اخبار

پيك   

                pyknet@persobe    


 

نامه مجاهدين انقلاب اسلامی به علما و مراجع

همانگونه كه مستحضريد درپی سخنان دكتر سيدهاشم آقاجري. جانباز جنگ تحميلي، برادر شهيد و استاد دانشگاه در جمعی محدود در شهرستان همدان موجی از تبليغات سازمان‌يافته با استفاده از رسانه‌های رسمی و غيررسمی و منابر جمعه و جماعات به نام دفاع از كيان دين و روحانيت و مرجعيت عليه وی و سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی ايران آغاز شد.

درپي اين تبليغات گسترده جامعه مدرسين حوزه علميه قم با صدور اطلاعيه‌ای سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی ايران را فاقد مشروعيت دينی خواند و دكتر آقاجري علاوه بر اتهاماتی نظير اهانت به مرجعيت و روحانيت، تلاش برای انحراف نسل جوان و .‎.‎.‎، به دليل آن كه گفته بود كتاب حليه‌المتقين مرحوم علامه مجلسی پاسخگوی نيازهاي مسلمانان امروز نيست به سب‌النبی متهم شد.

فشار باندهای پنهان به اين حد محدود نماند و تا آنجا پيش رفت كه برخلاف رويه قضايی و در حالی كه مرحله تحقيقات پرونده وي پايان يافته و زمان دادگاه تعيين شده بود و هيچ دليل حقوقی موجهی برای تشديد قرار 200 ميليون تومانی وجود نداشت، بازداشت و روانه زندان گرديد و به اين ترتيب برای اولين‌بار در جمهوري اسلامی ايران يك استاد مسلمان دانشگاه علي‌رغم تمامی سوابق روشن مبارزاتی و علمی در خدمت به انديشه و تفكر دينی به‌خاطر يك اظهارنظر انتقادی كه متضمن نفي هيچيك از مسلمات دين نبود به سب‌النبي و اهانت به مرجعيت و روحانيت و .‎.‎.‎ متهم و بازداشت شد.

آنچه ما را به نگارش اين نامه سرگشاده واداشته است، نه فقط بازداشت دكتر آقاجري، بلكه احساس نگرانی شديد از روش‌ها و اعمال مذموم و دافعه برانگيز به نام دفاع از روحانيت و مرجعيت است كه در صورت تداوم بزرگترين لطمات را به دين و روحانيت وارد خواهد كرد.

بدواً به‌اطلاع مي‌رسانيم همانگونه كه در بيانيه‌های قبل اعلام كرده‌ايم، معتقديم صرفنظر از پاره‌ای ملاحظات نسبت به برخی از تعابير و عبارات در سخنان دكتر آقاجري، سخنرانی مذكور كه به علت اغتشاش و تشنج‌آفرينی عوامل شناخته شده ناتمام ماند، حاوی ابهامات و نكاتی است كه هرگز نمي‌تواند بيانگر ديدگاه و نظرات گوينده و سازمان متبوعش باشد. به همين دليل بود كه دكتر آقاجري بلافاصله پس از آغاز جوسازي‌هاي سازمانيافته تبليغاتي، طی مصاحبه‌اي با روزنامه نوروز و نيز طی نامه‌ای به جناب آقای كروبی رياست محترم مجلس شورای اسلامی كوشيد ابهام‌های موجود در سخنرانی ناتمام مذكور را مرتفع و عقيده و نظر خود را نسبت به مرجعيت و تقليد با شفافيت تمام توضيح دهد و هرگونه بهانه را از سوءاستفاده‌كنندگان و مغرضان بدانديش بگيرد.

