|
نسل
تازه جوانان تهرانی هم به شيوه
خود مراسم شام غريبان را شامگاه
عاشورا در بلوار ميرداماد و ميدان
محسنی برگزار كردند. اين مراسم
البته با زد و خورد هم همراه بود و
به قولی می توان گفت ختم به
خير نشد. البته اين اولين سالی
نبود كه جوانان بالاشهرنشين شام
غريبان در ميدان محسنی جمع می
شدند. به همين خاطر نيروی
انتظامی از قبل برنامه ريزی
هايی كرده بود. ورود خودروها از
سمت خيابان ولی عصر به بلوار
ميرداماد با محدوديت هايی
مواجه بود. اتومبيل ها پس از پل
ميرداماد ابتدا به مسير حاشيه ای
جنوب بلوار هدايت می شدند و پس از
آن، اين مسير حاشيه ای هم توسط
نيروی پليس مسدود می شد و
ماشين سواران مجبور می شدند
از كوچه های كناری برای
رسيدن به اواسط بلوار و نهايتاً
ميدان محسنی استفاده كنند.
اتومبيل سواران اغلب جوانان زير
سی سال با لباس های مد روز
بودند و صدای نوارهای پاپ
عزاداری (كاست معروف كويتی
پور با عنوان «غريبانه» و امثال آن)
از شيشه های باز ماشين ها
به گوش می رسيد.
دخترها
(كه تعدادشان چندان كمتر از پسرها
نبود و خودشان بعضاً سوار ماشين های
مستقلی بودند) اغلب آرايش های
متناسب با عزاداری داشتند؛ اعم
از لباس های سياه شب، لاك
سياه، و ... بعضاً به طرزی غيرحرفه ای
چادر عربی به سر داشتند و در
مواردی اندك روبنده زده بودند.
روبان های سياه بسته شده بود،
و از شيشه های ماشين ها
اغلب می شد ديد كه آدم ها
مشغول تجديد آرايش اند. هر
اتومبيل دست كم دو ساعت بايد در
ترافيك می ماند تا بتواند به
ميدان محسنی برسد و تازه آن وقت
از آنجا دور بزند و برگردد سمت
ابتدای بلوار. چند نفری كنار
خيابان شمع می فروختند و جوانان
شمع ها را در كنار خيابان روی
سكوهای جلوی مغازه ها روشن
می كردند. چيزی حدود
۲۰۰۰ شمع در تمام طول
بلوار روشن بود.
اين تنها نشانی بود كه از آن آيين
كهن عزاداری برای امام حسين(ع)
همزمان در مراسم غيررسمی اين
جوانان هم می شد ديد (البته غير
از پوشيدن لباس های سياه).
تجمع اصلی جوانان را می شد نه
در ميدان محسنی كه در فاصله ميان
اين ميدان و خيابان نفت پيدا كرد. آن
جا جلوی ماشين هايی را كه
از ميدان برمی گشتند می
گرفتند و آن ها را به بوق زدن
وامی داشتند. بعضاً تصنيف هايی
هم می خواندند كه تلفيقی از
بعضی آهنگ های معمول
جوانان اين روزها بود با كلماتی
تازه. در ميانه ميدان محسنی
البته خبری از اين قشر نبود. آن
جا را گروهی ديگر از جوانان همين
جامعه در تصرف داشتند كه اين رفتار
جوانان به اصطلاح بالاشهری را
توهين به مقدسات خود می دانستند.
آن ها كه اغلب موتور سوار بودند و
در مدت كوتاهی تعدادشان از
۱۵-۱۰ نفر به حدود
۱۰۰ نفر رسيد،
ابزارهايی تهيه كرده بودند اعم
از زنجير (همان زنجيری كه موتور
سيكلت را با آن قفل می كنند تا
دزد نبرد) و چوب های بلند (چوب هايی
كه ظاهراً از پايين پارچه های
تبليغاتی نصب شده به تيرهای
چراغ برق در بلوار ميرداماد كنده
بودند) و ميلگرد (كه از ساخت و
سازهای حوالی ميدان در پياده روها
افتاده بود) و كارشان بعضاً به زد و
خورد با جوانان طيف مقابل می
كشيد.
