ايران

پيك

                         

اين اعتبار رای مردم است

که زندانيان را آزاد می کند

                                           مسعود بهنود         

 

 

روز و روزگاری داستان اين اوين و زندان و زندانيان آن نوشته خواهد شد. ما را بگو که در سال 57 با چه شوقی از زبان آيت الله طالقانی شنيديم که آن جا موزه خواهد شد و از زبان بنيادگذار جمهوری اسلامی باور کرديم که زندان ها مدرسه خواهند شد و به جای داغ و درفش صفحه سياه و نيمکت های مدرسه خواهد نشست و آن زمانی بود که «بهار آزادي» نام گرفته بود. آن نشد و حالا اين وظيفه به نسل امروز ما مانده است. ما حسرت برديم و خيل اميدواران آن روزها بعد از گذشت زمان به همان جائی کارشان افتاد که برکندنش را به مردم ايران مژده داده بودند.

از زندان های قصر و داغستان هائی مانند قلعه فلک الفلاک ( سرگذشت قزل قلعه و دژبرازجان بماند به فرصتی ديگر- پيک) که زندانيان سياسی سال های دور – نسل پدران ما – در آن جا بوده اند قصه ها مانده پر آب چشم. از قصه خليل ملکی، که از طعنه شاگردان خود در امان نماند، تا آن سطری که مرتضی کيوان بر ديوار سلول نوشت. « زخم و درد تازيانه چند روزی بيش نيست. رازدار خلق اگر باشی هميشه زنده اي». تا قد رعنای داريوش فروهر که زندانبانان در برابرش خاضع بودند. رازداران خلق امروز به نوعی ديگرند و از جمله همين ها هستند که از در اوين بيرون می آيند و آن ها که هنوز بی صدا در آنند. از آن جمله بايدم از اکبر گنجی گفت که چهار سال است می آيند و می روند و او در همان گنج پشت کرده به قيل و قال ها و به خواندن مشغول است و گلی به جمال سبزهای اروپا که يادش را زنده داشتند. و از دکتر آغاجری بگويم که کاش با اکبر در يک جا بودند که نيستند. او تا همين جا که نامش در کنار پاپ رهبر کاتوليک های جهان، به عنوان يک نوانديش مسالمت جوی مسلمان در بين نامزدهای نوبل صلح نشسته است کاری است بزرگ. همان است که در سر داشت برای امروزی کردن و پيراستن دينی که به آن باور دارد. او نماينده انسانی دينی است که بن لادن و بنيادگرايان خودمانی آن را به بدترين نوعی معرفی و نمايندگی کرده اند. مطرح شدن نام آغاجری در آن مقام شادی مسلمانانی که خشونت در آئينان حرام است و غم آنان زياد باد که از مسلمانی جز عبوس و تلخی و خشونت نمی دانند و به همين کرشمه باستانی جوامع مسلمان را به عقب افتاده ترين جوامع بشری تبديل کرده اند و باز از کار نمی مانند. گرچه ناقوس مرگشان به صدا در آمده و بوی الرحمانشان با آگاهی جوانان مسلمان بلند شده است.

خوش خبر ها گفتند، اضافه کنم که دکتر عباس اميرانتظام که به گفته زندانبانان، در و ديوار اوين شرمگين اوست و شاهد همت والا و پايداری استثنائی او، از دو روز پيش با تن رنجور و برای معالجه به مرخصی آمده است. اين هم خبر خوش ديگر. بگذار آن ها که سعيد عسگر را با اکراه به زندان می فرستند و به بهانه خريد عروسی هم شده از بند بيرونش می فرستند و در دورن زندان هم خبر دارم که به چه کار مشغول است و چگونه زندان می گذراند، بر اميرانتظام سخت بگيرند و تا صد پزشگ ننويسد، از ترس به او رخصت معالجه هم ندهند. بگذار سعيد عسگر به عشرت دمی بگذراند و سينه جلو بگيرد و بر ديگران زخمخند زند، در همين حال بچه های عبدی و گنجی در حسرت ديدن بابای خود بسوزند. اين تصويری است که آقايان از حکومت مطلوب خود خواسته اند، دشمن نساخته است که. واقعيتی است که با هيچ ادعای کرامتی همخوان نيست. حالا از آه و فغان خانواده صدها دانشجو که جوانشان يک شب از خانه به در نرفته راهی اوين می شود، بگذريم که در اين مقال دلگزاست يادش حتی.

باری در خبرم که آزادی گروهی از دانشجويان هم در راه است و اين همه را نه از عاقبت انديشی و عبرت پذيری تصميم سازان بلکه از برکت رای شماست که انتخابات نزديک است و حکومت به رای شما نيازمند تر از آن که به تصور آيد. به همين يک نشانه ارزش رای خود را بايد بدانيم.

باشد که خوش خبری دامانمان رها نکند.

  
 
                      بازگشت به صفحه اول
Internet
Explorer 5

 

ی