ايران

پيك

                         

آيت الله منتظری:

مردم انقلاب نكردند كه

شاه برود، عمامه بسر بيآيد

1- آقايان نهضت آزادی از پيشكسوتان مبارزه بودند و دكتر يزدی از محارم امام بود. اين شاه بود كه برای خودش نماينده مجلس تعيين می كرد. 2- نقل است از علی فلاحيان كه دردوسال آخر حيات آقای خمينی، همه كارها دست امثال ايشان بود و همآهنگی احمد آقا، اما بنام امام.3- وقتی اعدام ها را شروع كرده بودند آقای نيري(همه كاره كنونی ديوانعالی كشور) پيش من آمد و گفت تا حالا 750 نفر را اعدام كرده ايم، فرمايش شما باشد بعد از تعيين تكليف 200 نفر ديگری كه ليست كرده ايم.4- وقتی حاكميت فردی شد، می روند دنبال رجاله ها و اوباشی مثل شعبان بی مخ و گروه های فشار، حالا می خواهد نامش "حزب الله " باشد، چه فرق می كند؟

 

 

اعضای هيات تحريريه ماهنامه "نامه" با آيت الله منتظری در قم ديدار كردند. آيت الله منتظری در اين ديدار و در پاسخ به پرسش های توام با ستايش ديدار كنندگان در باره انگيزه انقلاب 57 گفت:

 
« اولا، من خود را لايق تعابير شما نمى دانم ،‏ ‏من يك طلبه اى بوده و هستم كه آنچه وظيفه ام بوده است انجام داده و مىدهم . انقلاب مرهون شركت تمامى اقشار‏ ‏جامعه است و نمى توان قشر خاص و گروه خاصى را عامل اصلى دانست ، و آيت الله خمينى آن را رهبرى مىكردند و‏ ‏ديگر روحانيون نيز دخيل بودند. آقايان نهضت آزادى هم از پيش كسوتان مبارزه بودند و برخى از آنها زودتر از ديگران‏ ‏به زندان افتادند. من يادم هست روزى در پاريس خدمت مرحوم آيت الله خمينى رسيدم و گفتم مىخواهم با شما‏ ‏خصوصى صحبت كنم ، ايشان با اشاره به آقاى دكتر ابراهيم يزدى كه آنجا حضور داشتند گفتند ايشان خودى است و‏ ‏شما مطلب خودتان را بفرماييد.

اهداف اصلى انقلاب در شعارهاى اوليه كه توسط طبقات مختلف جامعه بيان مىشد: "استقلال ، آزادى و‏ ‏جمهورى اسلامى " منعكس بود.

استقلال يعنى اجانب و كشورهاى خارجى حق دخالت در كشور ما را نداشته باشند. ‏‏آزادى يعنى آحاد ملت بتوانند انديشه خود را بيان كنند و كسى نتواند به واسطه اظهارنظر به آنها تعرض كند.

‏حكومت و رژيم گذشته در ايران يك حكومت فردى و مطلقه اى بود كه تنها يك نفر حق تصميم گيرى و دستور‏ ‏داشت . مردم كاره اى نبودند، شاه براى خودش نماينده مجلس تعيين مىكرد بدون اين كه مردم شناختى از آن نماينده‏ ‏داشته باشند. حكومت مطلقه و فردى شاه مردم را بر آن داشت كه شعار ديگرى بدهند و آن جمهورى بود.

‏حكومت جمهورى يعنى حاكميت بايد بر اساس رأى و خواست اكثريت جامعه شكل گيرد، و از آن جهت كه‏ ‏اكثريت مردم ايران را مسلمانان تشكيل مىدهند، اسلاميت نظام هم مورد خواست و از شعارهاى اوليه بود.
‏متأسفانه اين شعارها از مسير اصلى اش منحرف شد. با اين كه آيت الله خمينى در پاريس فرمودند: حتى‏ ‏كمونيست ها هم حق اظهارنظر دارند، ولى وضعيت به گونه اى شده است كه حتى مسلمانان هم حق اظهارنظر ندارند.

