ايران  

        www.peiknet.com

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک

30 شهریور  1389

infos@peiknet.com

 
 
  چه کسانی حاکمیت را دراختیار داشتند؟
2 سال گمشده
در حوادث دهه اول ج. اسلامی
 
 
 
 

درباره رویدادهای دو سال آخر عمر آیت الله خمینی حرف و حدیث بسیار است. از جمله این که وی در این دو سال اساسا درجریان امور مملکتی نبوده است. بنام او نامه جعل می کردند و تصمیم می گرفتند.

این فصل از تاریخ جمهوری اسلامی تا مستند به اسناد دقیق روشن نشود، چرائی و چگونگی بسیاری از رویدادها در پرده ای از ابهام باقی می ماند. تحقیق دراین باره، ما را تا مرز آگاهی از ماهیت سازماندهندگان واقعی و پشت پرده قتل عام سیاسی سال 67، تغییر دهندگان قانون اساسی- پس از درگذشت آیت الله خمینی- و گنجاندن اختیارات وسیع ولی فقیه دراین قانون، فتوای قتل سلمان رشدی، برکناری آیت الله منتظری و سرانجام قتل احمدی خمینی و به زیر خاک فرستادن او با همه اطلاعات و رازهائی که در سینه داشت می رساند. بخشی از این رویدادها، زمینه ساز رهبری علی خامنه ای شد، اما به رهبری رسیدن او، تنها بخشی ازتاریخ این دوران است.

وضعیت جسمانی آقای خمینی در ماه های آخر عمر

آقای خمینی، در ماههای آخر عمر بسیار ضعیف شده بود. بیمارستان مجهزی برای وی در جماران دایر کرده بودند. دختر آیت الله خمینی، خانم زهرا مصطفوی، وجود بیمارستان مجهز اختصاصی با یک تیم مجرب پزشکی در جماران را بعد از فوت آیت الله خمینی تأئید کرد.

در کتاب خاطرات آقای منتظری، در این باره چنین می خوانیم:

"... همه ی اشکال ها بر سر این است که امام در این یکی 2 سال آخر از مسائل منقطع شده بودند، همانگونه که عرض کردم، قائم مقام وزیر وقت اطلاعات، آقای فلاحیان چنانکه از او نقل کردند، می گوید در این سال های آخر کارهایی را که با امام داشتیم با احمد آقا حل و فصل می کردیم، بقیه ی مسائل هم همینطور بود، سایر وزرا هم همینطور بودند، امام در این اواخر مریض بودند و با سفارش پزشک ها ایشان را حتی المقدور از مسائل دور نگه می داشتند ... ". ( ص ۳۲۲ ، خاطرات آیت الله منتظری ، انتشارات انقلاب اسلامی )

 در انتهای وصیت نامه  آقای خمینی نیز چنین آمده است:

"اکنون که من (خمینی) حاضرم، بعضی نسبت های بی واقعیت به من داده می شود و ممکن است پس از من بر حجم آن افزوده شود، لهذا عرض می کنم آنچه به من نسبت داده شده و یا می شود، مورد تصدیق نیست مگر آنکه صدای من یا خط من و امضای من باشد، با تصدیق کارشناسان، یا در سیمای جمهوری اسلامی چیزی گفته باشم ... “.

آقای خمینی لازم دیده بود این تذکر را قبل از درگذشت بدهد. طبق این وصیتنامه نقل قول از او برای اتخاذ یک تصمیم ممکن نبود اما خواهیم دید که فردای مرگ او سفارشش زیر پا گذاشته میشود.

