ايران

پيك

                         

مصاحبه روزنامه شرق با غلامحسين صالحيار،

كه درزمان حيات او منتشر نشد

خاطرات صالحيار

از آن سالهای پس از كودتا

 

 

روزنامه شرق، دو هفته پس از درگذشت شادروان غلامحسين صالحيار روزنامه نگار با سابقه ايران، متن مصاحبه ای را از وی منتشر ساخت كه مدتی پيش از درگذشت وی با او انجام شده است.

صالحيار دراين مصاحبه مسائلی را مطرح می كند كه می تواند مكمل مصاحبه ای باشد كه در سال 1376 سيدابراهيم نبوی با وی انجام داده بود. آن مصاحبه بصورت خلاصه در پيك نت (هفته گذشته) منتشر شد. اينكه مصاحبه شرق با غلامحسين صالحيار را همراه با توضيحی، بصورت ضميمه اين مصاحبه می خوانيد:

از كجا به كجا رسيديد؟

صالحيار- پيش از بيست و هشتم مرداد ۳۲ در تئاتر كار می كردم. آن موقع دانشجو هم بودم. كودتا كه شد رفتم نظام وظيفه و وقتی برگشتم ديگر می ترسيدم به تئاتر برگردم.
آن موقع ها برو بروی جريان چپ بود و من هم عضو شاخه جوانان حزب توده(ايران) بودم. استالين مرده بود و ما تئاترها را به احترام او يك شب تعطيل كرديم. كودتا كه شد و آن جريانات كه پيش آمد ديگر حتی می ترسيدم پايم را توی خيابان لاله زار بگذارم.
روزنامه اطلاعات (تازه) يك دوره كلاس روزنامه  نگاری گذاشته بود. رفتم و توی كلاس ها ثبت نام كردم. البته در دوران دبستان و دبيرستان و بعد هم در سال های تئاتر فعاليت هايی در اين زمينه داشتم، ولی به هر حال رفتم و اسم نوشتم. عده ای از روزنامه نگاران و استادان دانشگاه در آنجا درس می دادند. يكی از استادهای من كه اسمش آقای تورج بود، دو، سه هفته بعد از اينكه من در كلاس ها شركت كردم، مرا كنار كشيد و از سابقه من پرسيد. بعد هم گفت: می آيی توی سرويس خارجی اطلاعات كار كني؟ گفتم: آخر كلاس ها را تمام نكرده ام. گفت: روزنامه نويسی احتياجی به كلاس ندارد،
روزنامه نويسی بايد توی خون آدم باشد. تو استعدادش را داری.

- از كجا فهميده بود شما استعداد روزنامه نگاری داريد؟

توی كلاس خيلی سئوال می كردم و او جواب می داد. خلاصه گفت فردا بيا. فردا رفتم سرويس خارجی اطلاعات. به من گفت بلدی ترجمه كني؟

من توی خدمت نظام مترجم مستشار لشگر بودم و يك خرده انگليسی بلد بودم ولی نه به اندازه  ای كه برای ترجمه متون خارجی مناسب باشد. خيلی ترسيدم. گفت يه ترجمه واسه من بكن. روزنامه تايمز را برداشت و يك مقاله را انتخاب كرد. گفت اين را ترجمه كن، يك ديكشنری هم داد كه اگر مشكل داشتم به آن مراجعه كنم. حالا فكر می كنی متن چی بود؟
نطق نخست وزير درباره نفت ايران بود. من نطق را شب پيش از راديو شنيده بودم، توی روزنامه اطلاعات هم خوانده بودم. برداشتم هر چه را توی حافظه داشتم، عين برق نوشتم. آقای تورج يك نگاهی كرد و گفت: آفرين چه زود ترجمه كردی، تازه ديكشنری هم لازمت نشد. پس، از امشب، از ساعت ۲ تا هشت صبح بيا سرويس خارجی و ترجمه كن!

- رنگتان نپريد؟

نپريد؟! از ترس داشتم می مردم. هر چه گفتم آقا من هنوز كلاس را تمام نكرده ام، گواهی نگرفته ام، قبول نكرد. گفت بايد بيايی. خلاصه مشغول به كار شدم. آقای بهارلو هم شب ها در آنجا كار می كرد و مترجم فرانسه بود. او به من خيلی چيزها ياد داد.
- چند سالش بود؟

حدود پنجاه سال.

