رخ داده بود، واقعیت های اقتصادی و شاخص‌ها اطلاعاتی و آماری را زیر و رو کرده بود. از سوی دیگر بسیاری از اسناد و مدارک اقتصادی نیز مخدوش بود. به همین دلیل با انگیزه نگارش  برنامه اول، یک حرکت ملی شکل گرفت. نقطه آغاز آن تولید اطلاعات توسط همکاران در استان ها بود. برنامه ای برای تولید اطلاعات ارائه شد و براساس آن در حدی که امکان داشت اطلاعات اقتصادی در سطح شهرها و روستاهای کوچک و بزرگ جمع آوری شد و سپس اطلاعات در دولت تلفیق شد. از مجموعه این اطلاعات برای اولین بار سندی تهیه شد که بر پایه آن  برنامه اول طرح‌ریزی شد.

در تدوین این برنامه کارشناسان برجسته ای نقش داشتند که از آن جمله باید از مرحوم "عالی نسب" یاد کرد. واقعیت این است که سهم ایشان در اداره اقتصاد کشور در دوران جنگ قابل قیاس با افراد دیگرنیست.

برنامه اول در  مجلس  تصویب نشد. باید اذعان کنم دلیل تصویب نشدن آن برخی از محاسبات غیر واقعی آن بود. برخی کارشناسان در برنامه اول، بار جنگ و هزینه های آن را روی اقتصاد کشور کم گرفته بودند و در مقابل درآمدهای نفتی و امکانات کشور را زیادی برآورد کرده بودند. اما با وجود این نقصان ها فرآیند تدوین برنامه در نظم دادن اندیشه برنامه‌ریزی در کشور فوق‌العاده سهم داشت؛ به گونه ای که می توان گفت برنامه‌های بعدی نیز از آن چهارچوب متأثر بود.

هنگامی که من مسولیت دولت را عهده دار شدم ، تقریبا بین 8 تا 9 میلیارد دلار تعهدات اسنادی داشتیم، و هنگامی که دولت را نیز تحویل دادم، نزدیک به همین مقدار تعهدات اسنادی داشتیم، با این تفاوت که به رغم آن که قیمت نفت در ابتدای انقلاب به دلیل وقوع انقلاب بالا رفت، اما هم به دلیل جنگ و هم به دلیل یک محاصره اقتصادی اعلام نشده، فروش نفت کشور به شدت پایین آمده بود .  بطور مثال ژاپن قرار داد خرید 600 هزار بشکه نفت از ایران را به زیر 200 هزار بشکه تقلیل داده بود. کشورهای اروپای غربی نیز خرید نفت از ایران را کاهش دادند، به این ترتیب ما در همان لحظات آغاز کار دولت با بحرانی ارزی روبرو شدیم. هیچ گاه این مسائل تاکنون عنوان نشده است.

مدیریت بحران کاهش فروش نفت یکی از مهمترین مسوولیت های دولت بود. در آغاز حسن نیتی  وجود داشت مبنی بر این که برخی از کشورها از ما حمایت می‌کنند. تصور می کردیم که ما می‌توانیم از آن ها کمک مالی بگیریم. به یاد دارم که مرحوم نوربخش را به الجزایر و لیبی فرستادیم تا بلکه از آن ها وامی بگیریم، چون واقعاً دستمان خالی بود، حتی برای کالاهای اساسی بودجه نداشتیم. زمانی که مرحوم نوربخش آماده رفتن بودند به ایشان گفتم که اگر آن ها به طور مستقیم کمک نکردند، در بانک های کشور ما سپرده‌گذاری کنند. اما ایشان رفت و دست خالی برگشت و کاملاً برای ما مسجل شد که با فضای بی رحمانه ای از نظر واقعیت‌های اقتصادی روبه رو هستیم.

