ايران

پيك

                         

 

در آن 10 روز اول زلزله، در بم چه ديديم
بَم
ويرانه ای كه ما ديديم
عظيم تر از فاجعه زلزله بود

يك گروه از دانشجويان دانشگاه مشهد كه برای امداد رسانی به مردم زلزله زده بم، در همان روزهای نخست زلزله خود را به اين شهر رسانده بودند گزارشی را بعنوان مشاهدات خود منتشر كرده اند. اين گزارش برای انتشار در اختيار پيك نت نيز قرار گرفت و ما با ويرايشی كه بنظر ما صحت اين گزارش و باورمندی نسبت به آن را قوی تر می كند تنظيم و منتشر می كنيم. برخی صفات، اصطلاحات و برداشت های سياسی می توانست اصل موضوعات مطرح شده در اين گزارش را زير علامت سئوال قرار دهد و به همين دليل ضرورتی در انتشار آنها نديديم.

 

 

ده روز در بم بوديم واكنون با كوله باری از غم و اندوه و خشم فروخفته به مشهد بازگشته ايم.

خبر زلزله بم باعث شد كه برای ثبت نام به عنوان داوطلب به سازمان جوانان هلال احمر مراجعه كنيم. از همان روز اول برخورد بدی با ما و ديگر متقاضيان داوطلبی كردند. می گفتند ما فقط كسانی را می فرستيم كه مي‌شناسيم. می گفتند حراست بايد نيروهای اعزامی را تأييد كند. می گفتند اصلاً نيرو لازم نداريم. نيرو زياد است. خود راهی بم شديم.

از ابتدای ورود همه چيز نشان از عمق خرابی و فاجعه داشت. ساختمانها به كلی ويران شده،  زخمی ها كنار خيابان پراكنده و سرگردان بودند. صدای شيون و ناله از هر طرف به گوش می رسد. از بی برنامگی و عدم هماهنگی و حتی نبود كوچكترين نظم. چنان شهر به هم ريخته بود كه حتی آمبولانس ها هم تصادف می كردند. از ابتدای ورود به شهر با فضای پر ازگرد و خاك و بوی تعفن و خون مواجه شديم. به ميدان ارگ رسيديم. از اينجا به بعد تعداد زيادی مأمور نيروی انتظامی با ماسك بر صورت به چشم می خوردند؛ با چهره های بهت زده و سلاح بدست. اينها سربازان وظيفه هستند. كادر انتظامی در خودروهای لندكروزر در خيابان ها بالا و پائين می رفتند. ميدان 17 شهريور معروف به ميدان فرمانداری، ساختمان فرمانداری شهر در حاشيه اين ميدان واقع بود كه فقط ويرانه ای از آن باقی است. سگهای زنده ياب سوئيسی توانسته اند در اطراف اين ويرانه، ‌تعدادی زنده را زير آوار تشخيص دهند. تنها يك لودر مشغول جابجا كردن آوار است. چند دستگاه تلفن عمومی در حاشيه ميدان نصب شده كه می توان به صورت رايگان با شهرهای مختلف كشور تماس گرفت . اما بلافاصله اين تلفنها نيز از كار می افتد. به مركز مخابراتی بم واقع در نزديكی ميدان سرداران شهيد می رويم . اينجا نيز تعدادی تلفن عمومی نصب شده كه صفی از جمعيت جلوی آن منتظر تماس گرفتن هستند. خطوط تلفن و مخابرات از روز يكشنبه هفت دی در بم توسط فرانسوی ها راه افتاد. بی لياقتی مخابرات كه گوئی يگانه هنرش فيلتر كردن سايت ها و شنود گذاشتن روی مكالمات تلفنی مردم است.

درمانگاه سيار دانشگاه علوم پزشكی مشهد جنب مركز مخابراتی بم مستقر شده است. يك درمانگاه كثيف و آلوده كه اگر حتی انسان سالم را به آنجا ببرند دچار بيماری می شود. بيماران سرگردان منتظر هستند كه حداقل يك پرستار يا بهيار به آنها رسيدگی كند. يك نفر با دست و پای شكسته را كه از زير آوار بيرون كشيده شده ، از آمبولانس هلال احمر به درمانگاه سيار منتقل می كنند. بيمار در حال آه و ناله روی برانكاد است . به امدادگران می گويند اينجا شلوغ است و پزشك نداريم ، مريض را به جای ديگر منتقل كنيد. معلوم نيست زخمی ها با آن حال وخيم بايد به چند درمانگاه مراجعه كنند تا بالاخره يكی آنها را بپذيرد.

رهبر پس از دوساعت چرخش هليوكوپتراو روی شهر در نزديكی ميدان فرمانداری نشست. دراين مكان سخنرانی كرد و با هليكوپتر برگشت.