به گمان ما اگر دكتر آقاجری در سخنراني خود لحن و ادبيات متفاوتی را بر مي‌گزيد و پيش يا همراه با نقد برخی ديدگاه‌هاي ناصواب درباره روحانيت و مرجعيت و تقليد به طرح ديدگاه مختار خود و سازمان در اين مقولات مي‌پرداخت، جنجال‌آفرينان حرفه‌ای هرگز فرصت چنين سوءاستفاده‌ای نمي‌يافتند. لذا در اينجا لازم مي‌دانيم ديدگاه و مواضع اعلام شده سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی ايران در اين زمينه را كه دكتر آقاجری به علت برهم خوردن سخنرانی ناتمام گذاشت، مرور كنيم.

1-    مرجعيت و تقليد

به اعتقاد ما، مرجعيت و تقليد به معني مصطلح كنونی حاصل ضرورت تاريخي سازمانيابی جامعه شيعی در دوران معاصر است. درگذشته امر اتباع از آرای فقيهان و عالمان دين به‌گونه‌ای ديگر سامان مي‌يافته است. در اين مقوله آنچه در تاريخ شيعی مانند ديگر مذاهب رسمي اسلامي، مسلم و متفق‌عليه بوده تبعيت از قاعده عقلايی رجوع عامی به متخصص است كه چنانكه عرض كرديم، پس از غلبه تفكر اصولی بر تفكر اخباری در حوزه‌هاي علوم ديني، در دوران جديد صورت مرجعيت و تقليد و عمل به رساله‌های علميه به‌خود گرفته است.

به اعتقاد سازمان، اصل تعدد مرجعيت دينی و آزادی طايفه شيعه در تقليد آگاهانه و مبتني‌بر تحقيق، نشانه التزام انديشه شيعی به تكثرگرايی و مخالفت با انحصار و اجبار مردمان در چگونه عمل به وظايف و تكاليف شرعی خويش است.

اين ويژگی همواره ضامن مصونيت نهاد مرجعيت و سازمان دين از سلطه، و استقلال نهاد دين از نهاد قدرت بوده است.

2-    روحانيت

به اعتقاد ما، عالمان دين اعم از فقها، متكلمان و فلاسفه اسلامي، حاملان و پاسداران علم و انديشه و تعاليم علمی و عملی وحی در تاريخ فرهنگ و تفكر اسلامي بوده‌اند.

همچنانكه دكتر آقاجری در سخنرانی خود به وضوح بيان داشته است، آنچه در اسلام و مستند به قرآن از آن ياد شده، عالمان و متفقهان در دين و اهل ذكر و خرد است. اصطلاح روحانيت به‌عنوان يك قشر، اصطلاح متأخری است كه طی قرون اخير به فرهنگ اسلامی راه يافته است و به تعبير شهيد آيت‌الله مطهری ما در اسلام اصطلاح روحانی در مقابل جسمانی نداريم. اگر منظور از روحانيت همان طبقه عالمان دين است كه البته اين اختلاف، اختلافي لفظی بيش نخواهد بود و منطقی را بحث در الفاظ نيست. اما اگر منظور از روحانيت طبقه ويژه‌ای است كه نه با ملاك علم و تقوي، بلكه با ملاك لباس و عرف و عادات و ظاهر ويژه متمايز از ديگران واسط ميان خلق و خدايند و فهم دين و رجوع به كتاب مقدس و حديث را در انحصار خود دارند و مسلمانان موظفند از آنان چشم بسته پيروی كنند، يقين داريم چنين امري مورد تأييد و تصويب اسلام و عالمان راستين دين نيست. هرچند جريان‌هايی با اهداف ويژه سياسی و حفظ موقعيت و قدرت خويش طی سال‌های گذشته درصدد القاي اين تفكر انحرافی در اذهان جامعه بوده و هستند.

