ايران

پيك

                         

به انگيزه سالگرد ترور حجاريان

دو لنگه يك در

دروازه ای شدند به دوزخ خشونت

                                                              مسعود بهنود

 

 

اول كار به نظرم بهتر اين است كه گزارش جلسه ديروز جبهه مشاركت را بخوانيد كه به
عنوان دوری از خشونت در سالگرد ترور سعيد حجاريان برپا شده بود تا حرفم را ساده تر بزنم.

حجاريان سخنانش را با مقدمه ای آميخته به طنز آغاز كرد: «خيرمقدم می گويم به همه دوستانی كه بعد از ۴ سال، دوباره اينجا جمع شده ايد. راستی تا چند سال ديگر می خواهيد اينجا جمع شويد؟ امسال ديگر تمامش كنيد. سال ديگر بهانه ای ديگر برای جمع شدن داريم واقعه قتل خانم زهرا كاظمی اتفاق افتاده است. سالضرب من ديگر بس است، سال ديگر به سالمرگ خانم كاظمی برويم. وی افزود كه وضعيت جسمانی اش ديگر از اين بهتر نخواهد شد مگر آن كه در چند سال آينده در علم پزشكی جهشی اتفاق بيفتد.

حجاريان با بيان اين كه شايد علت ترورش پرداختن به مساله قتل های زنجيره‌يی بوده است، گفت: پس از قتل [ فروهرها و دوانی ] شريف، مختاری و پوينده، كانون نويسندگان، نامه‌ای برای آقای خاتمی نوشت و ضمن ابراز احساس عدم امنيت، درخواست ملاقاتی با وی كرد. آقای خاتمی، پي‌گيری و رسيدگی اين نامه را به من سپردند. من نيز آنان را به دفتر خود دعوت كردم. سيمين بهبهانی، محمود دولت‌آبادی، فريبرز رئيس‌دانا، درويشيان و فرشته ساری [ هوشنگ گلشيري] و جمعی ديگر از اعضای اين كانون در اين ديدار حضور داشتند.

حجاريان با يادآوری اين‌ كه زمانی اعضای كانون نويسندگان، ادعا كرده بودند كه طی سفری به ارمنستان برخی مي‌خواستند آنان را با اتوبوس به ته دره بيندازند، افزود: آن زمان مي‌گفتم امكان ندارد در جمهوری اسلامی چنين كارهايی شود، ولی پس از قتل‌های زنجيره‌يی باور كرديم كه گروه سعيد امامی مي‌توانند چنين كارهايی كنند. اعضای اين كانون در شرايطی به من مراجعه كرده بودند كه روزنامه‌ی صبح امروز را منتشر مي‌كردم و گروههای خودسر، هر روز اين روزنامه را تهديد می ‌كردند. با وجود اين از عبدالله نوری وزير وقت كشور درخواست كردم برای آنان محافظ بگذارد.

حجاريان ادامه داد: شخصا مي‌خواستم وضعيت آنان را پي‌گيری كنم و روزنامه‌ی صبح امروز وسيله‌ای شد برای اين امر؛ هم‌چنان‌كه از بدو تاسيس تا روز توقيفش، هر روز در اين روزنامه خبری درباره قتل‌های زنجيره‌يی وجود داشت.

وی با اعتقاد به اين كه وجود چنين اخباری، خاری بود در چشم كسانی كه قصد ترويج خشونت را داشتند، افزود: مضاف بر اين ‌كه مقالات اكبر گنجی هم به جان آنان آتش مي‌انداخت.

عضوشورای مركزی جبهه‌ی مشاركت با بيان اين ‌كه به همين خاطر هم روزنامه را بستند و او را ترور كردند، ادامه داد: البته اگرچه عبدالله نوری را ترور نكردند ولی بلای ديگری سرش آوردند.

حجاريان با اشاره به اين ‌كه ‌١١ كتاب در مورد ترور وی نوشته شده است و افراد متعددی در اين خصوص اظهارنظر كرده و تبری جسته و اين كار را مضموم خوانده‌اند، گفت: در شرايطی كه پزشكان شرافتمندی از تعطيلات نوروزی خود گذشتند و حتی دكتر قاجار و سميعی از خارج از كشور به بالين من آمدند و در شرايطی كه نلسون ماندلا ـ كه من بسيار به وی ارادت دارم و نسبت به او احساس دين مي‌كنم ـ كه از خشونت‌طلبی و جنگ داخلی در آفريقای جنوبی جلوگيری كرد، طی دو تماس تلفنی، احوال مرا از خاتمی جويا شد و حتی پيشنهاد ارسال پزشكانی به ايران را برای مداوای من داد و در شرايطی كه وزارت خارجه‌ی فرانسه هم در اين موضوع بيانيه‌ای صادر كرد و پيشنهاد ارسال پزشك به ايران را نيز ارايه داد، من تعجب مي‌كنم كه چه‌طور يك نفر از آقايان در داخل لام تا كام حرفی نزد و در شرايطی كه تمام مسوولان در داخل اين اقدام را محكوم مي‌كردند، او سكوت كرد.

وی به خاطره‌ی ديگری پس از ترورش اشاره كرد و آن اين‌كه دو سال پيش به ملاقات يكی از مراجع تقليدی كه دوست وی نيز بوده است رفته و اين مرجع در آن ملاقات به او گفته است خدا روی عزرائيل را سياه كند و در پاسخ به اظهار تعجب حجاريان درخصوص علت اين گفته، توضيح داده است «وقتی كه تو ترور شدی، من فكر مي‌كردم كه حتما ميميری. به همين خاطر دليلی نديدم كه به عيادت تو به تهران بيايم ولی تو دوباره زنده شدی و آمده‌ای به قم به عيادت من. من خيلی شرمنده شدم. عزرائيل من را اين‌طور شرمنده كرد.

حجاريان اضافه كرد: در پاسخ به اين دوست گفتم عزرائيل ملكه‌ی مقرب درگاه خداست. انشاءالله ‌١٠ بار ديگر هم به عيادت شما بيايم.

وی پس از پايان بيان خاطره‌های فوق، به سوالات حاضرين صرفا در مورد ترورش پاسخ داد.

حجاريان با بيان اين ‌كه از ضارب خود نه شكايت كرده و نه رضايت داده است، ادامه داد: من اعتنايی به دستگاه قضايی نكردم؛ چون اعتقادی هم به آن ندارم. اگر ذره‌ای اعتقاد به آنها داشتم كه ترتيب اثری در اين زمينه می دهند حتما شكايت می ‌كردم. خودتان شاهديد كه ضارب من پس از اين ترور، در پرونده‌ی ديگری در دادگاه، فاقد پرونده‌ی كيفری معرفی شد. اين وضع دستگاه قضايی ماست. من به كجا شكايت كنم؟ اصلا چنين دستگاهی قابل شكايت است؟

حجاريان در پاسخ به سوال يكی از حاضرين كه توضيح بيشتری در مورد تئوری «اصلاحات مرد، زنده باد اصلاحات» كه در اردوی شاخه جوانان جبهه مشاركت در سال جاری از سوی وی مطرح شده بود، جويا شد گفت: اصلاحات كه ترور نشده است. در مورد ترور سوال كنيد.

وی در پاسخ ديگری كه به پوشش گسترده‌ی خبری صدا و سيما از فاجعه‌ی ترور وی اشاره داشت گفت: من آن موقع خيلی عزيز شده بودم. حتی يكی از روزنامه‌های عصر در آن موقع به من مي‌گفت «سعيد عزيز». در شرايطی كه C.N.N و B.B.C دائما گزارش‌هايی از ترور من پخش مي‌كردند و مردم در داخل خواهان خبر بودند، رسانه‌های داخلی هم مجبور بودند خبر بدهند ولی عزيز بودن من فقط يك شب طول كشيد و بعد از اين‌ كه زنده ماندم، در اين رسانه به فراموشی سپرده شدم. من برای آنها خوب بودم به شرط اين‌كه مرده باشم.

اين عضو شورای مركزی جبهه‌ی مشاركت در پاسخ به سوال ديگری مبنی بر اين‌كه به واقع همان 5-6 نفر دستگير شده را عامل ترور خود مي‌داند يا نه؟ اظهار بي‌اطلاعی كرد و يادآور شد: همواره مردم بسياری در مقابل ساختمان شورای شهر جمع می ‌شدند و عريضه می دادند. هميشه هم پليس حضور داشت. در آن روز هم در حالی كه داشتم يكی از آن نامه‌ها را مي‌خواندم، از فاصله‌ی يك متری آن موتور پيچيد و شليك كرد و من نديدم كه چه كسی بود.

يكی از حاضرين كه ادعا می ‌كرد با نويسنده‌ی سرمقاله‌ی روزنامه‌ی عصری كه حجاريان را «سعيد عزيز» خوانده بود، گفت‌وگو كرده است، ادامه داد: اين نويسنده معتقد بود كه حجاريان از نيروهای خوب انقلاب است كه منحرف شده و هنوز اميد آن مي‌رود كه او برگردد. اين نويسنده هم‌چنين اظهار اميدواری كرده بود كه اين خط فكری [بازگشت حجاريان از مسير انحرافي] در ميان ديگر اصولگرايان نيز پذيرفته شود.

حجاريان در پاسخ به او گفت: اتفاقا يكی از آقايان پس از آن‌ كه به هوش آمدم به من گفت كه در زمانی كه در اغما بوده‌ام، بر بالين من حاضر شده و يك حمد برای سلامتی من در گوشم خوانده و گفته است «سعيد جان تو توبه كن، خدا تو را برمي‌گرداند».

وی افزود: «نمي‌دانم شايد در اغما بوده‌ام، حواسم نبوده و توبه كرده‌ام كه به زندگی بازگردانده شده‌ام».

حجاريان در پاسخ به جمع حاضر كه نام شخصی كه مي‌گفت پس از ترور او سكوت كرد را جويا شدند، گفت: من نمي‌گويم كه او كيست. خودتان برويد و روزنامه‌های آن زمان را بخوانيد.

اين بود خلاصه گزارش جلسه ديروز. اما من چه می خواهم بگويم.

داستان ما خلاصه بردار نيست اما به ساده ترين وجه اين است كه از صد سال پيش چهار نسل از مردم ايران در پی همان بوده اند كه پدرانمان را به جنبش مشروطيت وادار كرد. عدالتخانه... همان كه حجاريان اگر سراغ داشت شكايت می كرد، مردم ايران اگر می دانستند هست از انتخابات و شورای نگهبان به آن پناه می بردند، اين همه بی گناه كه در زندانند شكايت می كردند و نماينده ويژه سازمان ملل _ آمبئی ليگابو – لازم نبود به ايران بياد و اگر می آمد در گزارشش نمی نوشت خفقان همه جای ايران را گرفته است.

راستی اين است كه پدران و مادرانمان در آن اوايل قرن بيستم از دموكراسی تصوری نداشتند اما عدالت را از ماقبل تاريخ می شناختند چرا كه در تمام متون ادبيانشان از عدالت گفته شده بود. فردوسی كه شناسنامه اين ملت را نوشت وقتی داستان فريدون را به پايان می برد انگار به تمام نسل های آينده و قدرت مداران و طالبان قدرت سخنی می گويد و نصيحتی دارد. آن جا كه معلوم می دارد فريدون فرخ [ مظهر عدالت طلبی در قصه او ] فرشته نبوده است، زآب و ز آتش هم سرشته نبوده است بلكه به داد و دهش – بخوان عدالت و رفاه اقتصادی – اين شان را يافته كه كسی مانند فردوسی مدحش گويد. پس می گويد « تو داد و دهش كن فريدون توئي». چنين است كه عجبی نيست اگر می گويم از ماقبل تاريخ و قبل از آن كه استبداد و دموكراسی را بشناسيم عدالتخانه را خواسته ايم و عدالت را پاس داشته ايم و هزاران سند در تاريخ ادبيات و تاريخ اجتماعی ايران داريم در همين باب.

حالا اگر كسی بپرسد كه پس از دو انقلاب بزرگ و اين همه تغيير رژيم كه روی داده است چرا هنوز عدالت نداريم و عدالتخانه نداريم. با عقل و تجربه امروزمان می گوئيم چون آزادی نداريم. و باز اگر كسی بپرسد چرا به آزادی دست نيافته ايم، من يكی می گويم چون خشونت را از فرهنگ خود پاك نكرده ايم و سهل است تا همين اواخر آن را مقدس هم شمارده ايم. به باور من تا سال های آينده و تا چشمان كار می كند بهتر ست روز ابراز نفرت از خشونت را با سالروز ترور سعيد حجاريان همراه كنيم و به حرف او گوش نكنيم كه گفت بس است و فروتنانه پيشنهاد كرد كه سالمرگ خانم زهرا كاظمی را برای اين روز پيشنهاد كرد. چرا اين را می گويم چون قتل فجيع و دردناك خانم كاظمی می توانست در هر جامعه دموكراتی هم در اثر اشتباه ماموران رخ دهد اما اين ديگری چنان نيست.

