ايران

پيك

                         

انتشار گفتگوئی که سالها ا نتظارش می رفت

به آذين و کانون نويسندگان

سالهای چپ روی و راست انديشی اول انقلاب

 

 

1- درآن هشت سال(طول زندان درجمهوری اسلامي) اسلام شناس نشدم، اما امت اسلامی را شناختم. 2- ائتلاف چپ روهای افراطی، هواداران شناخته غرب و برخی وابستگان رژيم گذشته كار را به شكاف در صف كانون كشاند و شد آن چه شد.3- زندگی سياسی من با جنبش جنگل آغاز شد، در حمله متفقين به ايران يک دست خود را از دست دادم.4- 5 جلد کتاب "ازهردري" مجوز چاپ نگرفته و بصورت دست نويس مانده و به رمان " مرگ سيمرغ " هم اجازه انتشار ندادند. باز هم می نويسم و کمتر ترجمه می کنم.5- هرنظام وحکومتی، وقتی بی پرده و بی ترديد به مقابله با نويسنده برمی خيزد که خود را درخطر می بيند!6- نسل تازه اهل قلم، به رغم باقيمانده های دوران گذشته، احترام صادقانه تری به تفاوتهای عقيدتی ميگذارد.

فرهنگ توسعه: ميان روشنفكران و مترجمان انگشت شماری كه در چند‌ دهه ی اخير بر فرهنگ ما تاثير ماندگار و مثبت بر جای نهاده اند، شما يكی از برجسته ترين چهره ها هستيد كه همواره در عرصه های گوناگون، اعم از ترجمه، داستان نويسی، نقد و . . . اثرگذار بوده ايد. امروزه بسياری از خوانندگان آثارتان كه نسل تازه را تشكيل ميدهند، با زندگی شما چندان آشنايی ندارند و در عين حال مشتاقند كه بدانند مترجم و داستان نويس آگاه و خوش فكر و پركارشان چه گذشته ای داشته است. با توجه به دو دهه سكوت و اين خواست، ممكن است به طور خلاصه زندگی و فعاليتهای هنريتان را بيان كنيد؟

به آذين: من، محمود اعتمادزاده، به سال 1293 ـ بيست و سوم دی ماه ـ در رشت، كوی ضميران چهل تن، زاده شدم. پس از پايان سالهای دبستان در همان شهر، در اواخر تابستان 1305 با خانواده ام به مشهد كوچ كرديم. سه سال دوره اول متوسطه را در آن جا و دوره ی سه ساله دوم متوسطه را در دو سال در تهران گذراندم و در شهريور 1311 برای ادامه تحصيل با گروهی بورسيه ی دولتی به فرانسه اعزام شدم. اقامتم در فرانسه شش سال و چند ماه بود و در تمامی اين مدت، ضمن درسهای رياضی و رشته ی مهندسی، وقتم را با شور و كنجكاوی به خواندن آثار ادبی و تا اندازه ای فلسفی يا تاريخی ميگذراندم. بدين سان، مختصر دستمايه ی فرهنگی به دست آوردم كه به هيچ رو قصد به كار گرفتن آن را در راه ترجمه نداشتم. باری، در دی ماه 1317 با عنوان ستوان دوم مهندس نيروی دريايی به ايران بازگشتم و به خرمشهر رفتم. دو سال و نيمی در آن بندر به بيكارگی و بی حاصلی كه نام خدمت داشت سپری كردم و در تيرماه 1330 با درجه ی سروانی به انزلی منتقل شدم. در تعميرگاه نيروی دريايی شمال، عنوان دهن پركن اما پاك ميان تهی.
پس از كمتر از دو ماه حمله انگلستان و اتحاد شوروی به ايران برای باز كردن و در دست گرفتن راه انتقال اسلحه و مهمات انگليسی و آمريكايی به جبهه های جنگ بر ضد آلمان صورت گرفت. از جمله، انزلی چند بار بمباران شد و در روز دوم اين حمله، چهارم شهريور 1320، من به سختی مجروح شدم و كار به قطع دست و بازوی چپم در بيمارستان رشت انجاميد. سه ماهی بستری بودم و آن گاه با آن كه زخم پای چپم بهبود‌ نيافته و تكه آهن تركش بمب هنوز بيرون آورده نشده بود، مرا مخفيانه به تهران رساندند تا از حوزه فرماندهی ارتش سرخ بيرون بيايم و به عنوان اسير جنگی گرفتار نشوم.
در تهران، در بحبوحه ی آشفتگی های قحطی و گرانی و بيماريهای ناشی از اشغال ايران، و در تشنگی شديد معيشتی و سرگشتگی فكری و سياسی خودم، من تا خرداد 1323 در ستاد ارتش و برخی ادارات نظامی مشغول بودم تا آن كه در پی درخواستهای مكرر استعفا از ارتش به وزارت فرهنگ آموزش و پرورش كنونی، منتقل شدم: دبير رياضی و فيزيك دبيرستانهای تهران.

در همه ی اين سالها، اگر خدمت در نيروی دريايی برای من در عمل هيچ بود و آموخته های خام و مهندسی ام به تجربه درنميآمد، در عوض، تلاش آشنايی هر چه بيشترم با شاهكارهای نظم و نثر فارسی گوشه هايی از فرهنگ و خردِ ته نشين شده و در جان مردم ايران را بر من كشف ميكرد ‌و مرا به شور و شگفتی ميافكند و گاه به گاه به آزمايشهای كوچك قلمی واميداشت.

چيزك هايی مينوشتم و خوشبختانه آن قدر بر خود سختگير بودم كه بيشتر آنها را پاره كنم. در خرمشهر به ترجمه نامه ی سان ميكله كه خواندنش برايم بسيار لذتبخش بود پرداختم كه تا شانزده سالی نيمه تمام ماند.

اشغال خاك ايران از سوی همسايه های شمالی و جنوبی و فروپاشی دستگاه ديكتاتوری رضاخانی، همچنان كه قطحی و بيماری و آشفتگی روحی و اخلاقی جامعه ی ما را با خود آورد، وحشت بيست ساله ی سركوب پليسی و دهان بندی سانسور را هم به يك باره از ميان برداشت. فضای ايران در جوشش افتاد، فرياد افشاگری و دادخواهی از هر سو برخاست. تاسيس حزب توده ايران، سيلاب شعارها و حركتهای مبارزه جويانه كارگری، بازتاب پيروزيهای بزرگ ارتش سرخ پس از شكستهای نوميدكننده كه ميتوانست هم ايران را لگدكوب سربازان هيتلر كند، شگفتی و كنجكاوی و چاره انديشی دوست و دشمن را موجب گشت. برای مقابله با گرايش روزافزون زحمتكشان و جوانان به سوسياليسم، همه گونه تشكل سياسی ارتجاعی يا ملی گرا سر برآوردند. هنگامه ها در گرفت.
اين همه مرا نيز كه در مشكلات مادی و سرگشتگی روحی به سر ميبردم زير تاثير ميگرفت. چه ميبايدم كرد؟ دسترسی ام به ترجمه های فرانسوی آثار كلاسيك ماركسيسم ضرورت مبارزه با غارتگری و بيداد و فساد سرمايه داری جهانی و نظام واپس مانده ی ارباب ـ رعيتی و خانخانی در ايران را بر من مدلل ساخت. من در انديشه و احساس به جنبش جهانی كارگری پيوستم. بر همين اعتقاد، در كمتر از دو سال بر خود‌ لازم ديدم كه در پيشروترين سازمان سياسی موجود، حزب توده ايران، نام بنويسم و به فعاليت بپردازم، و آن پس از ترك خدمتم در ارتش بود.

