|
كسانی
كه مسائل ايران و حوادث بعد از
انتخابات را دنبال می كنند،
به نظرم حساسيت شرايط حكم می كند
كه حوادث و رويدادها را زير نظر
داشته باشند. از جمله به دو حادثه
اين دو روز نظری بكنيد.
اول
آن كه روز پنجشنبه در حالی كه
اعضای برگزيده كانون نويسندگان
جمع شده بودند تا درباره فعاليت
های آينده شان گفتگو كنند
مامورانی به آن حمله برده اند و
پس از بازداشت همگی، درست مانند
سال 75 آنان را يكی يكی
فراخوانده و با لحنی تند هشدار
داده اند كه حق ندارند دور هم جمع
شوند و گرنه منتظر عقوبت های سخت
باشند و تهديد كرده اند كه اگر
خبری از اين ماجرا به بيرون درز
كند، بد خواهند ديد.
به
ياد داشته باشيد اين عين ماجرائی
است كه دو بار در سال های آخر74 و 75
قبل از دوم خرداد برای اعضای
كانون اتفاق افتاد و به دنبالش ما
را كه 22 نفر بوديم در راه سفری به
ارمنستان كوشيدند به ته دره حيران
بيندازند كه اگر آن سنگ مانع كار
خسرو براتی – نفر چهارم و پای
ثابت قتل های زنجيره ای كه
فعلا هم آزاد شده است – نشده بود
الان جمع ما در خدمت شما نبوديم. به
دنبالش آن ماجرای دردناك و
باورنكردنی را بر سر فرج
سركوهی آوردند كه تصميم شچاعانه
وی به افشاگری، آن هم در
زمانی كه در چنگ آن ها بود، دنيا
را به انفجار كشاند و بزرگ ترين
رسوائی را در پی آورد كه بر
اساس نظرسنجی هالی علمی
انجام شده بعد از دوم خرداد، نامه
فرج و اقدامات جهانی كه برای
نجات وی به كار گرفته شد تا حدود
سی در صد در انتخابات دوم خرداد
به زيان نامزد محافظه كاران عمل
كرده است. اما به آن هم اكتفا نكردند
با احضارهای مدام هر يك از ما و
تهديدهای مدام زنده يادش هوشنگ
گلشيری و زير فشار گذاشتن وی و
سرانجام قتل های متعددی كه
هنوز راز آن ها افشا نشده كار را به
جائی رساندند كه در پائيز سال 77
تمام تهديدهايشان را جامه عمل
پوشاندند و به قتل های زنجيره
ای كشاندند و در آن دو نويسنده
مظلوم و عضو فعال كانون – محمد
مختاری و محمد جواد پوينده - را
كشتند. تنها بعد از تصفيه وزارت
اطلاعات و دستگيری سعيد امامی
بود كه اين گونه حركات متوقف شد تا
زمانی كه دوباره تشكيلات
اطلاعاتی موازی با حضور
اخراجی های وزارت اطلاعات
برپا داشتند و به كارهائی مانند
دستگيری سيامك پورزند،
احضارهای پی در پی
نويسندگان و هنرمندان به اداره
اماكن، به گروگان گرفتن دو تن از
اعضای كانون دست زدند. آيا
ماجرای حمله به محل ديدار
اعضای كانون نويسندگان، پنج روز
پس از پيروزی اعلام شده نومحافظه
كاران و حضور افرادی مانند فرهاد
نظری در مجلس به معنای آغاز
دوباره فشارهائی از اين دست است.
به باور من با توجه به آن كه خودشان
می دانند كه نه تنها پيروز نشدند
بلكه به دلايلی كه در مقاله «شكست
سختی خوردند و خود می دانند »
نوشته ام حالا اعتماد به نفس خود را
تا اندازه زيادی از دست داده و به
حركات تند افتاده اند.
باز
به باور من آن چه خشگ مغزان را به
اين گونه ماجراجوئی ها تحريك
می كند دو عامل عمده است. اول آن
كه تصور می كنند جامعه به شدت
غيرسياسی شده و ديگر اين گونه
مسائل را دنبال نمی كند و در غياب
مجلسی كه يكی مانند خانم
حقيقت جو و يا مجسن آرمين در آن
باشد، در حالی كه روزنامه ها را
بسته و سايت های اينترنتی را
هم فيلتر كرده اند، می توانند
بدون نگرانی دست به اين قبيل
كارها بزنند.
دليل
دوم اين است كه بنا به تحليلشان
دنيا و به ويژه اروپا بيش تر دنبال
ماجرای هسته ای است و حقوق بشر
را به آن شدت دنبال نمی كند، چنين
می پندارند كه با روی كار آمدن
مجلس جديد و معاملات و گفتگوهای
پنهانی كه با دنيا كردند می
توانند مطئمئن باشند كه دولت های
سوداگر خود افكارعمومی مخالف
نقص حقوق بشر و جريان های مدافع
حقوق بشر را مهار خواهند كرد.
به
اين دو دليل نه در داخل و نه از خارج
احساس خطری نمی كنند و به بد
مستی افتاده اند.
به
هر حال فضای چنان تهديد آميز و
رعب آوری برای اعضای كانون
ساخته اند كه هنوز پس از دو روز
جزئيات خبر حمله به كانون به بيرون
درز نكرده و تنها بی بی سی
در برنامه فارسی خود از آن خبر
داد. من حرفی زدم و فرج سركوهی
كه در دفعات گذشته شاهد اين گونه
حملات بود.