- و شما چند ساله بوديد؟

بيست و دو سه ساله... خلاصه هيچی، كار ما گرفت. يك هفته نگذشت يك روز تورج آمد و نامه ای به زبان انگليسی كه برايش آمده بود به من نشان داد و گفت ترجمه كن ببينم چه نوشته.

- مگر خودش زبان نمی دانست؟

آن موقع فقط فرانسه می دانست. ولی بعداً انگليسی هم ياد گرفت.

- توی نامه چه نوشته شده بود؟

دعوتش كرده بودند به المپيك ملبورن. گفت: می روم، ولی آيا تو حاضری در نبود من سرويس خارجی را اداره كني؟ گفتم: باباجان، من اين آقايان را نمی شناسم، هر كدام دو سه برابر من سن دارند، همه مديركل بوده اند، من چطور با اينها كنار بيايم؟ تورج گفت كه اينها هيچكدام عرضه اين كار را ندارند. خلاصه دو هفته رفت ملبورن، دو هفته هم رفت اروپا و سرويس خارجی افتاد گردن من.

من تصور می كنم روزنامه نگاری يك امر ژنتيك است. درست است كه روزنامه نويسی حرفه ای به معلومات كلی نياز دارد ولی اصلش ژنتيك است. يعنی بايد در خونت استعداد خبری وجود داشته باشد.

من سال های زيادی را طی كرده بودم، در تئاتر، در حزب و... من دبستان را در ده سالگی تمام كردم. كودكستان «مادام برسابه» می رفتم كه اولين كودكستان ايران بود. آنجا باسواد شدم و شروع كردم به كتاب خواندن. پنج سالگی بينوايان ويكتورهوگو را تمام كردم. قبل از جنگ جهانی كه هنوز دبيرستان هم نمی رفتم، نبرد من هيتلر را خواندم.

- وقتی نبردمن هيتلر را خوانديد، چه حسی پيدا كرديد؟

صالحيار- فاشيست شدم و حسابی طرفدار هيتلر! اما بعد كه با تفكر چپ آشنا شدم و به حزب توده راه پيدا كردم از اين علاقه كم شد.

- خيلی از متفكران در آن دوره جذب حزب می شدند. آيا پيوستن به حزب در آن سال ها يك نوع ادای روشنفكرانه نبود؟

نه... من اصلاً نمی فهمم روشنفكری يعنی چه!

- چرا حزب توده اين قدر عضو و سمپات داشت؟

صالحيار- مردم از يك دوره بيست ساله ديكتاتوری رضاشاه عبور كرده بودند و می خواستند فعاليت سياسی كنند. حزب توده تنها حزب منسجم در آن مقطع بود. پس خيلی ها جذب آن می شدند.

- تا چه زمانی در حزب مانديد؟

صالحيار- تا سال ۱۳۳۲.

- چرا فكر می كنيد روزنامه های ما حرفه ای نيستند؟

صالحيار- روزنامه وسيله ای است كه بايد نياز مردم را برطرف كند. حالا اين نياز يك وقت می تواند كاملاً سياسی باشد، يك وقت اقتصادی. يادم می آيد اواخر ۵۶ وقتی كه جامعه آرام آرام سياسی می شد، اطلاعات را به سوی سياست بردم. برای اينكه می دانستم تمام مردم در اين انقلاب شريك هستند و توانستم تيراژ روزنامه را به يك ميليون برسانم كه در تاريخ مطبوعات ايران بی سابقه بود. به نظر من روزنامه های ما الان فقط تمايلات سياسی دو جناح متقابل را منعكس می كنند.

- يعنی فكر می كنيد روزنامه های ما به نوعی حزب هستند؟

صالحيار- تقريباً... چون حزب واقعی نداريم، بعضی از روزنامه ها ادای حزب ها را در می آورند. در صورتی كه روزنامه بايد جوابگوی نيازهای مردم باشد.


- و اين نيازها چيست؟

صالحيار- همه چيز هست. شما وقتی يك روزنامه می خريد و به خانه می بريد با آدم های مختلفی روبه رو هستيد. از مادر، پدرتان گرفته تا بچه تان. هر كدام از اين ها صفحه مخصوص به خودش را می خواهد. يك زن صفحه ای را می خواهد كه يك مرد نمی پسندد. آن موقع ها گاهی می ديدی مثلاً تخم مرغ گران می شد و ما تيتر يك را به اين مسئله اختصاص می داديم.