معاملات تهاتری که ما بعداً با برخی از کشورها بر قرار کردیم، تدبیری برای مدیریت بحران کاهش فروش نفت در محاصره اول اقتصادی بود. برای نمونه با ترکیه یک حساب مشترک باز کردیم و در قبال وارداتی که از آن کشور داشتیم به آن ها نفت می دادیم. این الگو را برای کشورهای بلوک شرق هم پیاده کردیم، این ابتکار کمی باعث افزایش صادرات نفتی شد، البته هیچ گاه این مسائل باز گو نشده است.

در اواخر جنگ فشار بسیار زیادی به دولت وارد می شد، بمباران پالایشگاهها و تلمبه‌ خانه های نفتی، کاهش قیمت نفت و مسایلی که بعداً پدید آمد باعث شد که مدیریت اقتصادی کشور وضعیت بسیار پیچیده تر و پر مسئله تری پیدا کند. به یاد دارم، گاه در هفته دو بار جلسه شورای اقتصاد برگزار می شد. مرحوم عالی‌نسب نماینده نخست وزیر در شورا بود و نظارت و راهبری او در تنظیم سیاست‌های پولی فوق‌العاده مؤثر بود. تمام دستگاه به نوعی روی مسئله اقتصاد حساس شده بودند.

از تدبیرهای دیگری که  برای حل بخشی از مشکلات اقتصادی مردم اندیشیده شد، طراحی ستاد بسیج اقتصادی بود. این ستاد با هماهنگی و مشارکت همه ی دستگاه ها نقش عظیمی در مدیریت برخی از مسئله های اقتصادی دوران جنگ بازی کرد.

واقعیت این است دستاورد های آن دوران در اداره ی امور عمومی و غلبه بحران های اقتصادی کشور، حاصل مجموعه‌ خرد جمعی است. در این دوران همه کار می‌کردند و من نیز در این میان نکاتی را از دوستان، اقتصاد دانان و صاحب‌نظران آموختم، بیشترین تکیه من بر عقل و خرد جمعی بود. به همین دلیل خاطره خوش مردم از دستاوردهای آن دوران نیز به سیاستی بر می گردد که بر اساس آن در کل دولت تصمیمات جمعی گرفته می شد. بدیهی است که نقصان های آن دوران مربوط به افرادی مثل من است.

من یاد گرفتم که نظام کارشناسی را نه به عنوان مانع، بلکه به عنوان مسیر طبیعی تصمیم‌گیری ها تلقی کنم، یکی از ایده هایی که ابتدای انقلاب وجود داشت و گاه کمی نیزاوج گرفت این بود که برای تصمیمات انقلابی هر اندازه که ساز و کارها و موانع کمتر باشد بهتر است. بخشی از این موانع  شوراها و گروه های کارشناسی دستگاه ها تلقی می‌شد. اما من معتقد بودم که نمی توانستیم  کارکرد مشارکت کارشناسان و نمایند گان بخش های مختلف دولت، که شورا های عالی زمینه آن را فراهم می کرد حذف کرد. به هر حال هر یک از این افراد بخشی از منافع کشور و گروه ها را نمایندگی می‌کردند. تصمیمی که در مجموعه دولت گرفته می شد در واقع تصمیم بهینه برای رعایت منافع همه ی گروه ها   بود. در هیچ شرایطی، هیچ کس، نمی‌تواند جای این حرکت‌های جمعی را بگیرد.

برای نمونه گرایش وزارت صنایع با گرایش وزارت بازرگانی متفاوت بود. بدیهی است که این دستگاه ها در یک خط قرار نمی‌گیرند. به باور من دعوای نمایندگان این دستگاه ها و در کنار هم بودن آن ها به نفع کشور است.

ما آموختیم که بهره گرفتن از این مشارکت و کارکرد شوراهای عالی در فرآیند تصمیم سازی و تصمیم گیری اهمیت بسیار بالایی دارد؛ به عنوان یکی از تجارب دهه ی اول انقلاب، باید عرض کنم  که اگر این رویکرد نادیده گرفته شود، حتماً دچار خسارت می‌شویم. هر کس با هر توانایی ذهنی و نبوغی بی‌نیاز از این سازوکار تصمیم سازی نیست. این طبیعی است که هر فردی در هر جایی مسئولیتی می گیرد، جهت‌گیری داشته باشد، اما اگر جهت‌گیری وی اثرگذار نباشد، نباید از اهمیت کار کارشناسی غافل شد.

