ايران  

        www.peiknet.com

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک  

infos@peiknet.com

 
 
 

سیدابراهیم نبودی:
با موسوی می توانیم
از مرداب احمدی نژاد بیرون بیآئیم

عده ای یادشان رفته که در دهه 60 و کشتار 67 قوه قضائیه و زندان ها در اختیار موتلفه بود، نه میرحسین موسوی. موسوی و خاتمی تنها برای اصلاح طلبان رئیس جمهور نبودند، آنان رئیس جمهور ایران بودند. آنان رئیس جمهور بسیجی ها و چادری ها و نمازخوان ها هم بودند و بسیجی ها، چادری ها و نمازخوانها هموطنان عزیز ما هستند. اگر احمدی نژاد ساده لوحانه و بی اندیشه به سرنوشت این ملت، آبروی بلند جنگجویان دفاع از میهن را به ثمن بخس فروخت و چفیه آنان را دستمالی برای پاک کردن عینک دودی محافظانش تبدیل کرد، موسوی و خاتمی همواره احترام آن بزرگان را نگه داشتند. میرحسین موسوی تنها نامزد اصلاح طلبان نیست که انتظار داشته باشیم از صبح تا شب از حقوق بشر و نویسنده و حقوق زنان و آزادی فردی و آزادی اجتماعی حرف بزند، او حتما از همه این موضوعات مهم حرف می زند و زده است، اما مخاطب میرحسین مردم عادی این کشورند.

 
 
 
 
 

 

سیدابراهیم نبوی، در مقاله ای که در وبلاگ خود منتشر کرد، یکبار دیگر و البته با دلائل جدیدتر نوشت که انگیزه های او برای دعوت از همگان برای رای دادن به میرحسین موسوی چیست. او نوشت:

 

اول: موسوی سرمنشاء اصلاح طلبی است، اساسا اندیشه اصلاح از او آغاز می شود و تمام بزرگان اصلاحات کارکنان دولت او بودند، سید محمد خاتمی، ابطحی، کرباسچی، مهاجرانی، همه و همه کسانی بودند که در دولت او تربیت شدند. بعدها با حذف جریان چپ از حکومت، موسوی حاشیه نشین شد. در تمام این سالها موسوی به عنوان نامزد اصلاح طلبان مطرح بود و هست، از انتخابات دوم خرداد تا انتخابات سوم تیر و انتخابات 22 خرداد. موسوی در تمام این سالها در قدرت حضوری بدون جنجال داشت، چنانکه می دانم منتقد دائمی حکومت بود و جز در دولت احمدی نژاد، هم در دولت اصلاحات و هم در دولت کارگزاران که از نظر من سرمنشاء اصلاح طلبی بود، حضوری بی جنجال داشت.

دوم: از نظر من اصلاح طلبی نشانه ایدئولوژیک ندارد و در تعریف ادعاهای افراد نمایش داده نمی شود، بلکه به اراده و کردار سیاستمداران بازمی گردد .موسوی خواسته های اصلاح طلبان را مبنی بر تعادل در سیاست بین المللی، مراعات حقوق بشر و شهروندی، حق گردش اطلاعات و آزادی بیان و آزادی های سیاسی و عدالت در توزیع مجدد ثروت را مورد تاکید قرار داده است. به همین دلیل اصلاح طلب است. از سوی دیگر خاتمی رهبر جنبش اصلاح طلبی ایران، مهم ترین احزاب و گروههای اصلاح طلب ایران و هنرمندان و نویسندگان و گروههای مرجعی که به عنوان اصلاح طلب شناخته می شوند، او را اصلاح طلب خوانده و خودش در بیانیه اش تاکید کرد که منش اصلاح طلبی دارد. خاتمی بصراحت و بارها او را به عنوان نامزد اصلاحات معرفی کرد و علاوه بر تمام اینها جو عمومی کشور نیز او را به عنوان نامزد اصلاح طلبی که رودرروی نماینده محافظه کاران( احمدی نژاد) قرار می گیرد شناخته است. شعارهای او همانند دولت فرهنگی به جای فرهنگ دولتی نشانه ای ساده از نگاه اصلاح طلبانه اوست.