جلوی قرارگاه هلال احمر خراسان در بم جمعيت زيادی ايستاده كه همه برای گرفتن پتو و چادر و غذا و آب و غيره به اينجا آمده اند. پير زنی شيون می كند كه هيچ چيز ندارد. مادری با تنها فرزندنش كه از زلزله جان سالم به در برده ، پدر ها و مادر ها، بچه های كوچك و جوانان، بعضی زخمی با سر باندپيچی شده ، بعضی ظاهرا سالم ولی كثيف و بالباسهای پاره و بدون كفش جلوی در ستاد التماس كنان در خواست غذا و پتو می كنند. تعداد زيادی چادر در داخل ستاد بر پا شده و محل اسكان و خواب ماهم در اين چادرها ست . البته تبعيض آميز است . چون چادر های ما خيلی بهتر و بزرگتر از چادر هايی است كه به مردم می دهند . در هر چادر اقلا يك لامپ روشن وجود دارد . به ازای هر نفر داوطلب  دو يا سه پتو نيز موجود است. با وجود والورهای نو و بزرگ در چادر، باز هم شبها سرد است .

كار ما با بار كردن يك وانت از چادر و پتو و موكت آغاز شد. البته از امروز به بعد تقريبا هميشه كار ما همين بود. از اول صبح تا نيمه شب هر چه جنس در انبار بود می برديم و بين مردم تقسيم می كرديم . كسانی بودند كه چهار روز كنار آتش و بدون هيچ امكاناتی كنار خيابان می خوابيدند. هر موقع وانت ياكاميون ما با كالاهای كمك های مردمی به كوچه و خيابانها اعزام می شد، مردم به سمت ما هجوم می آوردند و با التماس از ما طلب غذا و دارو و پتو و غيره می كردند. اين مردم بودند كه به داد مردم می رسيدند. ما كه در بم بوديم چيزی از طرف دولت نديديم . هر چه بود كمك های مردمی بود .

دكتر نور بالا رئيس كل هلال احمر كشور روز يكشنبه 7 دی يعنی دو روز بعد از زلزله ادعا كرد كه ديگر به كمك های جنسی مردم نيازی نيست و انبارهای هلال احمر در كل كشور پر شده و جا ندارد و از مردم خواست كه از اين به بعد كمك های نقدی خود را به نهاد ها برسانند. البته تا حدودی هم اين حرف درست بود، زيرا آنقدر مردم كمك رسانی كردند كه اگر همه اين كمك ها بين مردم بم توضيع شود، برای يك سال آنها كافی است، اما در بم اوضاع كاملا بر عكس بود. كمك های مردمی خيلی دير به دير ميرسيد و اغلب هم نمی رسيد . هميشه در انبار ستاد ما با كمبود مواجه بوديم . به خيلی ها پتو نمی رسيد . خيلی ها بايد مدتها صبر می كردند تا  شايد يك چادر به آنها برسد. در هر چادر سه يا چهار خانواده زندگی می كردند . آنقدر كمبود بود كه مثلا در خيلی از چادر ها ده يا دوازده نفر می خوابيدند و شايد به كل آنها فقط سه پتو رسيده بود . شبهای سرد بم را فقط كسی كه در آنجا باشد می فهمد كه چقدر غير قابل تحمل است . آنقدر امكانات كم بود كه بايد با يك وانت قديمی به مردم كمك رسانی می كرديم . هر بار ناچار بوديم به انبار ستاد  دستبرد زده و اجناس را پشت وانت يا كاميون ريخته و به ميان مردم ببريم . افسوس كه هميشه وقتی به ميان مردم می رفتيم شرمنده می شديم . چون هميشه تعداد محدودی جنس و كالا داشتيم كه به مردم بدهيم و به خيلی ها نمی رسيد . پتو كم بود . غذا كم بود . لباسها اغلب ، لباسها ی كهنه و پاره و غيرقابل استفاده بودند. چادر، موكت، والور، و غيره كم بود. هر بار به هر خيابان يا كوچه ای می رفتيم اگر چيزی گير مردم می آمد ، شانس آورده بودند . آنقدر فرصت كم بود و بايد سريع عمل می كرديم كه به تعدادی از مردم كالا می رسيد و به تعدادی نمی رسيد آنقدر كمك رسانی ضعيف و بد انجام می شد كه ما مثلا می ديديم ، يك منطقه دو روز است حتی آب خوردن ندارند. خيابانها و كوچه ها آنقدر آلوده بود كه ما باوجود داشتن ماسك به صورت ، تحمل ماندن نداشتيم . مردم بدون ماسك در كنار آوارها زندگی می كردند . چاردهايی كه به مردم می دادند اغلب كهنه و رو به پارگی بود.

آمارگيری : مشكل ديگر نبود يك آمار درست و دقيق در مورد شهر است . مقامات حتی نمی دانستند شهر قبل از زلزله چه تعداد جمعيت داشته. يك مسئول می گفت نود هزار نفر. يك می گفت صدو بيست هزار نفر . مسئول ديگر می گفت دويست هزار نفر . مسئولان می گفتند تعداد زيادی از كسانی كه چادر و پتو و غيره گرفته اند از روستاهای اطراف هستند . اما اين ادعای درستی نبود. هر چقدر هم كه چادر يا پتو  يا غذا توسط روستاييان اطراف بم ربوده شده باشد، باز هم كمك های مردمی آنقدر زياد است كه ميتوان با آن كل مردم بم و روستاهای اطراف آن را پوشش داد.