به طور کلی در دولت این احساس و رویکرد جدی وجود داشت که باید با مردم صادق بود.

اواخر جنگ پس از آتش‌بس، بازدیدی از پالایشگاه آبادان داشتم. می دانید که این پالایشگاه در دید مستقیم تیر دشمن بود و در زمان جنگ با خاک یکسان شده و واقعاً خاکستر بود.  مدیر خیلی  خوبی داشتیم که البته هنوز هم هست اما در حال حاضر بیکار است . ایشان سهم عظیمی در برخی از مهمترین پروژه های صنعتی کشور از جمله پالایشگاه آبادان و ذوب آهن داشتند. زمانی که به آبادان رفتم ایشان به من گفت: من در این جا صد روزه پالایش نفت را آغاز می کنم. ازآن جایی که پالایشگاه با خاک یکسان شده بود، بازسازی آن طی 100 روز بعید به نطرمی رسید. گفتم چگونه؟ گفت: شما فقط کمی کمک ارزی کنید. گفتم این مسئله را در مقابل خبرنگاران اعلام کنم گفت: بله اعلام کنید.

در آن دوران آقای میرزاده معاون اجرایی بود. من به ایشان گفتم بررسی کنید که چه اندازه ارز برای بازسازی پالایشگاه نیاز است . ایشان اعلام کرد: 70 میلیون دلار ارز لازم است.  من این موضوع را پشت تریبون در مقابل خبرنگاران اعلام کردم، بگذریم که ایشان 98 روزه  پالایشگاه آبادان را با ظرفیت حدود 200 هزار بشکه نفت احیا کرد، اما نکته ای بسیار پر اهمیت تر وجود دارد. من از آبادان مستقیم به تبریز رفتم. در مسجد جامع تبریز جمعیت زیادی حضور داشتند. در آن جا ماجرایی که در آبادان اتفاق افتاده بود را با مردم در میان گذاشتم و اعلام کردم  ما در مقابل این که 100 روزه پالایشگاه آبادان احیا شود، 70 میلیون دلار تقبل کردیم به همین دلیل  نمی توانیم یک کوپن برنج را در کشور توزیع کنیم . من هنوز فریاد الله اکبری که مردم در حمایت از این موضوع سردادند هیچ جای دیگری نشنیدم. این در حالی است که در زمان جنگ آذوقه فراوان نبود و کوپن برنج برای مردم خیلی مهم بود، اما آن ها می‌دانستند که این بودجه صرف چه نوع کاری می‌شود. این شفافیت و اعتماد باعث پشتیبانی بیشتر مردم از سیاست‌های کل نظام و دولت می‌شد. دولت زمان جنگ هیچ چیز پنهانی نداشت، تمام مسائل به مردم گفته می شد و مردم نیز اعتمادی متقابل به دولت داشتند. بدیهی است که در این نوع رابطه دولت-  ملت،اعتماد مردم، خود بزرگترین سرمایه برای دولت بود.

علامت‌هایی که از سوی مجموعه دولت به بخش خصوصی داده می‌شد حمایت قوی و بازگشت به تولید داخلی بود. این موضوع برای ما مثل مرگ و زندگی بود.

طرح فولاد مبارکه یکی از  طرح ها بود که در دوران  جنگ آغاز شد و تا پایان جنگ  نیز بیش از 80 تا 90 درصد آن به اتمام رسید. راه‌آهن بافق - بندعباس، پروژه های گسترده ی بهداشت عمومی که آقای دکتر مرندی اجرا کردند و واقعاً از افتخارات نظام و مورد تایید جهانی است، بخشی از این طرح ها بودند.

 به باور من در آن ایام این رویه سیاست گذاری دولت ، نوعی علامت دادن به بخش خصوصی برای توسعه بود. این تصمیم نشان می‌داد که دولت قصد دارد سیاست‌های باثباتی را داشته باشد. البته موفقیت یا عدم موفقیت دولت در این زمینه مسئله دیگری است.