 

سوم:موسوی اصلاح طلبی راستگوست. یکی از مهم ترین مشخصه های موسوی این است که او نه تنها اصلاح طلب است، بلکه تصادفا در میان رهبران سیاسی ایران راستگو هم هست. او کاری را وعده می دهد که می تواند یا می خواهد بکند، او رای نمی خرد و وعده پرداخت پول نمی دهد، او به اعضای ستادش وعده وزارت نمی دهد چون می داند که فلان وزیر اصلا در مجلس هشتم رای اعتماد نمی تواند بگیرد، او پولی برای خرج کردن برای تبلیغاتش ندارد و به همین دلیل بسیاری از حامیانش کسانی هستند که نه تنها پولی بابت حمایت از موسوی نمی گیرند، بلکه هزینه و وقت و حیثیت خود را صرف انتخاب موسوی می کنند. موسوی نفت را به لرها و کویر را به اصفهانی ها و جنگل را به مازندرانی ها و پول نفت را به ایرانی ها و سهام عدالت را به تشنگان عدالت وعده نمی دهد، و اگر چیزی را هم وعده دهد، کاری است که می تواند بکند. موسوی همین که ما را در چهار سال ازمرداب احمدی نژادی بیرون بیاورد، کاری کرده است کارستان و این از او و تیم اش برمی آید، مردی که در سخت ترین روزهای ایران کاری کرد کارستان و همه چیز نشان می دهد که بهتر از گذشته شده است.

چهارم: موسوی از نظر من انتخابی مطلوب است، چون پیروزی با او ممکن است، موسوی توانسته است با کمک جوانان کشور و مردم، موج سبز را به عنوان یک موج قوی پس از مدتها سکوت و سکون پس از چهار سال به راه بیندازد. " ما" با حمایت از موسوی امکان پیروزی بزرگ او را فراهم کردیم و این ممکن نبود، مگر با قابلیت های او، کوله باری از تجربه، همسری قابل و اندیشمند که اگر فراتر از خودش نباشد، همسان اوست و این توانایی شان را دو چندان می کند، پاکدستی و ساده زیستی که برای عموم مردم ما اهمیت دارد و از همه مهم تر روبرو قرار گرفتن با نامزد محافظه کاران که به نظر می رسد قافیه را از همین حالا باخته است. موسوی را انتخاب کردیم نه بخاطر اینکه برتری های بسیاری بر کروبی داشت، اگر چه این هم بود، اما، علت اصلی انتخاب موسوی قابلیت های او برای پیروزی در دور اول و بخصوص دور دوم است. موسوی را انتخاب کردیم چون مهم ترین مساله ما حذف و کنار گذاشتن دولت احمدی نژاد به عنوان یک خطر بزرگ جانی و مالی برای مردم ایران است و موسوی می تواند ما را از این خطر نجات دهد.

من شخصا به کروبی با ستاد موجودش احترام می گذارم، اما این ستاد نمی تواند رای اعتماد مجلس هشتم را براحتی بگیرد و از سوی دیگر بخش وسیعی از این ستاد فقط دکوراسیون انتخاباتی است. آقای کروبی هر روز سمرقندی را به خال هندوی خراسانی ها و بخارا را به لرها می بخشد، این آئین پیروزی نیست. پیروزی موجی می خواهد و اوجی. ما سبزها با زحمتی دو سه ساله، با تلاش هر روزه یک سال گذشته و با برنامه ریزی هر روزه موجی را ایجاد کردیم که دولت را نیز وادار به عقب نشینی کرد. این مشخصات موسوی بود که باعث شد که جز یزدی (شیخ محمد) و مصباح(مصباح یزدی) و جنتی(احمد جنتی) و نزدیکان احمدی نژاد هیچ یک از طرفداران سنتی دولت نهم و رهبری حاضر نشوند از احمدی نژاد حمایت کنند. این پیروزی روش درست "ما"، خاتمی و موسوی است. ما هم نیروهای مان را بسیج کردیم و هم دست خاتمی و موسوی را باز گذاشتیم تا بتوانند به جذب نیروی انتخاباتی بپردازند. این پیروزی بزرگ ماست. خیابان ها را ما گرفتیم. خیابان هایی که در انحصار احمدی نژاد و نیروی انتظامی بود.

