|
چه پيش و چه پس از تشكيل مجلس هفتم، آنچه
بعنوان بحث محوری جنبش عمومی
مردم ايران، همچنان و تا سالها باقی خواهد ماند،
انتخاباتی است كه تا پيش از
پايان سال 1382 درايران و برای
تشكيل اين مجلس برگزار می شود.
تاريخ نه تنها در باره نحوه
برگزاری اين انتخابات و كارشكنيهای بی نظير مافيای قدرت و ثروت
جمهوری اسلامی برای از نفس
انداختن مردم و نااميد ساختن آنها
از امكان تحولات از طريق انتخابات
قضاوت بيرحمانه خود را خواهد كرد، بلكه درباره
ميزان درك طرفداران تحولات از
شرايط، موقعيت سنجی و نحوه
مقابله آنها با اين توطئه نيز قضاوت
خود را خواهد كرد. هرآنكس كه درباره
اين قضاوت های تاريخی
كوچكترين ترديدی دارد، می
تواند تاريخ مجلس درايران،
انتخابات آن و بويژه مجلس شانزدهم و
هفدهم در دهه 30 را يكبار ديگر مرور
كند و به سرنوشت آيت الله كاشانی
(رئيس مجلس) دربار پهلوی و
سرانجام نمايندگانی كه با توطئه
اين دربار بر صندلی مجلس
شورای ملی تكيه زدند بيانديشد.
از آنجا كه نقش مجلسين پس از كودتا
كه عامل قانون سازی برای
تثبيت كودتا بودند همان نقشی است
كه چرخ پنجم درشكه اختناق و
ديكتاتوری ايفاء می كند،
نيازی به گشايش دفتری جدا از
سرنوشت شاه و دربار برای اين
دوره ها از مجلس ايران نيست.
شورای نگهبان سلطنتی نيز، در دوره
ای به نيابت از فئودال ها و در
راس آنها خاندان پهلوی و در دوره
ای ديگر به نيابت از دلال های
اسلحه و تجار وابسته به دربار و
نوكيسه های مونتاژكار صنايع، كه
باز هم در راس آنها دربار شاه قرار
داشت، در كاخ شاهنشاهی ليست از
صندوق ها بيرون آورد و مجلس مطيع
دربار برپا كرد. سرانجام آن مجلس
ها، دربار شاه و سازندگان آن ليست
ها و فراكسيون های درباری
اظهرمن الشمس است! و نيازی به
مرور آن از سوی ما نيست.
همچنين، تاريخ خواهد گفت كه مردم ايران
توانستند در لحظهای تاريخی تصميمی درست و تاريخی
بگيرند يا نه؟ البته، هر قضاوتی
دراين باره؛ چيزی از سهم و نقش
نيروهای طرفدار تحولات، احزاب
سياسی جدی ايران در جهت آگاه
سازی مردم برای اتخاذ تصميم
درست نخواهد كاست. همانگونه كه از
سهم نيروهای مخالف مردم و تحولات
در ايران نخواهد كاست. قضاوت بی
رحمانه تاريخ اين دو را نيز شامل
خواهد شد. اگر نامردمی و مردم
ستيزی حكومتيان سقوط آنها را در
پی داشته باشد كه در هر نظام و
كشوري- چه اسلامی و چه غير اسلامي-
درپی داشته، برای گروه دوم
نيز غفلتهای تاريخی چنان ضربه اعتباری
خواهد بود كه دوباره بر سر پا
ايستادن و با مردم سخن گفتن را
دشوارتر از آن خواهد ساخت كه اكنون
گمان می رود. انتخاب،
تحريم، به صحنه درآمدن، عقب
نشينی كردن، به كارزار
فراخواندن مردم و به انزوا بردن
مخالفان مردم، ايستادن و هزينه
دادن اما گشودن فضای سياسی
كشور، تسليم تنگناها شدن، اتحاد،
اختلاف، اميد به مردم، اميد به
خارج، واقع بينی، روياپروری،
سهم پذيری درآگاه سازی مردم،
موج سواری روی امواج
نارضائی مردم و... همه اينها برگ
های دفتر انتخابات مجلس هفتم است
كه ورق خواهد خورد و از دل آن قضاوت
تاريخ درباره انتخابات مجلس هفتم
بيرون خواهد آمد. چه كسی روسفيد
خواهد شد و سياهی ذغال برچهره چه
كسانی خواهد ماند
در جامعه ای كه در آن جوشش
تحولات وجود دارد، زمان زيادی
برای دريافت پاسخ لازم نيست،
همانگونه كه در جريان انتخابات دوم
خرداد 1376 لازم نبود.
