|
24آذر
۱۳۸۲
دوستی كه
نشناختمش
من
نوعاً هفته ای يك بار به كتاب
فروشی شهر كتاب نياوران سر می
زنم. انصافاً محيط فرهنگی
قشنگی است. همه دنبال فكر و فرهنگ
و هنر هستند. حتی اگر كتاب نو و
تازه هم نداشته باشد، ديدن آنجا
نوعی ايجاد رابطه با اين دنياست.
حيف كه ميزان كتابخوانی در ايران
اندك است. من اعتقاد دارم اگرچه
رسانه های برتری مثل اينترنت
و يا ماهواره و تلويزيون دنيا را
تسخير كرده است، اما كتاب جايگاه
خود را تا حدود زيادی حفظ خواهد
كرد. آدمهای فرهيخته ای كه در
اين كتاب فروشی ها می بينم اين
نويد را می دهند. جمعه اين هفته
هم سری به كتاب فروشی زدم. چند
تا كتاب خوب آمده بود، آنها را
خريدم. جوانی كه قيافه اش مثل
بسياری از جوانان كشور به شدت
امروزی بود و سرشار از شور و شوق
برای آينده وطنش، آمد تا با من
صحبت كند. خيلی مودب و در عين حال
پرخاشگر به آقای خاتمی اعتراض
داشت، كه چرا در مساله خانم
عبادی چنين موضعی گرفته است.
چرا ما را فراموش كرده، ما با شور و
شوق به او رای داديم و ساير حرفها
كه خودتان در وبلاگها می نويسيد
يا می خوانيد.در كتاب فروشی
جای صحبت بيشتر نبود. صبورانه
گوش كردم. او و من به كتاب نگاه
كردنمان ادامه داديم. همسرم نيز
همراهم بود. كتابها را درصندوق حساب
كردم و از درب كتاب فروشی بيرون
آمديم. ديدم همان دوست با عجله
بيرون آمد وگفت همه حرفها را زدم
ولی به پاس زحماتی كه شماها
برای كشورمان می كشيد يك كتاب
خريده ام تا به شما هديه كنم. مجموعه
آثار احمد شاملو بود. صفحه اولش را
باز كردم، ديدم نوشته: انسان زاده
شدن تجسد وظيفه است. تقديم به
آقای محمد علی ابطحی به
خاطر زحمات صادقانه شان.
عرق
شرم سردی را بر بدنم احساس كردم.
جوان را بوسيدم. و يقين دارم هيچ وقت
فراموشش نخواهم كرد. نه به خاطر
لطفی كه به من كرد كه لايقش نبودم.
بلكه به خاطر عشقی كه به كشورش و
سرنوشتش داشت. حيف كه اسمش را
ننوشته بود.
ابطهي
۲۲ آذر ۱۳۸۲
چند مطلب بی ارتباط
-
دنبال account بودم و می پرسيدم
كداميك از اينها گويا نيوز را كه
ترمينال خبری و سياسی است باز
می كند؟
-
يك سری شماره IP و
port
به اعضا يكی
ازگروههای ايرانی ياهو ايميل
شده بود كه چگونه ازسد
فيلتر در
ايران می توان گذشت.
-در
يكی دو هفته گذشته با يكی، دو
تا از مسؤلين عالی رتبه خيلی
سر و كله زدم كه بعضی از
سايتهای سياسی را با چه
ملاكی بسته اند.
-
سمينار جامع اطلاع رسانی در ژنو
تشكيل شد. IT
محور بحثهای دنيا و ايران شد.
-قبل
از سفر با آقای خاتمی در مورد
تلاش وسيع وبلاگ نويسهای
ايرانی كه حداقل بيشترين گسترش
زبان فارسی را انجام داده اند
صحبت كردم. ديدم از اين روحيه پر
نشاط (كه البته خيلی اطلاعات
گسترده از اين حوزه نداشت) انبساط
خاطر پيدا كرد.
-
هوای تهران اين دو سه روز خيلی
سرد بود!
-
شيرين عبادی جايزه اش را گرفت.
-
معنای حرف آقای خاتمی كه
گفته بود آن دسته از سايتهای ضد
اخلاقی و ضد دينی كه با فرهنگ
مردم ايران ناسازگار است مسدود شده
، نشان از خواست و توقع رئيس جمهور
می داد. خوشحال شدم كه شايد لااقل
به دليل اين حرف رئيس جمهور
بشود تلاش بيشتری كرد، جلو مسير
سريع بسته شدن سايتهای سياسی
گرفته شود. و چنانچه ايشان در
مصاحبه گفته اين آرزو تحقق يابد كه:
«تمام سايتهای اطلاع رسانی و
سياسی حتی سايتهای متعلق
به مخالفان در ايران باز است.»
-
می دانستم آقای خاتمی دروغ
بلد نيست، اطلاعاتش همين بوده است.
لذا ليستی از سايتهای
سياسی و خبری بسته شده تهيه
كردم و برای ايشان فرستادم، نامه
ای هم به وزير مخابرات.
-
اصلاً به من چه كه اينقدر بايد حرص
بخورم. من كه قرار بود خودم باشم، نه
مسؤل حكومتي!
|