- و لابد عكس تخم مرغ را هم می زديد.

صالحيار- بله می زديم... يك روز تيتر اول را به محمدعلی كلی اختصاص دادم. او خيلی بين مردم محبوبيت داشت. روزی كه ارنست همينگوی مرد، من تيتر زدم: «ارنست همينگوی خودكشی كرد.» آقای مسعودی كه صاحب روزنامه بود آمد پيش من و گفت: «اين ارنست «همين گو» چه كسی بود كه شما تيتر يك را به او داده ايد؟!»من گفتم نويسنده پرطرفدار بود. همه او را می شناختند. «همين گو» هم نبود. همينگوی بود!

ما نگاه می كرديم ببينيم مردم چه چيزی دوست دارند و نيازشان چيست و بعد آن را تيتر می زديم. اين كار برای افزايش تيراژ لازم است. وقتی هم كه تيراژ بالا برود، آگهی می آورد. آگهی كه بالاتر رفت روزنامه وضعش بهتر می شود و می تواند مستقل تر عمل كند.

- پس به نظر شما يكی از ملاك های يك روزنامه حرفه ای اين است كه خرج خودش را خودش در بياورد.

صالحيار- اصلاً «بايد» همين طور باشد. روزنامه ای كه به خرج دولت دربيايد، ديگر مستقل نيست، نوكر دولت است.

- در سال های تصدی شما بر روزنامه اطلاعات، مگر دولت های وقت به روزنامه  كمك نمی كردند؟

صالحيار- اصلاً. كيهان، ا طلاعات و آيندگان از كمك های دولت استفاده می كردند ولی نه به اين معنا كه دولت مخارجشان را بدهد و مثلاً با پول دولت كاغذ بخرند.

 

- چطور به سردبيری رسيد؟


صالحيار- اين هم يك اتفاق بود. همان طور كه تورج در عرض يك هفته فهميد من می توانم سرويس خارجی را اداره كنم، عباس مسعودی هم پس از نه سال به اين نتيجه رسيد كه من می توانم سردبير باشم. سردبير روزنامه مهندس كردبچه بود كه خونريزی معده كرد و افتاد. مسعودی هم به من گفت از امروز علاوه بر بخش خارجی، بخش داخلی هم با توست و اين طوری شدم سردبير اطلاعات. اين دوران دوسال طول كشيد تا از سردبيری كناره گرفتم.
- چرا؟

صالحيار- حرفم شد و عذرم را خواستند.

- سر چي؟

صالحيار- من مسائلی را در روزنامه مطرح می كردم كه به مذاق مدير مسئول كه يك سناتور مجلس سنا بود، چندان خوش نمی آمد. اين مشكل بعدها در روزنامه آيندگان هم به وجود آمد. من نامه ای را چاپ كردم كه به شدت به ضرر شهربانی بود. رئيس شهربانی، محرمعلی خان را فرستاد كه مرا ببرند.


- نامه چی بود؟


صالحيار- نامه چند تا زن تهرانی بود كه اعتراض كرده بودند چرا شهربانی كافه ها را بعد از ساعت ۱۲ تعطيل نمی كند. آنها معترض بودند كه شوهرانشان تا نزديك صبح در كافه ها هستند و تازه وقتی هم به خانه می آيند، مست و لايعقل اند.
- نگه تان هم داشتند؟

صالحيار- چند ساعتی. نخست وزير برايشان توضيح داد كه دستگيری يك سردبير وجهه بين المللی خوبی برای رژيم ندارد. آنها هم مرا آزاد كردند.

همان سال ها مديرعامل سازمان با من تماس گرفت و گفت ما نمی خواهيم منبع خبرمان، خبرگزاری پارس باشد. دوست داريم خودمان واحد جداگانه ای داشته باشيم. من گفتم: كار من مطبوعات است نه تلويزيون گفتند تو را می فرستيم فرانسه و انگلستان كه دوره  ببينی. قبول كردم و رفتم. بعد از اين دوران بود كه سيستم خبر تلويزيون هم تغيير كرد. تا پيش از آن خبرها فقط محدود می شد به اينكه شاه چه كرد و ملكه كجا رفت. اما بعد از آن خبر ها براساس نياز مردم تعيين می شد. آنجا هم برايم سوسه آمدند و اين سوسه ها باعث شد از آنجا هم به نوعی عذرم را بخواهند.

