|
اين
نقل قول از رهبر جمهوری
اسلامی، پس از بازگشت
گزارشگرحقوق بشر سازمان ملل و
سخنرانی اخير وی در نماز جمعه
مصلای تهران، در برخی محافل
حكومتی نقل می شود:
«
... آن همه ترور در زمان حضرت امام
اتفاق افتاد. من توانستم در دوران
خودم جلوی ترورها را بگيرم.
جلوی انفجارها را بگيرم. درزمان
من بيشتر اعدام شدند يا در زمان
امام؟ مرحوم لاجوردی بيشتر
برای حقوق بشر مسئله درست كرد يا
مرتضوی؟... آقايان بی
انصافی نمی كنند؟...»
ظاهرا
اين ادعا، در پاسخ به انتقادهائی
كه از امنيتی شدن جامعه و مسائل
مربوط به زندان و قوه قضائيه و سلطه
تعدادی از فرماندهان سپاه بر
ارگان های حكومتی مطرح می
شود و همچنين صراحت بيشتری كه در
اين انتقاد بيش از گذشته متوجه رهبر
ميشود، طرح شده است.
رهبر
جمهوری اسلامی می خواهد
بگويد در زمان من نخست وزيری
منفجر نشد، حزب جمهوری اسلامی
منفجر نشد، روحانيون و غير
روحانيون ترور نشدند و قتل عامی
هم در زندان صورت نگرفت.
اين
ادعاها به ظاهر درست است، اما اين
فقط ظاهرا مسئله است. ظاهری كه
اگر شكافته شود، اتفاقا ريشه و
انگيزه آن انفجارها و ترور و قتل
عام ها و اعدام ها نيز عيان می
شود.
اين
كه در 10- 14 سال اخير هيچ تروری
اتفاق نيفتاد و يا اعدامی صورت
نگرفت، البته نادرست است. حداقل در
سطح قتل های زنجيره ای،
تروی سرلشكر صياد شيرازی،
سعيد حجاريان و يا حوادثی كه
بعنوان رانندگی اتفاق افتاد و
روحانی و غير روحانی مخالف
كشته شدند، اين دوران نيز شاهد
حوادثی هستيم و ثبت و ضبط نيز شده
است.
اما،
اين هم هنوز مورد نظر و بحث نيست.
بحث از آنجا شروع می شود كه در
اين 10- 14 سال چه فعل و انفعالات
سياسی در ايران روی داد كه
ديگر نيازی به ترور و انفجار و
اعدام نبود و ضمنا و اساسا برای
دست يابی به همين فعل و انفعالات
آن ترورها و انفجارها و كشتارهای
دهه اول جمهوری اسلامی روی
داد.
نگاهی
به تركيب مجمع تشخيص مصلحت نظام كه
رهبران موتلفه اسلامی و مدرسه
حقاقی و انجمن حجتيه دور ميز
لوزی آن می نشينند و يا تركيب
و قدرت مجلس خبرگان رهبری و يا
تركيب و نقش شورای نگهبان قانون
اساسی، قدرت بلامنازع جمعيت
موتلفه اسلامی در اقتصاد و سياست
در جمهوری اسلامی و... خود حجت
را تمام می كند. يعني:
1-
همه آن حوادث برای رسيدن به همين
نتيجه روی داد،
2-
كسانی كه به اين نتيجه رسيده و از
آن بهره مندهستند، خود نقش آفرين و
زمينه ساز آن رويدادها بوده اند.
الف-
در مجلس سوم يك اقليت 90 نفره به
رهبری علی اكبر ناطق نوری
وجود داشت كه مخالف دولت موسوی و
طرح های اقتصادی آن بود. اين
اقليت در جامعه روحانيت مبارز حضور
داشت و از همان درون حزب جمهوری
اسلامی تاكنون دشمن رهبران
مجاهدين انقلاب اسلامی، مجمع
روحانيون و روحانيتی بود كه شايد
بتوان آيت الله منتظری را در راس
آن تصور كرد. اين اقليت كه در آن
سالها بشدت زير فشار سياسی بود،
اكنون درتمام ارگان های
انتصابی حضور دارد و قدرت را
قبضه كرده است.
ب-
شورای نگهبان در قبضه امثال آيت
الله صانعی بود و آيت الله
جنتی را بدليل حرف های تحريك
آميزی كه می زد از خوزستان به
تهران فراخواندند و امامت جمعه را
از او گرفتند.
پ-
رهبران كنونی موتلفه اسلامی
در پشت صحنه و در كمين قدرت بودند و
حاج حبيب الله عسگراولادی، كه به
زور بازار به كابينه موسوی تحميل
شده بود در اولين چرخش سياسی
ممكن از كابينه كنار گذاشتند و به
حاشيه راندند.
پ-
رياست شورای عالی قضائي( كه
بعدا و درهمين 10- 14 تغيير نام داد و
قوه قضائيه نام گرفت) در اختيار آيت
الله موسوی اردبيلی بود و
دادستان كل كشور آيت الله موسوی
خوئينی ها بود.
و....
حال
نگاهی به صحنه سياسی امروز
بايد انداخت. همه آنها كه درحاشيه
بودند و ناراضی و به ظن قوی
درتمام حوادث خونين دهه اول
جمهوری اسلامی دخيل، وقتی
در راس قرار گرفته اند و يك گورستان
از رهبران و فعالان سياسی غير
مذهبی را در جنوب غربی تهران
از خود برجای گذاشته اند، ديگر
چه نيازی به انفجار و ترور دارند.
كار خودشان را كرده و بر مسند نشسته
اند. همديگر را ترور كنند؟ يعنی
گرگ، گرگ را پاره كند!
ضمنا،
آنجا كه ته مانده ای را از گذشته
باقی گذاشته بودند، در پاك كردن
آن غفلت نكردند و آنچه كه در قتل
های زنجيره ای كردند و اكنون
با ملی مذهبی ها می كنند،
همان كوشش برای پاك كردن ارقام
از صورتحساب است. بنابراين، اگر
ترور و انفجار و اعدام در اين 10- 14
سال كمتر صورت گرفته نه به اين دليل
است كه درايت رهبر مانع شده، بلكه
به اين دليل است كه قدرت به عاملين و
سازماندهندگان قتل و ترور و انفجار
سپرده شده و ديگر نيازی به آن
نيست. ايشان هم سخنگوی آنها!
|