اشكال ديگر در آمار گيری اين است كه ما بايد در چنين شرايط بحرانی بعد از زلزله از مردم آمار مي‌گرفتيم تا دفترچه خواربار برای آنها صادر كنيم . طريقه آمار گيری به اين صورت است كه بايد در هر خيابان و كوچه به سر خرابه ها و ويرانه ها برويم تا يك نفر را مثلا به عنوان صاحب آن خانه پيدا كنيم و از او در مورد خودش و خانواده اش برای آمار گيری سوال كنيم . اين بدترين روش آمارگيری برای بعد از وقوع فاجعه است . در چنين شرايطی معمولا بيشتر افراد بازمانده از زلزله حاضر نبودند كه به سر آوار خود برگردند . معمولا اكثر بازماندگان زلزله چادرهای خود را حداقل پنجاه يا صدمتر دورتر از آوار و مكان سابق زندگی خود زده بودند . همه اكثرا از باز گشت به محل قبلی خود وحشت داشتند . در اين وضعيت آمار گيری به اين شكل يك نوع تحقيقات پليسی است . انگار كه مردم مجرمند وبايد ثابت كنند كه اين جا زندگی می كردند . در چنين شرايط حساسی كه هر كس همه چيزش را از دست داده و هر باز مانده چندين نفر در خانواده خود كشته داده ، ما بايد دست اين باز مانده را می گرفتيم و سر آوار خانه اش می آورديم و از او آمار گيری می كرديم . از طرفی در هر خانواده تعداد زيادی كشته وجود داشت . هر باز مانده ای اقلا پنج يا ده كشته در خانواده خود داشت . در چنين شرايطی مابايد از هر باز مانده اسم زنده ها و كشته ها را برای درج در برگه آمار مي‌پرسيديم . هر بار كه ازهركس در مورد اسامی كشته هايش سوال می كرديم بغض آنها می تركيد و اشك آنها و ما جاری می شد .

مشكل ديگر اين بود كه اصلا چنين روشی برای آمار گيری بعد از زلزله  كارايی نداشت . زيرا در كوچه يا خيابانها تقريبا همه هوای همديگر را داشتند و همديگر را تاييد می كردند. به همين خاطر اگر دراين بين كسی غير ساكن و از روستاهای اطراف همان جا بود ، می توانست ادعا كند كه مثلا فلان خانه كه كاملا ويران شده مال اوست و بقيه كسانی كه در آن محل بودند نيز او را تاييد كنند . بنابراين هر چقدر هم كه ما می خواستيم دقيق باشيم  و مردم را درچنين شرايط حساسی سوال پيچ می كرديم و اين گونه به آنها بی احترامی می كرديم ، باز هم امكان تقلب به راحتی وجود داشت . اگر برنامه مدونی برای امداد رسانی و كمك رسانی به مردم در شهرهای روی خط زلزله از مدتها قبل وجود می داشت و همه چيز از قبل برنامه ريزی شده بود و نهادها و سازمانهای مشخصی برای مقابله با حوادث غير مترقبه وجود مي‌داشت كه آمادگی اين گونه موقعيتها را می داشتند ، اكنون با اين مشكل مواجه نمی شديم . از طرفی تعداد نيروی انسانی كم بود . آنقدر كه خود ما مجبور بوديم از صبح تا 12 يا 1 نيمه شب هم كار آمارگيری انجام دهيم و هم كار توزيع كالا .

مشكل ديگر آمار گيری اين بود كه خيلی از مردم كه در اثر زلزله زخمی شده بودند به بيمارستانهای كرمان و شهرهای ديگر انتقال پيدا كرده بودند . اما به علت نبود هماهنگی و برنامه ريزی بيماران و مصدومين زلزله پس از مدت كوتاهی از بيمارستان ترخيص می شدند ، ولی هيچ نهادی حتی بهزيستی آنها را تحت پوشش حمايتی خود قرار نمی داد . بهمين خاطر ما در بم با تعداد زيادی از مردمی رو به رو می شديم كه در ليست آماری ما نبودند . چون مثلا 4 يا 5 روز در بيمارستان كرمان بستری بودند و حالا آنها را به بم برگرداند . با وجودی كه مثلا يك راسته از خيابان يا كوچه هايش را پوشش داده بوديم ولی باز می ديديم ،  عده ای تازه آمدند و آتش كوچكی روشن كردند و منتظر يك چادر هستند . وقتی از آنها تحقيق مي‌كرديم متوجه می شديم مثلا عده ای حتی از بيمارستانهای تهران ترخيص شدند و بدون هيچ گونه حمايتی آنها را به بم برگرداندند . با حال بيمار و زخمهای التيام نيافته ، بايد يا پشت در های ستاد های هلال احمر يا كنار خرابه ها يا ويرانه ها منتظر گرفتن يك چادر برای داشتن يك سر پناه ، مدتها صبر كرد. حتی ما كه در آنجا بوديم نتوانستيم كاملا حال و وضعيت آنها را درك كنيم .

