ايران  

        www.pyknet.net

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک

13اسفند  1390

infos@pyknet.net

 
 
 

نامه قطع امید نوری زاد از خامنه ای
برای نجات اسلام و مملکت
چرا آیت الله ها خودسوزی نمی کنند؟

 
 
 
 

بیست و پنجمین نامه نوری زاد منتشر شد که در آن از جمله نوشته است:

 

سلام به محضر رهبر گرامی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای

من در این تنگنای فرصتی که همه ما گرفتار آنیم، می‌خواهم دیگرانی از جنس خودتان را و نه شما را مخاطب قرار دهم. درست در اوضاع و احوالی که ما و شما غربال به دست، نمایندگان راستین مردم را پس رانده‌ایم و نمایندگان دلخواه یا نمایندگان بی‌روح و بی‌تپش را برگزیده‌ایم! و درست در شرایطی که حداقل پانزده میلیون مردم معترض تماشاگر این خیمه شب بازی ملی مایند! شما را به خدایی که دوستدار و بنده اویید، این همه انشقاق را بر این مردمِ آرزو به دل مپسندید. شما را به خدایی که همه اطوار ما در معرض و منظر اوست، یک نگاه نگران به این تنگنای ملی بیاندازید. شما در دو قدمی نیکبختی، به بخش وسیعی از مردم ایران پشت کرده‌اید. شما در جوار خود خدا به حقوق حداقل پانزده میلیون صاحب رأی بی‌اعتنا مانده‌اید. این جفاکاری، خدای می‌داند که به فرداهای مطلوبی که مدعی آنید منجر نخواهد شد. سخن از حق است. حق‌های پایمال مردمی که اراده حقوق خود را به امانت به شخص شما سپرده‌اند.

شما در جایگاه خود جلوس فرمایید و به غوغای من گوش دل بسپرید. باور بفرمایید من در حیرتم که چرا آیت‌الله‌های ایران عمامه از سر نمی‌گیرند و پای برهنه فریاد وا اسلاما سر نمی‌دهند و پیش چشم مردم دنیا خود را به آتش نمی‌کشند؟ آیت‌الله‌های ایران به کدامین معجزه دل بسته‌اند تا مگر آن معجزه از آسمان خدا به زیر آید و غبار غلیظی را که در این ملک بر سر اسلام و قرآن و خدا و پیغمبر و معارف دینی نشسته، پاکسازی کند؟

متأسفانه می‌دانم که آیت‌الله‌های ایران به آبروی خود بهای بیشتری قائلند تا آبروی اسلام. چرا که اگر به این مهم باور داشتند، یک تغییری در رفت و آمد معمول خود پدید می‌آوردند. این روزها آیا آبرویی برای مسلمانی ما مانده است؟ به جرأت می‌توان گفت: نه! ما با چنان کیاستی، و با اتخاذ آنچنان رویه‌های منحصر به فردی، و با گسیل عربده‌های کفن‌پوش به در خانه مراجع و عالمان به ظاهر کج‌رفتار، به جرأت و شهامت و زبان و قلم و فتاوای آنان قفل بسته‌ایم و راه هرگونه تحرک معترضانه را برآنان بسته‌ایم که مگر خودسوزی آنان به کار آید و کاری بکند.

ما به اسم اسلام در این سال‌های پس از انقلاب آدم کشته‌ایم و اموال مردمان خود را غارت کرده‌ایم و زندان‌های خود را از مردم معترض پُر کرده‌ایم و به اسم اسلام بر جهل مردمان خیمه افراشته‌ایم و به اسم اسلام بر سر اسلام و مردم و تاریخ خاک افشانده‌ایم. آیت‌الله‌های ما به کدام افق خیره مانده‌اند تا مگر فرصتی پدید آید و این غبار نفرت و انزجار از اسلام روفته گردد؟ من اما یک توفان سراغ دارم که می‌تواند این نجاسات را از سر و روی اسلام بروبد و چهره آلوده‌اش را خواستنی کند. و آن: خودسوزی آیت‌الله‌های ایران است.

