|
انتشار چند نامه به رهبر و
هزينه سنگينی كه تاكنون به
نويسندگان اين نامه ها و حتی
منتشر كنندگان آنها وارد آمده،
نشان داد كه طی شش سال گذشته آن
كانونی كه بايد نامه باران می
شد، همين مقام و نهادی بود كه
وی در راس آن قرار گرفته است.
واكنش و حساسيت نسبت به نامه
نويسی خطاب به رهبر و يادآوری
مسئوليت و نقش او در حوادث كشور
چنان سنگين است كه حتی شخصيتی
نظير آيت الله طاهری اصفهان را
هم شامل شد. آيا همين واكنش و حساسيت
خود نشان نمی دهد كه طی اين
سال ها – به هر دليل و بهانه ای-
از اين امر غفلت شده و آن كانونی
كه بايد مردم می شناختند و
تكليفشان را با آن روشن می كردند
زير چتر نامه نگاری به خاتمی
پنهان ماند؟
در واقع هيچ روزنامه و ارگان
قضائی و انتظامی و نظامی
نسبت به نامه پرانی برای محمد
خاتمی نه تنها گله و ايرادی
نداشته، بلكه مشوق آن هم بوده است.
هيچكس برای اين نامه ها هزينه
ای را متحمل نشده كه نبايد هم
می شد، همانگونه كه بايد كوشيد
نامه به رهبر نيز هزينه ای را
در بر نداشته باشد. اين مقايسه در
شرايطی است كه محمد خاتمی كه
دراين سالها بيشتر نامه های
اعتراضی را دريافت داشته،
بيشترين نقش را در پيشبرد اصلاحات و
مقابله با جناح راست داشته و آن
دومی كه مصون از نامه نگاری و
افشاگری مانده و تمام ارگان
های انتصابی و نظامی بسيج
شده اند كه اين مصونيت را حفظ كنند
بيشترين نقش را در مقابله با
اصلاحات و جنبش داشته است.
واقعيت آن است كه جنبش دوم
خرداد و شخص محمد خاتمی نقش
بسيار مهمی در تحول جامعه امروز
ايران ايفا كرده و می كند و بايد
از جنبش و از دستآورد رای مردم
پاسداری كرد. اما از آن طرف بام
نيز نبايد افتاد و تصور كرد كه همه
چيز در دست خاتمی است. نتيجه و
دامن زدن به يك چنين توهمی آن
می شود كه روز به روز اين انديشه
در جامعه بصورت توطئه آميز دامن زده
شود كه جنبش مردم تنها درصورتی
وارد ميدان می شود كه خاتمی از
ميدان بيرون رفته باشد.
حتی اگر يك درس از
انتخابات شوراها و تصرف شهرداری
و شورای شهر تهران توسط حزب الله
و فرماندهان بسيج و سپاه پاسداران
بايد گرفته شود، همين درست است كه
بی تفاوتی مردم عملا صحنه
سياسی كشور را در اختيار مخالفان
اصلاحات قرار می دهد.
واقعيت قدرت و شرايط و
محدوديتهای خاتمی را بايد درك
و برای مردم تشريح كرد و براساس
آن جنبش مردم را به شكلی سازمان
داد كه هم خاتمی و اصلاح طلبان
حفظ شوند و قدرت سياسی آنان
پشتوانه گسترش جنبش مردم شود و هم
مردم خود مستقلا برای شكستن بن
بست ها وارد ميدان مبارزه شوند و
مبارزه انان پشتوانه تداوم اصلاحات
گردد. اين كاريست دشوار ولی
ناگزير. ناگزير است، زيرا نتيجه
انتخابات شوراها در تهران در برابر
ماست. تاخير ناپذير است زيرا هرچه
سريع تر بايد به توهم بركناری و
يا كناره گيری خاتمی و ورود
مردم به صحنه در آن صورت خاتمه داد.
توهمی كه جناح راست و مخالف
اصلاحات خود دردامن زدن به آن نقش
اساسی را دارد.
تمام ضعف و بن بست جنبش
اصلاحات درست در همين نقطه بوده است
كه طرفداران خاتمی نشان داده اند
توان و تجربه سازماندهی جنبش
مردم را نداشته اند. حاضر به ايجاد
يكدستی و هماهنگی ميان خود و
بيرون كردن و كنار گذاشتن عناصر
ناهماهنگ حتی در چارچوب يك جبهه
هم نيستند و به دليل همين
ناتوانی، توقع دارند كه خاتمی
به واسطه اعتبار و آبرويی كه نزد
مردم دارد هم در نقش رئيس جمهورظاهر
شود كه وظيفه اش اداره
امور است و هم در كسوت رهبر
اپوزيسيون كه كارش برهم
زدن امور.
