|
اعضای هيات
تحريريه ماهنامه "نامه" با آيت
الله منتظری در قم ديدار كردند.
آيت الله منتظری در اين ديدار و
در پاسخ به پرسش های توام با
ستايش ديدار كنندگان در باره
انگيزه انقلاب 57 گفت:
« اولا،
من خود را لايق تعابير شما نمى دانم
، من يك طلبه اى بوده و هستم كه
آنچه وظيفه ام بوده است انجام داده
و مىدهم
. انقلاب مرهون شركت تمامى اقشار
جامعه است و نمى توان قشر خاص و
گروه خاصى را عامل اصلى دانست ، و
آيت الله خمينى آن را رهبرى مىكردند
و ديگر روحانيون نيز دخيل بودند.
آقايان نهضت آزادى
هم از پيش كسوتان مبارزه بودند و
برخى از آنها زودتر از ديگران به
زندان افتادند. من يادم هست روزى در
پاريس خدمت مرحوم آيت الله خمينى
رسيدم و گفتم مىخواهم با شما خصوصى صحبت كنم ،
ايشان با اشاره به آقاى دكتر ابراهيم
يزدى
كه آنجا حضور داشتند گفتند ايشان
خودى است و شما مطلب خودتان را
بفرماييد.
اهداف اصلى انقلاب در
شعارهاى اوليه كه توسط طبقات مختلف
جامعه بيان مىشد:
"استقلال ، آزادى و جمهورى
اسلامى " منعكس بود.
استقلال يعنى اجانب و
كشورهاى خارجى حق دخالت در كشور ما
را نداشته باشند. آزادى يعنى
آحاد ملت بتوانند انديشه خود را
بيان كنند و كسى نتواند به واسطه
اظهارنظر به آنها تعرض كند.
حكومت و رژيم گذشته در
ايران يك حكومت فردى و مطلقه اى بود
كه تنها يك نفر حق تصميم گيرى و
دستور داشت . مردم كاره اى
نبودند، شاه
براى خودش نماينده مجلس تعيين مىكرد
بدون
اين كه مردم شناختى از آن نماينده
داشته باشند. حكومت مطلقه و فردى
شاه مردم را بر آن داشت كه شعار
ديگرى بدهند و آن جمهورى بود.
حكومت جمهورى يعنى حاكميت
بايد بر اساس رأى و خواست اكثريت
جامعه شكل گيرد، و از آن جهت كه اكثريت
مردم ايران را مسلمانان تشكيل مىدهند،
اسلاميت نظام هم مورد خواست و از
شعارهاى اوليه بود.
متأسفانه اين شعارها از مسير اصلى
اش منحرف شد. با اين كه آيت الله
خمينى در پاريس فرمودند: حتى كمونيست
ها هم حق اظهارنظر دارند، ولى وضعيت
به گونه اى شده است كه حتى مسلمانان
هم حق اظهارنظر ندارند.
ايشان در بهشت زهرا گفتند:
گذشتگان و پدران ما چه حقى داشتند
كه براى ما تصميم گيرى كنند. الان با
اين كه بيش از 70% جمعيت كشور در
آن زمان نبودند و يا سن آنها اقتضاى
رأى دادن نداشت كسى به رأى و نظر نسل
حاضر توجه نمى كند.
انقلاب اسلامى براى آن صورت نگرفت
كه اشخاصى بروند و اشخاص ديگرى
جايگزين آنها شوند ولى رفتارها و
روشها همان روشهاى گذشته باشد،
روشهايى كه مردم آنها را قبول
نداشتند و به خاطر آن انقلاب كردند.
به عبارت ديگر: انقلاب به
معناى تحول اساسى در روشهاست نه
اينكه فقط شاه برود و يك عمامه به سر جايش
بيايد و همان رفتارها و روشهاى
گذشته و حتى بدتر در حال پياده شدن
باشد.
از باب نمونه دادگاه
انقلاب كه در قانون اساسى ذكر نشده
است يا دادگاه ويژه روحانيت ، برطبق
چه مبنايى بدون رعايت قوانين
مثلا حضور هيأت منصفه با نخبگان و
مخالفان جامعه برخوردهاى خشن و تند
مىكنند و آنها را زندان
مىكنند؟ حال آنكه
دادگسترى در قانون اساسى به عنوان
متولى امر قضا شناخته شده است .
اسلامى كه به دنبال جمهوريت مطرح
مىشد
بجز اين اسلامى است كه آقايان مطرح
مىكنند
و موجب بدبينى و فرار مردم از
دين مىشوند.
