|
اين صحنه را در بچگی همه كمابيش
ديده اند، اما به روايت های
مختلف. خواهرم قهر كرده بود و در
اعتصاب غذا به سر می برد با برادر
كوچكم گويا دعوا كرده بود.
حكم پدر و تحبيب مادر نتيجه نداده بود
كه مادر بزرگ وارد صحنه شد. می
دانست كه او از
دست برادرش در قهرست، پس يواشكی
به او گفت هيچ می دانی آن كه
قهر كرده ای چقدر از قهر تو خوش
حال است. خواهرم در همان قهر كه بود
سری بلند كرد و لبخند رضايت را در
كنج لب برادر ديد. در حالی كه او
می خواست با اعتصاب غذا سيستم را
متوجه بی عدالتی و تبعيض كند
در عين حال دلش نمی خواست رضايت
دشمن هم حاصل شود. حالا نكند حكايت
ماست
من هم مانند عمده ای از مردم ايران
در انتخابات شركت نمی كردم تا
انتخابات مجلس پنجم. به دنبال آن
بود كه دوم خرداد رسيد.
بعد از اين كه دولت خاتمی در اولين
سال كار خود با مزاحمت های
مجلسی روبرو شود كه اكثريت آن را
محافظه كاران در دست داشتند، احساس
پشيمانی كرديم و به ياد آورديم
كه سعيد حجاريان و بعضی مانند او
در فهرست نامزدهای انتخابات
مجلس پنجم بودند اما به مجلس راهشان
نداديم تا دولت
منتخب را ياری رسانند.
بعد از دوم
خرداد در انتخابات مجلس ششم با
شوری بسيار شركت كردم و كرديم.
اما دو سالی نگذشته با مقاومت
سرسختانه ای كه اقتدارگرايان در
مقابل مجلس و دولت در پيش گرفتند،
مردم را نظری ديگر پيش آمد.
باز من كه در آن زمان ديگر در كشور
نبودم نوشتم كه اگر بودم در
انتخابات شوراها شركت می كردم.
نظری كه پذيرفته نيفتاد تا به
اين جا رسيده ايم كه امروز.
چه دشوارست امروز غلبه كردن بر حس
بدبينی و ياس و به عقل و منطق و
آمار رجوع كردن و راه درست را يافتن.
و اين همان كاری است كه سعی
می كنم انجام دهم.
دشوارتر خواهد بود وقتی از زمره
بی حوصلگان نباشی و خود را به
عقل خود متعهد ببينی و نخواهی
كه بر موج های مدروز سوار شوی
و بخواهی زهر خند را هم به گوشه
لب دشمن ببينی . اين حالی است
كه دارم و در لابلای خبرها و
نظرها دنبال سياستی می گردم
كه خودم، دست كم خودم را راضی كند
و ارزش رای و نظر خود را در آن
دانسته باشم و از تجربه هايم هم
فاصله نگيرم. از همين رو در حالی
كه آسان تر كار در اين زمان سكوت است
و نخريدن طعنه ها، ولی به توصيه
دوستان و بچه هائی كه برای آن
ها قلم می زنم اولين برداشت خود
را می نويسم. تن رها كن از برای
تيرهای سهمگين. دل قوی می
دار كاين كار دل است.
با نام نويسی گروهی از چهره
های هوادار اصلاحات كه در فساد و
ماجراهای دو دهه اخير سهمی
نداشته اند كه سهل است، سال ها را به
خاطر دفاع از حقوق مردم در زندان
گذرانده اند، كار مردمی كه بايد
اسفند ماه به پای صندوق های
رای بروند دشوارتر از هميشه شد.
به همين خاطر، به باور من هواداران
آزادی و دموكراسی در كشور
بايد به سرعت در صدد آن باشند كه به
اتفاق نظری با اكثريت مردم دست
يابند وگرنه خوف آن وجود دارد كه با
پراكندگی نظرها روزهای سخت
تری برای همه آزادی خواهان
در پيش باشد.
اين نظر من است و برای كسانی
نوشتم كه مدام می پرسند كه نظرت
درباره انتخابات آينده چيست. رسيدن
به اتحادی نسبی، هر چه كه باشد
- تحريم و يا شركت در انتخابات - از
هر كار واجب ترست. به ويژه در
حالی كه مخالفان آزادی و
دموكراسی ايران از هميشه مسنجم
تر و به سامان تر به ميدان آمده اند
و قصد آن دارند كه شرايط را به قبل
از دوم خرداد برگرداندند و اين را
صريح می گويند.
به طور خلاصه اگر راهی وجود داشت
كه اكثريت مردم – مثلا هفتاد در صد
– به صورت تحريم انتخابات
نارضايتی خود را از وضعيت موجود
اعلام كنند، البته كه بهترين راه
همين بود. اما چنين راهی باز نيست
و بايد هر تصميم با توجه به اين
واقعيت گرفته شود.