ماموران امنيتی اذيت می كردند. مثلاً در مجلس نطقی انجام شده بود كه جنبه های مذهبی داشت. من اين نطق را پخش كردم. ساواك آن قدر برآشفت كه هويدا خودش زنگ زد به مدير عامل و از او گله كرد.

- اگر اشتباه نكنم شما يك بار ديگر به سردبيری «اطلاعات» رسيديد، درست است؟

صالحيار- بله. سال ۱۳۵۸ _ ۱۳۵۶ . زمستان ۵۶ تيراژ روزنامه اطلاعات به شدت پايين آمده بود. مدير مسئول وقت روزنامه مرا خواست و گفت سردبيری روزنامه را قبول كن. پرسيدم چرا؟ گفت: چون تيراژ ما در مقابل تيراژ كيهان سقوط كرده.

- تيراژ كيهان و اطلاعات چقدر بود؟

كيهان سيصد هزار تا تيراژ داشت. تيراژ اطلاعات هشتاد هزار تا بود، تازه با سی درصد برگشتی.

- علت اين اختلاف چه بود؟

صالحيار- كيهان خيلی سياسی تر بود و مردم در آن فضايی كه روز به روز ملتهب تر می شد به سياست رغبت بيشتری نشان می دادند.


- با آمدن شما اين اختلاف كمتر شد؟


صالحيار- بله روز به روز كمتر شد.


- مگر شما چه كرديد؟


صالحيار- من هم به فضای سياسی پرداختم.


- ممكن است مشخص تر بگوييد؟


صالحيار- بله مثلاً يادم می آيد در مقاله ای به انتقاد شديد از تلويزيون پرداختم كه واكنش تند تلويزيون را هم به دنبال داشت، تا جايی كه آنها فكر می كردند اطلاعات به دست چريك ها افتاده است. يا برای اولين بار يك عكس را در صفحه يك، شش ستونی كار كردم...
- آن عكس چه بود؟

صالحيار- عكس يك طلبه جوان در يك درگيری شهری بود كه دست هايش را بلند كرده بود و فرياد می زد و مردم را به انقلاب تحريك می كرد.

- آن نامه معروف(عليه آيت الله خمينی و اينكه جد او يك هندی است!) هم در زمان سردبيری شما به چاپ رسيد؟

صالحيار- كدام نامه؟


- همان نامه توهين آميز كه عليه امام (ره) با امضای احمد رشيدی مطلق به چاپ رسيد.

صالحيار- نه، آن نامه قبل از اين بود كه من دعوت به كار شوم. اتفاقاً يكی از دلايل از دست رفتن محبوبيت اطلاعات هم همان نامه بود.


- مهم ترين تيترهايی كه در آن دوران زديد چه بود؟

صالحيار- دو تا از تيتر های من در تاريخ روزنامه نگاری ايران بسيار تاثير گذار بود. يكی تيتر روزی كه شاه از ايران رفت و ديگری روز ورود امام. يعنی دو تيتر معروف «شاه رفت» و «امام آمد». دركنار اين تيتر ها دو تا عكس هم گذاشتم. يعنی عكس شاه و شهبانو را از پشت سر گذاشتم كه داشتند از پله ها بالا می رفتند و عكس امام را از روبه رو كه داشت از پله ها پايين می آمد.اين كار من در دنيا هم بی سابقه بود. بعدها فهميدم فقط واشنگتن پست دو بار اين كار را كرده  بود. يكی وقتی استالين مرده بود و يكبار هم وقتی نيكسون با افتضاح بر سر ماجرای «واترگيت» مجبور به ترك كاخ سفيد شد. در كتابی از سردبير واشنگتن پست  خواندم كه گفته بود در دوران فعاليت  حرفه ای اش دوبار موفق شده تيتر دو كلمه ای بزند.

- ولی تيتر «شاه رفت» را كيهان هم زده بود.