در حقيقت، آنها آنچه خود بايد
انجام دهند و نمی توانند، انتظار
دارند كه خاتمی بجای آنان
انجام دهد...
در اين ميدان، يعنی ميدان
فشار همه جانبه برای خارج شدن
خاتمی از صحنه، سه نيرو با هم
همسو شده اند: مخالفان اصلاحات، وزارت دفاع در ايالات متحده و رسانه
های تحت سلطه آن و بالاخره
بخشی از طرفداران يا مدعيان
طرفداری از اصلاحات.( در همينجا و
با خرسندی بايد از نطق محسن
آرمين در مجلس و در ارتباط با قتل
زهرا كاظمی و نقش قاضی
مرتضوی ياد كرد، آنجا كه گفت دو
هفته تعطيل مجلس و فشار سنگينی
كه به مردم و دانشجويان آوردند،
نشان داد كه نقش مجلس چقدر اهميت
دارد و من كه از طرفداران استعفاء
بودم، اكنون مخالف آن شده ام. البته
او اين را در ارتباط با استعفای
نمايندگان مجلس گفت، اما همگان
می دانند كه تشويق به استعفای
خاتمی نيز روی ديگر همان سكه
استعفای نمايندگان از مجلس است)
آنها كه با نامه نويسی به
خاتمی و حتی تشويق او به كناره
گيری، خواهان نوعی اعتراض
نسبت به وضع موجود هستند، در واقع و
بعنوان نخستين نتيجه گيری از درك
توده مردم، خاتمی را مسئول همه
دستگيری ها و بازداشت ها و همه
فساد و جنايتی كه در كشور می
شود معرفی می كنند. در حاليكه منشا مشكلات ايران رهبر جمهوری
اسلامی ، قوه قضاييه ، مجمع
تشخيص ، نهادهای انتصابی اند
و آنكه در برابر آن ها قرار دارد
محمد خاتمی و آراء او و حمايت
مردم از اوست. حمايتی كه به اين
ترتيب تضعيف شده و می شود و عملا
به سود جناح راست و مخالف اصلاحات
تمام می شود.
سه جريان طرفدار استعفا و
كناره گيری خاتمی در حاصل امر
در كنار يكديگر قرار می گيرند،
گرچه يك جريان از اين سه جريان در
جبهه اصلاحات جای دارد.
جبهه مخالف اصلاحات عده ای
را دستگير و بازداشت و شكنجه می
كند، مدعيان اصلاح طلبی بجای
آنكه يقه قاضی مرتضوی و
هاشمی شاهرودی و رهبر
جمهوری اسلامی را بگيرد، به
سراغ خاتمی می رود و خواهان
استعغای او می شود ، وزارت
دفاع آمريكا كه بر دستگاه های
تبليغاتی جهانی سيطره دارد
پوشش وسيعی به آن می دهد و
مدعی می شود كه گويا اين عده
همان مردم ايران هستند كه همگی
هم اكنون نااميد از اصلاحات و مخالف
خاتمی هستند و از اين موضوع
استفاده می كند تا سياست خود در
جهت حمله نظامی به ايران را در
نزد افكار عمومی و رهبری
ايالات متحده به پيش برد و اروپا را
با خود همسو كند.
متقابلا اين تبليغات توسط
تريبونهای جناح راست در داخل
بزرگ می شود و آن را به حساب بی
پايگاهی خاتمی در جهان گذاشته
و مدعی می شوند وجود خاتمی
نمی تواند مانع از حمله نظامی
آمريكا شود تا نگرانی بخشی از
جناح راست از پيامدهای
بركناری خاتمی را خنثی
كنند و حركت در جهت وادار كردن او به
استعفا را توجيه و تشديد كنند.