به باور من كسانی كه از ماه ها پيش
تصميم خود را برای تحريم
انتخابات گرفته اند، درست است كه
نظربه حقوق مردم دارند، درست است كه
در پی آنند كه مردم به حقوق و
آزادی های مطلوب برسند و آلت
دست شش نفر كه برای آن ها تعيين
تكليف می كنند نشوند، حتی
شايد درست باشد كه نمی خواهند
رايشان چنان كه در انتخابات گذشته
معمول بوده است وسيله تبليغاتی
كسانی شود كه از آن بهره می
گيرند تا نشان دهند كه به حق هستند و
بر مردم تكيه دارند، ولی از اين
واقعيت غافل آمده اند كه سياست
ورزی بر مبنای واقعيت ها معنا
دارد وگرنه تبديل به نظريه
پردازی های فلسفی می شود
كه دست كم در كوتاه مدت اثری در
زندگی مردم نخواهد داشت، گرچه
امری لازم است.
اگر شما با اين واقعيت روبرو باشيد –
كه به باورم تا اندازه زيادی
روبرو هستيم – كه به هر حال حدود
چهل درصد مردم در انتخابات شركت
می كنند، آن وقت است كه بايد هر
طرح و نظری را با توجه به اين رقم
مطرح كرد و گرنه كسانی كه در داخل
ايران مبارزه دشوار برای
اصلاحات را پيش می برند خود از دو
سال پيش نظريه خروج از حاكميت و رها
كردن كار به دست داوطلبانش را در سر
داشتند، عنايت به واقعيت ها بود كه
آنان را به تجديد نظری همراه با
تاسف واداشت. در تصميم تازه آن ها هم
ظرفيت جامعه و هم توان رقيب در نظر
آمد. نه در سياست كه در زندگی هم
همواره رسيدن به صد در صد خواست
های آدمی مهيا نيست و ناگزير
بايد به قدر مقدور كفايت كرد.
آمار به ما سخن های دقيق و علمی
می گويد. در انتخابات مجلس اول كه
در اوج روزهای شور انقلابی
برگزارشد، نه نظارت شورای
نگهبان وجود داشت، نه صحنه در
انحصار يك گروه بود، بلكه كسانی
از نحله های مختلف فكری –
البته از ميان آن ها كه قانون
اساسی جمهوری اسلامی را
پذيرفته بودند – نامزد شده بودند
از 20 ميليون نفر واجد شرايط رای
دادن بيش از ده ميليون، يعنی
حدود 52 در صد شركت كردند، اين رقم در
انتخابات مجلس دوم – كه 24 ميليون
نفر واجد شرايط بودند – به پانزده و
نيم ميليون نفر رسيد كه حدود 64 در صد
واجدين شرايط بود، در انتخابات
مجلس سوم از 27 ميليون نفر واجد
شرايط حدود هفده ميليون كه می شد
نزديك شصت در صد شركت كردند، در
مجلس چهارم نزديك 58 در صد واجدين
شرايط رای شركت كردند – حدود
هيجده ميليون نفر - و در رای
گيری برای مجلس پنجم تعداد
شركت كننده ها به نزديك 25 ميليون
نفر رسيد كه حدود 71 در صد مردم واجد
شرايط رای بودند كه نسبتی فوق
العاده از مشاركت عمومی را نشان
می داد كه در بسياری از
كشورهای جهان يگانه است، ولی
در مجلس ششم از 38 ميليون واجد شرايط
حدود 26 ميليون نفر شركت كردند كه
بيش از 67 در صد بودند و يادتان باشد
اين همان مجلسی بود كه بعد از
انتخابات دوم خرداد شكل می گرفت
و فضا چنان بود كه تصور می رفت با
به دست آوردن اكثريت كرسی ها
ديگر اصلاحات غمی نخواهد داشت؛
وقتی دولت را هم در دست دارد و
موج های شادمانی همه كشور را
در بر گرفته بود. مردم می خواستند
روی بعضی را كم كنند و می
خواستند نارضايتی خود را نشان
همگان دهند، مهم نيست كه توانستيم
يا نه، مقصود همين بود . آرزوها و
دلخوشی ها انگيزه ساخته بود،
بسياری برای نخستين بار در
انتخابات شركت كردند با اين همه
درصد به انتخابات مجلس پنجم نرسيد،
اين علامت مهمی است كه نبايد از
يادها برود و در تحليل ها از نظر دور
بماند.. حال سئوال اين است كه از 45
ميليون واجدين شرايط اگر به اندازه
انتخابات مجلس اول هم مردم شركت
كنند يعنی 52 در صد، آيا اتفاق
مهمی خواهد افتاد. موافقان تحريم
می گويند آری مشروعيت نظام
زير سئوال خواهد رفت. می پرسم
واقعا چنين نتيجه ای از آن آمار
به دست خواهد آمد.
نكته ديگری را هم در نظر داشته
باشيد. در انتخابات شوراها كه اين
همه از آن به عنوان درسی عبرت
آموز به نظام ياد می شود و همه جا
به عنوان نشانه تحريم انتخابات
توسط اكثريت مردم خوانده می شود
و مبنای تحليل هائی است كه
تحريم را توصيه می كنند باز
ميزان مشاركت عمومی از ميزان
مشاركت در انتخابات رياست
جمهوری آمريكا بيشتر بود. آن هم
نه انتخابات اخير بلكه همه
انتخابات گذشته هم. با آن ها كه
می گويند اين آمار با آمار
انتخابات در دموكراسی ها قابل
مقايسه نيست همرايم. البته كه چنين
است اما در وقت گفتگو و مقايسه آن
تفاوت به حساب نمی آيد و اگر قرار
است حكومتی در نظام بين
المللی تضعيف شود و بلرزد با
داشتن آرای چهل درصد مردم اين
اتفاق نمی افتد.