سیاست دیگر دولت رسیدگی دائم به مشکلات واحدها از طریق بازرسی ‌و بهره گیری از  نظریات کارشناسان برای تسهیل زمینه فعالیت آن ها بود. در یکی از گزارش ها تعداد صنوف تولید ی 650 هزار واحد اعلام شد که تقریباً حدود 2 میلیون نفر شاغل داشتند. چنان که توضیح داده شد،  بودجه ارزی کشور در آن دوران کم بود، با این حال  صد میلیون دلار برای تأمین نیازهای ارزی این واحدها تخصیص داده شد. تأمین ماشین‌های تراش CNC مورد نیاز این واحدها که هنوز هم از جمله بهترین ماشین های تراش‌ موجود در کشور است، یکی از زمینه های تخصیص این بودجه ارزی بود، در آن دوران دولت به طور مکرر سیاست هایی از این دست را برای رشد بخش خصوصی توسط کارشناسان تدوین و به اجرا می گذاشت. بخشی از این سیاست ها در روابط و پیوند های بخش تولید با جنگ دیده می شد. شاید تا کنون این بخش از مسائل دفاع مقدس روایت نشده باشد، اما به ویژه  در دو - سه سال پایانی جنگ که کمبود ارز به تعبیری کارد را به استخوان رسانده بود، اغلب صنایع در سراسر کشور به نوعی مشغول تأمین نیاز های صنایع دفاعی بودند. برای نمونه پوسته نوعی از خمپاره در کارخانه ها و کارگاه های مختلفی تولید می‌شد و به این ترتیب سازوکار و روابط گسترده ای میان بخش های مختلف تولیدی کشور پدیده آمده بود که تقریباً اکثر آن ها بخش خصوصی بودند.

ما اعلام کردیم از بخش تولید حمایت می‌کنیم، اما منافع عده‌ای با سیاست دولت در حمایت از بخش های تولیدی سازگار نبود. در این دوران دولت نوع تجارتی را که در چهارچوب خدمت به اهداف اقتصاد ملی بود نیز مورد حمایت  قرار داد، اما در پیش گرفتن این سیاست تجاری اعتراض برخی را برانگیخت، برخی نیز در بخش بازرگانی زیاد از حد طلب گشایش می‌کردند که پاسخگویی به آن ها در شرایط جنگی اصلاً امکان‌پذیرنبود. جالب این است که برخی با اشاره به این نوع سیاست های دولت، این گونه  تبلیغ می کردند که کارها دولتی شده است، این در حالی است که من بارها گفته ام و خوب است در این مصاحبه هم تاکید کنم، در تجربه برخی از  کشورهایی که مهد سرمایه داری محسوب می شوند، همچون انگلستان دیده می شود هنگامی که در شرایط جنگی قرار گرفته اند، کارگاه‌های کوچک حتی کارگاه های دو نفره را از هنگام تحویل مواد اولیه تا دریافت محصول  زیر نظر دولت اداره می کردند، بنابراین با بررسی تجربه های دیگر کشور های جهان در اداره ی امور عمومی در شرایط جنگی به راحتی می توانیم به این نتیجه دست یابیم که شاید یکی از  ملایم‌ترین سیاست‌ها در ایران تجربه شده است، اما روشن است که حتی ملایم ترین سیاست ها در این زمینه می توانست منافع  عده‌ای را که می خواستند  تمامی منابع در اختیار شان باشد، تحت تاثیر قرار دهد و آن ها را ناراضی کند.

دولت هم کالاهای وارداتی و هم کالاهای تولیدی را زیر نظر داشت و بطور مستمر از آن ها گزارش و راه حل می خواست. الان که بحث یارانه ها طرح شده است بد نیست اشاره ای به یارانه های ثبت شده آن دوران داشته باشم. در آن دوران در بالاترین سطح یارانه ها به رقم 14-15 میلیارد تومان رسید و بعد هم کم کم با سازو کار خاصی حذف شد.