اغلب مسئولين هلال احمر در خود شهر بم حضور نداشتند ، بلكه در ارگ جديد كه بيست كيلومتر با خود شهر بم فاصله دارد اقامت داشتند . ارگ جديد كاملا سالم است و از خسارات زلزله شهر بم در امان مانده . داوطلبين مثل ما بايد برای گرفتن صبحانه يا نهار يا شام رقابت می كردند و مثلا بارها پيش آمد كه تعدادی از بچه ها ‍‍‍‍‍‍‍به علت اينكه در منطقه و محل تحت پوششان مشغول كمك رسانی به مردم بودند ، دير به محل قرار گاه
می رسيدند و از شام بی بهره می ماندند . غذای داوطلبين همان چيزی بود كه به مردم می داديم . تن ماهی ، كنسرو لوبيا و
  . اما آشپزخانه كميته امداد برای مسئولين و كارمندان ماموريتی- وابسته به موتلفه- غذای گرم می داد . شبها با وجود اينكه دو يا سه پتو استفاده می كرديم تا صبح در چادر می لرزيديم .

ميزان تخريب خانه های قشر مرفه شهر كمتر بود و آنها توانسته بودند بسياری از اسباب و وسايل خود را از زير آوار سالم بيرون بكشند. بنای خشتی كه اكثريت قريب به اتفاق ساختمانها ی شهر بم را تشكيل می داد  به طور صد در صد ويران شده بود و بيشترين كشته هم از همين بناها و مردم فقير شهر بود. اما بناهای اسكلت فلزی و آجری بين 50 تا 70 درصد تخريب شده بود كه البته اين نشان از غير استاندارد بودن آنهاست . اما اين ساختمانها تعداد كشته كمتری داده بودند و به علت كمتر بودن ميزان تخريب خيلی از وسايل اين خانه ها نيز سالم مانده بود . در شهر بم كلا تعداد محدود ی ساختمان دولتی از قبيل ساختمانهای نوساز ادارات مخابرات ، ساختمان جهان گردی ، ساختمانهای بانكهای نوساز ، و چند سوله ورزشی فرو نريخته بود كه آنها هم به علت نداشتن استاندارد ، ترك های جدی در بنای ساختمان داشتند . هر كس سرمايه ای و پولی بيرون از شهر بم داشت فورا كاميون و تريلی كرايه كرده و اسباب و وسايلش را بار ميزد و به كرمان يا به شهر های ديگر می رفت. اينجا حتی لودر ها هم می شد كرايه كرد . اعيان شهر لودرها را برای منازل تخريب شده خود كرايه می كردند ، حتی كارگر می گرفتند تا وسايل خود را از زير آوار بيرون بكشند . تلويزيون 24 اينچ سونی ، كامپيوتر ، كمد و مبلمان شيك ايتاليايی ، اتومبيل پژو 206 كه فقط بدنه آن آسيب ديده بود ، حتی گاوصندوق ، مقدار زيادی طلا و جواهرات و از اين قبيل جلوی چشم خود ما از زير آوار خانه های پولدارهای شهر در می آمد. آنها كه پول و سرمايه داشتند به سرعت وسايل خود را جمع می كردند و از شهر بم می رفتند . عده ای هم كه موقتا مانده بودند ، به اين علت بود كه ميخواستند وسايل گران بهای خود را از زير آوار دربياورند . اين عده حتی برای خودشان چادهای بزرگ و نوداشتند . اما اكثريت مردم بم كه از طبقه محروم و فرو دست هستند و جايی در شهر كرمان يا شهر های ديگر برای زندگی ندارند ، بايد در همان بم می ماندند ، بايد اگر چادری به آنها رسيده باشد در همان چادر های كهنه و سرد هلال احمر بخوابند . بايد درهمين شهر ويران بمانند و منتظر باشند تا شايد بخشی از اين كمك های خارجی به آنها برسد و شايد به كمك مردم دنيا روزی دوباره در يك خانه كوچك و محقر در بم زندگی كنند. گرچه بعيد به نظر می رسد با دزدی هايی كه از كمك های مردمی و خارجی شد به چنين رويائی دست پيدا كنند.