بدين سان، در آميختگی و همنوايی ممتد فرهنگهای ايرانی و اروپايی، و در فعاليت مستقيم و غيرمستقيم حزبی، چهره ی انديشه ای، ادبی و اجتماعی ام شكل گرفت و تثبيت شد و اين اگرچه تمامی شخصيت درونی و بيرونی ام را باز نمی نمايد، به هر حال،‌ همان است كه بدان شناخته شده ام.

فرهنگ توسعه: به نظر شما ترجمه خوب بايد دارای چه مشخصه هايی باشد و اصولا وظيفه مترجم در برابر اين دو زبان چيست كه جنبه امانت را رعايت كند؟

به آذين: ترجمه خوب آن است كه همه آنچه را نويسنده خواسته است بگويد با بيشترين روشنی و رسايی به خواننده منتقل كند. از اين گذشته، در ترجمه ی آثار ادبی، تا سرحد امكان، بايد سبك خاص نويسنده رعايت شود. در چنين ترجمه هايی اگر مترجم به فرهنگ هر دو زبان كه با آن سروكار دارد آن قدر آشنا باشد كه زير و بم اصطلاحات و استعارات شان را دريابد، خود به خود امانت كافی رعايت شده است.


فرهنگ توسعه: شما برای يافتن معنی و معادل دقيق كلمه ها چه كار می كنيد؟
به آذين:  كمتر اتفاق ميافتد كه در دو زبان، واژه ها، بويژه واژگان مفاهيم ذهنی، به طور كامل و دقيق معادل يكديگر باشند. در صورت آشنايی كافی با فرهنگ هر دو زبان ميتوان نزديكترين معادل را جست و به كار زد. هر گاه چنين معادلی يافت نشود، ميتوان با رعايت ساختار دستوری زبان و الگو گرفتن از نمونه های نو ساخته ی رواج يافته، واژه ی تازه ساخت. زبان فارسی از اين بابت از انعطاف بسيار برخوردار است.

فرهنگ توسعه: در ترجمه های شما يك تنوع جالب ديده ميشود اما بيشتر در زمينه رمان فعاليت كرده ايد، علت آن را چگونه می بينيد؟

به آذين: گرايشم به ترجمه رمان، گذشته از ارزش ادبی آن و ذوقی كه همواره بدان داشته ام، از ناچاری بوده است. می بايست برگردان اثری كم و بيش پرحجم را كه می توانست مقبول خوانندگان افتد ‌هر چه زودتر به ناشر بدهم و از اين راه زندگی خانواده ام را تامين كنم.
فرهنگ توسعه: در آثار ترجمه ای شما رمان نو جايی ندارد، چرا شما آثاری از نويسندگانی چون جويس، پروست، و يا فالكنر كه آثار آنها از پيچيدگی زبانی و تكنيكی بيشتری برخوردار است و برگردان فارسی آثار آنان نيز به مترجمی چون شما نياز دارد، ترجمه نكرده ايد؟

به آذين:  راست بگويم، من فرصت خواندن بسيار كم داشته ام، و باز از آن هم كمتر به نوشته های پيچيده و تاريك و لغزنده علاقه دارم. نويسندگان اين گونه داستانها اما در نوشتن آزادند. من هم در نخواندن‌ آزادم. كاری به هم نداريم.

فرهنگ توسعه: شما چگونه كتابی را برای ترجمه انتخاب می كنيد و چه معيار و ضابطه ای را در گزينش يك اثر برای ترجمه در نظر می گيريد؟

به آذين: بيشتر اوقات، ناشر كتابی را كه گمان می كند فروش خواهد داشت پيشنهاد ‌می كند و من اگر بپسندم ترجمه می كنم. معيار پسند من آن است كه گذشته از ارزش ادبی، هم زشت و هم زيبای جهانی را در داستان باز نمايد و بر روی هم ديدی مثبت به زندگی داشته باشد. چنان كه برانگيزنده ی تلاش آدمی برای بهبود و رهايی باشد.

فرهنگ توسعه: نظرتان راجع به نويسندگان ترجمه هاتان چيست؟ آيا تا به حال با نويسندگان ترجمه های خود ديدار كرده ايد؟ و يا خاطره ای از آنان داريد؟

به آذين: نويسندگانی كه من توفيق ترجمه ی برخی از آثارشان را داشته ام، با همه تفاوتی كه در موضوع و در سبك نوشته هايشان هست، همه با همدردی و تا اندازه ای تلاش چاره انديشی به سرنوشت آدمی نگريسته اند و به عدالت اجتماعی و آزادی و برابری تصريحا يا تلويحا فرا خوانده اند. با هيچ يك از اين مردان انديشه و هنر ديدار نداشته ام و خاطره ای از ايشان ندارم.

فرهنگ توسعه:آيا كارهای قبلی خود را بازبينی ميكنيد؟

به آذين: در حين كار ترجمه، تا حد وسواس دقت می كنم. پس از چاپ و انتشار، بسيار كم فرصت بازبينی مييابم.

فرهنگ توسعه: آيا تاكنون در حين ترجمه دلسرد شده ايد، بدان پايه كه ترجمه را نيمه كاره رها كنيد و به ترجمه ديگری بپردازيد؟

به آذين: تا جايی كه به خاطر دارم، نيازم به درآمد ترجمه هميشه چندان بوده كه مجال هيچ تفننی به من نمی داده است. من نمی توانستم دلسرد بشوم و كار آغاز شده را جز بر اثر حادثه ای ناخواسته، مانند بستری شدن در بيمارستان و بازداشت و زندان، نيمه كاره بگذارم.
فرهنگ توسعه: عده ای معتقدند كه حزب توده با ترجمه آثار مهم ادبی جهان و مباحث تئوريك سياسی و ادبی، نسلی روشنفكر هم تربيت كرده اگرچه چهره های با استعدادی مثل احسان طبری را هم حرام كرد و در پوسته تنگ ايدئولوژی مانع رشدشان شد. نظر شما چيست؟

به آذين: جز يك بار، ترجمه استراتژی جنگ انقلابی در چين كه اگر اشتباه نكنم در سال 1327 انتشار يافت، من به سفارش حزب توده ايران و در چارچوب آنچه شما "پوسته تنگ ايدئولوژي" نام داده ايد چيزی ننوشته يا ترجمه نكرده ام.