‏ايشان در بهشت زهرا گفتند: گذشتگان و پدران ما چه حقى داشتند كه براى ما تصميم گيرى كنند. الان با اين كه بيش‏ ‏از 70% جمعيت كشور در آن زمان نبودند و يا سن آنها اقتضاى رأى دادن نداشت كسى به رأى و نظر نسل حاضر توجه‏ ‏نمى كند.

انقلاب اسلامى براى آن صورت نگرفت كه اشخاصى بروند و اشخاص ديگرى جايگزين آنها شوند ولى رفتارها و‏ ‏روشها همان روشهاى گذشته باشد، روشهايى كه مردم آنها را قبول نداشتند و به خاطر آن انقلاب كردند.

‏به عبارت ديگر: انقلاب به معناى تحول اساسى در روشهاست نه اينكه فقط شاه برود و يك عمامه به سر جايش‏ ‏بيايد و همان رفتارها و روشهاى گذشته و حتى بدتر در حال پياده شدن باشد.

‏از باب نمونه دادگاه انقلاب كه در قانون اساسى ذكر نشده است يا دادگاه ويژه روحانيت ، برطبق چه مبنايى بدون‏ ‏رعايت قوانين مثلا حضور هيأت منصفه با نخبگان و مخالفان جامعه برخوردهاى خشن و تند مىكنند و آنها را زندان‏ ‏مىكنند؟ حال آنكه دادگسترى در قانون اساسى به عنوان متولى امر قضا شناخته شده است .
‏اسلامى كه به دنبال جمهوريت مطرح مى
شد بجز اين اسلامى است كه آقايان مطرح مىكنند و موجب بدبينى و‏ ‏فرار مردم از دين مىشوند. در روايات ما آمده كسى كه در زندان است حتى او را به نمازجمعه ببريد تا نمازجمعه اش‏ ‏ترك نشود، ولى الان به اسم اسلام و ارزشها افراد را ماهها در زندان انفرادى حبس مىكنند و چه بسا در انجام برخى‏ ‏تكاليف واجب خود هم مشكل دارند; و سپس آنان را به زندانهاى طويل المدة محكوم مىنمايند.

من حتى در زمان حيات آيت الله خمينى هم به روشهاى اتخاذ شده اشكال داشتم و به ايشان تذكر مىدادم .
‏ ‏يادم هست روزى آقاى حاج سيد احمد خمينى اينجا آمدند، من اشكالاتم را مطرح كردم ، ايشان گفتند: شما اينها را‏ ‏يادداشت كرده به من بدهيد تا براى امام بازگو كنم ; من هم براى ايشان تيتر مطالب را به طور خلاصه نوشتم . آن وقت‏ ‏ايشان در كتاب رنجنامه مطرح كرده كه شما نامه به امام نوشتيد بدون تاريخ و امضاء، حال آنكه اصلا قصد نامه نگارى‏ ‏نبود.

‏‏من آنجا به احمدآقا گفتم به امام بگوييد وزارت اطلاعات شما روى ساواك شاه را سفيد كرده است . مردم از ظلم ها‏ ‏و تندى هاى حكومت سابق به تنگ آمده بودند كه انقلاب كردند وگرنه ايران در آن زمان روزى 6 ميليون بشكه صادرات‏ ‏نفت داشت و هرچند حيف و ميل اطرافيان شاه و خودش بسيار بود اما به مردم هم چيزى مىرسيد.