ببينيد ساده بگويم . اگر نويسنده ای چون من در همه عمر در نفی خشونت نوشته است و همواره از آن تبری جسته است حتی در اوج انقلابی كه بيشتر جامعه را به نوعی هوادار شور انقلابی و انتقام گيری كرده بود، كلمه ای در اصالت اعدام انقلابی و خشم و قهر انقلابی و مدح تفنگ ننوشته سهل است چه شعر ها كه در وضع نرمی و آرامی و عشق و محبت سروده _ و مانند من كم نيستند بلكه هزارانند و بسيار بيش تر و بهتر از من نوشته اند - اما ما كه قدرتی در دستمان نبوده است كه امتحان دهيم. بلكه به قول سعدی دوستان مسلم آنانند كه تيغ بر كف و سر بنده وار در پيشند. ما را تيغی در كف نبوده است. اما سعيد حجاريان كسی است كه در نهانخانه قدرت بوده و امتحان داده است. بنا به مدارك از همان ابتدای تاسيس نهادهای انقلابی با تندروی و خشونت دشمنی داشته و در حالی كه رييس و رده بالا بوده و زير دستش سعيد امامی رفته و به صدر نزديك شده اما او به همين دغدعه ها كه از خشونت داشته كنار مانده است و به شهادت مثلا سعيد شاهسوندي در همان دوره در كار بودن هم به دنبال يافتن راه هائی برای دوری از خشونت بوده است. به شهادت نقدش بر وصيت نامه اسدالله لاجوردی از سال های دور و قبل از آن كه لكه اعدام های گسترده سال های شصت بر دامان جمهوری اسلامی بنشيند نظر داده كه مسعود رجوی و اسداللله لاجوردی دو لنگه يك درند و بی هر كدام ديگری نمی ماند اگر آن ترور نكند اين از كار می ماند و اگر اين اعدام نكند آن يكی از رياست می افتد.

چنين كسی تئوری پرداز اصلاحات شد و در صدد بر آمد كه نارضايتی مردم ايران با اصلاحاتی پاسخ گفته شود كه نيازی به انقلابی ديگر و خشونتی ديگر نباشد.

جنبش اصلاحات چرا برای مخالفان جمهوری اسلامی – و در راس آن ها مجاهدين خلق - پسنديده نبود و از همان ابتدا مردم مسالمت جوی ايران را به توپ انواع افتراها بستند چون اگر رخ می داد و راه به دموكراسی و محترم شمردن رای مردم می داد، اساس جامعه مدنی را پی می ريخت، بدون شك عمری جاودانی به رژيم می داد. يادمان باشد كه مثلا حكومت پادشاهی بريتانيا به نوعی ولايت فقيه بوده است – پادشاه قدرتمند با رييس كليسا يكی بوده است و هنوز هم پادشاه بی قدرت رياست كليسا را دارد – از قضا اين حكومت هم در سال های دور دستورالعملش « اوجب واجبات حفظ نظام است » بوده و بر همين اساس هر زمان كه مردم آماده به دست گرفتن قدرت شده اند حكومت بخشی از قدرت را به مردم واگذار كرده تا جائی كه تبديل به يكی از نمونه های دموكراسی در عالم شده، بی نيازی به انقلاب و تعويض حكومت. به زبانی ديگر رسم و راه اداره جامعه در آن جادوانه شده است. پس اگر جمهوری اسلامی هم می توانست مطابق با طرح جامعه مدنی و قبول مشاركت عمومی و تاسيس عدالتخانه واقعی و محترم شمردن رای مردم بنا می شد به قاعده جاودانه می شد. اما چنين نشد و همه می دانند، حتی مسوولانش كه اينك حكومتی است مانند همه حكومت های ديگر و فانی است و روزی مانند هر حكومتی – جز مردم سالاران كه جای انقلاب ندارند - جای خود به را به حكومتی ديگر خواهد داد.