فرهنگ توسعه: مترجم بايد كار ترجمه اش از كيفيت بالايی برخوردار باشد، حال چگونه

ميتواند از توفيق يا عدم توفيق خود آگاه باشد؟

به آذين: توفيق هر نوشته ای را گروه غالبا بی نام و نشان خوانندگان معين می كنند و نويسنده يا مترجم معمولا از راه نسخه های به فروش رفته و در دفعات تجديد چاپ اثر بدان آگهی می يابد؛ هر چند كه نمی توان اين سخن را قاعده ای كلی شمرد می توان از برخی شاهكارها ياد كرد كه سالهای دراز پس از عرصه ی ناموفق اولی، از نو كشف و با توفيقی پرشور و ماندگار روبرو شده اند.

فرهنگ توسعه: ويرايش در ترجمه چه تاثيری دارد؟

به آذين: برای پاكی و روشنی و رسايی زبان نوشتاری، ويرايش كاری به جا و سودمند است. اما به شرط آن كه ويراستار خود در كاربرد زبان، گنجينه ی لغات و قواعد دستوری آن و ريزه كاری های كنايات و استعارات رايج آن دستی به قدر كافی قوی داشته باشد‌ و به هيچ رو سليقه ی شخصی خود ‌را بر نوشته ای كه به وی سپرده اند تحميل نكند.
من تنها يك بار در مورد ترجمه ی چرم ساغری كه ناشر‌آن "بنگاه ترجمه و نشر كتاب" بود سروكارم با ويراستار افتاد ـ جوانی در كار خود دقيق كه اصطلاح
Vogue la galere به معنای "هر چه بادا باد" يا "هر چه پيش آيد خوش آيد" را كه من بد فهميده و بد ترجمه كرده بودم با خوشرويی و پوزش خواهی به من گوشزد ‌كرد و من همواره سپاسگزار او بوده ام و هستم.

فرهنگ توسعه: نظر شما راجع به ترجمه شعر چيست؟ با توجه به اين كه طی اين سالها شما همواره از ترجمه شعر و متنهای تئوريك ادبی دوری گزيده ايد، علت اين امر چيست؟
به آذين: من از پيچيدگی، گره خوردگی، باريك ريسی، تو در تويی و سردرگمی بسياری از آن چه به نام شعر گفته اند و می گويند سر درنمی آورم. حوصله ام از آن سر می رود. اگر به راستی شاعر چنان حس كرده و چنان سروده، خوشش باد! كوچه ای كه او در آن تخته پوست افكنده برای من بن بست است. می بينم و می شنوم و می گذرم، با احساس آن كه وقتم را بيهوده گرفته اند و مغبونم كرده اند.

من در شعر، گذشته از تراش زيبای واژه ها و دلنشينی آهنگ، معنايی روشن و فراگير و ديرپا ميجويم كه چنان كه رودكی در وصف می گفته است:
"نابسوده دو ‌دست رنگين كرد

ناچشيده به تارك اندر تاخت"

اين معنا ميتواند بيانگر مفهومی عاطفی، تجربه ی زندگی، انديشه ی فلسفی، و در همه حال مردمی باشد: درد و اندوه و عشق، اميد و نوميدی، شادی و خشم، نفرين و آفرين، و همواره به رنگ نوای خاص روزگار خود. شعر بسياری از شاعران بزرگ سده های پيشين ايران و برخی انگشت شمار از گويندگان معاصر فارسی، و همچنين برخی از شاعران كلاسيك و رمانتيك جهانی غرب در قالب اين وصف می گنجد و با همه دشواری می تواند به شكلی كم و بيش پذيرفتنی به زبانی ديگر ترجمه شود. من همچنين كاری نكرده ام. از گناه ناخواسته تحريف ترسيده ام. ديگر آن كه ترجمه ی كتاب شعری از گوينده يا جمعی از گويندگان بيگانه در كشور ما بازار فروش ندارد و ناشران خطر چاپ و انتشار آن را بر خود نمی خرند.

فرهنگ توسعه: در كارنامه ترجمه شما بيشتر رمان قرار دارد و به داستان كوتاه كمتر توجه داشته ايد؟ دليل اين انتخاب چيست؟ آيا بازار خوب رمان خوانی به نسبت داستان كوتاه در اين انتخاب نقشی دارد؟

به اذين: درست يافته ايد. ترجمه ی رمان درآمد‌ بيشتری دارد.

فرهنگ توسعه: وضعيت ترجمه ی امروز ايران را چگونه ميبينيد و از مترجمان جديد‌ و قديم كار كدام يك را ميپسنديد؟

به آذين:  پيش از اين گفته ام. من مجال خواندن بسيار كم می يابم. از اين رو، درباره ی مترجمان، خواه جوان و خواه سالمند، نمی توانم داوری كنم.

فرهنگ توسعه: آيا ترجمه های جديد در دست داريد؟

به آذين: چند‌سالی است كه ديگر ترجمه نمی كنم.

فرهنگ توسعه: به نظر می آيد اولين داستانی كه نوشتيد "علی گابي" نام دارد كه به سال 1323 در روزنامه داريا به چاپ رسيده است. حال می خواهم بگوييد كه چگونه داستان نويسی را آغاز كرديد؟ و چرا؟

به آذين: شعر گفتن و داستان نوشتن، و به طور كلی هرگونه آفرينش هنری، اگر شهرت خواهی و هوس در كار نباشد، بر اثر جوششی است كه در شخص درمی گيرد و او را ناگزير از گفتن و نوشتن و آفريدن می كند. البته، اين ناگزيری ارزش اثر را تضمين نمی كند.

فرهنگ توسعه: چه كسانی را می توانيد جزو پيشگامان ادبی يعنی كسانی كه بيشترين چيزها را از آنها ياد گرفته ايد نام ببريد؟

به آذين: از يك سو سعی در روشنی و رسايی كلام و پرهيز از درازگويی و مترادف نويسی را از تاريخ بيهقی، اسرارالتوحيد و قابوسنامه آموخته ام، و از سوی ديگر، تا جايی كه اندوخته ی محدود انديشگی و تجربی ام اجازه می داد، نگرش به زندگی جامعه را از بالزاك و سبك نوشتن را از فلوبر و توماس مان دارم.

فرهنگ توسعه: ميتوانيد بگوييد برای شكل گيری داستانتان تا چه اندازه آگاهانه كار كرديد؟
به آذين: درباره خود می توانم بگويم كه موضوع داستان مدتی خود به خود در ذهن سرك می كشد و سپس يك باره سربرمی آورد، آن گاه به شكل گيری و پردازش آگاهانه می انجامد.

فرهنگ توسعه: آيا در حين نوشتن، طرح و فرم و شخصيتهای آثارتان را عوض ميكنيد؟
به آذين: در حين نوشتن، بسا كه يك واژه سياق سخن را عوض می كند و به راه ديگری می برد، و گاه حتا به ضرورت دگرگونی هايی در شكل كلی داستان پديد‌ می آورد.