صالحيار- آنها در چاپ دومشان زدند. از روی ما زدند ... من تيتر را از دو روز قبل آماده كرده بودم. صفحه را هم بسته بودم و گذاشته بودم توی كشوی ميزم. به محض اينكه خبر دادند شاه رفت و عكس را هم رساندند، صفحه را فرستادم چاپخانه.
- در آن روزها هيچ وقت اطلاعات و كيهان برای زدن تيترهای هماهنگ با هم مشورت می كردند؟


صالحيار- خيلی كم. چند روز به سقوط رژيم سلطنتی مانده بود كه فرج الله صبا كه معاون سردبيری زن روز بود به من زنگ زد و گفت: بچه های كيهان از دست شورای سردبيری شاكی اند و می گويند از تيترهای صالحيار ياد بگيريد. حالا شما امروز چه تيتری زده ايد؟ من گفتم: رسم نيست كه يك سردبير تيترش را به رقيب بدهد ولی تيتر امروز ما هست: الله اكبر.(1)


- واقعاً با كيهان رقيب بوديد؟


صالحيار- واقعاً رقيب بوديم. من آن روزها از شش صبح تا هشت شب كار می كردم و تازه آن موقع از موسسه می زدم بيرون و می رفتم تيتر  روزنامه ها و مخصوصاً كيهان را نگاه می كردم تا ببينم كيهان چی داشته كه من نداشته ام و من چه داشتم كه كيهان نداشته. برايم خيلی مهم بود كه از كيهان نخورم و به آن بزنم.


- وقتی تيتر شاه رفت و امام آمد و ... را می زديد، نمی تر سيدند كه جريانات آن طور كه تصور می كرديد پيش نرود؟


صالحيار- من مطمئن بودم كه انقلاب پيروز می شود ولی با اين حال ترس جان هم داشتم. يكی، دو ماهه نزديك پيروزی انقلاب من تهديد به مرگ شده بودم و در خانه  خودم نمی خوابيدم. يا منزل مادرم بودم يا منزل خواهرم. انقلاب هم كه پيروز شد اسمم جزو فهرست كسانی بود كه قرار بود در صورت شكست انقلاب كشته شوند.

- از انتخاب تيتر «شاه رفت» به غير از جنبه اطلاع رسانی چه قصد ديگری داشتيد؟

صالحيار- می خواستم با اين تيتر درشت به مردم بگويم سلطنت تمام شد. با تيتر  امام آمد هم در واقع آغاز دوره جديد اعلام می شد. يعنی در واقع دو اتفاق مهم تاريخی را با حروف نقاشی كردم.


- در دوران سردبيری تيتری هم زديد كه بعداً از زدن آن پشيمان شويد يا فكر كنيد اشتباه كرده ايد؟


صالحيار- مطلقاً. هيچ وقت اين مسئله پيش نيامد.


- چرا؟


صالحيار- چون هميشه به كارم فكر می كردم. با كارم زندگی می كردم. شب هم كه می رفتم پيش زن و بچه ام بيشتر به كار فكر می كردم تا به آنها. حتی تا وقتی پدرم مرد به فكر اين نبودم كه خانه بخرم. اين تمركز آدم را از اشتباه دور می كند.

- حقوقتان در آن سال ها چقدر بود؟


صالحيار- مجموعه درآمدم ماهی هفتاد هزار تومان بود. يعنی ده هزار دلار. به پول الان می شود هشت ميليون تومان.


- الان هم روی كيوسك روزنامه فروشی ها دنبال تيتر ها می گرديد؟


صالحيار- نه، الان آن قدر تيتر ها از نظر من غير قابل توجه است كه كمتر آنها را دنبال می كنم. مگر آنكه مشخصاً دنبال چيز خاصی باشم.


- در سال های اخير هم در روزنامه  اطلاعات فعاليت كرده  ايد؟


صالحيار- بله، برای مدتی. اما باز هم بنا به دلايلی عذرم را خواستند.


- وقتی روزنامه اطلاعات را روی كيوسك می بينيد، دلتان تنگ ديروز نمی شود؟

صالحيار- نه، من دلم تنگ اطلاع رسانی می شود كه البته اين دلتنگی با حضور اينترنت رفع می شود.


- با اينترنت ميانه ای داريد؟


صالحيار- بله، تقريباً هر روز با اينترنت كار می كنم.


- چه چيزی در اينترنت برايتان جالب است؟


صالحيار- اين موضوع كه اينترنت تنها رسانه ای است كه مخاطب با آن در يك جريان دو طرفه قرار می گيرد. يعنی تنها رسانه حرف نمی زند. مخاطب می تواند از آن توضيح بخواهد و آن قدر بگردد تا جواب سئوال خود را پيدا كند.