اما
ماجرای دوم كه توجه دقيق می
خواهد نامه احمدپورنجاتی و محسن
ميردامادی به رييس جمهورست كه در
آن توجهی اساسی به نوشته
روزنامه حريم وابسته به سازمان
زندان ها را طلب كرده و بر اساس آن
به آقای خاتمی توجه داده اند
كه نقشه ای در سر خشگ مغزان است.
خلاصه ماجرا آن است كه روزنامه حمايت
روز يكشنبه پيش با لحن و نوشته ای
مانند نوشته های كيهان در جزء
پيش بينی های خود برای
روزهای بعد از انتخابات مجلس
نوشته بود كه ممكن است شكست خوردگان
[ به زبان آن ها يعنی اصلاح طلبان
] بخواهند با صحنه سازی قتل
يكی از زندانی های افشاگر و
مرتبط با پرونده قتل های زنجيره
ای ماجرائی در كشور به راه
اندازند و قهرمان سازی كنند و
كشور را به شورش و بحران بكشانند.
در
اين جا مقصودشان اكبر گنجی و
ناصرزرافشان است كه هر دو در ارتباط
با افشاگری پرونده قتل های
زنجيره ای در اوين به سر می
برند.
احمد
پورنجاتی كه فعلا رييس كميسيون
فرهنگ مجلس است جز آن كه سال ها قائم
مقام صدا و سيما بوده، در زمان
آقای ری شهری در وزارت
اطلاعات هم معاون بود و بعد از جمله
بنيان گذاران حزب ارزش ها شد كه به
رهبری ری شهری در آستانه
انتخابات رياست جمهوری سال 76
تشكيل شد و بعد بين اعضای اصلی
آن كه جز ری شهری، محمد
شريعتمداری، احمد پورنجاتی،
روح الله حسينيان و سليمی نمين
بودند اختلاف افتاد و پورنجاتی
به اردوی اصلاح طلبان پيوست و
نماينده مجلس شد. محمد
شريعتمداری [ معاون ديگر ری
شهری در وازت اطلاعات ] به عنوان
وزير بازرگانی وارد كابينه
آقای خاتمی شد و روح الله
حسينيان مفتی قتل های زنجيره
ای به عنوان عضو دادگاه ويژه
روحانيت به حمايت از سعيد امامی
دوست و مريدش به ميدان پريد و
سركرده مخالفان اصلاحات سياسی
شد و همو بود كه در ماه های قبل از
ترور سعيد حجاريان او را ام الفساد
لقب داد.
محسن
ميردامادی رييس كميسيون امنيت
ملی و سياست خارجی مجلس است،
همان جائی كه در سال های گذشته
حسن روحانی در آن مقام قرار داشت.
ميردامادی كه از دانشجويان پيرو
خط امام و از سركردگان اين هاست، در
سال های بعد به جز مطالعات جامعه
شناسی در سپاه و واحد های
امنيتی در سمت های حساس بوده
است و به تحليل های اطلاعاتی و
امنيتی اش شهرت دارد.
ميردامادی در سمت مدير روزنامه
نوروز هنگام محاكمه اش پرده ها بالا
زد و جانانه دفاع كرد و در عين حال
نظرات خود را بازگفت كه خواندنش
آدمی را به احاطه وی به مسائل
داخلی و خارجی مطمئن می كند.
اين هر دو، گفتم تا بدانيد كه بی
اطلاع و احساساتی نيستند و بدون
اطلاع حرفی نمی زنند.
در
نامه اين دو تاكيد شده كه مقاله
روزنامه حمايت وابسته به سازمان
زندان ها هشداری در خود دارد كه
برای حفظ جان زندانی ها بايد
به آن توجه كرد. در حقيقت به زبان
اطلاعات آلترناتيو سازی
اطلاعاتی.
از
مجموع اين دو ماجرا چنين بر می
آيد كه كسانی قصد دارند با توجه
به انتخابات روز جمعه اعلام دارند
كه همه چيز به جای خود برگشت و
اين آغاز دوران ديگری است.
در
جای ديگر هم نوشته ام كه از زبان
فرخ نگهدار شنيدم وقتی در سال 55
شاه حزب رستاخيز را با قدرت و تحكم
اعلام داشت بيژن جزنی كه در
زندان بود با تماشای برنامه
تلويريونی [ كه شاه را نشان می
داد كه دست در جيب بالای كت كرد و
گفت همين است هر كس راضی نيست
می تواند پاسپورت بگيرد و برود
از مملكت] گفت كار ما تمام است.
شاه از آمريكا اطمينان گرفت و ديگر
رحمی به ما نخواهد كرد. اين حادثه
چند ماهی قبل از آن اتفاق افتاد
كه جزنی و سران گروه های
چريكی، فدائيان و مجاهدين خلق
مخالف رژيم را به تپه های اوين
برند و نيمه شبان آرش و تهرانی
مست با خالی كردن گلوله هائی
در مغز آنان كار را به پايان بردند و
فردايش دو خط برای روزنامه ها
فرستاده شد كه نشان می داد هشت
زندانی كه قصد فرار از زندان را
داشتند، در حال فرار كشته شدند.
احساس غريب است غرور و قدرت كه ما آن
را نمی شناسيم.
|