در روايات ما آمده كسى كه در زندان
است حتى او را به نمازجمعه ببريد تا
نمازجمعه اش ترك نشود، ولى الان
به اسم اسلام و ارزشها افراد را
ماهها در زندان انفرادى حبس مىكنند
و چه بسا در انجام برخى تكاليف
واجب خود هم مشكل دارند; و سپس آنان
را به زندانهاى طويل المدة محكوم مىنمايند.
من حتى در زمان حيات آيت الله
خمينى هم به روشهاى اتخاذ شده اشكال
داشتم و به ايشان تذكر مىدادم .
يادم هست روزى آقاى حاج سيد
احمد خمينى اينجا آمدند، من
اشكالاتم را مطرح كردم ، ايشان
گفتند: شما اينها را يادداشت
كرده به من بدهيد تا براى امام
بازگو كنم ; من هم براى ايشان تيتر
مطالب را به طور خلاصه نوشتم . آن
وقت ايشان در كتاب رنجنامه مطرح
كرده كه شما نامه به امام نوشتيد
بدون تاريخ و امضاء، حال آنكه اصلا
قصد نامه نگارى نبود.
من آنجا به احمدآقا گفتم
به امام بگوييد وزارت اطلاعات شما
روى ساواك شاه را سفيد كرده است .
مردم از ظلم ها و تندى هاى حكومت
سابق به تنگ آمده بودند كه انقلاب
كردند وگرنه ايران در آن زمان روزى 6
ميليون بشكه صادرات نفت داشت و
هرچند حيف و ميل اطرافيان شاه و
خودش بسيار بود اما به مردم هم چيزى
مىرسيد.
آيت الله خمينى در بهشت
زهرا فرمودند: شاه قبرستانها را
آباد كرد، آيا او بيشتر اعدام كرد
يا ما؟»
ديدار كنندگان
پرسيدند:
شما از چه برهه اى از زمان احساس
كرديد مسير دارد عوض مىشود؟
آيت الله منتظرى گفت:
«از
زمان خود آيت الله خمينى . من مفصل
در كتاب خاطرات خودم - كه بخشى از
خاطرات من است و همه آنها را
بيان نكردم - مطالب را بيان كرده ام .
من چند ماه يك بار خدمت ايشان مىرفتم و مسائل را بيان
مىكردم و كارهاى خلاف را
متذكر مىشدم . در رابطه با
اعدامها يكى از قضات نزد من آمد و
بسيار ناراحت بود و گفت : "بر
اساس دستورى كه از امام صادر شده به
ما گفته اند: شما مجاهدين خلق را كه
در زندان هستند و سر موضع مىباشند اعدام كنيد".
من خيلى در فكر فرو رفتم تا اين كه
قصد كردم نامه اى به ايشان در رابطه
با اعدامها بنويسم كه با آقاى حاج
سيدهادى هاشمى مطرح كردم . ايشان
كه آن روز مسئول دفتر بود مخالفت
كرد و گفت : با اين كار ممكن است امام
از دست شما ناراحت شود. با اين كه
مىگفتند امثال ايشان به من
خط مىدهند ولى او مخالف بود.
من با قرآن استخاره كردم اين آيه
شريفه آمد: (و هدوا الى الطيب من
القول و هدوا الى صراط الحميد) نامه
را كه نوشتم به آقاى هاشمى زنگ
زدم كه نامه را من نوشته ام و يك
نسخه آن را مىخواهم
به دست امام برسد و يك نسخه آن به
دست شوراى عالى قضايى ، كه مجددا
با اظهار مخالفت ايشان مواجه شدم .
پس از مدتى آقاى نيرى
(
سرپرست كنونی ديوانعالی كشور كه
برادرش اكنون قائم مقام كميته
امداد و عضو رهبری موتلفه
اسلامی است) كه
قاضى بود و تعدادى از آقايان را
خواستم و به آنها گفتم : الان ماه
محرم است حداقل به احترام ماه
محرم و احترام امام حسين (ع ) از
اعدامها جلوگيرى كنيد. ايشان گفت :
ما تا به حال
750 نفر
را در تهران اعدام كرده ايم و 200 نفر
را هم براى اعدام جدا كرده ايم ، كلك
اينها را بكنيم بعدا هر چه بفرماييد!!
در هر صورت من على رغم
برخى مخالفت ها وظيفه ام مىدانستم
آن زمان مسائل را به مرحوم آيت الله
خمينى تذكر دهم . من به ايشان مىگفتم : "كسانى دارند سوء استفاده
مىكنند و ماها مسووليت داريم و بايد
در اين دنيا و قيامت پاسخگو
باشيم ".