قبل از اينكه به بم سفر كنيم در تلويزيون و اخبار مدام می گفتند كه چه كمك ها كه به دست مردم بم ميرسد و مسئولين شبانه روزی كار می كنند ، لودر های جهاد سازندگی و بسيج و وزارت صنايع سه شيفته و شبانه روزی مشغول كارو آوار برداری هستند و حتی كار بازسازی  بم نيز آغاز شده . جالب بود كه اين سخنان را درست دوروز بعد از زلزله می گفتند . اما واقعيتی كه ما در بم ديديم چيز ديگری بود . شب اول ورودمان به بم وقتی حدود ساعت هشت شب ديديم لودرها در كنار خيابانها پارك شده و هيچ كاری نمی كنند و راننده ای پشت آنها نيست كمی تعجب كرديم . اما دوستان ديگر ما كه قبل از ما در بم حاضر بودند گفتند كه كاملا طبيعی است و كم كم واقعيتهای بيشتری برايتان آشكار خواهد شد . صبح روز بعد اين واقعيت برايمان آشكار تر شد . در واقع هر روز و هر شب می ديديم كه لودر ها و كاميونهای كه جلوی ستاد هلال احمر خراسان پارك شده حتی از جای خودتكان هم نمی خورند . در سطح شهر و خيابانها آن هم فقط صبحها تعدادی لودر و كاميون را ميديدم كه به كندی مشغول آوار برداری هستند . يكی ديگر از شيوه های تبليغاتی مراسم شب هفت برای قربانيان زلزله بم بود . سرتاسر شهر بم تعدادی از وانت نيسانهای نيروی مقاومت بسيج و سپاه با بلندگو در خيابانها تردد می كردند و به مردم اعلام می كردند كه قرار است مراسم شب هفت قربانيان زلزله با مداحی آهنگران و يكی دو تای ديگر از مداحان برگزار مي‌شود . در آن شرايطی كه مردم صبح تا شب به ياد نزديكانشان و به خاطر بدبختی و فلاكت گريه می كردند، برای هنرنمائی آهنگران ديگر جائی باقی نمانده بود اما مگر سيمای جمهوری اسلايم ول كن مردم بود؟ و آنها را با درد خودشان تنها می گذاشت؟

اين مجالس ترحيم غير از افسرده كردن و ناراحت تر كردن بيشتر مردم هيچ تاثيری نداشت. به جای اينكه به مردم باز مانده از زلزله بم روحيه دهند ، بيشتر، آنها را درخود و بدبختی خود غرق می كردند.

چند روز بعد از زلزله كم كم سرو كله تعدادی روحانی اعزامی از مشهد و قم با احتياط تمام در شهر پيدا شد. هنر آنها بستن چشم قربانيان بود و خواندن نماز ميت و مدح رهبر برای بازماندگان زلزله. همين روحانيون شروع كردند به اينكه زلزله هم از الطاف و بركات و آزمايشات الهی است . تلاش آنها خواباندن عصبانيت و شورش مردم بود. بسيج و سپاه و سازمان تبليغات اسلامی و كانون پرورش فكری كودكان و آموزش و پرورش ، تعداد زيادی  قران و كتابهای دعا و كتابهای آموزشهای  اسلامی بين مردم تقسيم كردند.

 

فرصتی پيش آمد تا در بيمارستان آمريكائيها و كمپ صليب سرخ هم به عنوان داوطلب كار كنيم . موارد بسياری پيش می آمد كه مي‌توانستيم بين سيستم بهداشتی ايران و كشورهای خارجی مقايسه كنيم . مصدومان و بيماران زيادی به كمپ صليب سرخ و بيمارستان آمريكائيها مراجعه می كردند . بسياری از آنها به توصيه پزشكان ايرانی به آنجا می آمدند. مثلا مصدومی بود كه براثر زلزله در سه جای پايش شكستگی داشت و بيمارستان امام كه ظاهراً بهترين و سالم ترين بيمارستان باقيمانده بم بود فقط پای او را پانسمان و باند پيچی كرده بود . ولی در بيمارستان آمريكائيها از پای او عكس راديولوژی گرفتند و پای او راگچ گرفتند .

به علت سرما و بی سرپناهی مردم بم و آلودگی محيط و بوی تعفن باقی ماند از اجساد ، بسياری از مردم دچار عفونتهای مختلف شده بودند . نبود آب كافی و سالم و كنسرو های از تاريخ مصرف گذشته نيز مردم را دچار بيماريها و عفونتهای كليوی و روده و معده كرده بود . اغلب بيماران هنگامی كه به درمانگاههای سيار هلال احمر يا دانشگاههای علوم پزشكی يا بقايای بيمارستانهای باقی مانده رجوع مي‌كردند ، به آنهادر بيشتر اوقات رسيدگی نمی شد و آنها را حتی معاينه نمی كردند . عده ای هم كه معاينه می شدند در وضعيت بسيار اورژانسی بودند كه آنهارا نيز به علت كمبود دارو و پزشك به بيمارستانهای صحرايی صليب سرخ می فرستادند .

تفاوت داروهای ساخت ايران با داروهای خارجی نيز مشهود بود . به اعتراف خيلی از دكترهای ايرانی كه در كمپ صليب سرخ مشغول به كار بودند ، داروهايی كه مثلا آمريكائيها يا فرانسوی ها يا نروژی ها به بيماران و مصدومين ميدادند بسيار اثر گذار تر از داروهای ساخت داخل بود . آنتی بيوتيك ، بروفن ، پاراسيتامول و انواع و اقسام داروهای ديگری كه توسط دكترهای خارجی و از داروخانه همان بيمارستانهای خارجی تجويز می شد ، بسيار موثر تر و بهتر از داروهای آشغال ايرانی بود . اين البته يك نظر سياسی و شخصی نيست . اين حرف به اعتراف دكترها ايرانی مستقر در بيمارستانهای خارجی بود .