در دوران جنگ اولا باور قطعی داشتم که قدرت ریال و قدرت پولی ما حتی نسبت به قیمت هایی که اعلام می شد خیلی بالا بود. دوم این که حتی اگر ارز به صورت کالا عرضه و تقاضا می شد باید همچون یک کالای استراتژیک؛ همچون فشنگ یا  گندم مورد بررسی قرار می گرفت و نمی توانستیم به راحتی از آن صرف نظر کنیم. مسئله این جاست، هنگامی که شما با کمبود گندم مواجه می شوید، ممکن است تمام ثروت یک کشور را بدهید تا برای بقا کمی گندم بگیرید. در واقع ارز برای ما ابزاری بود که می توانست دفاع را امکان پذیر کند و در مقابل دشمن جلوی شکست ما را بگیرد. اگر از ارزی که داشتیم خوب استفاده نمی کردیم، به این معنا بود که تولیدات کشاورزی نداشتیم و در واقع به قحطی و گرسنگی می رسیدیم. در همان سال های اول، متوجه شدم که یکی از نقاط حساس ما مسئله ارز است. دلیل بمباران پایانه های نفتی و تلاش های کشورهای غربی  برای کاهش میزان تولید و صادرات نفت ایران هم، کاستن از میزان درآمد ارزی کشور و فراهم کردن زمینه تسلیم کشور بود. برای همین در هر تصمیمی که برای ارز گرفته می شد، حساس بودیم. بعد از این که ارز تقسیم بندی شد، بیش از نود و چند درصد ارز  یک قیمت داشت، این در حالی است که بعدا گفته شد نرخ ارز دولت در زمان جنگ، 14- 15 نرخی بوده است اما کسی به این حقیقت توجه نکرد که شاید حدود 95-96 درصد ارز تک نرخی بود و تنها دو - سه درصد آن به دلیل برخی سیاست گذاری ها با قیمت های متفاوتی توزیع می شد، مثلا ارز مورد نیاز بخش درمان یا ارز صادراتی قیمتی جداگانه داشت.  

در آن دوران سخت مسائل سیاسی پشت پرده ای هم وجود داشت. بطور مثال  بیم محاصره کامل مطرح بود که در سطح سران سه قوه هم مورد بررسی قرار گرفت. دولت متعهد شد برنامه ای برای بدترین شرایط ارائه کند. این تصمیم  منجر به آن شد که برنامه ای تحت عنوان شرایط نوین اقتصادی تدوین شود. سه سناریوی مختلف در این برنامه مطرح شد؛ وضعیت قرمز، وضعیت زرد و وضعیت آبی. سناریوی وضعیت قرمز که بدترین وضعیت کشور را تصویر می کرد، درباره ی شرایطی در نظر گرفته می شد که تنگه هرمز بسته شود، گلوگاه های مهم مواسلاتی ما بمباران شود، نفت هم نتوانیم صادر کنیم و حتی جلفا هم بسته شود و شوروی هم راه خودش را بر ما ببندد؛ در این صورت چه اقداماتی باید صورت می گرفت. مثلا پلی داشتیم در حاجی آباد نزدیک بندرعباس که اگر بمباران می شد، نقل و انتقال کالا در این محور قطع می شد یا پل قطوری  که رابطه ما را با ترکیه قطع می کرد که البته بارها هم بمباران شد؛ این بدترین شرایط مفروض بود که بر اساس آن طرح هایی خیلی سری تهیه می شد. در این طرح ها مسائلی حیاتی که از آن نمی توان گذشت و حداقل ممکن برای اداره کشور محسوب می شد، ارزیابی شدند و راه حل هایی برای آن ها تدارک دیده می شد. کارشناسان دولت در تدوین این برنامه حتی آن اندازه ریز شدند که موضوع  پل های استراتژیک را نیز دیده بودند؛ برای نمونه خورهای حاشیه دریای عمان بررسی شد که از آن  جا ها چه میزان کالا می توان وارد و صادر کرد. نتایج دیگر این بررسی آن بود که حداقل به صدور 200 هزار بشکه نفت نیاز داشتیم، برنامه ای تهیه شد که اگر بخواهیم حداقل این سطح صادرات را حفظ کنیم، حتی از طریق قاچاق هم شده باید این حجم صادرات انجام گیرد، تا حداقل نیازهایمان تأمین و مشکلات بحرانی برطرف شود. برای تک تک مسائل طرح داده می شد. افرادی که این  طرح ها را تهیه می کردند، 15 نفر از وزرا بودند که در ساختمانی جلسه می گذاشتند، موضوع را بررسی می کردند، اسناد و مدارک جلسه هم همانجا می ماند چرا که اطلاعات حیاتی کشور نباید به بیرون درز پیدا می کرد.