من با اطمینان می‌گویم که خودسوزی آیت‌الله‌های ما کم‌ترین هزینه‌ای است که می‌شود برای خلاصی از بختکی که به اسم اسلام بر گلوی اسلام و مردم مسلمان تیغ می‌کشد، متقبل شد.

مباد آیت‌الله‌های ما و طرفداران آنان، سخن مرا به طنز و مطایبه تفسیر کنند و از ذات این پیشنهادِ بدیع، توهین و اسائه ادب مستفاد آرند؟ نخیر، اگر آیت‌الله‌های ما تن به آتش اختیاری این دنیا نسپارند، آتش آن دنیا چشم به راهشان است. آیت‌الله‌های ما بر قتل و غارت و آسیب مردم خویش سکوت کرده‌اند و با همین سکوت یا با اعتراض‌های نیم‌بند و بی‌ضرر خود، دست حاکمیت را و دست عمله‌های آنان را در رواج کاری‌ترین زخم‌ها بر پیکر دین و دنیای مردم وا گشوده‌اند. آیت‌الله‌های ما اگر خود را به آتش نکشند، باید جنازه اسلام را به دوش بکشند. و باید هر روز با تماشای مردمی که پرچم نفرت از اسلام برمی‌افرازند، هزار بار بمیرند و زنده شوند.

من به این مهم باور دارم که تنها چیزی که می‌تواند جلوی اسلحه برادران قاچاقچی را بگیرد و در میان آنان موجی از تردید و شکاف ایجاد کند، همین خودسوزی آیت‌الله‌های ایران است.

 

 

احساس و باورم بر این است که برای بیدار کردن خفتگانی که در حاکمیت همه‌کاره‌اند، باید آتش افروخت. با هیزم تن خود. بله، من به زودی خود را به آتش خواهم کشید. تا شاید آتشی که عن‌قریب از دلارهای نفتی و اسلحه‌ها و فربگی جماعتی از پاسداران ما زبانه می‌کشد، فرو کشد.

 

رهبر گرامی

نگارش نامه‌های پیوسته من به جناب شما پایان یافت. تا مگر به ضرورتی – و اگر مرا عمری بود – باز با شما سخن بگویم. تمنای من از شما این است که مبادا خیرخواهی‌های مرا به دشمنی تفسیر فرمایید. من چشم به نیک‌فرجامی چشم [شما] دارم. من برای مردم ایران فرداهایی سرشار از نیکبختی آرزومندم. پس جوهره کلام مرا جز به خیرخواهی بر نیاورید. نمی‌دانم در همین نزدیکی‌ها خواب جناب حجت‌الاسلام والمسلمین طائب برای من و خانواده‌ام چگونه تعبیر خواهد شد. اما چرا به وی نگویم: آن کسانی از شما خوف می‌ورزند که به جان خود بهایی بدهند. این جان من. از ابزارها و زندان‌های مخوف شما چه برمی‌آید آنجا که من اراده مرگ خود را خود به دست گرفته‌ام؟

من اما به نوشتن‌های خود ادامه می‌دهم. رو به مردم. رو به نمایندگان نمایشی مجلس. رو به قاضی القضاتی که تجربه یک بازپرسی ساده در پرونده او نیست. رو به جوانان. رو به سپاهیان و بسیجیان. رو به همه آنانی که مظلومند و چشم به راه یک عنایت مختصر سر به آسمان دارند. رو به فردا. فردایی که برای درخشش ما پای می‌کوبد. رو به بشار اسدی که رفتنی است. رو به خیزشی که به سمت ما خیز برداشته است.

 

والسلام

یازدهم اسفندماه سال نود

با احترام و ادب: محمد نوری‌زاد

پیک نت 13 اسفند

 
 

اشتراک گذاری: