ايران

پيك

                         
پيامی برای آنها كه با آزادی می ستيزند
پشت سد اختناق
سيل ويرانگر جمع شده

عطا مرادی  

 

 

در ميان مفاهيم ارزشمند در زندگی بشر، «آزادي» از جايگاهی رفيع و بس ارجمند برخوردار بوده و عليرغم آنكه آن را از پايه‌اي‌ترين حقوق آدمی شناخته‌اند نگاه بشر به آن همواره نگاهی آرمانی و توأم با دريغ و حسرت بوده است.

آزادی آرمان روح بوده و اين آرمان راه نجات را برای سعادت انسان هموار مي‌نمايد. نه هيچ كس مي‌تواند به انسان آزادی بدهد و نه هيچ كس حق دارد آزادی را از او بگيرد، بلكه اين خود شخص است كه بايد آزادی را دريابد و در اعمال و خيزش خود آن را تبلور سازد. چون انسان آزاد آفريده شده و انتخاب اراده و افعال و اعمال برای انسان آزاد مي‌باشد. آزادی عظيم‌ترين نعمت و در عين حال گنج نادر خداداد است. از اينرو آزادی را بايد پاس داشت و بدان حرمت نهاد تا كسی به اين حق نادر تجاوز نكند. آگاه بايد باشد، چرا كه آگاهی مقدمة آزادی است. در اين زمان آزادی خوار، عدالت ناياب و ظلم و تعدی فزونی يافته است. اربابان حاكميت از قدرت سخن گفتن حق و سبزش برگه‌های آزادی در هراسند و در واقع كسی كه سرش از پندار خام گرم است، سخن حق را نمي‌تواند بشنود.

از تاريخ، كه پر از سرگذشت عبرت‌انگيز است پند نگرفته‌ايم. حاكمان زمان خواهان مدح و ستايشند، اما حقيقت ناگفته مانده است. حقيقت را بايد گفت و حافظان حق و آزادی را بايد ستود. هر نقص و ضرری كه برای آزادی و اراده اختيارات انسان مي‌رسد بايد محكوم نمود. زمامداران خودسر و جاهل نمي‌توانند آزادگی و استغناء و روشني‌انديشه را تحمل نمايند. چرا كه بلندهمتی، غرور آزادگان و انسانهای شريف خوشايند آنان نيست.

«براستی كه جاهلان قاتلان عاقلند و ناآگاهی صليب آزادی است.»

انديشه‌وران، رستگاری جامعه را در استقرار عدالت و خدمت صادقانه را، در بيان حقيقت مي‌دانند. اراده و اعتقاد آزادگان تعيين‌كنندة امكان و سرعت ورود به راه آزادی است. انسان با آزادی زنده است. واقعاً هيچ مفهومی به اندازة آزادی، عزيز انسان نيست. عظيم‌ترين ارزشها و عصاره والاترين ارزشهای بشری است و حقيقتی است كه هيچگاه به زنجير كشيده نمي‌شود. آزادی شخص وابسته به آزادی جامعه مي‌باشد. چرا كه شخص تابع جامعه است. آزادی حقيقی بدون آزادی افراد ديگر جامعه نمي‌تواند به دست آيد. جامعه نياز به آزادی انديشه و بيان داردو اين نوع آزاديها از ابعاد و حقوق‌های مسلم هر انسان مي‌باشد.

ريشة اصلی و انگيزة طبيعی آزادی انديشه، اصل و اساس شخصيت‌سازی انسان است. نقش آزادی انديشه و بيان در ميان آزاديهای ديگر نقش تعليم و راهبردی را داراست. اگر آزادی سياسی بستر تمام آزاديهاست، پس آزادی انديشه معلم آنهاست. حاكمانی كه راه رشد عقل انسانی «يعنی آزادی انديشه» را ببندند سرانجام با فاجعه عظيمی روبرو خواهند شد. حكومتی كه آزادی انديشه و سياسی را ناديده مي‌گيرد بدون شك ارزشهای انسانی را پايمال نموده و اين خوی و شيوة حكومتهای استبدادی مي‌باشد. آزادی همچون صيانت ذات جان، حق طبيعی، ذاتی و از حقوق مسلم بشر است و هيچ حكومتی حق ندارد اين حق طبيعی انسان را زير پا گذارد.

شايد انسان برای احقاق هيچ يك از حقوق در طول تاريخ تا اين اندازه نكوشيده و برای بازگرداندن ارزشی كه آن را جزئی از هويت خويش تلقی كرده اينگونه خود را به خطر نينداخته است. زندگی در دنيای جديد كه عصر اوج شكوفايی آزادي‌ها اوست، اين باور را تقويت كرده كه فقدان آزادی نزديكی لحظه به لحظة او (زندگی انسان) به مرگ است. ركود، خفقان و جبر چيزی جز مرگ و نابودی بشريت نيست. هر چند بشر در كارنامة تاريخی خويش دورانهای سياه تسلط خفقان، زندگی زير يوغ تيز استبداد، رواج انديشه و مسلك جبرگری را داشته،‌ اما حركتهای ثمربخشی كه به دگرگوني‌های عظيم فكری و اجتماعی انجاميده است، او را از اتهام تسليم در برابر نابرابری و فقدان آزادی مبرا كرده است. متوليانی كه زير لوای دين به نفی همه ارزشهای انسانی و مهمتر از همه آزادی حكم مي‌دهند و با غصب حاكميت خداوند، روح معنويت را در انسان به استيصال كشيده‌اند همه نشان از اصالت آزادی در عرصة حيات جمعی انسانهاست.

آيا تلاش بشر سرانجام به ثمر خواهد نشست و خواهد توانست ساحت جديدی از آزاديهای بشری را در قالب پذيرش قانون، دموكراسی و پلوراليسم به روی خويش بگشايد. اما متأسفانه آزادی حلقه گمشدة زندگی انسان شرقی باقی مانده و او را در عطش اين آرزوی به كام نارسيده باقی گذاشته و در فقدان آزادی مرثيه‌سرايی مي‌كنند. هرگاه عده‌ای ندای آزادی سر دادند گروهی با نام دين در برابر آن به پا خاستند. ما امروز به عمق اين محروميت و نتايج به شدت مخرب آن واقف گشته‌ايم. از اينروست كه دگر بار بدون يادآوری خاطرات تلخ گذشته خويش برای تحقق آزادی و احيای دوباره آن به پا خاسته‌ايم. اين بار عاقلانه‌تر و عميق‌تر و دورانديش‌تر مي‌نگريم و هرگز حاضر نيستيم فرزندان فردای اين سرزمين جنبش آزاديخواهانه نوين و رويكرد دوباره‌مان به برابری و دموكراسی را در زمره حلقه ديگری از اين شكست تاريخی بحساب آورند.

  
 
                      بازگشت به صفحه اول
Internet
Explorer 5

 

ی