‏آيت الله خمينى در بهشت زهرا فرمودند: شاه قبرستانها را آباد كرد، آيا او بيشتر اعدام كرد يا ما؟»

ديدار كنندگان پرسيدند: شما از چه برهه اى از زمان احساس كرديد مسير دارد عوض مىشود؟
‏ ‏آيت الله منتظرى
گفت:

«از زمان خود آيت الله خمينى . من مفصل در كتاب خاطرات خودم - كه بخشى از خاطرات من‏ ‏است و همه آنها را بيان نكردم - مطالب را بيان كرده ام . من چند ماه يك بار خدمت ايشان مىرفتم و مسائل را بيان‏ ‏مىكردم و كارهاى خلاف را متذكر مىشدم . در رابطه با اعدامها يكى از قضات نزد من آمد و بسيار ناراحت بود و گفت :‏ ‏"بر اساس دستورى كه از امام صادر شده به ما گفته اند: شما مجاهدين خلق را كه در زندان هستند و سر موضع مىباشند‏ ‏اعدام كنيد". من خيلى در فكر فرو رفتم تا اين كه قصد كردم نامه اى به ايشان در رابطه با اعدامها بنويسم كه با آقاى حاج‏ ‏سيدهادى هاشمى مطرح كردم . ايشان كه آن روز مسئول دفتر بود مخالفت كرد و گفت : با اين كار ممكن است امام از‏ ‏دست شما ناراحت شود. با اين كه مىگفتند امثال ايشان به من خط مىدهند ولى او مخالف بود. من با قرآن استخاره‏ ‏كردم اين آيه شريفه آمد: (و هدوا الى الطيب من القول و هدوا الى صراط الحميد) نامه را كه نوشتم به آقاى هاشمى‏ ‏زنگ زدم كه نامه را من نوشته ام و يك نسخه آن را مىخواهم به دست امام برسد و يك نسخه آن به دست شوراى عالى‏ ‏قضايى ، كه مجددا با اظهار مخالفت ايشان مواجه شدم .

پس از مدتى آقاى نيرى ( سرپرست كنونی ديوانعالی كشور كه برادرش اكنون قائم مقام كميته امداد و عضو رهبری موتلفه اسلامی است) كه قاضى بود و تعدادى از آقايان را خواستم و به آنها گفتم : الان ماه محرم است حداقل به‏ ‏احترام ماه محرم و احترام امام حسين (ع ) از اعدامها جلوگيرى كنيد. ايشان گفت : ما تا به حال 750 نفر را در تهران‏ ‏اعدام كرده ايم و 200 نفر را هم براى اعدام جدا كرده ايم ، كلك اينها را بكنيم بعدا هر چه بفرماييد!!

‏ ‏در هر صورت من على رغم برخى مخالفت ها وظيفه ام مىدانستم آن زمان مسائل را به مرحوم آيت الله خمينى تذكر‏ ‏دهم . من به ايشان مىگفتم : "كسانى دارند سوء استفاده مىكنند و ماها مسووليت داريم و بايد در اين دنيا و قيامت‏ ‏پاسخگو باشيم ".

‏ايشان يك شب نزد مسوولين بالا از من عذرخواهى كردند كه احمدآقا به من گفت: امام خيلى تواضع كردند و ايشان‏ ‏تا به حال نسبت به هيچ كس اين قدر تواضع نشان نداده است. من هم گفتم: چه فايده اى دارد، آقاى رى شهرى در‏ ‏تلويزيون حاضر شده و هرچه خواسته نسبت به مدارس من گفته و تهمت زده است، آن وقت ايشان اينجا عذرخواهى‏ ‏مىكند، بهتر است جلوى امثال آقاى رى شهرى گرفته شود.

‏من با ايشان به صراحت سخن مىگفتم و بر اين اساس گفتم : من مىخواهم كنار باشم و با اين وضعيت ادامه كار‏ ‏براى من ممكن نيست ; كه ايشان قبول نكردند.