در انتها معنای این طرح که تنها 9 نسخه از آن تکثیر شد و یکی هم برای حضرت امام (ره) فرستاده شد، این بود که در بدترین شرایط کشور می تواند 200 هزار بشکه نفت صادر کند، ضمن اینکه مقاومت در جنگ نیز ادامه پیدا کند. البته  ما هیچ  گاه به وضعیت قرمز نرسیدیم، اما همین طرح دید ما را به محدودیت ها باز کرد که باید مواظب چه بخش هایی باشیم.

هنگامی که بحران های ارزی پدید آمد و به شدت قیمت نفت کاهش یافت، همزمان بمباران خارک و حتی جزیره سیری هم افزایش پیدا کرد، به علاوه تلمبه خانه هایی که نفت را به پالایشگاه ها می رساندند، همه در معرض بمباران قرار گرفتند. این وضعیت باعث شد که به منابع ارزی اهمیت ویژه ای داده شود. هفته ای یکبار گزارشی خیلی سری در مورد جدول پرداخت های خارجی داده می شد تا معلوم شود که هفته های بعد چه شرایطی خواهیم داشت. تمام متغیرها به شدت کنترل می شد.

پالایشگاه اصفهان چندین بار بمباران شد و چون مکان بسیار حساسی بود اگر از بین می رفت مشکل پیدا می کردیم. زمانی تلفن کردند و گفتند آنجا بمباران شده است. از شهدا و زخمی ها پرس و جو کردم که گزارش دادند. آن وقت رئیس قسمت را خواستم تا با او صحبت کنم، گفتند رفته سر برجکی که خراب شده، گروه تشکیل داده تا کار بازسازی آنجا را شروع کند. یکی از راهبردهایی که آن موقع بارها در دولت به صورت علنی اعلام شد؛ این بود که ما منتظر اتمام جنگ برای بازسازی نمی شویم. حتی اگر پالایشگاه یا مکان های حساس بمباران می شد، حتی اگر ده بار هم این اتفاق می افتاد، با این خوش خیالی که ابتدا باید جنگ تمام شود، بعد بازسازی شروع شود، منتظر نمی ماندیم. مدیران به این مسئله اعتقاد داشتند.

شب هایی که تهران بمباران می شد در بسیاری از موارد به صورت ناشناس به سطح شهر می رفتم و در رفتارمردم می دیدم که چگونه خود آن ها خودشان را مدیریت می کردند؛ به گونه ای که شاید حکومت به طور متمرکز از عهده این اقدامات برنمی آمد.

 من این مسائل را گفتم تا شاید بهره ای از آن ها گرفته شود و گرنه به آن دوره نقدهای زیادی هم وارد می شود که ما همه آن ها را قبول داریم، اما نباید زحمت ها و تلاش ها نادیده گرفته شود. باید متوجه شویم که همه امکانات و سرمایه ما، پول و ریال و ارز نیست بلکه سرمایه های دیگری هم هست که به کمک آن ها در آن دوران  توانستیم با کمبودها روبرو شویم. ما باید هوای این سرمایه ها را داشته باشیم. این سرمایه ها خارج از دست دولت است اما دولت ها می توانند در جذب آن ها موثر باشند.