طيف
مقابل كه تعداشان بيش از اين حرف ها
بود و از ۵۰۰۰ می گذشت
با مشاهده اين افراد و درگيری
های معدودی كه پيش آمد، تحريك
شدند و آرام آرام انگار يادشان رفت
قضيه برای شان فقط يك شكل قرار
ملاقات دوستانه و ناگفته (شايد
برای خودنمايی و اين حرف ها)
بوده است، شروع كردند به سر دادن
شعار و آن وقت بود كه وقتی شعارها
ادامه پيدا كرد، جوانان طيف مقابل
غيرتی شدند و با فرياد به سمت
جمعيت حركت كردند و شيشه های
عقب خيلی از خودروهايی كه در
حاشيه شمالی بلوار ميرداماد
پارك بود و يا در حال حركت بودند خرد
شد و خيلی ها لنگ لنگان به خانه
بازگشتند. پليس ضد شورش هم مجبور به
دخالت شد اما ظاهراً سربازانش
دستور داشتند فقط جمعيت را متفرق
كنند. سربازان باتوم به دست و
يونيفورم بر تن وقتی جوانان را
تا داخل كوچه تعقيب می كردند از
آن ها دوستانه می خواستند از
داخل همان كوچه به سمت خانه شان
برگردند و تضمين می داند كه «از
اين طرف نخواهند آمد». سربازی
می گفت: «هم برای مردم دلم
می سوزد، هم برای خودم. آخر
چرا اين جور می كنند؟ سرلخت
نشسته اند كنار ميدان».
البته
خبرنگار «شرق» اثری از كشف حجاب
نديد. شايد اين سرباز عزيز
شهرستانی همان بدحجابی معمول
دختران تهرانی را «سر لخت نشستن»
می داند، شايد هم عده ای
حجاب از سر برگرفته باشند. من فقط
سنگ پرتاب كردن به سمت پليس و غير
پليس را ديدم و اين كه جوانان به سمت
كوچه ها فرار می كردند و آتش
روشن می كردند و سنگ به دست به
بلوار بازمی گشتند. موقع برگشتن
هم تلفن های عمومی را ديدم
كه يا گوشی نداشتند يا با سنگ
شيشه هاشان شكسته بود و بدنه شان
كج شده بود. در هر حال در آن ميانه
غوغا و فرار و نارنجك صوتی و دود
ترقه و انفجار، حضور محمود دولت آبادی
(رمان نويس برجسته معاصر) جالب
توجه بود كه بی خبر از همه جا
آمده بود بيرون خانه قدمی بزند و
می گفت: «ما كه ديگر انگار از اين
نسل جوان فاصله گرفته ايم. سر از
كارشان در نمی آورم» و شايد می
خواست بپرسد آيا واقعاً عزاداری
امام حسين(ع) و مراسم شام غريبان
برای اين نسل جديد معانی و
اشكال تازه ای پيدا كرده است
كه هيچ كدام ما نمی فهميم؟ آيا
اين شكل تازه در سال های بعد
رواج بيشتری خواهد يافت و بدل به
شيوه غالب می شود يا به زودی
از ميان خواهد رفت؟ دولت آبادی
البته به آرامی قدم زنان به
خانه برگشت و ظاهراً چندان اميدی
به پيدا كردن پاسخ اين پرسش ها
نداشت.
•
عاشورايی ديگر
محمد
رهبر:برآورد حضور مستقيم مردم در
مراسم عزاداری محرم در تهران كه
حدود ۶۰ درصد بود تا ۸۰
درصد افزايش يافت. اين آماری است
كه يكی از سايت های خبری
در مطلب انتقادی با عنوان
نگرانی از انحراف در عزاداری
حسينی درج كرده بود، با اين حساب
محرم امسال به نسبت سال های
پيش ۲۰ درصد رشد داشته و اگر
در نظر بگيريم كه محلات جنوبی و
مركزی تهران آن قدر اشباع بوده
است كه نتوان اين رشد را به اين
نواحی اختصاص داد، اين جهش از آن
مناطق مرفه نشين شمالی است.
