هنر و انديشه

پيك

                         
بم

شيون بی كفنان

 

 

شادی كركس‌ها

زوزة كفتاران

شيونِ انسان‌ها

  . . .

اين نه بم، رودبار است

طبس و طارم و لار

تون و  قير و كارزين است اين‌جا.

كركسان شادان‌اند . . .

شده‌ همسفرة كركس، كفتار

چشم برراهِ كمك‌ها هستند  . . .

بوی مُردار ز بم مي‌آيد

بوی كفتار ز بم مي‌آيد.

در سراپای فلات

از يك‌سو

دلِ مردم آتش،

چشمِ مردم دريا

. . .

شعلة همدردی

تا فلك پيچيده

 

از دگر سو  اما

كركسان، كفتاران

كيسه‌ها دوخته‌اند . . .

مدد از جعبة جادو (تله‌ويزيون)

صحنه‌ها مي‌سازند:

« بشتابيد! بياريد كمك

كودكان گرسنه‌اند ؛

شير در سينة مادرها نيست؛

آب آلوده شده،

نانِ خشكی هم نيست؛

همه‌جا ويرانی

همه‌جا آوار است . . .

بشتابيد! بياريد كمك

هرچه باشد، خوب است

نقد باشد، بهتر؛

ورنه ناچار شويم

بفروشيم ارزان

تا دوباره بخريدش به اميد

كه فرستيد سوی منطقة ويرانه  . . . »

  مردم  اما گريان     از ماتم

مردم  اما لرزان     از سرما

دست‌ها و چشم‌ها رو‌ به‌هوا

مدد از روس و فرنگی خواهند؛

ترك و تاجی به‌فغان آمده‌اند:

« كاش جای علمای بي‌خير

(با همه تعبير و تفسيرات:

            . . . امتحانی است الهی ز شما . . .)،

چند سگ مي‌داشتيم

زنده‌ياب و فعال.

درعوض، هست فراوان اين‌جا

بهترين نوعِ فلزيابِ جهان

همه در كاوش گنج

زير آوار جواهرسازان

گاوصندوق طلا بفروشان»

 

كركسان شادان‌اند

بانقاب اندوه،

دم‌به‌دم مي‌گويند:

« حافظانِ مال و ناموسِ شما

ماهستيم . . .

شهر در امن و امان؛

بسپاريد كمك‌هاتان را

بفرستيد هر‌آن‌چه داريد

مي‌رسانيم  به اين محرومان

می ‌رسانيم، . . . به‌جدم سوگند.»

 

كودكان در راهند

راهی ساحل امن:

دبُی و شارجه و  ابوظبي

قيمت دختركان بيشتر است

 . . .

در  امارات ، هوا مطبوع است

و شبان، پرشادی، مهتابي

بزم‌های عربان، حور و غِلمان

ساقی ايرانی مي‌خواهد؛

و شيوخِ آن‌جا

(همگی باتقوا،

اهل سجادة پاك،

شاد و راضی

راضی از كسبِ حلال)،

خوب مي‌پردازند

قيمت كالا را.

 

بم اگر ويرانه

مردم ار بي‌چاره

خانه‌ها مخروبه

كودكان آواره

 . . .

هديه‌ها در راه است؛

از زمين يا ز هوا.

. . .

مظهر عقلِ عقيل،

اسوة صبرِ جميل

روبه پير، دوبار

 خود به‌ بم كرده سفر:

 رسمی و پنهانی.

گويی از غارت‌ها، چادرها، داروها، . . .

سهم او كم شده‌است؛

 يا به ماهان

ز پی درد و « دوا» آمده‌است.

 

كركسان شادان‌اند

در« صدا و سيما»

گفتگوها دارند

جاهلان فاضل

علمای جاهل.

به‌نشانِ عقل و دانايي

روی پيشانی خويش

داغی از مُهرِ عبادت دارند

همه ذوب‌اند دراين  

كورة فقه و ولايت، يكجا.

 

كركسان شادان‌اند

بزم آراسته‌اند

و در آن

همه مردارخوران مهمان‌اند؛

هم‌چو كبكان  دربرف،

بي‌خبر از طوفان، بي‌خبر از بهمن

بهمنِ آينده

 . . .

 

بوی كشتار ز بم مي‌آيد.

 

تهران ـ دي‌ماه 1382

  
 
                      بازگشت به صفحه اول
Internet
Explorer 5

 

ی