هنر و انديشه

پيك

                         
شمس لنگردوی
وای بم
وای جهان
 

 

موش «همستر» است جهان

بچه  هايش را می  خورد‎

بر پوزه كوچكش‎

چند قطره خون به جا می ماند

موش «همستر» است‎

پنير بشر دوست دارد.

جهان آفريده آدمی نيست

ما آفريده اين جهانيم‎

طعمه اين جهانيم.

تولد و زيستن اتفاقی است‎

دقيقه مرگ درمی يابيم

كه چه افتاده بود.

يكديگر را آرام آرام می كشيم

در مرگ ناشناخته ها

می گرييم
بكش‎

برادر من بكش‎

پيش از آن كه زلزله سبقت بگيرد،

ايرج بسطامی را بكش

تو اشرف مخلوقاتی و بيش از زلزله  مستحقي

خانه بسطامی را در بمبارانت زير و بم كن

برادرم! ايرج! گردن بنه

«روشن تر  از خاموشي‎

چراغی نديدم

و سخنی به از بی سخنی نشنيدم»

چنين گفت بايزيد شما بسطامی:صدايت لرزاننده بود

صدای زلزله لرزاننده تر.

ساعت پنج بود

(مثل هميشه) بر تمامی ساعت ها

ساعت پنج بود.

بر پنج رشته انگشت

كه گلوی شما را فشرد

  
 
                      بازگشت به صفحه اول
Internet
Explorer 5

 

ی