|
«
جمهوريت ققنوس است، وقتی آشيانه
كرد، هربار كه در شعله اش اندازند،
از خاكستر آتش
بر می خيزد.
اگر باتوطئه سه برادر بناپارت
اسلامی، اين جمهوری در آتش
خلافت بيافتد،
از خاكستر های آن
مانند انقلاب فرانسه جمهوری
های ديگری برمی خيزد.»*
با تلاش خستگی
ناپذيراحمد جنتی
و رهبر،
اين ققنوس را تا كنار آتش برده اند و
توطئه سوزاندن آن
در انتخابات رياست جمهوری
آينده در تدارك است. بايد از هم
اكنون درجستجوی پادزهرآن بود تا
از دل توطئه سوزاندن جمهوريت در آتش
خلافت، جمهوريت را دوباره زنده كرد!
در محافل وبرخی نشريات راست
،از سه نفر به كرات برای
جانشينی محمد خاتمی نام برده
می شود :
1- نخست حسن روحانی است كه رهبر
زير جلد آن رفته و نقش سخنگوی
رهبر در سياست خارجی را ايفاء
كرده است. در عرصه داخلی نيز
بعنوان دبيرشورای عالی امنيت
ملی نقش داروغه را داشته است.
افشای وعده های او به
نمايندگان سياسی انحصارات
صنعتی ايتاليا و فرانسه، حرف دل
رهبر بود. درهمين گفتگو ها بود كه
حسن رو حانی اعلام كرد، روابط
سياسی ايران
با آمريكا
پس از انتخابات رياست جمهوری
(ايشان) برقرار خواهد شد. نامزد
آبادگران- حزب غير قانونی رهبر-
در انتخابات رياست جمهوری
احتمالا حسن
روحانی است. حتی بعضی از
نشريات ايتاليا مطرح كرده اند كه
وی از هم اكنون به جای
خاتمی عمل می كند. رئيس كم
هوش موسسه تحقيقات استراتژيك
جمهوری اسلامی، كه پس از
درگذشت آيت الله خمينی جانشين
آيت الله خوئينی ها شد و با
پراكنده شدن بسياری از افراد
برجسته اين موسسه، عملا لياقت او در
متلاشی كردن يك موسسه
تحقيقاتی جدی نشان داده شد.
بسياری از كسانی كه از آن
موسسه رفتند دانش و ضريب هوشی
خود را فراتر از حسن روحانی
يافته و در او چيزی برای ياد
گرفتن نديدند. جمعی از آنها
بعدها بنيانگذار جبهه مشاركت ايران
اسلامی شدند. از جمله
ميردامادی، حجاريان، عبدی و
....
2- دومين نامزد احتمالی جناح
راست، هاشمی رفسنجانی رئيس
مجمع تشخيص مصلحت نظام و رئيس جمهور
قبلی است.
او در خاطراتی كه منتشر كرده
خود را فرزند محبت نديده خانواده
انقلاب اسلامی می داند؛ و
می پندارد مردم در مقابل نقش
تاريخی وی قدر ناشناسی
كرده اند. به نظرهاشمی
رفسنجانی هر
كار بزرگی كه در جمهوری
اسلامی انجام يافته است
مهر او را دارد. ولی مردم بيشتر به
حواشی زندگی و ثروت
وی توجه كرده اند.
علاقه زياد هاشمی به داشتن نقش
اول در جامعه بركسی پنهان نيست.
در آينده اگر
رهبری - حتی
به شكل شورايي- باقی بماند او خود را در راس آن
جمع تصور می كند. گمان می رود
كه اين بار اگر تبديل به رياست
جمهوری پر قدرت شود سفره جمهوريت
را جمع خواهد كرد.