بدين ترتيب و در چنين فضا و
موقعيت خطيری، همگی به سمت
انتخابات مجلس هفتم می رويم. اين
كه مخالفان جنبش و اصلاحات چه درسر
دارند و چه چيز را به صحنه آورده و
می آورند، ديگر نه امری
پوشيده است و نه نقشه ها
وترفندهای نا آشنا. آنها، در يك
كلام می خواهند كودتای
پارلمانی كنند، تريبون پرقدرت
مجلس را كه طی چهارسال سنگر جنبش
بود و بزرگترين افشاگری تاريخ
جمهوری اسلامی را عليه ارتجاع
مذهبی و مافيای ثروت دركشورما
كرد از چنگ جنبش درآورند، حتی
اگر اين انتخابات در شهرهای بزرگ
ايران با ريزش آراء واجدين شرايط
رای همراه شود و برای يك
دورانی زيرفشار اين ريزش آراء
قرار گيرند. تجربه مجلس خبرگان
رهبری كه با 42 در صد آراء واجدين
حق رای تشكيل دادند و شورای
شهر تهران كه با 5ر2 درصد رای
شهری 12 ميليونی تشكيل شد و به
تخريب هر آنچه جنبش به حاكميت تحميل
كرده بود مشغول است، دربرابرآنهاست.
اين كه رويدادهای هفته ها و
دو ماه آينده در ايران و منطقه چه
پيش خواهد آورد و چه
تاثيری بر روند اين انتخابات
خواهد داشت، بحثی است كه در زمان
وقوع چنان رويدادهائی بايد
درباره آن صحبت كرد. درباره آنچه كه
اكنون دربرابر تمام نيروهای
طرفدار اصلاحات و تحولات قراردارد، اكنون بايد صحبت
كرد.
يعنی تحريم انتخابات مجلس
هفتم و كوشش در راه هرچه همه جانبه
تر كردن آن و يا شركت در
انتخابات به رغم همه محدوديت
هائی كه پيش بينی آن دشوار
نيست؟
بنظر ما، ميان اين دو تصميم هنوز
فاصله ای وجود دارد كه بايد
برای رسيدن به هر يك از آن
دوتصميم، آن را طی كرد و اين مسير
چيزی جز افزودن همه جانبه بر
حساسيت و دقت نظر مردم ايران در
وسيع ترين اشكال خود نسبت به اين
انتخابات. هر نوع شعار، انتقاد از
اصلاحات، انتقاد از كارشكنی ها و
اعتراف به قدرت جناح راست برای
سركوب و مقابله با مردم و اصلاحات،
اگر به اين هدف خدمت نكند، به
ارتجاع و مخالفان اصلاحات كمك كرده
است. از لحظه قبول اين نظر به بعد
است كه نمی توان آن اعلاميه ها و
تحريم های زودرس انتخاباتی را
كه عملا به انفعال و بی
اعتنائی مردم برای حضور در
صحنه انتخاباتی كمك می كند
تائيد كرد. امروز نفس حضور مردم در
صحنه انتخاباتی و برانگيختن
حساسيت مردم نسبت به سرنوشت
انتخاباتی كه از نظر ما توده
ای ها، مهم ترين انتخابات تاريخ
25 ساله ايران است (حتی مهم تر از
انتخابات 1376) درعمل
فشاری است سنگين به طرفداران
كودتای پارلمانی و تشكيل مجلس
مطيع رهبری و ولی فقيه. آنها
كه دم از ضرورت نفی و طرد ولايت
فقيه می زنند دراين اينجاست كه
هرآنچه دارند و می توانند- اگر
داشته باشند و بتوانند- بايد به
ميدان آورند. حتی اگر شرايطی
مناسب تحريم ملی انتخابات فراهم
آيد و چنين تحريمی عملا
راهگشای بن بست های اصلاحی
در جامعه ايران تشخيص داده شود،
تنها در صورت حضور مردم در صحنه
انتخابات و حساسيت همه جانبه نسبت
به سرنوشت اين انتخابات و نقش مجلس