 

اما توضيحاتی هم درمورد خدمات رسانی نيروهای خارجی :

بدون كوچكترين اغراق در بخش بهداشت و درمان آمريكائيها بهترين بودند . شكل و طراحی و معماری چادرهای آنها و مكان و نوع قرار گرفتن آنها ، نظم و برنامه ريزی ، تجهيزات پزشكی و مخابراتی و برخورد آنها بابيماران ، بهترين بود . تقريبا روزی دويست بيمار يا مصدوم در بيمارستان صحرايی آمريكائيها پذيرش می شدند . كاملا با حوصله و احترام به مريض ها رسيدگی می كردند . اين گروه از طرف يك سازمان غير دولتی و از بيمارستانها ی بوستون و ماساچوست آمريكا  به عنوان داوطلب به بم اعزام شده بودند . گر چه دولت آمريكا و دولت جمهوری اسلامی در ابتدا برای مناسبات پشت پرده سياسی بين خودشان ، به اين گروه داوطلب آمريكائی اجازه اقامت در بم داده بودند . اما چيزی كه كاملا مشهود بود اين بود كه اغلب كاركنان بيمارستان آمريكائی مانند ما با دولت آمريكا كاملا مخالف بودند . در بحث هايی كه مثلا بادكتر گری متخصص اطفال و استاد دانشگاه هاروارد داشتيم او نيز مانند ما به شدت با دولت مذهبی جرج دبليو بوش و كابينه نظامی بوش مخالف بود .

نكته ديگر پركاری و پر انرژی بودن آمريكاييها و كلا نيروهای خارجی بود . با وجودی كه استاندارد كاری 8 ساعت بيشتر نيست و تازه تمامی آنها به صورت داوطلب و بدون حقوق و دستمزد كار می كردند ، به علت كمبود نيرو اغلب آنها بين دوازده تا شانزده ساعت در روز  كار ميكردند . مسئله ديگر كار قشنگ گروهی بين آنها بود . اين هم از همان تفاوتهايی است كه فرد گرائی با انزوا طلبی و درون گرائی دارد . فرهنگ ايرانی و شرقی يك فرهنگ درون گراست . اما فرهنگ غربی با وجودفرد گرائی ، كارگروهی و فرهنگ جمعی بسيار قوی دارد . كليه كادر پزشكی و پرستاری و غيره آمريكائيها همگی به طرز كاملا زيبا و هماهنگی باهم كار ميكردند . كار گروهی آنها به حدی بود كه اصلا رئيس و مرئوس و رده بندی شغلی در آنجا مطرح نبود . مثلا دكتر گری متخصص اطفال و استاد دانشگاه هاروارد و يا دكتر كريس ارتوپد و استاد دانشگاه ماساچوست در كار گروهی بعضی وقتها جلوی در ورودی و فنسهای بيمارستان صحرائی می ايستادند وحتی نگهبانی هم ميدادند . گاهی حتی زباله های درون چادر را خودشان هم بيرون می بردند . اگر لازم بود حتی سر برانكاد مريض را هم می گرفتند و بيمار را حمل می كردند . هنگام جمع كردن و يا بر پا كردن چادرهای بيمارستان صحرائی يا حمل يا جابجائی وسايل ، هيچ فرقی بين دكتر و پرستار و بهيار نبود . همه كمك می كردند .