فرهنگ توسعه: آيا شخصيتهايی را كه در آثارتان هستند بدون استثنا از زندگی واقعی انتخاب می كنيد؟ و چه مقدار از آنها مبتنی بر تجربيات شخصی تان است؟
به آذين: شخصيتهای داستان هرگز يك پارچه نيستند، تركيبی هستند از پاره های برگرفته از زندگی در زمانهای مختلف و از مكانهای مختلف، و البته با دستكاری ياد و خيال.
فرهنگ توسعه: آيا تا به حال به قصد‌ بازنويسی سراغ داستانها و ديگر آثارتان رفته ايد؟
به آذين: من پيوسته، آن قدر درگير كار و حال امروز خود بوده ام كه نمی توانسته ام به قصد‌ بازنويسی، به سراغ كارهای گذشته ی خود و جبران نقايص فراوان شان بروم.
فرهنگ توسعه: اگر رمان دختر رعيت را در زمان خودش قرار بدهيم، سرآغاز جدی رمانهای اجتماعی محسوب ميشود. حال خيلی ساده می خواهيم بدانيم چه طور شد كه به فكر نوشتن دختر رعيت و قهرمانان آن احمدگل و صغری افتاديد؟
به آذين: من از سوی پدری از يك خانواده بازرگان ـ خرده مالك برخاسته ام. در كودكی و نوجوانی، از ديده و شنيده، با روابط رعيتی و رفتاری كه در خانه های اربابی با زيردستان روستازاده ميشده آشنايی يافته ام.

نكته ی ديگر در شكل گيری احساسی و انديشگی ام اين كه آغاز زندگی ام با جنبش جنگل و انقلاب روسيه مقارن بود.

زبانه ی انقلاب روسيه به گيلان رسيد و با جنبش جنگل درآميخت. شعارهای استقلال خواهی و برابری و عدالت اجتماعی فضا را پر كرد و من، بی آن كه به مفهوم آن پی ببرم، ذهنم بدان آغشته شد. از همين رو، در جوانی كه ورشكستگی و تنگدستی خانوادگی ام با سرگشتگی فكری ناشی از اشغال خاك ايران، راهی جز پذيرش جهان بينی ماركسيستی و مبارزه برای آزادی و رهايی بشر در برابرم نمی گذاشت، می توان گفت كه من خود به خود به صف جهانی رزمندگان پرولتاری پيوستم.

در چنين احوالی بود كه داستان بلند دختر رعيت در 1326 نوشته شد و پس از سالی انتشار يافت. آن چه در اين داستان می گذرد بازتاب رويدادهای پراكنده ی فردی و اجتماعی است كه از اين جا و آن جا برگرفته و به هم پيوند داده شده است. دختر رعيت نوشته ای است كه مهر واقعيت بر پيشانی دارد،‌ هر چند‌ كه از رنگ آميزی خيال هم بی بهره نيست.
فرهنگ توسعه: عده ای بر اين باورند كه پس از دختر رعيت كه به گمان بسياری از آثار ماندگار ادب معاصر ما است، محمود ‌اعتمادزاده نتوانسته است اثری بهتر و يا همسنگ با آن خلق كند، برداشت خودتان در اين زمينه چيست؟‌

به آذين: من هم دختر رعيت را داستانی خواندنی می دانم، هر چند ‌كه داوری با نويسنده نيست.

فرهنگ توسعه: چرا تجربه هايی همچون مجموعه نقش پرند را دنبال نكرديد، با علم به اين كه چنين تجربه هايی لازمه ادبيات داستانی نوپای آن دوره ايران بود؟ ‌آيا در بسط و تعميق اين رويكرد ادبی ترديد داشتيد؟‌

به آذين: نقش پرند آزمايشی بود در ادامه ی حكايت پردازی كوتاه كه نمونه های فراوان در ادب فارسی دارد و پرآوازه ترين آن گلستان سعدی است. اگر بتوان گفت، چيزی است همچون رباعی در شعر: معنايی فشرده در قالب كلامی موجز. چنين آزمايشی باز ميتواند تكرار شود و ارزشمند باشد. خودم فرصت نيافتم.

فرهنگ توسعه: شما در خاطرات "از هر دري" نوشته ايد: "بزرگترين افسوس من و درد من "خانواده امين زادگان" است، كه چند فصل آن را نوشته ام و بيست سالی است كه واگذاشته ام" حال سئوال بنده اين است كه دختر رعيت و خانواده امين زادگان، به گفته اكثر منتقدان، می توانستند مقدمه شاهكارهای شما باشد. چه عاملی باعث شد شما از خلق يا به تعبير خودتان "بازآفريني" رمانی كه نمونه كاملی از رمان فارسی باشد، باز بمانيد؟
به آذين: همان گونه كه در "از هر دری . . ." آورده ام، آن چه مرا از پيگيری آزمون دختر رعيت و از ادامه خانواده امين زادگان بازداشت فشار تنگدستی و لزوم تامين زندگی خانواده بود. در آن زمان، آثار نويسندگان ايرانی كمتر خواننده می يافت و به اندازه بخور و نمير هم درآمدی نداشت. بيكار بودم. ناگزير، پيشنهاد ترجمه باباگوريو اثر بالزاك را پذيرفتم.

فرهنگ توسعه: آيا خود را يك نويسنده رئاليست ميدانيد؟

به آذين: انديشه و خيال و ياد و دانش و هنر همه بی هيچ استثنا مايه از واقعيت می گيرند. من واقع بين و واقع گرا هستم، اما خود را در سبك ادبی ـ هنری رئاليسم زندانی نكرده ام.

فرهنگ توسعه: از معاصران خود و نسل جوان، آثار چه كسانی را می خوانيد؟

به آذين:  فرصت خواندن آثار نويسندگان همعصرم را بسيار كم يافته ام.

فرهنگ توسعه: از نظر شما ادبيات داستانی، چه تحولاتی را از ابتدای قلم زنی شما تاكنون طی كرده و تصور شما در گذشته از دورنمای ادبيات داستانی چه بود؟

به آذين: با شرمساری، جز اقرار به بی اطلاعی خود چيزی ندارم كه بگويم.

فرهنگ توسعه: در آثار شما می توان جلوه هايی از فخامت نثر فارسی را ديد؟ بی گمان نثر فارسی در دوره ی معاصر وامدار اين آثار خواهد بود. اكنون كه توجه چندانی به جنبه های فخامت ادبی نثر نمی شود و به بهانه ی سادگی بيشتر توجيه ميشود آيا لزوم افزودن بر جنبه ی فخامت نثر ادبی در راستای دست يابی به نثر و بافتی متين و پربار احساس نمی كنيد؟
به آذين: نميدانم از فخامت نثر به درستی چه منظوری داريد. من از نويسنده پيش از هر چيز تازگی و روشنی انديشه و رسايی بيان را انتظار دارم. نمی خواهم كه دستم بيندازند و مرا تماشاگر حيرت زده ی آكروباسی های موفق و ناموفق خيال خود بپندارند. اين كار معماتراشی و معركه گيری است، اگرچه گاه هنرمندانه باشد و حتا سر به نبوغ بزند.
فرهنگ توسعه: تا چه اندازه تحولات قصه نويسی ايران را دنبال می كنيد و ويژگيهای اين داستانها را در چه می بينيد؟

به آذين: از شصت و هشت تا هفتاد و شش سالگی [سال هائی که به آذين نيز همراه رهبران حزب توده ايران زندانی جمهوری اسلامی شد]، كوچكترين آگاهی از آن چه در ايران در عرصه ی ادب می گذشت نمی توانستم داشته باشم. پس از بازگشت به خانه نيز، با همه ی پيری و ناتوانی، آن قدر درگير آن چه می بايست بنويسم بودم كه ناچار از همه جدا و از همه چيز بی خبر ماندم. جای تأسف و شرمساری است، می دانم. دنبال كردن تحولات قصه نويسی اين روزگار را از نيروهای جوان بايد خواست.