پنجم: معین و کروبی نشان دادند که می خواهند رئیس جمهور اصلاح طلبان باشند، در نتیجه هر دو در دور قبل شکست خوردند و یحتمل دومی در انتخابات اخیر آرایی کمتر از موسوی و احمدی نژاد می آورد و شکست می خورد، اما موسوی و خاتمی رئیس جمهور اصلاح طلبان نبودند، آنان رئیس جمهور ایران بودند، آنان رئیس جمهور بسیجی ها و چادری ها و نمازخوان ها هم بودند و بسیجی ها، چادری ها و نمازخوانها هم وطنان عزیز ما هستند. اگر احمدی نژاد ساده لوحانه و بی اندیشه به سرنوشت این ملت، آبروی بلند جنگجویان دفاع از میهن را به ثمن بخس فروخت و چفیه آنان را دستمالی برای پاک کردن عینک دودی محافظانش تبدیل کرد، موسوی و خاتمی همواره احترام آن بزرگان را نگه داشتند. میرحسین موسوی تنها نامزد اصلاح طلبان نیست که انتظار داشته باشیم از صبح تا شب از حقوق بشر و نویسنده و حقوق زنان و آزادی فردی و آزادی اجتماعی حرف بزند، او حتما از همه این موضوعات مهم حرف می زند و زده است، اما مخاطب میرحسین مردم عادی این کشورند، همانها که وقتی فیلم شان را می بینیم ممکن است از خود سووال کنیم که اینها دیگر کجا زندگی می کنند؟ میرحسین موسوی سالها اینها را دیده است و باید که امروز هم آنها را ببیند، موسوی باید به اندازه تمام سفرهای استانی احمدی نژاد به شهرها و استانها سفر کند تا به مردمی که چهار سال وعده دروغ شنیده اند و دنبال ماشین رئیس جمهور دویده اند و سوژه تبلیغات سخیف مردی کوته اندیشه و کوته بین شده اند، بفهماند که رئیس جمهور الزاما دروغگو نیست. و رئیس جمهور الزاما ساده لوح نیست و با آنان چون کودکان سخن نمی گوید. موسوی چهار سال باید وقت بگذارد تا زخم دل مردم را خوب کند.

ششم: میرحسین موسوی در دهه شصت نخست وزیر بود. همزمانی حضور او با دهه خشونت در کشورمان این سووال را در برخی دوستان ایجاد می کند که لابد دولت موسوی عامل همه خشونت های آن دهه بوده است. این تردیدها از آنجا افزون می شود که دوستان تحریمی که هنوز بدهی سنگین شان را در انتخابات نهمین رئیس جمهور به مردم نپرداخته اند، یک باره و به معجزتی سر از ستاد رقیب در می آورند، و یک باره شروع می کنند سووال کردن از دهه شصت انگار که نامزد خودشان متولد دهه هفتاد است. و انگار که هیچ کس از گذشته هیچ نمی داند .فارغ از هر چیز و هر کس دولت میرحسین موسوی در دهه شصت، از سه گروه اصلی تشکیل شده بود، تکنوکراتهای مذهبی، چپ های مذهبی و راست های طرفدار موتلفه و محافظه کار.

تکنوکراتهای مذهبی بعدا به کارگزاران ختم به خیر شدند، چپ های مذهبی اکثرا اصلاح طلب شدند و موتلفه ای ها، جریان اصولگرا- محافظه کار را تشکیل دادند. خشونت اعمال شده در دهه شصت، اعم از برخورد با هر نوع از مخالفان و خشونت اعمال شده در تابستان 67 هیچ ربطی به دولت موسوی نداشت، اداره سیستم قضایی و دادگاه انقلاب تا آمدن آیت الله شاهرودی در انحصار هیات های موتلفه بود و آنان بودند که سیستم قضایی را اداره می کردند. نکته اینکه در این میان جریانهایی مانند آقای کروبی بسیار تندرو تر از موسوی بودند، که طبیعتا آنها هم نقشی در این خشونت نداشتند. البته یادمان نرفته و نمی رود که خشونت دهه شصت خشونت یک دولت یا حکومت ظالم با یک گروه مظلوم قربانی نبود، بلکه خشونت دو گروه علیه همدیگر بود که نیروی غالب نیروی مغلوب را بیشتر کشت و آزار داد و راند. طبیعتا آنکه قدرت غالب یافت ظلم بیشتری کرد. داستانی تلخ بود که آغاز شد و جز باختن سرنوشت دیگری بر پیشانی اش ننوشته بودند. در این میان دولت موسوی به کار مردمان می پرداخت و از مقاومت میهنی حمایت می کرد و نمی گذاشت مردمان گرسنه بمانند.