ما در عين حال معتقديم نهاد روحانيت صرف‌نظر از كاستي‌ها و آسيب‌پذيري‌هايی كه قطعاً بايد مرتفع گردد، نهادی برآمده از فرهنگ دينی و محصول تحولات اجتماعي جامعه ما طی سده‌های اخير است و بنابر تقسيم كار اجتماعي، وظيفه تبليغ و ترويج دين را برعهده دارد. اين نهاد اجتماعی مانند هر نهاد ديگری مقدس و مؤيد به هيچ‌ اراده ماورايی و الهي نيست. نهادی نقدپذير است كه كارآمدی و توانمندی آن در گرو استقبال از نقد و اصلاح نقص است. اين نهاد اگر كاركرد و نقشی را كه بنابر تقسيم‌كار اجتماعي برعهده‌اش نهاده شده به‌خوبی ايفا كند، نفوذ و محبوبيت آن در جامعه افزايش خواهد يافت. در غير اين‌صورت علاوه بر شكست و ناكامي، تضعيف دين و دينداری را موجب خواهد شد.

بنابر آنچه گفته شد، معتقديم!

اولاً اصل تقليد در احكام فقيه فرعيه در باب تكاليف فردی است آنان كه مي‌كوشند آن را به ساحت نظر و تشخيص موضوع در عرصه سياست و مقولاتی نظير انتخابات تعميم بدهند و در كسوت عالمان دين مردمان را از باب تقليد شرعاً موظف به انتخاب كانديداهای مورد تأييد خويش كنند، درصدد سوءاستفاده از اين اصل و تأمين اهداف و اغراض سياسی و جناحی خويشند. ما هزينه كردن از مرجعيت و شريعت به سود جيب سياست و قدرت را موجب تقدس‌زدايي از ساحت مرجعيت و فقاهت، عرفی شدن دين و افساد دين و دنيای مردمان مي‌دانيم.

ثانياً تقليد موردنظر دين را تقليدی آگاهانه، آزادانه و مبتني‌بر تحقيق در امر شريعت مي‌دانيم. تقليد كوركورانه به شهادت قرآن و تأكيد ائمه معصومين عليهم‌السلام از ويژگي‌های دستگاه دينی برخی مذاهب غيراسلامی است كه شعارشان «نفهم تا ايمان بياوري» است و دينداران را به تبعيت محض از احبار و رهبان فرا مي‌خوانند.

ثالثاً: طرح مباحث انتقادی در باب تقليد و اجتهاد در مفهوم مصطلح كنونی به معناي نقد مسلمات و ضروريات دين نيست.

افراد را نمي‌توان به صرف نقد و حتی نفي اجتهاد و تقليد رمی به ارتداد كرد. چنان كه سلسله اخباريون تقليد را حرام مي‌دانستند و در بخش مهمی از تاريخ تفكر شيعی در رأس دينداری و متشرعان بودند و اكنون نيز با شماری اندك در جامعه دينی ما حضور دارند.

آنچه به عرض رسيد، اعتقادات مسلم اعضاي سازمان از جمله دكتر سيدهاشم آقاجري است كه در عمل به احكام شرعيه فرعيه خود را مقلد مراجع بزرگوار شيعه مي‌دانند.

سازمان معتقد است درحال حاضر سه‌رويكرد فكري به‌صورت عام در جامعه ما از جمله در ميان روحانيت قابل تمايز است.

الف: رويكرد سنت‌گرا، ب: رويكرد نوگرا، ج: رويكرد اقتدارگرا.

هر سه رويكرد دارای نمايندگان شناخته شده‌اي در ميان روحانيت هستند.

طرفداران رويكرد سنت‌گرا عموماً در مواجهه با وحی و نصوص دينی حزم و احتياط فراوان دارند. دغدغه آنان صرفاً دين و احكام شرع‌انور است. عرض و جان انسان‌ها را محترم مي‌دارند، تجسس و دخالت در حريم خصوصی افراد را حرام و در دايره منهيات شديد شرعی مي‌دانند. به هرگونه ترور و قتل تحت هيچ‌عنوان رضايت نداده و نمي‌دهند و آن را از معاصی كبيره مي‌دانند.