فرهنگ توسعه: درباره ی دو مجموعه داستان شما، مانگديم (1) و خورشيد چهر (سال 69) و سايه های باغ (سال 77) نظرهای مثبت و منفی گوناگون در ميان بوده است، خود شما درباره ی اين نظرها چه می گوييد؟

به آذين: باور كنيد نميدانم كی و كجا و چه كسانی درباره ی مانگديم و خورشيد چهر يا سايه های باغ، نظر داده اند؛ مثبت و منفی نظرشان برايم محترم است؛ كلا و دربست، اما پايبندم نمی كنند.

فرهنگ توسعه: زمانی بخش عظيمی از خوانندگان، مسائل سياسی و ساختن آن مدينه فاضله و يا آن جامعه ی آرمانی را از طريق ادبيات جست و جو می كردند. و حتا ادبيات، ادبيات تبليغی و ترويجی بود، امروز خواننده بايد در ادبيات به دنبال چه چيزی باشد؟
به آذين: ديروز و امروز ندارد. بگذريم از خوانندگانی كه ادبيات داستانی را به ديده ی قرص خواب آور يا چيزی برای سرگرمی و وقت گذرانی می نگرند. آنان كه جدی ترند، منظری تازه از زندگی می جويند و به انديشه مقايسه می پردازند. داستان برايشان آينه ای می شود كه خود را در آن می يابند، هر چند هرگز نه به تمامی، اما در هر حال، آينه بايد صيقل شده باشد تا چهره ها را درست و رنگين بازنمايد، نه تيره و كج و كوله. برای من، اين تعهد نويسنده است در برابر خواننده.

فرهنگ توسعه: شما چه قدر ادبيات را مجاز می دانيد كه در سياست دخالت كند؟ ميدانيد كه در دهه ی 40 و 50 غالب ادبيات ما سياسی بود؟

به آذين: سياست هم چهره ای از زندگی جامعه است. ادبيات، در بازنمايی زندگی، به ناچار رنگ و نيمرنگ سياسی به خود‌ می گيرد؛ بسا هم در ظاهر به بيرنگی پناه ميبرد، كه آن خود به نوعی تاييد‌ سياست حاكمان روز است، و از همين رو، راه ميان بر همواری است به ثروت و مقام و آوازه و نام.

فرهنگ توسعه: روشنفكران خلاق ما در گذشته بيشتر با يكی از جريانات اپوزيسيون سياسی، دلبستگی و همبستگی داشته اند. به نظر شما هنرمند‌ و آثار هنری تا چه حد‌ بايد با سياست نزديكی داشته باشند، و تا چه اندازه بايد خود ‌را درگير مسائل اجتماعی ـ سياسی عصر خود‌ بكنند؟

به آذين: روشنفكران و از آن جمله نويسندگان، مردمی انديشمند و كنجكاو و مشاهده گرند. به همين عنوان هم بی تكلف بر كرسی داوری می نشينند و نظر می دهند. طبيعی است كه چنين كسانی به جريان ها و حوادث سياسی نيز كشيده شوند و در دورانهای اوج گيری كشاكش اجتماعی، به همه تن و جان و انديشه و احساس به يكی از اردوگاههای رقيب بپيوندند. در اين انتخاب شان نه جای سرزنش است و نه دريغ و افسوس. به يك شرط، كه ديد ‌و انديشه ی آزاد خود را از دست ندهند. و در هر حال با خود‌ راست باشند، خود‌ را به آرمان نبرد سياسی متعهد بدانند، نه به شخص يا سازمانی كه به نام آرمان به چپ و راست می زند و برای رسيدن به قدرت و حفظ آن، آرمان را زير پا مينهد.

فرهنگ توسعه: نقش ادبيات را در پيوند با ضرورتهای سياسی دوران ما بگوييد؟
به آذين: ادبيات، در بازگويی و بازنمايی هنرمندانه ی ضرورتهای سياسی هر دوران، می تواند نقش روشنگری و حتا برانگيزندگی داشته باشد.

فرهنگ توسعه: آيا نويسنده امروز ميتواند سياسی باشد؟

به آذين: كار نويسنده بداند يا نداند، بخواهد يا نخواهد، هميشه سياسی است؛ گاه آشكار و گاه در پرده.

فرهنگ توسعه: امروز نگاه شما به ادبيات حزبی چگونه است؟

به آذين: ادبيات حزبی، اگر بوده و هنرمندانه عرضه شده، اثر مقطعی خود را داشته است. بيش از اين چه ميتوان از آن خواست؟

فرهنگ توسعه: در ميان آثار شما «مهمان اين آقايان» و «از هر دري» روايت تاريخی ماجراهای سياسی و فرهنگی است كه بر شما و نسل شما رفته است و سند ‌تاريخی به حساب می آيند. اين آثار كه خاطرات شما طی سالهای 1333 تا 1355 را دربرمی گيرد در شرايط خاصی نوشته شده است و اكنون ساليانی از نگارش آنها می گذرد. به نظر شما اين آثار تا چه حد‌ واقعيت آن روزگاران را نشان می دهد، و چه انگيزه ای باعث شد‌ كه در اين سالها خاطرات خود را به رشته نگارش درآوريد و چرا خاطرات خود را از سال 1355 تاكنون منتشر نكرده ايد؟

به آذين:  مهمان اين آقايان يا از هر دری . . . هر يك به گونه ای گزارشی است از برخی مقاطع زندگی من. اگر تصويری از واقعيت روزگار می دهند، خودم را نيز به تصوير می كشند. نمی گويم به تمامی و از همه ی جهات، ولی راست و بی بزك.
برخلاف آنچه نوشته ايد، از هر دری . .. در سال 1355 متوقف نمی شود. جلد دوم آن كه به چاپ رسيده است سال 1357 و پيروزی انقلاب را در برميگيرد، جلد سوم مجوز انتشار نيافت. جلدهای چهارم و پنجم و ششم و نيز نوشته ی ديگری كه ميتوان آن را جلد هفتم از هر دری . . . به حساب آورد همچنان تاكنون به صورت دستنويس نزدم مانده اند.

فرهنگ توسعه: با توجه به حال و هوای جسمی و سنی شما، آدم فكر می كند داريد دست به نوعی ستيز و مبارزه می زنيد‌ تا انجام تعهدی و ادای دينی، با اين حساب اگر روزی نتوانستيد به هر دليل بنويسيد، آن روز آيا دلايل ديگری برای ستيز، برای بودن و متعهد ماندن خواهيد داشت؟

به آذين: درست كه بنگريم، مبارزه سياسی ـ اجتماعی به ضرورت بر من واجب گشته است، وگرنه ستيزه گری در سرشت من نيست. ضرورت است كه، هر جا و هر زمان، می تواند مرا به موضع انكار و اعتراض بكشاند. و حتا از آن دورتر ببرد.