- كافه نادری چه احساسی را در غلامحسين صالحيار زنده می كند؟


صالحيار- خيلی بچه  سال بودم كه با كافه نادری آشنا شدم. شايد ده سالم بود. دبستان جمشيد جم می رفتم كه در محل دبيرستان فيروز بهرام تشكيل می شد. ده _ دوازده ساله بودم كه مرتب می آمدم اينجا. فضا، فضايی فرهنگی بود. می دانستم نويسنده های بزرگ اينجا می آمدند، می نشستند.حتی سياسيونی مثل احسان طبری هم اينجا می آمد. می آمدم و دعواها و حرف هايشان را می شنيدم. آن موقع هم اينجا همين طور بود. درست با همين ميز و صندلی ها و غذاها.


- غلامحسين صالحيار از چه زمانی به عنوان يك فرد حقيقی آمد و در كافه نادری نشست؟

صالحيار- از وقتی در مطبوعات جا افتادم.

- يعنی از آن موقع بود كه وقتی كسی می آمد در كافه نادری شما را می شناخت و می گفت اين غلامحسين صالحيار است؟


صالحيار- نه، الان هم كسی مرا نمی شناسد، چه برسد به آن موقع.


- می شود الان چشم هايتان را ببنديد و بگوييد حضور چه كسانی را در كافه نادری حس می كنيد؟


صالحيار- حضور آدم هايی كه در عرصه ادبيات برای خودشان اسمی داشته اند و از همه معروف تر صادق هدايت. بعد كسانی كه در ژورناليسم از آنها چيز ياد گرفته ام مثل آقای تورج. احمد شاملو را هم می بينم و خيلی های ديگر مثل آن گارسون نود ساله ای كه هشتاد سال از زندگی اش را در كافه نادری گذرانده.


- الان هدايت كجا نشسته؟


صالحيار- آن بالا را می بيني؟ آنجا نشسته... به آنجا می گويند شاه نشين. می بينی اش؟

- آره، آره می بينمش كلاهش هم سرش است. راستی، غلامحسين صالحيار آخر هفته ها چه می كند؟


صالحيار- پنج شنبه ها می آيم اينجا. همه بعدازظهر را در كافه نادری می گذرانم. هر كسی با من كاری دارد می آيد اينجا، حتی اهل فاميل هم می دانند كه پنج شنبه ها اينجا هستم.

- و جمعه ها؟


صالحيار- در خانه می مانم. می خوانم و می نويسم. مهم ترين كارهايی كه يك ژورناليست انجام می دهد.

 

---------------------------------------------------------------------------------------

 

1- در فاصله انتشار مصاحبه ای كه غلامحسين صالحيار با سيدابراهيم نبوی كرده و پيك نت به نقل از كتاب "گفتگوهای صريح" ابراهيم نبوی خلاصه ای از آن را منتشر ساخت، تا مصاحبه شرق با غلامحسين صالحيار كه دراين شماره پيك نت آن را می خوانيد، چند روزنامه نويس قديمی ايران كه دست اندركار مستقيم امور سردبيری كيهان در سال انقلاب بوده اند طی تماس و ارسال پيام به پيك نت، توضيحاتی درباره بخش هائی از مصاحبه صالحيار داده اند. از جمله اين توضيحات يكی هم مربوط به تيتر "شاه رفت" دو روزنامه اطلاعات و كيهان است. توضيح دهنده ای كه به نوشته خود در روز رفتن شاه رابط همآهنگی كيهان و اطلاعات برای انعكاس خبر خروج شاه از كشور بوده به ما نوشته است: صالحيار در اين نقل تاريخی خود هم به خود جفا كرده و هم به حقيقت. اين تيتر از لحظه ورود شاه به فرودگاه مهرآباد و به معنای پايان دوران حكومت او مورد بحث بود و سه بار بصورت تلفنی با شخص صالحيار دراين زمينه همآهنگی شد تا هر دو روزنامه بزرگ عصر يك تيتر داشته باشند تا درصورت واكنش ارتش و يا هر مقام امنيتی ديگر زمان شاه بتوانند از هم دفاع كنند. بنابراين "شاه رفت" تير بديع و ابتكاری نبود، بلكه تيتری بود توافقی بين اطلاعات و كيهان برای اعلام پايان دوران حكومت شاه. ما خرسند خواهيم اگر اين توضيحات بصورت مستند ارسال شود تا همطراز دو مصاحبه شادروان غلامحسين صالحيار آن ها را منتشر كنيم. (سردبير پيك نت)

  
 
                      بازگشت به صفحه اول
Internet
Explorer 5

 

ی