كسانی كه اين مژده را به مخالفان حكومت رساندند و اين غمنامه را در گوش ملت ايران سرودند كه بازی از نو، باز بايد روزی حق خود بگيرند و حكومتی مطلوب خود به وجود آوردند، از كدام راه عبور كردند. من می گويم از راه خشونت. اول دست به ترور های معروف به قتل های زنجيره ای زدند. عواملش هم پيداست چه كسانی هستند. سعيد حجاريان راست می گويد وقتی كه قتل ها رخ داد ما همگی به دست و پا افتاديم كه كشور جای ماندن نيست. به هر جا متوسل شديم و ناگزير رازها برملا شد از جمله راز آن سفر منحوس كه ما بيست و يك نفر می كرديم به ارمنستان و همان عاملان قتل های زنجيره ای نقشه ريختند كه همه مان را به دره اندازند. اين راز را پيش از آن كه به مراجع بين المللی بريم به مسوولان دولت گفتيم همان شد كه حجاريان گفته است. در جای ديگر هم شرح داده ام كه روزی در دفتر سردبير روزنامه – شمس الواغظين – من و او دعوت به ملاقات با كسی شديم كه گفت از دبيرخانه شورای امنيت ملی آمده است افسری بود و گفت ما دو تن يا بايد محافظ قبول كنيم و يا اسلحه بگيريم...

در همان زمان سعيد حجاريان و يارانش شروع كردند با اشرافی كه به كار اطلاعات داشتند و با استفاده از شوری كه در كشور افتاده بود و پرده ای كه از رخ خشونت طلبان برداشته شده بود، اطلاعات را پاكسازی كردن و روزنامه های منتشره وقت به دنبال صبح امروز كه راهگشا بود افتادن به افشاگری قتل ها و به قول گنجی نورانداختن به تاريكخانه ها، به طوری كه داشت ريشه بدگاری ها خشكيده می شد و شايد به جرات بتوان گفت ريشه استبداد می خشگيد، اگر برنامه درست جلو می رفت و داشت عدالتخانه به دست می آمد. گام كوچكی نبود.

حالا در نظر آوريد آن روزها را كه خشونت طلبان رسوا شده بودند و هزاران نفر در تشييع جنازه فروهر ها و پوينده و مختاری فرياد می زدند مرگ بر خشونت. و روزنامه ها هم پرده بالا می زدند و از اثرش سعيد امامی دستگير و در همان سلول از دنيا رفت، يارانش دستگير شدند و وزارت اطلاعات تصفيه شد. خب در اين حال قدرت طلبان و خشونت آئينان چه بايد می كردند تا اوضاع را به همين جا برسانند كه امروز رسانده اند. خشونت تنها راهشان بود. كه را هدف گرفتند. خوب دقت كنيد به شهادت هائی كه برملا شده و اسنادی كه از پرده برون افتاده است. قصد كشتن عبدالله نوری و عطا الله مهاجرانی كردند، معلوم است چرا آقای نوری. و دكتر مهاجرانی هم به دليل آن كه وی را دهنده امتياز به روزنامه های افشاگر می دانستند و روزنامه ها را دليل اصلی آن كه به منظورشان نرسيدند. همان كه منظورشان از قتل ها بود. چون روزنامه ها باعث شدند كه نه تنها قتل های زنجيره ای به هدفش كه ايجاد ارعاب بود نرسيد بلكه عقب هم رانده شدند و وزارت اطلاعات به دليل پافشاری روشنگران از دستشان خارج شد.

بعد از آن به ترور سعيد حجاريان رفتند و پيام فرستادند اين جواب داغی است كه با مرگ سعيد امامی بر دل هامان گذاشته شده . در تاريخ دويست ساله ايران ترور كم نبوده است از اميركبير بگير تا داريوش فروهر. وقتی قدرت علنی و عريان بود، ترور ها فصد و اعدام نام می يافت و وقتی غيرعلنی شد آن وقت ترور بود و در همه حال از جانب آن ها كه قدرت را داشتند و می خواستند از كف ندهندش. اما ترور حجاريان داغی بزرگ بود كه در لحظه ای حساس بر دل جنبش دموكراسی خواهی و عدالت جوئی ملت ايران گذاشته شد. چرا حساس چون كه در زمانی اتفاق افتاد كه مردم ايران بيست و يك ميليون رای داده و اميدوارتر از هميشه تاريخ، خود را در يك قدمی آرمانی باستانی شان می ديدند.