فرهنگ توسعه: در طول زندگی پر از حادثه و جنب و جوش شما دو خط سير موازی می توان ديد كه همدوش يكديگر ادامه داشتند، فعاليتهای اجتماعی ـ قلم زنی های ادبی. آيا در دوره ای خواستيد كه يكی را بر ديگری ترجيح دهيد و به يك مقوله بيشتر بپردازيد؟
به آذين: پرداختنم به فعاليت سياسی ـ اجتماعی همواره پا به پای قلمزنی های ادبی پيش رفته، هيچ وقت ديواری اين دو را از هم جدا نمی كرده است. در واقع، ترديد دارم كه يك اثر پرورده در ذهن را بتوان به اراده ی خويش از پديد آوردن باز داشت و به كار ديگری پرداخت.

فرهنگ توسعه: بسيار خوب، حالا بپردازيم به تازه ترين اثرتان، «مرگ سيمرغ» كه گويا مجوز چاپ هم نگرفته است، كمی درباره اين رمان توضيح بدهيد و بگوييد چه چيزی شما را به نوشتن اين رمان سوق داد؟

به آذين: مرگ سيمرغ داستانی است كم و بيش نمادين در نزديك به چهارصد صفحه. در آغاز، سيمرغ كه در آشيان سنگی خود بر فراز البرزكوه در خواب دگرديسی دو هزار ساله اش فرو رفته است، ناگهان با انفجار مهيب ديناميت به هوا پرتاب و سراسيمه و گيج و خشمگين بيدار می شود. چند بار در آسمان چرخ می زند و در نمی يابد كه چه روی نموده است. همين كه گرد و خاك انفجار اندكی فرو می نشيند، چشم سيمرغ به مردی می افتد كه رو به زمين افتاده است. آهنگ نشيب می كند و كنار مرد‌ فرود می آيد. از هوايی كه در اين حال از بال زدنش در پيراهن ژنده مرد ميافتد، سيمرغ از خلال پارگی های آن نشانه ای را می بيند كه روزگاری از فشار چنگال خود او بر تن نوزاد سفيد موی رها شده در كوهسار ـ زال پسر سام نريمان ـ پديد آمده و به ارث به فرزندانش رسيده بود. پس از پرس و جوی دراز بی نياز از گفتار، سيمرغ باور می كند كه آن كارگر آواره ی سيستانی از تبار پهلوان دست پرورده خود اوست. مهر ديرينه در دلش می جنبد. او را به چنگال می گيرد و به آسمان می برد و جايی در جنگل كوهپايه های البرز فرود می آورد. به زودی هم آن دو فرزندش را ـ يكی پسر و ديگری دختر ـ همان جا در تكه زمينی بی درخت سامان می دهد‌ كه تخم بيفشانند و دامداری كنند.

از آن پس، داستان بيشتر گرد آموخته ها، آزمونها و رويدادهای زندگی اين پسر می گردد و از خلال آن، چهره ی جامعه معاصر ايرانی نمايانده می شود. پيش از انقلاب و پيروزی انقلاب و پس از آن.

فرهنگ توسعه: ارزيابی تان از نقد‌ آثار ادبی جامعه ما چگونه است؟
به آذين: يكی از كاستی های فراوان زندگی ادبی ام متأسفانه اين بوده كه برای پرداختن به مسئله ضرروی و بسيار ارزشمند نقد ادبی در ايران هيچ گاه فرصت نداشته ام. گرچه خود‌ من، در آغاز فعاليت ادبی ام، به نقد برخی كتابها پرداخته ام.

فرهنگ توسعه: آيا خواننده و منتقد بر كار شما تاثيری داشته اند؟ و اگر جواب مثبت است، چه كساني؟

به آذين: اگر چه نوشته هايم كم و بيش با اقبال خوانندگان روبرو بوده است، بسيار كم اتفاق افتاده كه آنان ارزيابی خود را به زبان يا در نامه با من در ميان گذاشته باشند. منتقدان هم اگر چيزی درباره ی كارهای من نوشته باشند، من از آن كمتر خبر يافته ام. از اين رو، در شكل گيری و تحول سبك و محتوای آثارم، هيچ يك از اين دو گروه تاثير نداشته اند.
فرهنگ توسعه: مايلم نظر شما را درباره نمايشنامه نويسی بعد‌از انقلاب بدانم، با توجه به اين كه در كارنامه شما يك متن نمايشی با عنوان كاوه (سال 1355 چاپ در شهر كلن آلمان) ثبت شده است؟

به آذين: باز ناچارم به بی خبری ناگزير خودم اقرار كنم و شرمساری ببرم.

فرهنگ توسعه: در متن بعضی از داستانهای شما، ما واژه های گيلكی مشاهده می كنيم و افزون بر اين گرايش ديگری در اين دوره گيلان ديده ميشود، نوشتن داستان به گيلكی است، نظرتان نسبت به اين گرايش چيست؟

به آذين: گويش ها و زبانهای محلی در هر كشوری زير فشار شديد زبان رسمی هستند و خطر آميختگی و فراموشی و زوال، اگر چاره انديشيده نشود، تهديدشان ميكند. بهترين راه برای پيشگيری از چنين خطری، تشويق جدی سرايندگان و نويسندگان به آفرينش هنری به زبان محلی خود است، هر چند‌ كه گستره ی انتشار اين گونه آثار و حجم درآمدی كه از آن می توان انتظار داشت به نسبت بسيار محدود‌ است. از سوی ديگر، به كار گرفتن به جا و دور از افراط واژه های محلی در ادبيات زبان رسمی بر غنای آن می افزايد و سخن را رنگين ميكند.

با اين همه، كار را نبايد به زياده روی و تعصب ورزی قومی كشاند و به همبستگی سراسری ملی و وحدت سياسی ـ اقتصادی كشور زيان رساند. بی شك، دوستان گيلك، خود به اين نكته آگاهی دارند.

فرهنگ توسعه: آيا جريانهای ادبی در گيلان را دنبال ميكنيد؟

به آذين: با همه دلبستگی ام به گيلان، به مردم گيلان و به زبان دلنشين گيلكی، نمی توانم بگويم كه جريانهای ادبی گيلان را مرتبا دنبال می كنم. فرصتم كم و فشرده است.