هفتم: میر حسین موسوی فارغ از همه چیز، یک مدیر موفق بود. او قبل از انقلاب هم مدیر یک شرکت موفق بود و قبل از انقلاب هم یک روشنفکر خلاق بود. موسوی قبل از انقلاب هم مدرن بود و همه همکلاسی های دانشگاهش می دانند که او بیش از هرچیز یک تولید کننده فرهنگی بود، آثارش نگاه مدرن و امروزی به هنر و سینما داشت، از همین رو وقتی همفکرش سید محمد بهشتی مسوول سینمای ایران شد، سینمای ایران بسوی ایدئولوژیک شدن پیش نرفت، بلکه بسوی مدرن شدن پیش رفت.

میرحسین موسوی از نظر من یک مدیر موفق است، حتی اگر هیچ صبغه ای از دین نیز بر او نباشد باز هم یک مدیر موفق است و هر جای دنیا که برود مدیر موفق است. کارنامه اقتصادی او درخشان است و تقریبا هیچ اقتصاددانی نیست که معترف نباشد که سیاست های اقتصادی او در دوران جنگ، مردم ایران را از خطر قحطی و گرسنگی نجات داد. او بزرگترین جنگ پنجاه سال گذشته را با کمترین بحران اقتصادی اداره کرد. در حوزه مسائل سیاسی دوران موسوی پر از تنش بود، اما این تنش ناشی از دولت او نبود، انقلاب عامل اصلی تنش و خشونت سیاسی بود، اما کابینه او، تقریبا تنها کابینه ای بود که جمع نیروهای آن روز جمهوری اسلامی را فراهم می آورد، از راست های موتلفه تا چپ های مجاهدین انقلاب.

مهم این بود که میرحسین موسوی دولتش را خودش اداره می کرد و آیت الله خامنه ای به عنوان رئیس جمهور نقشی در دولت نمی توانست داشته باشد. اما مهم این است که اصولا خشونت دهه شصت ربطی به شخص و گروه خاصی ندارد، حتی به ایران هم ربط ندارد. آن دوران عصر خشونت بود و قضاوت بدون تصور به این مهم، قضاوتی بی پشتوانه است.

از نظر فرهنگی به نظر من دولت میرحسین موسوی با حضور خاتمی در وزارت ارشاد و کارمندانش( ابطحی، کیومرث صابری، تاج زاده، ستاری، خرازی، امین زاده، فریدزاده، بهشتی، انوار، خوشرو و بسیاری دیگر) و حضور محمد هاشمی در صدا و سیما توانست شکوفایی فرهنگی را بخصوص در عرصه هایی مانند سینما و گاه تلویزیون حمایت کند. آنچه موسوی و دوستانش کردند، سیاست رسمی دولت نبود. میرحسین موسوی کسی بود که قبل از انقلاب گروهش فیلم ساختند، در دوران انقلاب سینما مورد هجوم قرار گرفت و هفت سال پس از انقلاب، سینمای ایران با حمایت او جهانی شده بود و یکی از برترین سینماهای دنیا به حساب می آمد و این درست هم بود.

هشتم: زهرا رهنورد یک برگ برنده است، نه برگ برنده ای برای ما حامیان موسوی، بلکه برای زنان ایرانی و برای حیثیت ایرانیان. رهنورد چهره مخدوش شده زن ایرانی را که در دوران احمدی نژاد هزار بار بیشتر آسیب دیده می تواند نجات دهد. او هنرمندی مدرن، استاد دانشگاه و زنی صاحب نظر است. ما یک فرصت بزرگ داریم که این دو انسان والا و ارزشمند را کنار هم ببینیم. مطمئنم که تصویر رئیس جمهور جدید ایران دست در دست همسر هنرمندش می تواند تمام کراهت و سیاهی دست پس کشیدن احمدی نژاد را کمرنگ کند. حضور این دو در کنار هم بی تردید به معنای روشن همدلی رئیس جمهور جدید با مسائل زنان است.

نهم: کروبی مورد احترام من است، نه بخاطر توانایی هایش، بلکه بخاطر شکستن فضای تکروی و ایجاد یک حزب و ستاد نسبتا قوی برای انتخابات، او همتی والا دارد و این همت را می ستایم. اما شک دارم او اندازه رئیس جمهوری مناسب ایران امروز باشد، شاید گفته شود که احمدی نژاد رئیس جمهور بود پس دیگر هر کسی می تواند رئیس جمهور باشد، اما این مزید بر علت است، چرا که وقتی به چشم دیدیم اندازه نبودن رئیس جمهور چه بلایی سرمان می آورد، دیگر حق نداریم سراغ دیگرانی برویم که رئیس جمهور نمی توانند باشند. می خواهم بگویم حتی کرباسچی و مهاجرانی هم اندازه رئیس جمهورند، ولی صد حیف که کروبی با همه سجایای اخلاقی و شجاعتش چنین نیست، بخصوص در موقعیت جهانی.