باز هم تأكيد مىكنم اصل انقلاب كار درست و بجايى بود و آيت الله خمينى آن را خوب رهبرى كردند. من يادم‏ ‏هست زمانى كه بختيار حكومت نظامى اعلام كرده بود ايشان فرمودند: ترتيب اثر ندهيد و به خيابانها بريزيد. اگر‏ ‏حكومت نظامى اعمال مىشد بسيارى را دستگير و زندانى مىكردند و كل انقلاب برچيده مىشد. ولى متأسفانه زمانى‏ ‏هم رسيد كه ايشان از مردم منقطع شده بودند، اواخر عمرشان ديگران كارهايى انجام مىدادند كه به نام ايشان تمام‏ ‏مىكردند. يكى از آقايان - كه براى رعايت حال او كه مزاحمش نشوند از ذكر نامش خوددارى مىكنم و از رفقاى آقاى‏ ‏فلاحيان است - مىگفت كه آقاى فلاحيان چنين گفته است : ما يكى دو سال آخر عمر امام كارهايى كرديم به نام امام‏ ‏حال آنكه اصلا امام را نديديم و با حاج احمدآقا هماهنگى مىكرديم . آيا خود مرحوم امام اين انقطاع را مىدانستند يا‏ ‏نه ؟ من نمى دانم ولى خودم در حد مقدور و با صراحت چه حضورى چه با نامه و پيغام مطالب را تذكر مىدادم .‏ ‏ديگران به من اعتراض مىكردند كه شما چرا شأن امام را رعايت نكرده ايد. من هم مىگفتم مردم با پيامبر خدا به راحتى‏ ‏سخن مىگفتند. حتى اميرالمومنين (ع ) مىفرمايد: "فلا تكفوا عن مقالة بحق او مشورة بعدل فانى لست فى نفسى بفوق‏ ‏أن اخطى و لا آمن ذلك من فعلى الا أن يكفى الله " از گفتار حق و مشورت عادلانه دست برنداريد زيرا من ذاتا فوق خطا‏ ‏نيستم و از آن ايمن نمى باشم مگر اينكه خدا مرا كفايت كند. برخى افراد در گفته ها يا نوشته هايشان ادعا مىكنند‏ ‏منتظرى چون مقام خود را از دست داده انتقادگر شده است . حال آنكه اين گونه نيست ، من در زمان آيت الله خمينى نيز‏ ‏مطالب را تذكر مىدادم . من نه طالب مقام بوده ام و نه براى آن ارزشى قائل بوده ام . مقامى كه انسان نتواند مسووليت‏ ‏خودش را انجام دهد چه فايده اى دارد؟
‏من نه مخالف انقلاب بودم و نه ضد آن ، من مى
گفتم روشها همان روشهاى رژيم سابق است . محاكمات ،‏ ‏پرونده سازى ها و... اگر امروز برخى هم سخن از اصلاحات مىگويند و نتوانسته اند آن گونه كه بايد و شايد آن را به‏ ‏سرانجام رسانند، مراد بازگشت به همان شعارهاى اوليه است نه اين كه يك مطلب عجيب و غريبى باشد كه برخى از‏ ‏آن وحشت كرده اند و با ايجاد موانع كارى كرده اند كه عملا اصلاحات با شكست مواجه شود. ‏

‏آيت الله خمينى معتقد بود بايد محور مردم باشند و نمايندگان مجلس به عنوان برگزيدگان مردم‏ ‏بايد حرف آخر را بزنند، و مىگفتند: مجلس در رأس همه امور است . اما متأسفانه حتى در زمان خود ايشان و پس از‏ ‏ايشان مجلس از ارزش افتاد و عملا مجلس به نهادى بى خاصيت تبديل شد به گونه اى كه يك شخص با يك نامه يا يك‏ ‏توصيه مجلس را مسلوب الاختيار مىكند. حكومتى كه بايد بر اساس نظر و خواست مجلس و مردم باشد به حكومت‏ ‏فردى تبديل شد. حال آن كه حكومت فردى و شخصى در دنياى امروز دوام نخواهد داشت . حاكميت فردى در هر‏ ‏زمانى كم مىآورد نه به سراغ مردم بلكه به سراغ اقليت ناچيزى از رجاله ها و گروههاى فشار مىرود، مثل زمان رژيم‏ ‏سابق كه به سراغ شعبان بى مخ ها مىرفتند; اسمش را هر چه مىخواهند بگذارند حتى اگر اسمش را حزب الله‏ ‏بگذارند.