 

٭ مشخصات رهبری، طبق قانون اساسی در زمان مرگ آقای خمینی

زمانی که علی خامنه ای  توسط مجلس خبرگان به رهبری انتخاب شد، قانون اساسی ای جاری همان قانون اساسی بود که در اول انقلاب به تصویب رسیده بود. بند ۵ قانون اساسی چنین بود :

" در زمان غیبت حضرت ولی عصر ، عجل الله تعالی فرجه ، در جمهوری اسلامی ایران ، ولایت امر و امامت امت بر عهده ی فقیه عادل و با تقوی ، آگاه به زمان ، مدیر، و مدبر است که اکثریت مردم او را به رهبری شناخته و پذیرفته باشند ، و در صورتیکه هیچ فقیهی دارای چنین اکثریتی نباشند ، رهبر یا شورای رهبری مرکب از فقهای واجدالشرایط بالا طبق اصل یکصد و هفتم متعهد آن می گردد. "

در اصل ۱۰۷ همان قانون اساسی نیز چنین آمده است :

"هر گاه یک مرجع را دارای برجسته گی خاص برای رهبری بیابند، او را به عنوان رهبر مردم معرفی می نمایند، وگرنه سه یا پنج مرجع واجد شرایط رهبری را به عنوان اعضای شورای رهبری تعیین و به مردم معرفی می کنند". و بالاخره اصل ۱۰۹ قانون اساسی شرایط و صفات رهبری را مشخص کرده بود :

۱ ـ صلاحیت علمی و تقوایی لازم برای افتا و مرجعیت

۲ ـ بینش سیاسی و اجتماعی و شجاعت و قدرت و مدیریت کافی برای رهبری

 

٭ نامه ای از خمینی که ا ز منتظری قبل از عزلش پس گرفته میشود

همانطور که مشخص است ، طبق اصول بالا، رهبر باید صاحب فتوا و مرجع باشد. حال با توجه به سه نکته ی بالا، روند رویدادها که به رهبر شدن خامنه ای انجامید را در نظر بگیریم:

۷ فروردین ۱۳۶۸ ـ آقای منتظری زیر فشار و تهدید از سمت جانشینی ولایت فقیه استعفا میدهد. این رویداد خود بسیار مفصل است که جهت جلوگیری از تطویل کلام ، به آن در این یادداشت نمی پردازیم. تنها یک نکته را که در رابطه با بقیه ی مطلب است از کتاب  خاطرات آیت الله منتظری نقل می کنیم که به موضوع این مقاله مرتیب است. ایشان در کتاب خود چنین آورده است:

"یک روز آقای سید سراج الدین موسوی، یک پاکتی از امام خطاب به من آورد که در آن هم چسبانده و لاک و مهر شده بود و روی آن نوشته بودند : « این نامه را پس از مرگ من باز کنید. » و من ( آقای منتظری) از محتوای آن اطلاع نداشتم تا اینکه آقای محمد علی انصاری، در تاریخ ۲۸ اسفند ماه ۶۷ آمد اینجا و گفت : «امام فرموده اند شما آن نامه را بدهید. ». من به آقای انصاری گفتم شما یک رسید بدهید، او یک رسید نوشت و داد و من آن نامه را به او دادم."

در آن نامه چه نوشته بود تا به امروز معلوم نیست.اما اگر خمینی نامه ای پیش منتظری گذاشته است که میخواهد بعد از مرگش خوانده شود نشان از اعتماد خمینی به منتظری میکند. اگر فقط جهت اعتماد بود خمینی نامه را پیش احمد خمینی میگذاشت پس گذاشتن نامه نزد منتظری یعنی گذاشتن نامه نزد جانشین خود. نتیجه اینکه تا اسفند ۶۷ یعنی ۴ ماه قبل از مرگ آقای خمینی منتظری جانشین و معتمد او محسوب میشد. اما طرح کنار گذاشتن منتظری کلید خورده بود و او حدود ۱۰ روز بعد از اینکه نامه لاک و مهر شده را از او پس میگیرند عزل میشود.

۴ اردیبهشت ۱۳۶۸ ـ آقای خمینی ۲۰ نفر را به عنوان « شورای بازنگری قانون اساسی»  تعیین می کند و از مجلس می خواهد ۵ نفر دیگر به آنها اضافه کند.