فرهنگ توسعه: در دهه ی شصت و هفتاد بيشتر به چه انديشيده ايد؟
به آذين: سئوال پرده دارانه ای است، ولی تن نمی زنم. در سالهای شصت، يا دقيق تر بگويم از 61 تا 69 كه بيشتر تنها به سر می بردم(در زندان)، فرصت آن را داشتم كه به سالهای اميد و تلاش گذشته و خدمت ها و خطاهای مان بينديشم. هر وقت هم كه امكانی، هر چند‌ محدود و يكنواخت( درزندان تنها کتاب های محدود مذهبی را دراختيار امثال او می گذاشتند)، برای خواندن دست می داد، در پی شناخت مبانی انديشگی اسلام و روش ساده ی شدت و رحمت حكومتی اسلام برمی آمدم و به هر حال، از آن بهره می گرفتم. اكنون، اگرچه اسلام شناس نيستم، دريافتی كم و بيش روشن از امت اسلامی دارم.
اما در سالهای هفتاد كه مرا از مرز باور نكردنی هشتاد‌ سالگی گذرانده به نود نزديكم كرده اند، بيشترين راستای فعاليت انديشه ام در زمينه ی عرفان، آن گونه كه خود از دريافت بيكرانگی و جاودانگی و يگانگی هستی پنداشته ام، بوده است. در كنار اين خار خار هميشگی انديشه، البته، به كارهای گزارشی و داستانی هم پرداخته ام.

فرهنگ توسعه: به رغم مسائلی كه برای نسل شما پيش آمد هيچ به رفتن فكر كرده اي؟
به آذين: چه گمان برده ای، جوان؟ رفتن به كجا؟ گريختن از چه و پناه بردن به كه؟ دل و جان و زندگی و تن و روانم از ايران و از فرهنگ آسمان سای ايران است. و با پوزش از خواجه بزرگوار، حافظ، برای مختصر دستكاری كه در شعر او كرده ام، ميگويد:
آشنايانِ دردِ دوست گرم خون بخورند

كافرم گر كه شكايت برِ بيگانه برم

وسوسه نه، دغدغه بزرگ من در چند سال اخير سرنوشت كره ی خاكی ما است كه دو اسبه به سوی نابودی رانده می شود. اكنون در تقريبا سراسر سرزمين آب آلوده است، خاك آلوده، هوا آلوده، و اين آلودگی دارد به جايی ميرسد كه چاره ناپذير گردد. آن چه به اين روند‌ مرگبار شدت ميبخشد فزونی بيرون از حد جمعيت زمين و در نتيجه افزايش تصاعدی نياز جهانی به آب و نفت و چوب و آهن و ديگر فلزات و همه نوع خواربار و پوشاك است. و پا به پای اين همه باز بيكاری اجباری دهها و به زودی صدها ميليونی ناشی از كاربرد‌ همه گونه روبات در صنعت است و نيز بيماريهای واگيردار ناشناخته يا دوباره سر برآورده، پيشروی بيايانها، كاهش سطح جنگل ها، و سرانجام، جنگ و كشتار به بهانه ی دعواهای مرزی و دشمنی های قومی كه ميبايد بازار فروش سلاح های از رده بيرون شده كشورهای پيشرفته را گرم بدارد ـ زمين ديگر رمق از دست ميدهد، نفسش به شماره ميافتد. بايد، پيش از آن كه دير شود، به دادش رسيد. از جنبشهای سبز كه می خواهند از راه پارلمان و شركت در دولت تسكين دهند كاری ساخته نيست. خيزش عمومی جهانی لازم است، هر جا و همه جا در راستای مهار كردن توليد ‌انبوه و ناممكن ساختن اسراف ديوانه وار كنونی در مصرف.

فرهنگ توسعه: به نظر ميرسد در سالهای اخير ديگر در جمع نويسندگان نيستيد چرا؟
به آذين: درست است. نخواسته ام به كانون نويسندگان ايران بپيوندم. هرگونه تشكل صنفی، بويژه صنف اهل قلم، خواه ناخواه معنای سياسی دارد. در شرايط استثنايی كنونی، مطرح كردن آزادی انديشه و بيان و قلم و نشر، با آن كه خواست بنيادی و بر حق نويسندگان است، به ناچار كار را به رويارويی با نظام و چشم حمايت داشتن از نيروهای بيرونی می كشاند. من آن را نادرست و زيانبار دانسته ام و ميدانم.

فرهنگ توسعه: آيا نوشتن برای شما طی اين سالها، به دليل قطع يكی از دستهايتان از سر شانه دشوار نبوده است؟

به آذين: قطع كامل دست چپم در زندگی يا فعاليت نوشتاری ام هيچگونه دشواری به بار نياورده است.

فرهنگ توسعه: در حال حاضر چه می كنيد؟ چه كتابی در دست نوشتن و يا ترجمه داريد؟ شايد هم كتاب هايي؟

به آذين: نمی گويم كه پاك بيكار نشسته ام. می نويسم، اگرچه به كندی و با بازده كم. چندی است از كار ترجمه اكراه دارم.

فرهنگ توسعه: با توجه به اين كه اعضای كانون نويسندگان در آخرين مجمع عمومی خود در تاريخ 26 آبان 1379 ميل وافری به لغو مصوبه كانون [ مصوبه سال 1358 كانون که بموجب آن کانون نويسندگان به دو شاخه تبديل شد و عضويت اعضای حزب توده در آن لغو شد] كه حكايت از آن دارد كه كانون نويسندگان كماكان شما را عضوی از خود‌ می داند و قرار است كه اين پيشنهاد اعضا در جلسه مجمع عمومی به بحث و ارزيابی گذاشته شود، پيش بينی ميشود كه حذف مصوبه كانون در سال 58 مورد‌ تأكيد و تأييد اعضا قرار بگيرد، نظر شما چيست؟

به آذين: از بحثی كه سال گذشته در جلسه ی عمومی كانون نويسندگان درباره تعليق عضويت و اخراج پنج تن از اعضای كانون درگرفت و در آن پيشنهاد شد كه آن مصوبه لغو شود، من پس از چندماه از زبان يكی از دوستان خبر يافتم. حركت جالبی است. نشان ميدهد كه نسل تازه ی اهل قلم، به رغم باقيمانده های آن دوران، احترام صادقانه تری به تفاوتهای عقيدتی ميگذارد و بر همين اساس، مصوبه ای را كه به انگيزه ی كينه توزی سياسی صادر شده بود خلاف اصول و مردود ميشمارد.

به هر حال، كار بی كشمكش نخواهد گذشت. بايد ‌ماند و ديد.

فرهنگ  توسعه: نظر شما درباره اساسنامه كانون نويسندگان كه يادگار زنده ياد محمد‌مختاری است و نيز فعاليت دوره جديد آن چيست؟

به آذين: من آزادی عقيده و بيان و قلم و نشر را كه می بايد بدون حصر و استثنا تضمين گردد، اگر در عمل به معنای آزادی بی حد و مرز گرفته نشود و در واكنش، كل آزاديهای مدنی را به خطر نيندازد، در طول سالها فعاليت كانون همواره تأييد و بر آن تأكيد كرده ام. گذشته از اين اصل بنيادی كه رعايت دستور و حفظ انضباط آن را لازم می دانم، در ديگر مواد‌ اساسنامه اشكالی نمی بينم.

فرهنگ توسعه: با توجه به اين كه شما مدتها عضو هيأت دبيران كانون نويسندگان بوده ايد و تجربه های بسياری در اين زمينه داريد، برای تشكيل كانون يا اتحاديه نويسندگان ايران چه گام هايی بايد‌ برداشت؟

به آذين: برابر دانستن حق همه سبكهای ادبی ـ هنری يا عقيده های سياسی ـ فلسفی ـ اجتماعی در عرضه داشت آزادانه از راه بيان و قلم و ديگر وسايل، و نيز شناختن حق يكسان هر اهل قلم و هنر به گزينش و سعی در اشاعه ی نظرهای خاص خويش، هميشه می تواند محوری باشد كه نويسندگان و شاعران و منتقدان و ديگر هنرمندان گرد آن فراهم آيند و از منافع صنفی خود پاسداری كنند.