نسل جوانی كه پيش از اين در
عزاداری يا منفعل بود و يا در
هيات ها و مساجد ديگر جاهای
شهر هضم می شد به دلايلی
ابتكار عمل به خرج داده است و خود
بانی عزاداری گشته است فرهنگ
و مآب جوانانی كه كاروبار هيات های
جديد را بر عهده دارند رنگ ديگری
به محرم می دهد و پديده ای
را می سازد كه در نظر آنان كه سال ها
هيات های قديمی و سنتی
را می گرداندند خوشايند نيست اما
هاله تقدسی كه لاجرم بر گرد هيات های
تازه می نشيند البته مانع نقد
است حتی از سوی قديمی
ترهای هياتی.يكی از
عزاداران كه راننده پژو
۲۰۶ سياه رنگ است در
خيابانی كه كنارش مبلمان های
ذی قيمت غربی در مغازه های
لوكس جاخوش كرده ، خودرويش را حامل
بلند گو هايی ساخته كه
صدای مداح همسن و سال خودش را پخش
می كند، مداح كم و سن و سال
مطمئناً به جز محرم در هيچ مراسم
مذهبی در سال مداحی نمی كند
و برای خواندن نيز به جز يك روز
قبل تمرين نكرده است البته صدايش به
شهادت دوستانش خوب است و می
تواند هيات را به قول خودش به شور
برساند.
اين حرف ها را همان مداح جوان
می زند و وقتی می پرسيم شور
يعنی چه؟ جواب خاصی نمی دهد.
شايد همين وجه اختلاف اوليه هيات های
نوين و قديم است. مداحان هيات های
سنتی كسانی هستند كه در
تمامی سال به مداحی می
پردازند، سبك خاصی را تعقيب
می كنند، بعضاً شاعر و نواساز
دارند و می دانند كه اصطلاح شور
در مداحی به آن بخش از زمان سينه زنی
می گويند كه ضرب ها تند می
شود و دست ها تندتر بر سينه ها
فرود می آيند. مداح جوان شعر ها
را خودساخته و ريتم را هم خود
انتخاب كرده است، شعرها را از يك
كتاب درباره مصائب كربلا برداشته و
آهنگ ها را از يكی از آلبوم های
عليرضا افتخاری كه غم انگيز
است انتخاب كرده است. می گويد
خواننده مورد علاقه اش
افتخاری است اما نمی داند كه
اصولاً موسيقی سنتی ايرانی
چندان ربطی به نواهايی كه در
مداحی به كار می رود ندارد و
البته آن آلبوم افتخاری اساساً
به نوعی پاپ است و نه موسيقی
سنتی. پيش از اين نواهايی كه
در هيات های عزاداری سر
داده می شد اسلوب مشخص داشت و
مداحان پيشكسوت اين نواها را به
صورت سينه به سينه به نسل جديد
مداحان منتقل می كردند. راننده
پژو ۲۰۶ سياه رنگ
سيگاری می گيراند و مداح آب
گرمی می نوشد، طبل ها خلاء
صدا را پر می كنند
گويا
تمامی رسوم مناطق مختلف ايران در
كشور می گردنند و امسال را می
توان سال گفت وگوی رسوم دانست.
رسم طشت گردانی در مساجد كه خاص
شهر اردبيل و آذربايجان است در
تهران نيز اجرا شد. حيوانات ذبح شده
نيز تنوع جالبی گرفتند و شتر هم
به صورت گسترده در تهران ذبح شد،
قربانی ای كه بيشتر خاص مناطق
كويری و كاشان است. اين
پراكندگی رسوم منطقه ای در
جاهايی كه چنين رسمی نيست
نوعی غربت رسم را به دنبال داشت و
يكی از همسايگان مسجدی كه در
آن طشت گردانی می شد از
مسئولان امر، فلسفه ماجرا را می
پرسيد و سری به تأييد تكان می
داد كه چندان نمی شد آن را به
عنوان فهم تلقی كرد.
با مداحی حاج ...؛ اين خط برجسته ای
است بر پلاكاردهای مراسم
سوگواری. سخنرانان در ذيل
مداحانند و گرچه بر آنان فضل دارند
و مقدمند و اين در ترتيب اسم سخنران
و مداح مشخص شده اما باز مداحان
چهره ترند، مداحی از سال های
پس از جنگ شور دوباره ای گرفته
است. مداحان گاه خود سخنران نيز شده اند
و بعضاً آنچنان شده است كه مداحی
بخش اصلی جلسات را دارد و
سخنرانی به حاشيه رفته است.