۳ خرداد ۱۳۶۸ ـ آقای خمینی را عمل جراحی می کنند. به احتمال قوی روز ۱۳ خرداد ، آیت الله خمینی فوت می کند.

۱۴ خرداد ۱۳۶۸ ـ ساعت ۵ صبح خبر فوت آقای خمینی را منتشر می کنند.

۱۴ خرداد ۱۳۶۸ ـ مجلس خبرگان، بر خلاف قانون اساسی وقت، علی خامنه ای که صلاحیت مرجعیت نداشت را به عنوان رهبر جمهوری اسلامی انتخاب می کند.

ـ ۹ تیر ماه ۶۸، شورای بازنگری قانون اساسی طرح خود را بیرون می دهد. این طرح همان قانون اساسی فعلی است  که در آن شرط «مرجع» بودن رهبر را برداشته و اختیارات بسیار وسیعی به او دادند. البته در متنی که این شورا بیرون داد، کلمه ی «مطلقه» در کنار ولایت فقیه وجود نداشت.

حال ببینیم در مجلسی که خامنه ای را رهبر کرد چه گذشته بود. علی اکبر قریشی، عضو آن زمان مجلس خبرگان، ماجرای انتخاب شدن خامنه ای را اینچنین شرح داد ( تیر ماه ۶۸ ، « کیهان » و دیگر مطبوعات ایران ) :

"وقتی قرار شد که رهبر جمهوری اسلامی  مرجع  نباشد،  گفته شد چرا حاج احمد آقا فرزند امام رهبر نشود؟  پس از صحبت های موافق و مخالف، رأی گرفتند، رأی نیاورد. بعد گفتند شورا باشد. شورایی پیشنهاد شده از ۳ نفر مشکینی و موسوی اردبیلی و خامنه ای. رأی گرفتند، رأی نیاورد. بعد گفتند دو نفر دیگر، رفسنجانی و احمد خمینی هم به آن سه نفر اضافه شود و شورا پنج نفری شود. این پیشنهاد نیز ۴۴ رأی بیشتر نیاورد و رد شد. بالاخره رهبری شخص آقای خامنه ای پیشنهاد شد و ۶۱ رأی آورد!"

هاشمی رفسنجانی چشم به ریاست جمهوری دوخته بود و با توجه به اینکه بر اختیارات رئیس جمهوری در قانون اساسی جدید افزوده و پست نخست وزیر هم حذف شده بود، او گمان میکرد که با وجود رهبری آلت دست می تواند تمامی قدرت را در دست داشته باشد. از اینرو به کمک خامنه ای می آید و برای اینکه رای به او مسلم شود رفسنجانی  خاطره ای را از خمینی نقل میکند و احمد خمینی که دیگر امیدی به رهبر شدن نداشت نیز دخالت میکند. نقل این خاطره ها برای تعیین رهبر بدون سند و مدرک و هم خلاف وصیتنامه آقای خمینی بود. در اینباره در سایت رسمی خامنه ای میخوانیم:

"آقای هاشمی رفسنجانی در یکی از سخنان خود، با اشاره به نخستین جلسه ای که برای حل مشکل قائم مقام رهبری در محضر امام برگزار شده بود و در آن جلسه سران سه قوه و حاج احمد آقا خمینی؛ و آقای مهندس میرحسین موسوی (نخست وزیر وقت) هم حضور داشتند، می گوید:

"رهبری آیه الله خامنه ای را اولین بار امام مطرح فرمودند، در حالی که هیچ کدام از ما اساساً تصوری از این موضوع نداشتیم...»

(مشروح این گزارش، که ما آنرا خلاصه کرده ایم و بدون مقدمه ای که ما برآن افزوده ایم، با شرح و تفسیرهائی که آقای بنی صدر عمدتا بر محور "خود" و جدال بر سر ریاست جمهوری از کف داده و رهبری علی خامنه ای و نقش آفرینی هاشمی و احمد خمینی تدوین کرده در نشریه انقلاب اسلامی منتشر شده است.)

 
 
اشتراک در فیس بوک