|
سينا
مطلبی از جمله روزنامه نگاران
نسل جديد و در اصطلاح "دوم
خردادی” است. براوهمان رفت كه بر
جمعی از روزنامه نگاران هم سن و
سال او در اين سالها رفت. بندی اش
كردند. البته زمانی بندی شد كه
يكی از وبلاگ های موفق را راه
انداخته بود، گرچه اين وبلاگ
نويسی ها، همانگونه كه پيش
بينی می شد نقش "عسس بيا مرا
بگير" را برای جمعی ايفاء
كرد؛ از جمله سينا مطلبی.
از
چنگ قوه قضائيه كه در آمد، نماند و
خودش را رساند به اروپا و شد آنچه
اكنون هست. وبلاگی دارد و دلی
شكسته!
در
روزهای اخير كه ماجرای خانه
ميدان فاطمی و قربانيان آن( از
جمله فضلی نژاد و مستغاثی و
بقيه ...) فاش شده، او نيز بخشی از
دانسته هايش را در اين باره، در
وبلاگش نوشته است. آنچه را در زير
می خوانيد، در همين ارتباط است.
از وبلاگ سينا مطلبی و به قلم خود
او. (درباره خانه خيابان فاطمی،
می توانيد به هشدارباش پيك نت در
شماره 5 شنبه گذشته نيز مراجعه كنيد.
همانگونه كه به اصل اين گزارش در
سايت سينا مطلبی www.rooznegar.com
می توانيد مراجعه كنيد)
«
پيش ازاين، در يادداشتی با عنوان
شراره های آفتاب
بدون اشاره به نام فضلی نژاد
وهمكارش سعيد مستغاثی، درباره خبرچين
دادگستری نوشتم كه درپوشش
روزنامه نگار منتقد و حتی
اپوزيسيون، از دادستانی و
بازجوها حقوق می گيرد و برای
آنها كار می كند.
همان
زمان برخی از خوانندگان، در
نظراتی كه نوشتند، به نام
فضلی نژاد و مستغاثی اشاره
كردند.
مستغاثی
از روی خشم يادداشتی
با نام مستعار نوشت و سعی
كرد با ايجاد شبهه من را متهم كند.
اما همان شب، فضلی نژاد
پيغامی برايم فرستاد و نوشت كه «بی
تعارف هرچه كه بگويی حق داری،
و هرچه از اين تندتر بنويسی و نام
هم ببری حق است. اما بدان كه من
خود قربانی بازی آقايان شدم،
اين را چرا نمی بيني؟! من كه ذاتم
اينگونه نبود و نيست، من كه عاشق
آنها نيستم و نبودم. مادر تنهايم با
برادر كوچكم را چه كنم؟ زندگی ام
را چه كنم؟ نه راه پس دارم نه راه
پيش، چه كنم واقعا؟ هيچكدام از گفته
هايت غلط نيست. اما من، باور كن
راهی برای خلاص شدن از اين
معركه ندارم. يادت باشد كه من
مجبورم، 150 ميليون وثيقه، مادری
تنها و بيمار، برادری خردسال و
روحی خسته، حالا
تو بزن ... تبر بزن»
راستش، من هم مثل خيلی های ديگر
وقتی پيام فضلی نژاد يكدفعه
از سايه پيدايش شد و هرچه خواست گفت
و قصد كرد تا راه ده ساله را يكشبه
برود به او شك داشتم. اما اين شك من
وقتی به يقين تبديل شد كه در آغاز
امسال بازداشت شدم و با گزارشهای
متعدد فضلی نژاد و همكارانش
درباره زندگی شخصی، فعاليت
مطبوعاتی و سايت اينترنتی ام
مواجه شدم. فضلی نژاد چنان عادت
كرده بود كه هركه به سياهچال آقايان
برود، به خدمتشان در بيايد كه حتی
پنهانكاری هم نمی كرد و در
موردی كه همين هفته پيش به رويش
آوردم و جز عذرخواهی جوابی
نداشت، حتی روی سربرگ يك نشريه (مجله
فيلم و هنر كه مدتی در آن كار
می كرد) گزارشی عليه من نوشت و
مثلا ارتباطات من را با عليرضا
نوريزاده و ابراهيم نبوی و حسين
نوش آذر و باقی «ضدانقلاب»
های خارج از كشور افشا كرد.