ايشان يك شب نزد مسوولين
بالا از من عذرخواهى كردند كه
احمدآقا به من گفت: امام خيلى تواضع
كردند و ايشان تا به حال نسبت به
هيچ كس اين قدر تواضع نشان نداده
است. من هم گفتم: چه فايده اى دارد،
آقاى رى شهرى در تلويزيون حاضر
شده و هرچه خواسته نسبت به مدارس من
گفته و تهمت زده است، آن وقت ايشان
اينجا عذرخواهى مىكند،
بهتر است جلوى امثال آقاى رى شهرى
گرفته شود.
من با ايشان به صراحت سخن
مىگفتم و بر اين اساس گفتم
: من مىخواهم كنار باشم و با
اين وضعيت ادامه كار براى من
ممكن نيست ; كه ايشان قبول نكردند.
باز هم تأكيد مىكنم اصل انقلاب كار درست و بجايى
بود و آيت الله خمينى آن را خوب
رهبرى كردند. من يادم هست زمانى
كه بختيار حكومت نظامى اعلام كرده
بود ايشان فرمودند: ترتيب اثر ندهيد
و به خيابانها بريزيد. اگر حكومت
نظامى اعمال مىشد بسيارى را دستگير و
زندانى مىكردند و كل انقلاب
برچيده مىشد. ولى متأسفانه زمانى
هم رسيد كه ايشان
از مردم منقطع شده بودند، اواخر
عمرشان ديگران كارهايى انجام مىدادند كه به نام ايشان تمام مىكردند. يكى از آقايان - كه براى
رعايت حال او كه مزاحمش نشوند از
ذكر نامش خوددارى مىكنم
و از رفقاى آقاى فلاحيان است - مىگفت
كه آقاى فلاحيان چنين گفته است : ما يكى دو سال آخر عمر امام
كارهايى كرديم به نام امام حال
آنكه اصلا امام را نديديم و با حاج
احمدآقا هماهنگى مىكرديم . آيا خود مرحوم امام اين
انقطاع را مىدانستند يا نه ؟ من
نمى دانم ولى خودم در حد مقدور و با
صراحت چه حضورى چه با نامه و پيغام
مطالب را تذكر مىدادم . ديگران به من
اعتراض مىكردند كه شما چرا شأن
امام را رعايت نكرده ايد. من هم مىگفتم
مردم با پيامبر خدا به راحتى سخن
مىگفتند.
حتى اميرالمومنين (ع ) مىفرمايد:
"فلا تكفوا عن مقالة بحق او مشورة
بعدل فانى لست فى نفسى بفوق أن
اخطى و لا آمن ذلك من فعلى الا أن
يكفى الله " از گفتار حق و مشورت
عادلانه دست برنداريد زيرا من ذاتا
فوق خطا نيستم و از آن ايمن نمى
باشم مگر اينكه خدا مرا كفايت كند.
برخى افراد در گفته ها يا نوشته
هايشان ادعا مىكنند منتظرى چون مقام خود را از
دست داده انتقادگر شده است . حال
آنكه اين گونه نيست ، من در زمان آيت
الله خمينى نيز مطالب را تذكر مىدادم . من نه طالب مقام
بوده ام و نه براى آن ارزشى قائل
بوده ام . مقامى كه انسان نتواند
مسووليت خودش را انجام دهد چه
فايده اى دارد؟
من نه مخالف انقلاب بودم و نه ضد
آن ، من مىگفتم روشها همان روشهاى رژيم سابق
است . محاكمات ، پرونده سازى ها و...
اگر امروز برخى هم سخن از اصلاحات مىگويند و نتوانسته اند آن گونه كه
بايد و شايد آن را به سرانجام
رسانند، مراد بازگشت به همان
شعارهاى اوليه است نه اين كه يك
مطلب عجيب و غريبى باشد كه برخى از
آن وحشت كرده اند و با ايجاد موانع
كارى كرده اند كه عملا اصلاحات با
شكست مواجه شود.
آيت الله خمينى معتقد بود
بايد محور مردم باشند و نمايندگان
مجلس به عنوان برگزيدگان مردم بايد
حرف آخر را بزنند، و مىگفتند: مجلس در رأس همه
امور است . اما متأسفانه حتى در زمان
خود ايشان و پس از ايشان مجلس از
ارزش افتاد و عملا مجلس به نهادى بى
خاصيت تبديل شد به گونه اى كه يك شخص
با يك نامه يا يك توصيه مجلس را
مسلوب الاختيار مىكند.