‏ ‏من اخيرا در يكى از سايت ها گزارشى را ديدم مبنى بر اين كه گروهى به نام حزب اللهى به درب چادرهاى‏ ‏آمريكايى ها كه براى كمك رسانى به زلزله زدگان بم به ايران آمده اند رفته و آنجا شعار مرگ بر آمريكا سر داده اند و جشن‏ ‏كريسمس آنها را به هم زده اند. اگر راست باشد و چنين برخوردى انجام شده باشد كار غلطى بوده است . آنها بر اساس‏ ‏يك انگيزه انسانى و بشرى با امكانات خوب آمده بودند و قرار بوده است بيشتر از اين بمانند، ولى با اين حركت‏ ‏منصرف شده و از آنجا رفته اند، و تعداد بيشترى هم قرار بوده است به آن منطقه براى كمك رسانى بيايند كه منصرف‏ ‏شده اند. آيا اين درست است ؟
‏ ‏آنها انسانيت كرده اند از آن سوى دنيا و مرزها براى اهداف انسانى آمده اند و دولت آمريكا هم 3 ماه تحريم ها را لغو‏ ‏كرده است ، آيا اين گونه رفتارها در برابر آنها صحيح است ؟
‏ ‏يك روزى شعار مرگ بر آمريكا مطرح بود - ما هم مى
گفتيم - ولى معنايش اين نيست كه تا ابد آيه نازل شده باشد و‏ ‏بى جهت براى خودمان دشمن سازى كنيم . مىگويند دوست هزارش كم ، و دشمن يكى اش هم بسيار است .

به نظر من فرصت خوبى بود تا ديوار بى اعتمادى خراب شود و از اين فرصت استفاده شده روابط برقرار شود. من‏ ‏معتقدم بجز اسرائيل كه آن را كشورى غاصب و نامشروع مىدانيم بايد با تمام كشورها رابطه برقرار كرد، و نبايد به‏ ‏واسطه تنها پنج شش ميليون يهودى كه مخالف رابطه اند از جمعيت 300 ميليونى آمريكا غافل شويم . صهيونيزم و‏ ‏لابى هاى يهود مخالف رابطه اند و متأسفانه برخى هم از داخل با آنها همسو شده اند. فرض كنيم آمريكايى ها‏ ‏خواسته اند از فرصت زلزله بم استفاده كنند، استفاده از فرصت ها كارى است عاقلانه و انسان عاقل از فرصت ها‏ ‏استفاده مىكند.

 آيت الله منتظری در پاسخ به پرسشی كه درباره ولايت فقيه مطرح شده بود گفت :

 من ولايت مطلقه فقيه را قبول ندارم و در انتخابات بازنگرى قانون اساسى چون اين را اضافه‏ ‏كرده بودند شركت نكردم . بسيارى از آقايان كه اصرار بر آن داشتند، الان ضربه اش را خودشان مىخورند. اين اصلا‏ ‏عاقلانه نيست كه تمام مقدرات يك كشور در دست و اختيار يك نفر غيرمعصوم باشد و نخبگان جامعه ، نمايندگان‏ ‏مجلس و در يك كلام مردم تصميم گيرنده نباشند، و حق اعتراض هم نداشته باشند.
‏ ‏
‏ ‏آيت الله منتظرى
درباره مجلس ششم گفت : با اين كه مجلس را از خاصيت انداخته اند ولى با اين حال با همه مشكلات و موانعى كه براى آنها‏ ‏ايجاد كرده اند خدمات بسيارى توسط مجلس انجام شده است كه ملت آنها را فراموش نخواهند كرد. حرفهايى زده اند،‏ ‏مطالبى به اطلاع مردم رسيد كه قبلا كنترل مىشد و كسى حق نداشت آن مطالب را بيان كند. خوشبختانه اين جو‏ ‏شكسته شد و اين مايه اميد است و خود مردم بايد راه را ادامه بدهند.

  
 
                      بازگشت به صفحه اول
Internet
Explorer 5

 

ی