همزمان با سايت های اينترنتی
و سازمان های بين المللی تماس
می گرفت و خبرهای جهت دار را
به عنوان «اطلاعات خاص» منتشر می
كرد تا در كوران بازداشتها و عمليات
بازجويان، جو را بسازد. در يك نمونه، با يك سازمان معتبر بين المللی
تماس گرفته بود كه از بازداشت من
انتقاد نكند و بيانيه ای ندهد كه
پرونده ام پيچيده تر می شود. اين
درست در همان زمانی بود كه در
جلسات بازجويی خبرهای جهان
خارج از من دريغ داشته می شد و
اينگونه به من می باوراندند كه
بازداشتم با سكوت مواجه شده و
كسی را قصد حمايت از من نيست!
بعدتر
خبردار شدم كه دفتری در ميدان
فاطمی باز كرده است و برخی از
روزنامه نگاران آزاد شده (تا
جايی كه می دانم،
سعيد مستغاثی و
كامبيز كاهه) به
فشار بازجويان راهی اين دفتر شده
اند. بودجه اين دفتر و حقوق
نويسندگانش از سوی حفاظت
اطلاعات قوه قضاييه (يا اطلاعات
نيروی انتظامي) پرداخت می شد.
برنامه اين دفتر توليد
مطلب، ارائه
گزارش راه
اندازی سايت و مجله و جذب ساير
نويسندگان بود. اين گروه همچنين يك
«جبهه سينمايي»
راه انداختند و قصد داشتند در
انتخابات انجمن منتقدان شركت كنند
كه بعدتر انصراف دادند و نويسندگان
روزنامههای محافظهكار برنده
انتخابات شدند. پس از احضار فريدون
جيرانی به اداره اماكن، فضلينژاد
و همكارانش توانستند مجله رويداد
هفته را در اختيار بگيرند و سپس
اداره هفته نامه سينما
را عهدهدار شدند و دفتر
فاطمی را ترك كردند. اين جابهجايی
اندكی پيش از آغاز جشنواره فيلم
فجر بود و پس از رفتنم از ايران
خبردار شدم.
كاهه كه
زير فشار شديد بازجويان برای
همكاری قرار داشت، پس از مدتی
ترك تهران كرد و به مشهد رفت تا
اندكی از اين فشارها دور باشد. (احتمالا
همين چند خطی كه می نويسم فشار
را بر او افزايش می دهد تا دست كم
گفته هايم را تكذيب كند). اما
مستغاثی، حتی به شهادت
فضلی نژاد كاسه داغتر از آش شده
است.
در
آن دوران، هرچند كه شديدا تحت كنترل
بودم و مدام به بازجوييهای
خيابانی احضار ميشدم، به برخی از روزنامهنگاران
كه در كانون توجه دارودسته ميدان
فاطمی بودند هشدار دادم كه
احتياط كنند. نامههايی نيز به
دوستانم در خارج از كشور (و برخی
ديپلماتها و سازمانهای فعال
در زمينه حقوق بشر) نوشتم. در اين
نامهها ماهيت فضلينژاد و فعاليتهای
دفتر فاطمی را(كه هرگز آن را از
نزديك نديدهام) تا جايی كه ميدانستم
آشكار كردم. همچنين از فشارهای
آنان نوشتم كه با تهديد يا تطميع،
با اشاره به دادگاه قريب الوقوع يا
به وعده حقوق و مزايای كلان قصد
داشتند از هر طريقی من را نيز به
همكاری وادارند. بازجويان
در گام اول ميخواستند كه وبلاگم
را با نوشتهای آغاز كنم كه حكم
توبهنامه داشت. من كه ميدانستم
همين گام اول به غرق شدن در چه
منجلابی منتهی ميشود، به فشارهايشان تسليم نشدم و ناچار
قيد فعاليت مطبوعاتی را زدم و
وبلاگم را تعطيل كردم تا
بيرون از سلول زندان ناگزير چيزی را ننويسم كه به آن
باور ندارم.
همان
زمان كه قربانيان اين گروه در ايران محكوم
به سلول زندان يا دست كم سكوتی
تحميلی بودند، فضلينژاد
و مستغاثی سايت اينترنتی خود
را راه انداختند و مطالبشان در
رسانههای مختلف روی اينترنت
منتشر ميشد. اعتباری را كه از
اين راه به دست می آوردند، هزينه
سفارشهای دادستانی می
كردند و كمتر كسی هم تاملی ميكرد
تا ببيند زير اين چهره «اپوزيسيون»
چه واقعيتی نهفته است.