حكومتى كه بايد بر اساس نظر و خواست مجلس و مردم باشد به حكومت
فردى تبديل شد.
حال آن كه حكومت فردى و شخصى در
دنياى امروز دوام نخواهد داشت . حاكميت
فردى در
هر زمانى كم مىآورد
نه به سراغ مردم بلكه به سراغ اقليت
ناچيزى از رجاله ها و گروههاى فشار مىرود، مثل زمان رژيم سابق كه به
سراغ شعبان بى مخ ها مىرفتند; اسمش را هر چه مىخواهند بگذارند حتى اگر اسمش را حزب الله
بگذارند.
من اخيرا در يكى از سايت
ها گزارشى را ديدم مبنى بر اين كه
گروهى به نام حزب اللهى به درب
چادرهاى آمريكايى ها كه براى
كمك رسانى به زلزله زدگان بم به
ايران آمده اند رفته و آنجا شعار
مرگ بر آمريكا سر داده اند و جشن كريسمس
آنها را به هم زده اند. اگر راست
باشد و چنين برخوردى انجام شده باشد
كار غلطى بوده است . آنها بر اساس
يك انگيزه انسانى و بشرى با
امكانات خوب آمده بودند و قرار بوده
است بيشتر از اين بمانند، ولى با
اين حركت منصرف شده و از آنجا
رفته اند، و تعداد بيشترى هم قرار
بوده است به آن منطقه براى كمك
رسانى بيايند كه منصرف شده اند.
آيا اين درست است ؟
آنها انسانيت كرده اند از آن
سوى دنيا و مرزها براى اهداف انسانى
آمده اند و دولت آمريكا هم 3 ماه
تحريم ها را لغو كرده است ، آيا
اين گونه رفتارها در برابر آنها
صحيح است ؟
يك روزى شعار مرگ بر آمريكا
مطرح بود - ما هم مىگفتيم - ولى معنايش اين نيست كه تا
ابد آيه نازل شده باشد و بى جهت
براى خودمان دشمن سازى كنيم . مىگويند دوست هزارش كم ، و دشمن يكى
اش هم بسيار است .
به نظر من فرصت خوبى بود تا
ديوار بى اعتمادى خراب شود و از اين
فرصت استفاده شده روابط برقرار شود.
من معتقدم بجز اسرائيل كه آن را
كشورى غاصب و نامشروع مىدانيم
بايد با تمام كشورها رابطه برقرار
كرد، و نبايد به واسطه تنها پنج
شش ميليون يهودى كه مخالف رابطه اند
از جمعيت 300 ميليونى آمريكا غافل
شويم . صهيونيزم و لابى هاى يهود
مخالف رابطه اند و متأسفانه برخى هم
از داخل با آنها همسو شده اند. فرض
كنيم آمريكايى ها خواسته اند از
فرصت زلزله بم استفاده كنند،
استفاده از فرصت ها كارى است
عاقلانه و انسان عاقل از فرصت ها
استفاده مىكند.
آيت الله منتظری در پاسخ به پرسشی كه
درباره ولايت فقيه مطرح شده بود گفت
:
من
ولايت
مطلقه
فقيه را قبول ندارم و در انتخابات
بازنگرى قانون اساسى چون اين را
اضافه كرده بودند شركت نكردم .
بسيارى از آقايان كه اصرار بر آن
داشتند، الان ضربه اش را خودشان مىخورند. اين اصلا عاقلانه
نيست كه تمام مقدرات يك كشور در دست
و اختيار يك نفر غيرمعصوم باشد و
نخبگان جامعه ، نمايندگان مجلس
و در يك كلام مردم تصميم گيرنده
نباشند، و حق اعتراض هم نداشته
باشند.
آيت الله منتظرى درباره مجلس ششم گفت
: با اين كه مجلس را از خاصيت
انداخته اند ولى با اين حال با همه
مشكلات و موانعى كه براى آنها ايجاد
كرده اند خدمات بسيارى توسط مجلس
انجام شده است كه ملت آنها را
فراموش نخواهند كرد. حرفهايى زده
اند، مطالبى به اطلاع مردم رسيد
كه قبلا كنترل مىشد
و كسى حق نداشت آن مطالب را بيان كند.
خوشبختانه اين جو شكسته شد و اين
مايه اميد است و خود مردم بايد راه
را ادامه بدهند.
|