فرهنگ توسعه: از نظر شما نواقص منفی اساسنامه كانون نويسندگان ايران چيست؟ و وضع كانون نويسندگان را در دوره ی جديد چگونه ميبينيد؟

به آذين: در مرحله ی عمل است كه ضعفها و كمبودها نمايان و مرتفع خواهند ‌شد. نخستين و مهمترين گام، گرد آمدن و شكل پذيرفتن است. پس از آن، يكديگر را انديشيده و صادقانه تحمل كردن. اميدوارم همگان در دوره تازه فعاليت كانون چنين كنند و چنين باشد.
فرهنگ توسعه: راه برون رفت كانون از مشكلات نشر و پخش چيست؟
به آذين: تنها كانون نويسندگان با دشواری ها و گرفتاريهای نشر و پخش روبه رو نيست. مطبوعات، ناشران، چاپخانه داران و توزيع كنندگان نيز به همين درد گرفتارند. راه برون رفت از اين دشواريها فعاليت بيشتر و هماهنگ همه اين صنف هاست.
فرهنگ توسعه: به نظر شما كانون نويسندگان تا كجا می تواند از نويسندگان نو قلم حمايت كند و راه كاری كه شما پيشنهاد‌ می كنيد چيست؟

به آذين: تشكل صنفی نويسندگان، به هر نامی كه خوانده شود و فعاليت كند، برای ماندگاری در نوگشتگی، نمی تواند از پرورش استعدادهای نوخاسته سرباز زند. بايد ضمن راهنمايی مشفقانه ی آسان پذير در كاربرد زبان و پاسداری آن از آميختگی های ناساز دستوری و لغوی، نوقلمان را در چاپ و انتشار آثار بديع شان ، اگرچه كمی خام يا نامتعارف به نظر آيند، ـ ياری و از ايشان پشتيبانی كرد.

فرهنگ توسعه: به نظر شما منشور كانون كه در ده ماده تنظيم شده واقعی و گويا است؟
به آذين: در جريان تدوين منشور كانون نوگشته نبوده ام و نظری نميتوانم داشت.

فرهنگ توسعه: آيا درست است در زمانی كه شما مسئول كانون نويسندگان بوديد به اتفاق تنی چند از نويسندگان حزبی، فضای كانون را سياسی و فقط نظريات حزبی را منتقل می كرديد؟
به آذين: به هنگام تأسيس و در دوران كوتاه فعاليت اولی كانون نويسندگان ايران، من كمترين رابطه ی سازمانی با حزب توده ايران نداشتم. هيچ رهنمودی از آن سو و هيچ گزارشی از سوی من در كار نبود. اما، با مختصر آشنايی ام با تئوری ماركسيسم و در چارچوب تاكتيك آن برای شركت ماركسيست ها در فعاليت سازمانهای صنفی موجود طبيعی است كه شيوه ی كارم در هيأت دبيران كانون، در حد مقدور، بر همان الگو بوده باشد. و باز طبيعی است كه مخالفان، از هر رنگ سياسی يا سازمانی كه بوده باشند مرا مورد‌ اتهام قرار دهند و به من حمله كنند.

در دوره ی دوم فعاليت كانون هم، نزديك به دو سال كار بر همين منوال بود. با پيروزی انقلاب و پديد آمدن امكان فعاليت علنی و قانونی حزب توده ايران، باز حتا هنگامی كه پس از حدود‌ يك سال به حزب پيوستم، در تصميم گيريها هرگز نيازی به مشورت يا كسب تكليف از رهبری حزب نداشتم. با سابقه ی چند ساله ام در هيأت دبيران كانون، مورد‌ اعتماد بوده و به استقلال عمل می كردم. به اقتضای زمان و لزوم پرهيز از افراط كاری و زياده خواهی آگاه بودم كه برای حفظ موجوديت كانون و ادامه ی فعاليت آن مسير كم خطری را پيشنهاد كنم. اما ائتلاف چپ روهای افراطی، هواداران شناخته غرب و برخی وابستگان رژيم گذشته كار را به شكاف در صف كانون كشاند و شد آن چه شد.

فرهنگ توسعه: در اين چند‌ساله اخير كانون نويسندگان دوران طاقت فرسايی را پشت سر گذراند كه مرگ شهادت گونه مختاری و پوينده از اين جمله اند. برای اين كه نويسندگان ايران هزينه های اين چنينی را نپردازند و امنيت آنان مثل دنيای پيشرفت تامين باشد چه تمهيداتی بايد انديشه شود؟‌ با توجه به اين كه ذات كلمه سياسی است، روند حركتی كانون آيا بايد‌ ذاتا سياسی باشد؟

به آذين: گفته شد كه هر تشكل صنفی، ـ از جمله تشكل اهل قلم در سازمان هايی نظير كانون نويسندگان يا شورای نويسندگان و هنرمندان، گذشته از فعاليت در راه منافع صنف، خواه ناخواه معنای سياسی هم دارد. نويسنده در بازنمايی رويدادهای زندگی مردم به صراحت يا به تلويح، به ارزيابی نظام اجتماعی و سياسی حاكم و تاييد‌ يا انكار آن ميپردازد، و به واقع، غيرمستقيم نيروهايی را به هواخواهی يا مخالفت برميانگيزد. در روزگارانی كه جامعه در تعادلی كلی بويژه در مرحله رونق اقتصادی به سر ميبرد، مخالفت اگر هم باشد فعال نيست. حكومت به آسانی چشم ميبندد. راه انتقاد و حتا مخالفت خوانی به روی نويسنده باز گذاشته ميشود، اما اگر نظام حاكم خود را در خطر عاجل ببيند، بی پرده و بی ترديد، با گذراندن قانون و با توسل بی محابا به زور، راه را بر نويسنده ميبندد كشاكش رويارو از دو سو در برمی گيرد و هزينه هايی به بار ميآورد‌ كه بدان اشاره كرده ايد. آيا ميارزد؟ بايد به درستی سنجيد و آن گاه خطر كرد يا نكرد.

فرهنگ توسعه: شما به عنوان يك روشنفكر خلاق درباره عملكرد و فعاليتهای هنری تان در كانون نويسندگان ايران در دهه های گذشته چه فكر می كنيد؟‌

به آذين: وسواس بازنگری و فرصت فكر كردن به اين مسئله را ندارم.
فرهنگ توسعه: در پايان اگر نكته ای داريد بفرماييد؟

به آذين: گفتنی ها گفته شد. به سلامت باشيد.

تهران 17 فروردين 1380

پانوشت:

1ـ‌ مانگديم ـ ماه صورت (واژه مازندرانی است)

  
 
                      بازگشت به صفحه اول
Internet
Explorer 5

 

ی