نكته ديگر همان طوركه گفته شد افتضاح بودن سيستم بهداشت و درمان ايران بود . هر روز تعداد زيادی مريض يا مصدوم به بيمارستانهای صحرائی خارجی مراجعه می كردند ، در حالی كه قبلا به درمانگاهها و بيمارستانهای سيار هلال احمر مراجعه كرده بودند . هر روز تعداد زيادی مسدوم به بيمارستان آمريكائيها مراجعه می كردند كه شكستگی داشتند ولی هيچ كس آنها را پذيرش نكرده بود و پزشكان ايرانی فقط محل شكستگی را پانسمان و باند پيچی كرده بودند . موارد ديگری همچون عفونت ريه ، گلو درد ، مسموميت ، معده درد ، عفونت روده و غيره نيز فراوان بود . همگی اين بيماران قبلا به درمانگاههای سيار ياحتی به بيمارستان امام در بم مراجعه كرده بودند ولی به هيچ عنوان درمان نشده بودند . ولی وقتی توسط پزشكان آمريكايی پذيرش می شدند ، ممكن بود حتی با وجود امكانات محدود آنها را بستری هم بكنند . مسئله جالبی كه وجود داشت ارزش جان و سلامتی انسانها برای نيروهای داوطلب خارجی بود. موارد سوختگی به خصوصی در مورد كودكان در زلزله بسيار اتفاق افتاده بود . بچه ای 7 ساله به بيمارستان آمريكائيها همراه پدرش مراجعه كرده بود . در اثر زلزله آبجوش روی صورتش برگشته بود و نصف صورت و يك چشمش را سوزانده بود . اما يك هفته بعد از زلزله به همين شكل مانده بود و بيمارستانهای ايرانی او را حتی پانسمان نكرده بودند . يا دختری كه در اثر زلزله ميله ای در چشم چپش فرو رفته بود و باعث زخمی شدن چشمش شده بود . بيمارستانها و پزشكان ايرانی فقط چشم او را پانسمان كرده بودند ، در حالی كه آن پسر بچه كه سوختگی داشت با كمك و هماهنگی آمريكائيها به بيمارستان تهران منتقل شد و آن دختر كه دچار آسيب ديدگی چشم شده بود در اتاق جراحی بيمارستان آمريكائيها مورد جراحی قرار گرفته . 3 نوزاد بودند كه هر سه مشكل تنفسی داشتند . يك از كودكان كه از زير آوار او را نجات داده بودند ، توان نفس كشيدن نداشت . دستگاه تنفسی او به طور كل از كار افتاده بود . اما پزشكان آمريكايی توانسته بودند با دستگاه مخصوصی كه پزشكان ايرانی اصلا تا به حال نديده بودند اين نوزاد 5 ماهه را زنده نگه دارند . زمانی كه قرار بود اين نوزاد را تحويل هلال احمر دهند تا به بيمارستان كرمان منتقل شود ، همگی پرسنل بيمارستان آمريكايی نگران بودند . مرتب تاكيد می كردندكه با دقت و هر 30 ثانيه ميزان تنفس و كار دستگاه توسط پزشكان ايرانی كنترل شود . يكی از مسئولين هلال احمركه قرار بود اين نوزاد را تحويل بگيرد گفت :" اين همه در زلزله مردند ، اين يكی هم روش ." تفاوت ديدگاه پزشكان خارجی با مسئولين ايرانی در اينجا بود .

آنقدر پاسداران با سر و وضع غير بهداشتی وارد بيمارستان امريكائی ها شدند تا بالاخره آنها به اين رفت و آمدها اعتراض كردند. حسن روحانی دبير شورای عالی امنيت ملی درست زمانی از بيمارستان آمريكائيها بازديد كرد كه 3 بيمار اورژانسی در بيمارستان بودند، با كلی مشاور و محافظ و خبرنگار صدا وسيما و روزنامه كه فقط مايه مزاحمت بودند . دكتر گری يكی از پزشكان آمريكايی روز يكشنبه 14 دی گفته بود كه قرار است تا سه شنبه 16 دی ماه تجهيزات پزشكی ، دارو، چادر و كلا امكانات بيشتری از آمريكا به شهر بم وارد شود . برنامه ای كه در ابتدا نيروهای آمريكايی برای كمك رسانی به بم داشتند ، حداقل 3 ماهه بود . قرار بود 16 دی ماه دستگاه MRI  و CTSCAN و تعداد زيادی پزشك متخصص و جراح و پرستار به صورت داوطلب از 16 دی وارد بم شوند، اما به علت مشكلات و حساسيتهای سياسی، داوطلبان آمريكايی را از بم اخراج كردند . در حالی كه آنها به بهترين شكلی در مدت همين يك هفته كه در بم بودند بسيار خوب وعالی كار كرده بودند . پرسنل داوطلب آمريكايی روز دوشنبه 15 دی ماه بم را ترك كردند . تمام چادرهای بيمارستان ، تجهيزات پزشكی و هر چه امكانات با خود آورده بودند را همانجا در بم گذاشتند و تحويل بيمارستان صليب سرخ مستقر در بم دادند .

حضور نيروهای اطلاعاتی و رفت و آمدشان به بيمارستان آمريكائيها در روز های آخر كلافه كننده شده بود. هر گروه مواظب گروه ديگر بود كه نكند يواشكی مذاكره كند.

اين حساسيت درمورد نروژی ها يا فرانسويها ، آلمانيها و ديگر نيروهای خارجی نيز پيش آمده بود اما نه مانند امريكائی ها.

دكتر مايكل يكی از مسئولين كمپ  بيمارستان نروژی به طور سر بسته و خصوصی به مشكلات سياسی به وجود آمده در مورد خودشان از طرف مقامات ايران اشاره كرد . طی جلسه ای كه پزشكان فنلاندی و نروژی و همچنين پزشكان فرانسوی و آلمانی داشتند به مشكلات سياسی پيش آمده از طرف دولت ايران برای آنها اشاره شد و همچنين از عدم همكاری هلال احمر شكايت شد . طی برنامه ای كه صليب سرخ برای شهر بم داشت، آنها می توانستند حد اقل يكسال در بم بمانند . البته به شرط اينكه پاپيچ آنها نشود و برای آنها مشكل يا منع قانونی ايجاد نكنند .