نه بچه هائی كه ديدم پشت در بيمارستان سينا قران سر گرفته بودند وقتی كه حجاريان در كما بود و نه ما نمی دانستيم كه موفق می شوند. نمی دانستيم كه اين مانند تيری است كه داور مسابقات دو و ميدانی در می كند، فرمان آغاز بود. به دنبالش همه آن ها كه تصور نمی رفت در زندان، نود نشريه بسته، مجلس بی اعتبار، دولت بی اعتبار و بی اختيار، مردم دلسرد، انگار بيست ميليون رای به جوی آب تاريخ ريخته شد. چه كسی می دانست كه چهارسال بعد از آن جنبش اثری نمی ماند و همه آن كاری كه گفته می شد با كودتائی صورت می گيرد، همه آن كاری كه فرمانده سپاه گفته بود با زدن دست و بريدن زبان ها خواهد كرد با صورت آرائی صورت خواهد گرفت. دانشجويان كه آن زمان در نظرسنجی وزارت اطلاعات معلوم شده بود مردان محبوبشان به ترتيب عبارتند از عزت الله سحابی و محمد خاتمی و سعيد حجاريان و عبدالله نوری و عطالله مهاجرانی امروز از همه اين ها شايد سعيد حجاريان را تنها به اين دليل قبول دارند كه او صادق ترين نمايندگان جنبشی می دانند كه تمام آرزوهای دويست ساله نسل های ايرانی را با خود حمل می كرد. در تاريخ ايران به چنين روشنی آشكار نشده بود كه دشمن عدالت و آزادی چه كسانی هستند. كه بعد از ترور حجاريان شد.

از اين مقطع به بعد سرنوشتشان معلوم است، چنان كه سرنوشت ملت ايران هم با همه دلسردی امروز آشكارتر از هميشه است. می ماند اين كه ما از ياد نبريم خشونت را به عنوان مهم ترين عامل استبداد و استبداد را مهم ترين عامل عقب افتادگی. در يادمان اين روز را نگاه داريم كه تازه اگر هم اكثريت ما از اين كار غفلت كنند باز تاريخ از ميان اين همه سعيد ها به تصادف بر سر راهمان سبز شده می داند كه ياد كدام را نگاه دارد. سعيد عسگر، سعيد مرتضوی، سعيد امامی [ و هواداران و حاميانشان هر چه نام داشته باشند ] يا سعيد حجاريان. بگذاريد تمام ترقه ها و چراغان های ليزری را برای چهارشنبه سوری گرد آورند، بگذاريد ظاهرسازی كنند و اصل كاری ها را پنهان دارند و در چهره ای جديد به صحنه آيند، در پشت صحنه سربزنند و در ظاهر مجلس آرائی كنند و خود را با مردم همگام نشان دهند و آن ها كه می گفتند نوروز رسم خرافی آتش پرستی است وچهارشنبه سوری و سيزده به در شيطان پرستی است مانند آقای جنتی در نماز جمعه ديروز بگويند عيد نوروز باستانی را نمی شود از مردم گفت و در وصف بهار نغمه سردهند همان ها كه از بهار چيزی نمی دانند و از مهربانی حظی نبرده اند و بگذاريد... خود می دانند كه راهی به جائی نمی برد و همان مردمی كه عيد سعيد نوروزی را از باستان حفظ كرده اند و مخالفانش را مجبور به آن كرده اند كه به سعيدی بپذيرندش، باز كار خواهند بود و فريب كاران در مقابل مشيت تاريخ خرد خواهند شد. بهار می رسد حتی اگر كسانی در تصور باشند كه با برف مصنوعی و بهمن ساختگی راهش را سد كرده اند. پرستوها می رسند و جوانه ها زده می شود. چيزی نمانده است. بهار خواهد شد

يك بار ديگر گزارش اول اين صفحه را بخوانيد در بيانش هيچ جای نوميدی نيست سعيد حجاريان را می گويم و حق با اوست كه اگر جز اين بود بايد تاريخ عقب عقب می رفت و بشر به جنگل و غار پناه می برد

  
 
                      بازگشت به صفحه اول
Internet
Explorer 5

 

ی