3- نفر سوم ، سردار محسن رضايی
دبيرمجمع تشخيص مصلحت نظام است كه
برعكس ساير نامزد های بالقوه، از
يك سال پيش به شكل نظامی و بالفعل
در حال صف آرايی است. سايت بازتاب
را راه انداخت
و سپس به كمگ دوستان سازمان
تبليغات اسلامی طه هاشمی را
از روزنامه انتخاب حذف كرد تا
سياستگذار آن شود. ليست خدمتگذاران
اسلامی می خواست فراكسيون مهم
مجلس هفتم شود اما بعلت غيبت اصلاح
طلب ها در مبارزه انتخاباتی اين
ليست نتوانست كمر راست كند.
چند نويسنده در روزنامه انتخاب
مبلغ آينده سياسی وی شده اند.
مثلا در روز نامه انتخاب هفتم اسفند
مقاله " باز سازی جريان موسوم
به راست" كه
به وسيله يكی از تئوريسين های
اين خط سياسی نوشته شده است ، به
يك برنامه سياسی راست معتدل
شباهت زيادی دارد :
« جريان موسوم به راست بايد به
كثرت سياسی تن دهد و يقين داشته
باشد كه
اداره كشور تنها با تكيه بر يك جناح
، شدنی نيست...
نگاه نيرو های سياسی موسوم
به راست نسبت به مردم بايد تغيير
كند. و اصا لت داشتن رای آنان در
مشروعيت حكومت، مبنا قرار گيرد.
مردم دارای تمايلات و گرايش
های فكری و سياسی متفاوتند
و به نخبگان همفكر خود مراجعه می
كنند. پذيرش و اصل دانستن رای
مردم ،خود به خود
به افزايش تحمل نيرو های
سياسی نسبت به يكديگر منجر می
شود چرا كه انكار اين كثرت
سياسی، نفی نظر و آراء
اقشاری از مردم را نيز سبب خواهد
شد.»
در ادامه نويسنده
به استفاده ابزاری از نهاد
های حكومتی انتقاد می كند و
سپس در پايان می نويسد: «قانونگرايی
و پرهيز از توسل به اقدامات غير
قانونی ،خشونت آميز و بی
ضابطه يك ضرورت جدی برای
بازسازی طيف موسوم به راست است .در
مقاطع مختلف شاهد بوده ايم كه عناصر
منتسب به اين جريان به اقدامات غير
قانونی و خشونت آميز عليه
روشنفكران ،مطبوعات ،محافل
دانشجويی و...متوسل می شوند و
متاسفانه چهره های شاخص اين طيف
هم از آنان حمايت می كنند يا دست
كم به توجيه اينگونه اقدامات می
پردازند.يكبار برای هميشه بايد
اينگونه رفتار ها ،محكوم و به
كناری گذاشته شوند.»
به نظر می رسد هيچ كس جز همان
راست طالبانی ، كه به همان
اندازه كه از مردم ما دور هستند به
وهابيون القاعده نزديك ترند،
نمی تواند مخالف اين
گونه باز سازی راست باشد. آزاديخواهان
و دموكرات ها طی يك صد سال گذشته
، از مشروطيت تاكنون ، همواره
خواستار تدوين و اجرای
قراردادهای اجتماعی سياسی
مطابق نياز زمان بوده اند و از اين
كه سياستمداران راست نه تنها در
دفاع از منافع ملی، بلكه همواره
از تشخيص و دفاع منافع طبقاتی
خود نيز عاجز بوده اند. به جای
سازماندهی سياسی طبقه ای
كه آن را نمايندگی می كنند و
گفتگو و همياری با
روشنفكران
ديگر طبقات ، برای سخنگو
يابی همه اقشار مردم تلاش كنند ،
تنها پاسخ
دگرانديشی ساير اقشار موجود در
جامعه، به قدرتمداران طبقه خود
چماق و سرنيزه را
پيشنهاد كرده اند. پس ، از اين
كه تحت
تاثير مبارزات اصلاح طلبی ،
طلايه هايی در
راست برای قانونمند كردن مبارزه
سياسی در جامعه بوجود می آيد ،
باعث خوشحالی است.
آن چه باعث نگرانی می شود،
آنست كه پس
از مشاهده ويترين اين
نگرش سياسی كه در باره حسن
نيت تنظيم كنندگان پيشداوری
كرد، از در كه
وارد می شويم، بلا فاصله متولی اين
سياست را در پشت پيشخوان می
بينيم.