 

نيروهای داوطلب

داوطلبان به بهترين شكل و با احترام به مردم بم امداد رسانی و كمك رسانی می كردند . در تمام مدتی كه ما در بم بوديم تقريبا هيچ شبی خواب درست نداشتيم . يا با وانت در شهر و منطقه تحت پوشش خراسان می گشتيم و به مردم لباس و قند و چايی و كنسرو و غيره می داديم . يا بايد شبها درهمان ستاد خود مان نگهبانی ميداديم . امنيت آنقدر افتضاح بود كه حتی با وجود نيروی انتظامی از انبار ستاد هلال احمر دزدی می شد . مورد جالبی كه پيش آمد اين بود كه عده ای با لباس نيروی انتظامی و بيسيم و اسلحه و وانت نيروی انتظامی به مدت 3 روز مثلا  از ستاد خراسان محافظت می كردند . بعد روز سوم معلوم شد كه همه اينها قاچاقچی و دزد هستند و اصلا اهل بم نيستند . حال فكرش را بكنيد كه تا چه حد نيروی انتظامی می تواند بی در و پيكر باشد كه يك عده بتوانند به عنوان نيروی انتظامی با اتومبيل و بيسيم واسلحه و لباس 3 روز انبار ستاد را خالی كنند. از اين رو بچه های داوطلب خود نگهبانی و محافظت از ستاد را به عهده گرفته بودند .

درمورد كادرها و پرسنلی كه به صورت ماموريت از طرف هلال احمر يا دانشگاههای علوم پزشكی يا شهرداری يا استانداری و غيره آمده بودند وضعيت افتضاح بود . پزشكان و نيروهای ماموريتی كه به بم اعزام شده بودند ، معمولا از زير كار در می رفتند . دو ساعت اول صبح مثلا بين ساعت 9 تا 11 صبح همه پزشكان و پرستاران ايرانی در كمپ و بيمارستانهای صحرايی حضور داشتند . در اين ساعات حتی تعداد پزشكان و مترجمان و پرستاران دو برابر تعداد بيماران بود . اما بعد از اين دو ساعت تقريبا كمپها خالی از نيروهای ايرانی ميشد. پزشكان خارجی مرتب از اين مسئله گله می كردند كه با وجود اينكه اينها حقوق می گيرند و ماموريتی به اينجا آمدند اصلا كار نمی كنند.

در تمامی كمپهای صليب سرخ و بيمارستانهای خارجی تنها چيزی كه مشهود بود كار مداوم نيروهای داوطلب خارجی و داوطلبان ايرانی بود. اگر امروز هلال احمر كمی آبرو برايش مانده و مردم بم از هلال احمر تشكر می كنند ، فقط به خاطر كار و تلاش بشر دوستانه بچه های داوطلب است . گرچه منتی هم سر مردم بم نيست . حتی بچه های داوطلب هم هر كاری كرده باشند برای مردم كم است .

اما كمك رسانی نيروهای كادری هم كاملا بانيروهای داوطلب فرق داشت . آنها جوری به مردم كمك رسانی ميكردند كه انگار مردم چيزی هم به آنها بدهكارند . انگار كه به مردم صدقه ميدهند .

از بالای وانت يا كاميون حامل كالا ، كنسروهای تن ماهی و لوبيا را پرت می كردند . انگار كه جلوی سگ ولگرد يك تكه گوشت ميانداختند . اين برخوردی بود كه هم سپاه و بسيج و هم نيروهای ماموريتی هلال احمر يا مردم داشتند.

اما پيدا كردن و نجات دادن زنده ها از زير آوار نيز تفاوت نيروهای داوطلب و مردمی را با ارتش و سپاه و بسيج و نيروهای ماموريتی هلال احمر آشكار كرد. شايد بتوان گفت كه تقريبا افراد سپاه و بسيج كاری برای نجات زنده ها از زير آوار نكردند . اغلب مردم در هر محل كه حدس می زدند كسی در جايی زنده است ، آن منطقه يا آوار را با بيل ياحتی دست جابجا می كردند وزنده ها را از زير آوار نجات می دادند . سگهای زنده ياب سوئيسی و آلمانی و ايتاليايی نيز تعداد زيادی زنده را توانستند رد يابی كنند و به كمك نيروهای داوطلب خارجی و داوطلبان هلال احمر آنها را از زير آوار بيرون كشيدند .

بسيار آشكار و عيان بود كه كمكهای مردمی و خارجی سر از بازار سياه و فروش به كشورهای آسيای ميانه در خواهد آورد . اگر در شهر بم بگرديد حتی يك قوطی كنسرو خارجی يا پتوی خارجی يا چادر خارجی يا لوازم بهداشتی و هر چيز خارجی ديگری را نمی توانيد پيدا كنيد . مردم بم به ما اعتراض می كردند كه "‍‍ پس كمك های خارجی؟". البته گاه در ساك و چمدان بعضی از مسئولين رده پايين تعداد كمی كنسرو ياغذای آماده يا شكلات آمريكايی يا فرانسوی يا روسی ديديم . انبارهای پر هلال احمر منتظر تريليهايی بود كه كالاها و كمك های مردمی را به افغانستان و پاكستان و تركمنستان و تاجيكستان و غيره صادر كند.

  
 
                      بازگشت به صفحه اول
Internet
Explorer 5

 

ی