يادمان باشد كه سخن از انتخابات است و
به راهكارهای ديگر مانند اعتراض
عمومی و اعتصاب و انقلاب های
مخملی و مانند آن كه نمونه اش در
بيست سال اخير بسيار بوده مربوط
نيست و اگر كسی بگويد كه از نتيجه
انتخابات می توان راه های
ديگر را كوتاه يا بلند كرد، پاسخ
بدهيد آری ولی انتخاباتی
مانند صد در صد صدام است كه ديگران
را نه تنها از حمله نظامی منصرف
نمی كند كه از قضا تشويقشان هم
می كند كه كرد. اين ها همه از
تجربه و نمونه و شرايط ايران امروز
به دور است.
با عنايت به همه اين ها به نظرم بايد
ظرافت و دقت بيشتری به كار آورد و
ديد كه اگر در انتخاباتی كه چهل
در صد مردم در آن شركت كنند محافظه
كاران اكثريت را به دست آورند – كه
خواهند آورد – در آن صورت چه می
بازيم و چه می بريم.
مجلسی كه محافظه كاران آقای
عسگراولادی را نه آنچنان كه گفته
اند رييس بلكه نايب رييس خواهند كرد
آيا گامی به سوی بهتر شدن
برمی دارد يا برعكس. بدون شك آن
طور كه بعضی تصور كرده اند با
برنده شدن محافظه كاران در
انتخابات مملكت طالبانی نخواهد
شد كه ايران جای اين شوخی ها
نيست و جهان هم به چنين احتمال مجال
نمی دهد، بلكه ماجرای شورا و
شهرداری تهران تكرار می شود و
مجلس از صحنه چنان خارج می شود كه
شورای شهرهای بزرگ شده اند و
از آن صدائی برنخواهد خواست
وقتی كه به استاد دانشگاهی
حكم اعدام می دهند و كسی را در
زندان تنهائی می كشند و بی
صدا دفن می كنند، روزنامه ها را
می بندند و به دانشجوها سخت می
گيرند و خبر اين همه به دنيا نخواهد
رسيد. كميسيون اصل نود به همان جا
خواهد رفت كه ...و
به باورم از همه اين ها مهم تر آنجاست
كه جناح محافظه كار اين بار با گردن
افراخته و انتخاب شده توسط مردم در
فضائی بازتر از پيش، حق خواهد
داشت بگويد – چنان كه هم الان هم
می گويد – كه مردم ايران خواستار
لقمه ای نان هستند و لانه ای
كه در آن سر به زمين بگذارند و غم
آزادی و دموكراسی شان نيست.
اين ها تجملات است و از باب تفنن كه
مشتی روزنامه نگار و نظريه پرداز
غربزده مدتی بر سر زبان ها
انداختند. راه همان است كه در هجده
سال اول تاسيس جمهوری اسلامی
رفتيم.
معمولا در برابر استدلال های اين
چنين كه آوردم جوابی كه موافقان
بی ترديد تحريم می دهند اين
است كه شرايط جهانی به گونه ای
است كه فشارها افزون خواهد شد و
حكومت در برابر فشار جهانی
نمی تواند مانند سال های شصت
باشد و بماند. اين سخن غلطی نيست
گرچه به بحث انتخابات ربط وسيع
ندارد. اين كه حكومت در برابر
فشارهای بين المللی چه خواهد
كرد كاری است كه خوب می دانند
و به موقع نرمش نشان می دهند و هر
وقت احساس خطر كنند سر خود را می
دزدند و چون مبنايشان و اولويتشان
بر حفظ نظام است در آن كار كوتاهی
نمی كنند و اين داستانی مربوط
به حكومت ها و دولت ها و گفتگوهای
پنهان آن هاست. سهم ما كه رعيتيم چه
خواهد شد. من به دنبال پاسخی به
اين سئوال می گردم.
اين همه نگفتم تا بگويم كه بايد در
انتخابات هر اتفاقی هم كه بيفتد
شركت كنيم كه اين از عقل به دورست،
بلكه گفتم تا نشان دهم كه هنوز
زود است برای تصميم گيری به
شركت كردن و يا تحريم انتخابات.
به باور من بايد در روزهای آينده
نخوابيم و صحنه را بپائيم. هيجان
زده شعارهائی كه از صدا و سيما
پخش می شود نشويم و هم
شعارهائی كه گاه مد روز می شود.
به زيركی و ظراقت راه كارهای
تازه بيابيم كه ممكن است به
شيرينی لحظاتی باشد كه در
تاريخ ما كم نبوده اند و مخالفان
آزادی و بی اعتنايان به حقوق
مردم را كلافه و گيج می كند. باز
هم بايد سخن بگوئيم.
|