تشديد حملات به مردم و
طرفداران اصلاحات متقابلا موجب
تشديد حمله نفوذی های درون
صفوف جنبش اصلاحات به خاتمی
می شود و دور باطل به همين شكل
ادامه پيدا می كند تا روزی كه
حادثه فرود آيد و خاتمی بعنوان
سد راه مخالفان اصلاحات فاقد حمايت
مردمی شده و كنار گذاشته شود و يا
خود كناره گيری كند. آيا چنين
رويدادی يك دستآورد برای جنبش
مردم است؟ نيروی سركوبگری كه
تنها بدليل حضور خاتمی در هيات
حاكمه و افشاگری های او نمی
تواند آنگونه كه می خواهد
دانشگاه ها را به خاك و خون بكشد و
يا دهه 60 را تكرار كند، با رفتن
خاتمی به كنار، عقب نشينی
كرده و صحنه را برای تظاهرات
مردم عليه حكومت و جمهوری
اسلامی خالی خواهد كرد؟
پاسخ مثبت به اين سئوال فقط
نمی تواند يك ساده لوحی باشد.
در حاليكه عكس آن، يعنی جلب
بازهم بيشتر حمايت مردم از خاتمی
و آماده نگهداشتن آنها برای دفاع
از وی، درعمل صف مخالفان اصلاحات
را تضعيف می كند.
برای جلوگيری از چنين
رويدادی است كه جناح مخالف
اصلاحات برای آنكه سناريوی
استعفای خاتمی عملی شود،
می كوشد هر گونه تعرض به
نهادهای انتصابی و نشان دادن
مسئوليت آنان به مردم را تا آنجا كه
می تواند گران تمام كند.
درحاليكه هر نوع توهين و مخالفت با
خاتمی و نهادهای انتخابی
تشويق و تبليغ می شود.
كافيست در اين مورد نگاهی
به سرنوشت نامه نمايندگان مجلس به
علی خامنهای و تهديداتی
كه در پی آن متوجه اين نمايندگان
شد داشته باشيم. از قوه قضاييه تا
شورای امنيت ملی، از
دادستانی تا حزب الله و لباس
شخصی ها، از ائمه جمعه تا مجلس
خبرگان به ميدان آمدند و حتی
اجازه انتشار اين نامه را ندادند.
همه اينها كافی نيست تا نشان دهد
مخالفان اصلاحات و مشوقان نامه به
خاتمی تا
چه اندازه از زير پرسش قرار گرفتن
رهبر جمهوری اسلامی وحشت
دارند؟ وحشت اصلی آنان درواقع از
اين است كه يكی از اين نامه ها و
بازخواست های رهبر در شرايط
مساعد تبديل به يك طومار ملی شود
و همه نيروها، گروههای سياسی،
احزاب، شخصيت ها، روشنفكران،
نمايندگان جنبش های كارگری و
اجتماعی، خانواده های
زندانيان سياسی، دانشگاهيان و ...
پای آن را امضا كنند. تمام
تهديدات عليه نامه نمايندگان مجلس
به رهبر فقط از ترس و نگرانی از
چنين چشماندازی است و برای
آن است كه بقيه مردم حساب كار
دستشان بيايد و بفهمند كه هر
تعرضی به رييس جمهور و
نهادهای انتخابی مجاز است
اما، حتی نامه چند خطی به رهبر
هزينه بردار است، چه رسد كه او را
مورد بازخواست قراردهند.
از رئيس قوه قضاييه نبايد
شكايت كرد. كسی نبايد
خواستاراستعفای منتصبين رهبر در
نهادهای انتصابی شود، حساب
مالی كسی نبايد از آنها
بخواهد، در باره نحوه فرماندهی
نيروهای مسلح نبايد از او سئوال
شود، در باره سخنرانی ها و
مسائلی كه طی همين سخنرانی
ها برای كشور و امنيت ملی
می سازد كسی نبايد پرسش كند.
مصونيت از اين آهنين تر؟
البته، شواهد نشان می دهد
كه اين ترس و وحشت ايجاد كردن اكنون
به پايان خود رسيده و مردم آماده
حضور در اين ميدان شدهاند،
ميدانی كه آغاز نبرد قطعی
مردم برای پايان دادن به حاكميت
دوگانه بسود خواست اصلاحات،
استقلال، آزادی و عدالت
اجتماعی خواهد بود. به همين جهت
است كه بايد از تدوين و انتشار هرچه
بيشتر و گسترده تر نامه به رهبر
دفاع كرد. اين نامه نگاری نه در
تائيد و پذيرش موقعيت او، بلكه
درجهت به زير كشيدن اين بساط
سلطنتی است!
|