البته اگر از اين نكته بگذريم كه
سخنرانان نيز در بسياری مواقع
طبع آزمايی می كنند و مجلس را
با خواندن روضه ای به مداح
تحويل می دهند، با اين حساب بايد
گفت محرم ماه درخشش مداحان است و نه
خطيبان و محرم امسال از اين لحاظ
نيز ويژگی متمايزی نسبت به
سال های پيش داشت و مداحان
جديدی به جمع جامعه مداحان
پيوستند و با حضور در رسانه فراگير
عمومی تلويزيون به چهره ای
تبديل شدند. صدا و سيما امسال به پخش
مداحی چهره های نويی
پرداخت كه در ساليان پيش مطرح
نبودند و به اين ترتيب نشان داد كه
مداحان قديمی بايستی آرام
آرام بازنشسته شوند. به نظر می
رسد كه عزاداری سنتی و نوين در
سال ۸۲ به نقطه افتراقی
رسيده است و در ساليان بعد شاخصه های
هويت بخش تر ديگری نيز بر اين
دو گونه عزاداری افزوده خواهد شد.
•
علمداری در شام غريبان
سعيده اسلاميه : زمان چندانی
نگذشته است، از عاشوراهايی كه
فضای شهر را تغيير می داد. در
آن سال های نه چندان دور
وقتی محرم می آمد فضای حزن
و اندوه سراسر كشور را فرا می
گرفت. اين تنها آرايشگاه ها و
سينماها نبودند كه تعطيل می شدند
مغازه هايی مانند قنادی و
خشكبارفروشی ها نيز كركره پايين
می كشيدند چرا كه كسی نمی
خواست در عزای حسين شهد
شيرينی را در كام خود احساس كند.عاشورای
امسال متفاوت با سال های
گذشته بود. به گونه ای كه
ابعاد و كميت مراسم عزاداری در
تهران در مقايسه با سال های
گذشته رشد چشمگيری داشته است.
رويكرد گسترده اقشار كمتر مذهبی
جامعه به اين مراسم كه به ويژه در
مناطق شمالی شهر ديده می شود و
طی چند سال گذشته آغاز و امسال به
اوج رسيده است. امسال به راستی از
جنبه های ديگری عاشورا
چهره شهر را تغيير داد.
عزاداری جای خود را به
كارناوالی داد كه ديگر در آن حزن
و اندوهی ديده نمی شد.در شام
غريبان امسال، حسين(ع) به واقع غريب
بود. اين را می شد از چهره های
خندان عابرانی ديد كه در كنار
خيابان ها شمع در دست داشتند و با
چشمان بزك كرده خود در جست وجوی
كسانی غير از حسين(ع) بودند.
تعداد تكيه های مذهبی
افزايش پيدا كرده است اين را می
توان از آماری كه در سايت های
اينترنتی به چاپ رسيده است ديد.
می شود از چراغ های روشن و
پرچم های افراشته سياه كه در
هر كوچه و خيابان شهر ديده می شود
مشاهده كرد. ابعاد و كميت مراسم
عزاداری در تهران در مقايسه با
سال گذشته حدود ۳۰ درصد رشد
داشته است. اينجا بهار است. چهارراه
بهار. در محله ای از تهرانپارس
تهران. تمام خيابان های
منتهی به اين چهارراه مسدود است.
آنان كه پياده آمده اند، چندين
برابر خودروهای منتظر هستند.
آنچه شنيده می شود صدای
دخترانی هست كه چهره شان با
روزهای قبل تغيير كرده است.
آرايش مشكی از سر تا پای آنان
ديده می شود.
اينجا بهار است. چهارراه بهار. چند
قدم پايين تر از آن مسجدی است
كه هيأت عزاداری است كه اين
جماعت برای آن تجمع كرده اند.
در سال های پيش دسته
عزاداری بهار معروف بود و
وقتی حركت می كرد همراهان آن
را دخترانی تشكيل می دادند كه
پسران زنجيرزن را همراهی می
كردند.شام غريبان به پايان نزديك
می شود اما اين جماعت خيال رفتن
ندارد. نيروی انتظامی هم.زمان
چندانی نگذشته است. ديگر كمتر
كسی فلسفه حركت دسته و برپايی
شام غريبان را می داند. شام
غريبان همچنان علامت ها بلند
می شوند، طبل ها و سنج ها به
هم می كوبند و كسی نمی داند
كه ديگر در شام غريبان ابوالفضل
علمداری زنده نيست كه به يادش
علم بلند كنند
|