سردار
رضايی در كنفرانس مطبوعاتی
روز قبل از انتخابات
می گويد:
« من دوستان زيادی در كشور
دارم، حداقل سه ميليون بسيجی
جبهه رفته و تعدادزيادی از
اعضای جهاد سازندگی،الان بخش
زيادی از افرادی كه با آنها
ارتباط داشتيم( احتمالا منظور
ايشان پاسداران هستند)
در اين
تشكل ها هستند...الان در آبادگران و
خدمتگذاران تعداد زيادی از
دوستان من حضور دارند.»**
تضمين دموكراسی و قانونمند
كردن جامعه ، نمی تواند با تكيه
بر دوستان سپاهی و بسيجی
آقای رضايی در جامعه ما تحقق
يابد. هنوز كه سپاه پاسداران قدرت
سياسی را در
دست ندارند، مالك مخوف ترين
زندانهای دستگاه قضايی
موازی هستند. وای به روزی
كه در قدرت مطلق باشند. مطالعه
خاطرات زندانيان سياسی كه از اين
زندانها جان سالم به
در می برند خواب
را از چشمان خواننده می ربايد.
خانم حقيقت جو وكيل شجاعی كه
استعفا داد، فقط با گفتن چند كلمه
در باره اين زندانها چنان
خشم رهبری را بر انگيخت.
تاريخ جهان هم،
ما را از
اميد به اين سراب ها
باز می
دارد. هر جا نظامی ها به قدرت
رسيده اند، از دموكراسی خبری
نبوده است. حتی ناپلئون بناپارت،
اين نظامی انقلابی با اين كه
از طريق شبه انتخابات قانونی
مجلس –البته در محاصره سربازان
ايشان – به مركز قدرت جمهوری
نزديك شد، ولی زمانی كه تمام
آن قدرت را در دست گرفت جمهوری
اول را دفن كرد و خود لباس
امپراطوری پوشيد.
پس مردم ايران نمی تواند
بر اين شواهد تاريخی چشم پوشيده
، و سرنوشت سياسی كشوررا به دست
سپاه و بسيج بسپارد. سرداران
برای حفاظت از مرز ، و
سياستمداران برای سياست.
به اندازه كافی در ايران
تداخل وظايف وجود دارد كه تيمسار
رئيس جمهور خود به معضل تازه ای
تبديل شود.
آن چه كه فوری و حياتی به
نظر می رسد ، اين است كه نيرو
های آزاديخواه و دموكرات جامعه
با انتخابات
رياست جمهوری اين دوره هم
مانند سا ل هفتاد وشش ، انفعالی
برخورد نكرده و
به تماشاگران كم اثراين مبارزه
تبديل نشوند، اين نظر ما در مورد همه اصلاح طلبان صادق
است.
انتظار
می رود ، احزاب و سازمانهای
سياسی به جای جستجوی نامزد
انتخابات در كشور، نخست برنامه
های خود را تدوين و منتشر كنند و
آن را به سنگ
محك مردم
تبديل كنند . نيروهايی كه
نمی توانند برای اين انتخابات
نامزد معرفی كنند، با تبليغ
برنامه سياسی خود به بالا
بردن معيارسنجش های مردم
ياری می رسانند و تشكل
هايی كه امكان معرفی نامزد در
اين انتخابات را دارند، بر پايه يك
برنامه سياسی با ديگر نيروها
گفتگو كرده و آن را به پرچمی
تبديل كنند. آن
كه توان
افراشتن اين
پرچم را دارد يافته خواهد شد.
هيچ صاحب قدرتی نمی تواند
با عوارض رد
نامزدی كه برنامه او به
نيروی مادی ميليونها نفر
تبديل شده است، مقابله كند.
* از مقاله در باره نقش آيت الله
جنتی كه در14 بهمن در همين روزنت
منتشر شد.
** بازتاب29 اسفند
|