|
چند
روز ديگر چهلمين روز كشته شدن
كارگران معدن مس خاتون آباد از
توابع شهر بابك است، حادثهای
كه در همان روزهای اول، وقتی
كه هنوز می شد، لختههای
خون كارگران را بر آسفالت خشك ديد,
خاموش شد.
روزهای
سختی بود كه برخی آقايان به
آرامش و حلاوت نوشيدن يك بطری آب
خنك فرو دادندش.
آنها
بازی جديدی را شروع كرده
بودند, نوعی بازی برنامهريزی
شده و قاعدهمند, قاعدتا اعتراض
چند كارگر نمی توانست، خللی
در بازی انتخابات و مسائل
جانبی آن مثل هوار كشيدن به خاطر
عدم صلاحيت ايجاد كند. آنها با
جديت يك دختر بچه پنج ساله در هنگام
عروسك
بازي, بازی خود را تا حصول نتيجه
مطلوب ادامه دادند و همانطور كه
تغيير رئيس جمهوری يا حمله به
مرزهای كشور نميتوانست
بازی دختر بچه را با مشكلی
مواجه كند, مرگ چند كارگر هم موضوع
قابل تاملی برای آنان نبود.
نتيجه
انتخابات هم به لطف خدا و ياری
همسايهها معلوم شد و يك عده در
دور اول يكراست بر صندلی
های قرمز فرود آمدند و يك عده
ديگر هم ماندند برای دور دوم،
اما هنوز معلوم نشده كه چه كسانی
و با حكم تير چه كسی سينه كارگران
را شكافتهاند. كتاب تاريخ ايران
از كارگر كشی صفحه خالی
ندارد، اما اگر كسی پيدا شود كه
حوصله نوشتن داشته باشد, تاريخ
روزگار ما تا پيدا شدن حوصله در ذهن
آدمهايش جريان دارد، همچون
خون سياوش.
اين نوشته سعی دارد با بررسی
واكنش رسانهها, مجلس و دولت كه
هر سه در وقايع به شدت كم اهميتتری
موضع گيريهای صريح و آشكار
داشتند , عملكرد آنان را در قبال
كشته شدن كارگران به خاطر يك اعتراض
ساده تشريح كند.
الف-
رسانهها
اگر
بيهوا آنتن تلويزيونتان بر اثر
يك باد شديد روی تلويزيونهای
سياسی آن طرف آب بيفتد، احتمالا
خيال ميكنيد، مردم تمام پمپ
بنزين ها را به آتش كشيدهاند و
توی ميدان آزادي, نبش چهارراه
جيحون سنگر ساختهاند. شك نكنيد
كه گردانندگان اين تلويزيونها
همينقدر احمق هستند؛ اما اگر بر
فرض محال گذرتان به سيمای ايران
بيفتد, همه جا را به رنگ سبز عشق و
صفا و صميميت می بينيد؛ مكانی
كه همه آدمها به هم گل ميدهند
و برخی اوقات هم شهردار پايتخت
به صورت اسلوموشن و با يك آهنگ
ملكوتی همينطور اتوماتيكوار
به مردم خدمات عرضه ميكند.
در
مورد عملكرد تلويزيون های
سياسی فارسی زبان خارجی
موضوع كاملا روشن است؛ آنها
برای كسی كه از او پول ميگيرند
كار ميكنند, اما رسانه ملی ما
انگار فراموش كرده كه از چه
كسانی پول ميگيرد؛ كارگران
ايران به غير از سرمايه مليشان
يعنی نفت, هر ماه پيش از آنكه
حقوقی دريافت كنند، ماليات
پرداخت ميكنند. پولی كه
مسوولين سيما بابت هزينه اسلوموشن
كردن تصاوير و پخش نوای
آسمانی به كارمندانشان پرداخت
ميكنند, تكه نانی است كه ذره
ذره از سفره كارگران ايران برداشته
می شود؛ تلويزيون
ايران
حتی يك خبر كوتاه هم در رابطه با
كشته شدن كارگران شهر بابك پخش نكرد.
واكنش های سيما در رابطه با
حوادث اجتماعی- سياسی يك نوع
مبتذل از كمدی است؛ شخصا انتظار
حركتی ملی از رسانه ملی را
ندارم.
حركت
روزنامههای با آرم اصلاحات
هم در قبال اين كشتار خنده دار بود؛
آنها در اولين واكنش خبر را در
چند سطر منتشر كردند؛ اما در
روزهای بعدی خبری از اين
حادثه منتشر نشد؛ آن ها به اين علت
در روز اول واكنش نشان دادند كه
احتمال ميدادند، كارگران بر اثر
ضربه يك شكست عشقی دست به اعتراض
زدهاند و در نتيجه رقبای
عشقيشان هم آنها را به قتل
رساندهاند. بايد اعتراف كنيم كه
خبر جدال دو« هوو» در سيستان و
بلوچستان يا بازی رد صلاحيتها
برای روزنامههای اصلاح
طلب, به لحاظ بار خبری بسيار پر
ارزشتر از كشتار كارگران معترض
در شهر بابك بود.
به
ياد بياوريم سخن بزرگ مرد ادبيات
ايران را كه در روزهايی كه بر اثر
يك شور كاذب خيال ميكرديم، اوج
شكوفايی مطبوعات است, گفت :«
روزنامه های ايران سخيفند»
ب:
دولت
در
روز اول حادثه، مسوولين وزارت كشور
و نيروی انتظامی، مسووليت
كشتار را به گردن هم می انداختند,
اما كمی كه گذشت و ديدند موضوع آنقدرها
هم مهم نيست، مثل پايان فيلمهای
هندی روی هم را بوسيدند و
ترجيح دادند ديگر از غم و غصه و كشت
و كشتار حرف نزنند.
رئيس
جمهور خاتمی هم كه وزارت كشورش
يكی از مظنونين اين كشتار است،
در يك اقدام قاطع، هياتی را
مامور رسيدگی به ماجرا كرد تا
انشاءالله به همين زوديهای
زود تمام مجرمين دستگير شوند و به
سزای اعمالشان برسند. اين تنها
واكنش دولتی بود كه شايد همان
كارگران امروز خفته در گور, در دوم
خرداد ماه 76 به موجوديتش رای
دادند؛ همان دولتی كه وزيرانش به
خاطر رد صلاحيت چند نماينده تصميم
داشتند، دسته جمعی استعفا بدهند
و...
|