صاحبان رويكرد نوگرا، علاوه بر حفظ سنت، دغدغه پاسخگويی دين به نيازها و مقتضيات زمانه دارند و در صدد جمع ميان آزادی و دينداريند. اصالت و ستبری دين را در برابر مكاتب بشری توأمان مي‌خواهند. روش‌های گذشته در تبليغ و ترويج دين را ناكارآمد دانسته و به روش های نوين مي‌انديشند. برعنصر عقل در فهم متون دينی تأكيد بيشتری دارند. در عين اعتقاد به روشمندی فهم و استنباط از نصوص ديني خواهان بهره‌گيری از دستاوردهاي معرفتی بشر دراين حوزه هستند ما بزرگانی چون علامه ناييني، مدرس، مطهری و در رأس همه، امام خمينی (ره) را دارای چنين رويكردی مي‌دانيم. فتاوي راهگشا و تاريخی امام در سال‌هاي پايانی عمر پربركتشان نشانه توجه آن بزرگوار به نيازها و مقتضيان زمانه، در عين پايبندی به فقه جواهری است.

صاحبان رويكرد اقتدارگرا بر جنبه‌های سياسي دين تأكيد بيشتری دارند. سياست و قدرت را به تمامی جنبه‌های ذات دين تسری مي‌دهند و هيچ‌وجه مستقل از قدرت و سياست براي دين قايل نيستند يا عملاً بر وجوه غيرمرتبط دين با امر سياست تأكيد و حساسيت كمتری دارند. تمام دين را ايدئولوژی مي‌بينند. اخلاق، سنت، روحانيت و مرجعيت را در خدمت قدرت كه نام دين يافته مي‌خواهند، عرض و آبرو و جان انسان‌ها در نظر ايشان حرمت و جايگاه ويژه‌ای ندارد. حريم خصوصی و عمومی افراد را به يك اندازه در سيطره قدرت مي‌خواهند، به جای آن كه سياست را عين ديانت بدانند، ديانتشان را عين سياست مي‌دانند.

با توجه به اين تقسيم‌بندي‌ كه به راحتي مي‌توان مصاديق آن را مشخص كرد ما رويكرد اقتدارگرا به دين را آفتی براي روحانيت و موجب ضعف دين و ايمانيات در جامعه و كاهش احساس انگيزه‌های دينی و اخلاقی مردمان مي‌دانيم.

متأسفانه اين رويكرد كه ويژه مجموعه‌های افراطي و خشونت‌طلب است، در ميان بخشی از روحانيت اگرچه اندك اما پرقدرت، رواج و حضور دارد.

تداوم و گسترش چنين رويكری در ميان روحانيت و عدم حساسيت نسبت بدان شأن و جايگاه دين را در حد ابزاری برای پيشبرد مقاصد سياسی تنزل خواهد داد.

عملكرد اين جماعت تاكنون هزينه‌های فراواني را بر نظام و انقلاب و روحانيت و مرجعيت تحميل كرده است. جامعه وقتی مشاهده مي‌كند يك امر واحد مكرراً موضوع احكام ديني متضاد قرار مي‌گيرد، امری كه امروز شرعی است، فردا خلاف شرع مي‌شود و برعكس، افراد مسلمان و خدوم و شناخته شده برای ملت ناگهان از منابر جمعه و جماعات به صورت سازمان‌يافته متهم به بددينی و ارتداد مي‌شوند، يك گروه سياسی كه تا ديروز منشأ خدمات به كشور و انقلاب شناخته مي‌شد و اعضای آن در مجلس و دولت به خدمت مشغولند، ناگهان با استنادات كذب فاقد مشروعيت ديني معرفی مي‌شود، خود را در برابر اين سؤال مي‌بينيد كه آيا استنباط آقايان از كتاب و سنت و صدور فتوا و اعلام احكام شرعی نيز همينگونه تابع اغراض و مقاصد سياسی و يا حداقل ملاحظات غيردينی است؟ آيا با اين وصف، آن چه تاكنون وظايف و تكاليف مسلم شرعی خود مي‌دانستند و بدان عمل مي‌كردند، حاصل همينگونه استنباطات است؟

صادقانه و با صراحت عرض مي‌كنيم كه اين روند، انجامی جز تضعيف مرجعيت و روحانيت ندارد.

