|
ميهن ما امروزه شرايطی بسيار
دشوار و سرنوشت سازی را ميگذراند.
حضور آمريکا در همسايگی ايران،
اعتراضات دانشجويی، دستيابی
به انرژی اتمی وشديد تر شدن
درگيری های دو جناح رقيب،
ايران را بار ديگر مورد توجه رسانه
های بين المللی قرار داده است.
حوادث تيرماه گذشته و برخورد سرکوب
گرانه با آن، رفتاربی رحمانه قوه
قضاييه در برخورد با فعالان
سياسی، فرهنگی و اجتماعی
وهمچنين ياس و سرخوردگی
روزافزون مردم از امکان تحولات
ايرانيان را بار ديگر با اين سئوال
مواجه کرده است که سرانجام چه بايد
کرد؟
اميد اصلاح طلبان درون حکومت به
نتيجه بخش بودن گفتگو و چانه زنی
با قدرت سايه به اميد کسب عقب راندن
رقيب از ميدان، چنان با بن بست
روبرو شده که به نوعی شناخت از
اين قدرت سايه و تمايل خدشه ناپذير
آن برای حفظ قدرت انجاميده است.
به کار گيری عباراتی نظير "می
خواهند اما نمی توانند" يا "می
خواهند اما نمی گذارند" نشان
از اين واقييت دارد.
مخالفان اصلاحات اصولا به دو دسته
تقسيم ميشوند:
1- خشونت طلبانی که هيچ باوری
به چالش سياسی مسالمت
آميزندارند.
2- گروهی که – حداقل درحرف- از
چالش مسالمت آميز سياسی دفاع
می کنند اما دل در گروه گروه اول
دارند.
سخنان اکبر گنجی که در کنفرانس
برلين می گفت:" به گمان من
جمهوری اسلامی ايران،
رژيمی اصلاح پذير است، شما
می گوييد حکومت قابل اصلاح نيست
ما می گوييم هست،بگذاريد امتحان
کنيم" هنوز در گوشم هست. اين
امتحان که برای خود گوينده آن
گران تمام شده است، شايد به آخرين
مرحله خود نرسيده باشد، اما بی
شک به دشوارترين مرحله خود بسيار
نزديک شده است. "مانيفست
جمهوری خواهي" بعنوان طرحی
نو از جانب گنجی نوشته شد، اما
پيش از آنکه طرحی نو باشد،
شناختی نو در ميان طيف هائی از
معتقدان به اصلاح پذير بودن
جمهوری اسلامی بود.
واقعيت اينست که مردم به ستوه آمده
ايران، که بيش از 70 درصد آن را
جوانان و نوجوانان تشکيل می دهد،
با دوانتخاب رياست جمهوری و
مجلس، نشان دادند که خواهان حل
مسالمت آميز مشکلات هستند. اين ملت
صبور که در دو دهه اخير شاهد
خونريزی های فراوان بوده،
ديگر تحمل يک خونريزی تازه را
برای دگرگونی نظام ندارد و از
اين روخواسته های خود را نه در
خيابان ها، بلکه پای صندوق
های رای به نمايش گذاشت.
غاصبان قدرت نه تنها اين ندا را
نشنيدند، بلکه از همان روز اول به
مخالفت با اصلاح طلبان- که برای
احيای تنها و تنها قسمت کوچکی
از خواست های ملت و در نهايت نجات
نظام به ميدان آمده بودند- برخاستند.
ناکامی های اصلاح طلبان در
اين چند سال در دو قوه مقننه و مجريه
مردم را چنان مايوس کرده که حتی
تصوراوليه مبنی بر"می
خواهند اما نمی توانند" را با
" نه می خواهند، نه می
توانند" تبديل کرده است و اين
همان هدفی بود که مخالفان
اصلاحات بشدت در پی تحقق آن
بودند. درصد پايين رای دهندگان
در انتخابات شهرو روستا را می
توان جزو آخرين زنگ خطرها برای
هر دو جناح به حساب آورد. معلول يک
علت!
از اين انتخابات نيز مخالفان
اصلاحات نه تنها درس نگرفتند، بلکه
آن را بعنوان حقانيت خود تبليغ
کردند.
آيا اصلاح طلبان اين پيام آشکار
مردم را دريافتند؟ آيا فهميدند که
تعلل های 6 سال گذشته چگونه به
توفانی پائيزی تبديل شده و
برگ را از درخت های پائيزی را
ربوده؟
شايد – حداقل در بخش های صادق تر
اصلاح طلبان به يقين- متاثر از
دريافت همين پيام باشد که آنها به
سخنان و بيانيه های خود
صراحتی بخشيده و جهتی را داده
اند که ای کاش در همان ماه های
ابتدای اصلاحات با همين کلام به
ميدان وارد شده بودند. سخنان خانم
حقيقت جو و يا بيانيه پايانی
کنگره اخير جبهه مشارکت چنين است و
ای کاش چنين بود از ابتدا!
نامه 135 نماينده به رهبر،
سخنرانی های اخيرمحمد رضا
خاتمی درکنگره حزب مشارکت وشدت
حمله به قوه قضائيه را می توان
نمونه ای از اين راه کارها به
حساب آورد.
حتی همين مواضع و سخنان نيز نشان
ميدهد که بخش هائی از اصلاح
طلبان نيز به اين درک و نتيجه رسيده
اند که برای مردم يگانه راه
حلی که باقی مانده تظاهرات
گسترده خيابانی و يا شرکت در يک
رفراندم است.
ملت
ايران با شرکت گسترده خود دردو
انتخابات رياست جمهوری و مجلس با
زبانی مسالمت آميز به حاکميت "نه"
گفت. آنها حتی پذيرفتند که گام به
گام و اندک اندک و در دراز مدت به
خواست هايشان برسند. اما مخالفان و
غاصبان انقلابی که به شکست آن
بايد انديشيد در اين شش سال با
صراحت به مردم گفتند که کنار نمی
روند و می خواهند به هر قيمت براريکه
قدرت باقی بمانند.
شايد اين اجتناب ناپذيرترين نتيجه
باشد که صاحبان قدرت سايه درحال
تحميل کردن انقلابی ديگربه
مردمی اند که از خونريزی و
ويرانی و دوباره سازی تاکنون
گريزان بوده اند و از روش مسالمت
آميز و گام به گام دفاع می کرده
اند.
|