درتحولات است كه می تواند جنبه
توده ای و ملی به خود گرفته و
طرح و نقشه مافيای قدرت برای
قبضه مجلس با 40- 50 درصد آراء مردم را
نقش برآب كند. حتی اگر تحريم
انتخابات با انگيزه جلب توجه مجامع
بين المللی و نه دولت ها نسبت به
آنچه واقعا در ايران می گذرد نيز
هدف باشد، تنها با حضور و خواست
مكرر و همه جانبه مردم در فشار به
حاكميت برای گشايش فضای
انتخاباتی می تواند جنبه
عملی به خود بگيرد. افكار
عمومی جهانی را با حضور مردم
در صحنه و مخالفت با تصميمات
شورای نگهبان و مافيای قدرت
می توان نسبت به رويدادهای
ايران جلب كرد نه با عدم حضور مردم
در صحنه، تشويق انفعال و خمودی و
بی اعتنائی نسبت به سرنوشت
مجلس و تمكين از قدرت سركوب حاكميت
مافيا. وقتی مردم يك كشور، خود در
پی گرفتن حق خويش نباشند، چگونه
مردم ديگر كشورها وافكار عمومی
مردم جهان و مجامع بين المللی به
ياری اين مردم بيايد؟
با اين ارزيابی است كه ما
معتقديم راه ميانه دو تصميم انتخاب
و تحريم، قطعا انفعال نيست و
هر حزب و سازمان سياسی ايران كه
نظرات، اعلاميه ها، اسناد و كنگره
های آن، درعمل به چنين انفعال و
غفلتی كمك كند، سهم خويش را در
قضاوت تلخ و بی رحم تاريخ از هم
اكنون بايد بپذيرد.
اگر
درسی از جبهه مقابل و مخالف
اصلاحات بخواهيم بگيريم كه بنظر ما
ضرورت دارد گرفته شود، عمل در همان
جهتی است كه آنها با آن مخالف اند
و اتخاذ تصميمی است كه آن ها نسبت
به آن بيشترين واكنش ها را نشان
ميدهند.
امروز جبهه مخالف تحولات با هر
نوع تجمع انتخاباتی و ارتباط
گيری طرفداران اصلاحات در داخل و
خارج حاكميت با مردم مخالف است و با
آن درحد يورش به جلسات سخنرانی
رئيس كميسيون امنيت ملی و سياست
خارجی مجلس ششم در شهر يزد
مقابله می كند، جبهه مشاركت را
تهديد به انحلال می كند. خود
متينگ انتخاباتی برپا می كند،
اما هرجا كه بتواند جلوی اجتماع
مردم و جلساتی را می گيرد كه
در آن پيرامون انتخابات آينده مجلس
از موضع ضرورت حضورمردم درصحنه آن و
بيرون آوردن پنبه ها درباره نقش
تاريخی مجلس ششم از گوش ها سخن
گفته می شود. اين نشانه ها
برای تصحيح برخی سياست ها و
پيش بينی ها كافی نيست؟
جبهه مخالف می داند كه اگر
مردم در صحنه حاضر شوند، نمی
تواند در آخرين لحظات و برای
تبليغات پس از انتخابات خاموش، در زمانی كه مردم ديگر به انفعال
تن داده و به هرصورت خانه نشينی
را به شركت در انتخابات ترجيح می
دهند، ناگهان بسياری را تائيد
صلاحيت كند و بداند كه ديگر كسی
در صحنه نيست كه به آنها رای بدهد.
اين تجربه ايست كه آنها از انتخابات
شوراها در انبان پرتجربه خود دارند.
پس از چنين رويدادی است كه
خواهند گفت انتخابات آزاد برگزار
شد اما اصلاح طلبان رای نيآوردند
و مردم به آنها رای ندادند. و
اين، يعنی تقديم مجلس به مخالفان
مردم اما با دست مردم. گرچه اين متاع
گران با دست 40 تا 50 درصد واجدان حق
رای تقديم شده باشد!
|