جالب اين كه برخلاف ادعاهای گزاف و گريبان چاك‌دادن‌های اين جماعت در دفاع از روحانيت و مرجعيت و انبوه شعارها و جنجال‌های تبليغاتی عليه رقيبان و متهم كردن آنان به تضعيف دين، مرجعيت و روحانيت شيعه اعم از سنت‌گرا و نوگرا طی سال‌های اخير بيش از هر قشر و گروهي در معرض تهديد و اهانت و هتك حرمت ايشان قرار داشته است.

كافي است به ياد آوريم طی اين سال‌ها جماعت مذكور عليه بزرگانی نظير آيت‌الله‌العظمي منتظري، حجج اسلام موسوی خوئيني‌، بيات،‌ نوري، كديور و بالاخره آيت‌الله طاهری اصفهانی چه جفاها روا داشتند. اينان حتی به مرحوم آيت‌الله آذری قمي كه از خواصش مي‌دانستند رحم نكردند و بر سر آن مرحوم آن آورند كه آوردند. اگر مرجعی و عالمی رأی و نظری به سود ايشان داشت، سخن خدا و پيامبر را گفته است و اگر حكم و نظری خلاف منافع ايشان اعلام كرد، انسان ساده‌ای است كه اطرافيانش مغرض به او خط داده‌اند. اينان ادعاي پيروی از مرجعيت و روحانيت مي‌كنند، اما مرجعيت و روحانيت را پيرو خود مي‌خواهند و اگر مرجعی فتوايی مخالف افكار و اهدافشان داد، هيچ حرمت و احترامي ندارد. در همين سخنرانی دكتر آقاجري هنگامی كه وی فتوای يكی از مراجع مسلم تقليد را گواه سخن خود مي‌گيرد، معترضان مدعی سينه‌چاك روحانيت و مرجعيت برمي‌آشوبند و آن را به صراحت خلاف قرآن اعلام مي‌كنند.

اينان نه درد دين را دارند، نه درد مردم و نه درد كشور و نظام، تنها دغدغه‌ ايشان حفظ قدرت و موقعيت خويش است. در اظهاراتشان واژه‌های اسلام و شرع و انقلاب و نظام و كشور مفهومی جز من و ما ندارد.

دكتر آقاجری در سخنرانی خود بيش از هرچيز كوشيده است به خطر گسترش اين رويكرد و آثار سوء آن توجه دهد. آنجا كه در تبيين رويكرد اقتدارگرا مي‌گويد: ]از نظر اينان[ «هركس با من نيست، دشمن من است. به هر صورت، مسلمان بودن، انقلابی بودن در طول انقلاب، اهل تقوا و جهاد و نمي‌دونم، چه و چه بودن، هرچه شما فكر كنيد، ايرانی و مسلمان و انقلابی و فلان و بهمان، هرچه مي‌خواهي باش. اگر با صف ما نباشی (صف ما كه صف اسلام ناب است، اسلام خالص است و اسلام مجسم است!) تو دشمني! و ما حق داريم كه هر بلايی بر سرت بياوريم. اينجا ديگر نه تنها ارزش و احترام انسان، بلكه حتي بسياری از ظواهر شرعی و دينی هم زير پا گذاشته مي‌شود. چرا در بعضی از اين اجتماعات كه مورد حمله قرار مي‌گيرد، خيلی عجيب است. شما ببينيد بعضی كه اسم خودشان را مسلمان مي‌گذارند، به خودشان مي‌گويند ما كسانی هستيم كه به خواهران مسلمان احترام مي‌گذاريم.‌.‌.همه اينها را مي‌گويند و بعد مي‌بينيم كه در حمله به يك اجتماعی دانشجويي، بدترين رفتار را با دخترانی مي‌كنند كه عضو انجمن اسلامي‌اند، محجبه‌اند، با چادرند، اهل نماز و تقوا و همه‌ چيزند، ‌تنها اهل يك چيز نيستند و آن اين كه زير علم آنها نيستند. هركه زير اين علم نباشد، كارش تمام است، هركه مي‌خواهد باشد. در حالی كه اسلام سنت‌گرا اين را نمي‌گفت. اسلام سنت‌گرا، اسلام اهل شريعت بوده و هست. به ظواهر احترام مي‌گذارد. مي‌گويد وقتی كسی گفت من مسلمانم، همين كافی است كه ما برای او حقوقی قائل شويم، وقتی كسی گفت من مسلمانم، ديگر بر من به عنوان يك مسلمان حرام است به او ناسزا بگويم، حرام است تهمت بزنم، حرام است غيبت بكنم و.‌.‌.حرام است، حرام است، حرام است.»