اما
پس از ترك ايران دريافتم كه حكايت
رسوای همكاريهای فضلينژاد
و دفتر فاطمی فاشتر از آن است
كه ميپنداشتم و هرچند عدهای
بيباوربودند اما بسياری ديگر
اين واقعيت را ميدانستند يا دست
كم حدس ميزدند. با اينحال در
يادداشتی به هنگام جشنواره فجر
بار ديگر به اين گروه اشاره كردم تا
هشدار ديگری برای روزنامهنگارانی
باشد كه در خطر هستند.
فضلی
نژاد خود را گروگان و قربانی
بازی بازجويان ميدانست. به او
گفتم كه ميان قربانی دستبستهای
كه در سلول زندان و زير شكنجه به
اتهامات واهی اعتراف ميكند و
كسی كه بيرون از زندان،
آزادانه همكاری ميكند، حقوق ميگيرد و از مصونيت
برخورداراست تفاوت
انكارناپذيری هست. او نيز انكار
نميكرد و ميگفت كه حالش از خودش
به هم ميخورد، از زندگی متنفر است و نميخواهد
ادامه بدهد.
فضلينژاد
گفت كه تصميم دارد تا كار را يكسره
كند و به همكاری با نيروهای
امنيتی پايان بدهد. برايم پيغام
داد و كمك خواست. گفتم هنوز باورش
ندارم و كمكی نميتوانم به او
بكنم. گفت كه ميخواهد اطلاعاتش را
افشا كند و خواست كه اين اطلاعات را
برايم بفرستد. گفتم كه از اين بازيها متنفر
هستم. به او گفتم كه با همه
كارهايی كه در حق من و ديگران
كرده،
تنها كمكی كه ميتوانستم به او
بكنم،
تلنگری بوده تا به خود بيايد و
وجودش را از اين باتلاق بيرون بكشد.
بيش از آن كاری از من ساخته نيست.
فضلينژاد نگران بود كه اگر مقابل
بازجويان بايستد، باز
هم كسانی او را به «فريبكاري»
متهم كنند. گفتم اين گريزناپذير است
اما حقيقت نهايتا عيان ميشود كما
اينكه حقيقت فريبكاری گروه «فاطمي»
با همه رياكاريشان عيان شد.
پيغام
او را كه ميگفت اطلاعاتش را ضبط
كرده است و ميخواهد به دستم
برساند ناديده گرفتم. حتی نوشته
سربستهاش در سايت
اينترنتی خود كه از گروگان
بودنش ميگفت و وعده افشاگری ميداد، چنان
دوپهلو بود كه به باورم كمك نميكرد
و هنوز شك داشتم كه شايد در تدبير
بازی تازهای است تا اعتبار
سوختهاش را بازگرداند و حتی از
افشاكنندگان انتقام بگيرد. اما
وضعيت فضلی نژاد را به برخی از
فعالان و نهادهای حقوق بشر اطلاع
دادم.
حتی
وقتی يك شب در بروكسل پيغامی
با شناسه فضلينژاد رسيد كه ميگفت
او بازداشت شده است، چندان باور نكردم. نخست آنكه نثر
اين پيغام (كه ظاهرا به يكی از
دوستان او تعلق داشت) به شدت شبيه به
نثر پيام بود. ديگر آنكه آنقدر
بازيگری از اين جوان ۲۲
ساله ديده بودم كه نميخواستم
فريبش را بخورم.
دودل
ماندم و تصميم گرفتم صبر كنم تا
حقيقت آشكار شود.
تكرار يك فاجعه
ماجرای
بازداشت فضلينژاد از نظر من ميتواند
دو معنا داشته باشد؛ يا بازی
ديگری است تا يك مهره سوخته
احياء شود و در جوسازی تازهای
ديگران را بياعتبار كند. يا
بازی نيست و واقعيت دارد و نشانه
تازهای است از اينكه حكومت
اسلامی حتی به همكاران و مهرههای
خود نيز رحم روا نميدارد.
با
اين شك و دودليها بود كه دست نگه
داشتم و به همان اشاره نخستين اكتفا
كردم؛ اشارهای كه يك گمان
عمومی را فاش ميكرد و رنگ يقين
ميزد.
اما
حالا به نظرم ماجرا پيچيدهتر شده
است. خبرهايی از بازداشت فضلينژاد
در يكی دو سايت اينترنتی درج
شدهاند....( از نظر
ما، تا اينجا، آنچه كه جنبه
افشاگری و هشدارباش داشته از
گزارش سينا مطلبی برگرفته و
منتشر كرده ايم. اين مطلب از سايت
اينترنتی سينا مطلبی گرفته
شده است و كسانی كه مايل به اطلاع
از بقيه مطلب باشند می توانند
مستقيما به سايت وی مراجعه كنند.)
|