گروهی از دوستان آدرس می دهند که چون ابطحی زمانی مسوول دفتر خاتمی بود، یا جمیله مهاجرانی همسر وزیر سابق خاتمی بود، یا عباس عبدی که هزار بار از اصلاح طلب بودن عبور و مرور کرد، یا محمد قوچانی که صد هزار بار نوشت که داعیه اصلاحات ندارد، و خود آیت الله کروبی که همواره در مجلس و پیش و پس از آن بارها اصلاحات را لعن و نفرین کرده است، اصلاح طلبند پس باید به کروبی رای داد. در حالی که اولا همه این افراد به این دلیل اهمیت دارند که خاتمی به آنان اعتبار داده است و دوم اینکه وقتی صاحب مجلس خودش پهلوی دست مان نشسته دیگر چه داعیه داریم که برویم به رئیس دفتر سابقش رای بدهیم ولی به خودش ندهیم؟ این چه استدلالی است؟ من بارها گفته ام و می گویم که این افراد بزرگان ما هستند، اما چون که صد آید نود هم پیش ماست، خاتمی دلیلی است که مدلول نمی خواهد. با این دلایل نمی شود به آیت الله کروبی عزیز رای داد.

 

فرق کروبی و موسوی این است که یکی شان آمده تا کار حزبی کند، اما موسوی آمده تا رئیس جمهور شود، کروبی موفق شده چهل نفر از اصلاح طلبان را با برنامه ای چهار ساله جذب کند، اما 960 نفر اصلاح طلب دیگر طرف موسوی هستند، فرق این دو ستاد فرق جنس اصلی و بدلی است، ستاد موسوی با وجود همه ضعف هایش چون پشتوانه مردمی دارد، توانسته موج بسازد، ولی ستاد کروبی نمی تواند، موج ساختن هنر می خواهد. و از همه گذشته فرق این دو ستاد دقیقا همان فرقی است که میان ساسی مانکن حامی کروبی است با محسن نامجوی حامی موسوی. البته، گفته باشم که استدلال من برای " ما" ست، برای ماهایی که می خواهیم به موسوی رای بدهیم، وگرنه اصولا پیشنهاد می کنم هر دو نامزد تا روز آخر در صحنه باشند و هیچ کس به دیگری بد و بیراه نگوید و بدگویان را از خود برانیم. مساله این است که ما باید کنار هم باشیم چرا که احمدی نژاد همچنان قدرتی مهم است و هنوز نباید فریب تمام شدن شب و رسیدن سحر را داشته بخوریم.

دهم: و آخرین حرف این که انتخابات را با استدلال آغاز می کنند، با منطق پیش می برند، برنامه می دهند، میثاق می بندند، حامیانی جمع می کنند، اما، در پایان کار شور و شوق و احساسات است که انتخابات را پیش می راند. دوستی دارم که دیروز نوشته بود که ما آن موج را ساختیم و آن جو را ساختیم و ساختن آن جو هنر است. او درست نوشته است.

 

ما، من و بسیاری از دوستداران آزادی و ایران و عدالت و ما مردم ساده، ما مرد نقاش را از خانه در آوردیم و از او خواستیم بیاید و شهرمان را رنگ بزند که از این همه سیاهی خسته ایم، ما از اهانت و تیرگی، از این بافت آزار دهنده زندگی خسته ایم، سبز می خواهیم تا نفس بکشیم، سرخ می خواهیم تا گرم شویم، زرد می خواهیم تا به آفتاب سلامی دوباره کنیم و آبی آسمان را می خواهیم. ما نمی خواهیم پیروز بشویم، ما پیروز شده ایم، شهرها در دست ماست.  شهرها همین حالا هم زیر لایه خوشرنگی از سبز انتظار سرآمدن زمستان احمدی نژاد را می کشد. حالا می خواهیم هر ایرانی که کشورش را دوست دارد، دستانش را سبز سبز کند و دیوارهای شهر را رنگ کند، ما شهری پر از شور زندگی و رنگ می خواهیم، ما این روزها نیازمند شعر و شور و زندگی و فریاد هستیم تا صدای ساعت را بشنویم و آخرین لحظه ها را انتظار بکشیم، تا ده روز دیگر که صدای ایران را بشنویم که " احمدی نژاد" رفت!

دهم خرداد