به گمان ما، دكتر آقاجری اكنون تاوان اين سخنان و اظهارات را پس مي‌دهد.

ماجراي دكتر آقاجری و بلوا و غوغايی كه به بهانه سخنان وی در جمعی محدود به راه افتاد، اولين حادثه از اين نوع نيست و قطعاً آخرين آن نيز نخواهد بود. همگی به خاطر داريم به بهانه درج مطلبی ساده و پيش پا‌افتاده در يك بولتن داخلي دانشجويی كه تيراژی در حد چند صد نسخه داشت، چگونه كشور را تا آستانه بحران پيش بردند و فرمان گسترش موج آشوب و اعتراض در سراسر كشور صادر كردند تا مراجع عظام و عالمان بزرگوار دين را به وجود توطئه‌ای برای از بين بردن دين و واكنش عليه اصلاح‌طلبان وادار سازند.

اكنون نيز هدف از اين جار و جنجال برخورد با سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی ايران است.

اطلاعيه زودهنگام اعلام عدم مشروعيت سازمان به روشنی از اين واقعيت خبر مي‌دهد وگرنه چه دليلی وجود داشت كه پس از آنكه سازمان در بيانيه خود به صراحت اعلام مي‌كند نسبت به پاره‌ای تعابير و عبارات در سخنان دكتر آقاجری ملاحظاتي دارد، جامعه مدرسين حوزه علميه قم به صراحت و برخلاف واقع اعلام كند سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی ايران به دليل حمايت بي‌دريغ از اظهارات عضو خود فاقد مشروعيت دينی است؟

آيا اين ادعای خلاف، ثابت نمي‌كند عده‌اي دين و روحانيت و عالمان دين را ابزار دستيابی به اهداف و اغراض سياسی و حذف رقيب از صحنه سياست مي‌خواهند؟

مراجع بزرگوار تقليد، عالمان روشن بين حوزه‌هاي علميه

هدف از اين نامه، درخواست حمايت از سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی ايران نيست، ما با سالها حضور و فعاليت در كوران مبارزه چه قبل و چه بعد از انقلاب ثبات و پايمردی و اعتقاد خود را به اسلام و انقلاب و نظام به اثبات رسانده‌ايم، به فضل الهی و با اتكاء به چنين پشتوانه‌اي بر خلاف ديگران كسانی نيستيم كه با غوغا و جنجال و شبهه افكنی از ميدان به در رويم. از حبس و قتل نيز باكی نداريم، ما و دوستانمان از قادر متعال حداقل 25 سال عمر اضافی گرفته‌ايم و خداوند بزرگ را بر اين نعمت شاكريم، لذا نه از تهديد قداره‌بندان و عربده‌كشان بيم داريم و نه از حبس و زندان و برای دفاع از انقلاب و مقابله با انحراف از مسير شعارها و آرمان‌های اصيل انقلاب همچنان ايستاده‌ايم.

نسبت ما را با اين جماعت نه شرع تعيين مي‌كند كه از حكم ارتداد و فقدان مشروعيت، خود را گناه‌كار و مرتكب معصيت تصور كنيم و نه قانون كه با محاكمه و حبس و زندان خود را مجرم بدانيم، نسبت ما با اينها فقط در ميدان مبارزه سياسی تعيين مي‌شود. اگر مردم در صحنه بودند و بر مطالبات خود  پای فشردند، دست اينان از ما كوتاه است و اگر بر فرض محال بتوانند با اعمال قهر و زور رقبا را حذف كنند، خشم و نفرت مردم و ناخشنودی قادر متعال را در دنيا و آخرت برای خود خريده‌اند كه چه بد فرجامی خواهد بود برای ايشان.

لذا آنچه موجب اين تصديع طولانی است، هشدار نسبت به آفت و فتنه‌ای است كه از ناحيه  اين تفكر و اعمال اين جماعت متوجه دين و روحانيت و مرجعيت شده و خواهد شد و ظلم آشكاری است كه بر دين رحمت و رأفت و شريعت سهله و سمحه محمديه (ص) مي‌رود و سكوت در برابر آن زيبنده حافظان و حاملان راستين دين نيست.

ما ترديد نداريم آنان كه به نام دين تيغ مي‌كشند و تهديد به داغ و درفش مي‌كنند، نماينده قدرتند و نه دين و حساب آنان را از حوزه‌های علميه و عالمان روشن‌بين دين جدا است.

عليرغم اين، نمي‌توان نسبت به نتايج سوء و آثار نامطلوب ناشی از روش‌های خشونت‌آميز قرون وسطايی به نام دفاع از دين و روحانيت نگران نبود.

سؤال ما اين است، آن زمان كه انقلاب كرديم و روحانيت با اقبالی بي‌نظير و تاريخي مردم مواجه شد، چه الگو و تصوری از روحانيت و نظام دينی در ذهن جامعه وجود داشت؟ آيا مردم در سيمای نظام دينی و روحانيت آزادی و آسايش و سلم و امنيت مي‌ديدند يا تكفير و تفسيق و داغ و درفش؟

آيا در آن زمان تصور مي‌شد يك استاد مسلمان دانشگاه به دليل اظهارنظر انتقادی ولو نادرست درباره روحانيت به ساب‌النبي متهم و بازداشت شود.

مردم ما روحانيت و عالمان روشن‌بين دين را در سيمای مطهری يافته بودند كه حتی با بي‌دينانی چون پورداوود و مردوخ كردستانی و آرين‌پور كه علناً و صريحاً به نفی دين كمر بسته بودند، به جای استفاده از حربه تكفير و تفسيق ابزار قلم و منطق و انديشه را اختيار كرده بود. مردم ما روحانيت را در چهره نورانی بزرگانی چون شهيد بهشتی و شهيد باهنر يافته بودند كه هرگز لب به هتك حرمت و اتهام در دين مخالفان نگشودند و جز به اخلاق و منطق و برهان سخن نگفتند. آيا آنچه اكنون اين جماعت به نام دفاع از روحانيت مي‌كنند، نسبتی به اين الگوهای جاودانه دارد؟

ما صادقانه در برابر آگاهی و هوشياري مراجع بزرگوار و عالمان روشن‌بين حوزه‌ها كه در ماجرای دكتر سيد هاشم آقاجري عليرغم جنجال‌ها و غوغاها و فشارهاي از هر سو، فتنه‌گران را نااميد ساخته و به نصيحت خيرخواهانه و انتقاد مشفقانه اكتفا كردند، سر احترام و خضوع فرود مي‌آوريم و همين آگاهی و تدبير، توقع و انتظار ما به مخالفت صريح با روند نامباركی كه كيان روحانيت و دين و دينداری در جامعه را تهديد مي‌كند، بيشتر كرده است.

 

ی