|
يك هفته پس از آغاز اعتراض
های دانشجويی در ايران و
ادامه پراكنده آن به اشكال مختلف،
اكنون اين رويداد به يك مسئله
ملی و حتی بين المللی تبديل
شده است. مسئله ای كه ابعاد و
اشكال آن در آينده قابل پيش بينی
نيست. به اين ترتيب، رويدادهای
ايران در راس تمام بخش های كوتاه
و بلند شبكه های راديوئی و
تلويزيونی تمام كشورهای
اروپائی و عربی قرار گرفته
است. حتی در بخش های نيمساعته
و پنج دقيقه ای خبری اين شبكه
ها، تظاهرات و فيلم های خبری
تظاهرات دانشجوئی و يورش به آن،
در كنار فشار امريكا برای كنترل
و بازرسی از تاسيسات اتمی
ايران پخش می شود.
اعتراضات، تظاهرات، حضور و
استقرار گسترده نيروهای
انتظامی در شهرهای بزرگ و
بويژه تهران، نقش لباس شخصی ها
در جنايت آفرينی و وابستگی
آنها به بسيج و سپاه پاسداران بحث
همگانی در ايران شده است. اين
اعتراضات در شرايطی آغاز شد كه
سران جناح راست و بويژه رهبران
موتلفه اسلامی نتيجه انتخابات
شوراها را گام بلند مردم به سوی
جناح راست ارزيابی كرده و در
تدارك تكرار آن برای انتخابات
مجلس آينده بودند! شورای
شهرتهران كه از ميان حزب الله تهران
و موتلفه اسلامی تشكيل شده و
شهرداری مسئله دار تهران كه خود
متهم به رهبری گروه های فشار
در يك دوره چند ساله است، تازه خود
را آماده يورش به فرهنگسراها، راه
انداختن گشت های خيابانی حجاب
و منكرات، بستن سينماها و كنترل
پارك ها می كردند كه انفجار از
دانشگاه آغاز شد.
آنها كه مردم را منفعل فرض
كرده بودند، با تعيين اندازه و رنگ
دامن خانم ها و دادن تيغ تيز
دادستانی عمومی بدست سعيد
مرتضوي( عضو رهبری حزب الله) در
پی تبديل اين انفعال به خانه
نشينی مردم تا انتخابات آينده
مجلس بودند. همان ها زمزمه جمع كردن
بساط اصلاح طلبی و جنبش تحول
خواهی مردم ايران را می
خواستند تئوريزه كنند و مجلس ختم آن
را اعلام دارند.
كار بدانجا كشيده بود كه
هاشمی رفسنجانی دبير مجمع
تشخيص مصلحت نظام و نامزد شكست
خورده انتخابات مجلس ششم در ديدار
با جمعی از عناصر جناح راست گفت:
با منفعل شدن هشتاد و پنج درصد
مردم، می شود با رای پانزده
درصد هم حكومت كرد!
آنچه هاشمی رفسنجانی و
سران جبهه ضداصلاحات در ايران درك
نمی كنند و ظاهرا نمی توانند
يا نمی خواهند درك كند واقعيت
جامعه ايران و عمق بحران سياسی ،
اقتصادی و اجتماعی و درجه
نارضايتی مردم است.
از اين جمع، چهرهای
موثری پس از انتخابات شوراها به
خود باليدند كه توانسته اند مردم را
مايوس كنند. آنها اكنون شايد اين
استعداد را بازيافته باشند كه
بفهمند بر روی چه انبار
باروتی نشستهاند و حريق را به
هر سو پرتاب نكنند.
"ياس" را نبايد با "
انفعال " اشتباه گرفت و مايوس
كردن مردم را به حساب منفعل شدن
آنان گذاشت. اين دو موضوع كاملا
متفاوت است. انفعال بی
اعتنايی به سرنوشت و احساس
ناتوانی در بنای آن است. اما
در ياس همان اندازه آرزوی تحول و
ايمان به تحقق آن نهفته است كه در
اميد، و شايد بيشتر، اما در
جستجوی شيوه های نوين و ترك آن
شيوه هائی كه ياس را با خود به
همراه آورده است. اميد، تحولات را
تدريجی و برنامه ريزی شده به
پيش می برد، ياس در كمين فرصتی
است تا آن را به شكلی انفجاری
و انتقامی تحقق بخشد!
در ياس البته چشم انداز
روشنی وجود ندارد، در حاليكه
اميد در تكاپوی آينده است. ياس
در حسرت جبران گذشته می سوزد.
اميد به پيروزی خود انديشه می
كند و ياس به شكست طرف مقابل خود.
به همين دليل اميد برای پيروزی آماده مصالحه است و ياس
برای شكست دادن مخالفان آماده
نابودی. شايد آن حالتی كه
مجاهدين خلق در سال 60 به آن رسيدند،
بارز ترين نمونه باشد. آن حادثه
جوئی خونين انفعال نبود، ياس بود.
برای آنها مهم نبود كه خودشان
نابود می شوند، برايشان مهم بود
كه طرف مقابل را نابود كنند. اين
همان روحيه ايست كه در جنبش
سالهای اخير فلسطين و عمليات
انتحاری مورد علاقه رهبران حزب
الله ايران( نظير آيت الله جنتی)
جاری بوده است. جنبشی كه از
گفتگو با رهبران اسرائيل نا اميد و
سرخورده است اما منفعل نشده و
مايوسانه تن به خود كشی می دهد
تا دشمن را ( حتی يك نفر) از بين
ببرد.
آنها كه پس از بستن مطبوعات و
سركوب احزاب و سازمان های نوپا و
يا تازه به ميدان بازگشته مذهبی
به خود می باليدند كه ملت را
مايوس كرده اند، غافل بودند كه ملت
مايوس خطرناك ترين و واكنش آن پيشبينيناپذيرتر
از ملتی است كه با اميد پيش می
رود و مجهز به منطق و قانون است.
آنچه كه پيرامون گرايش به
دخالت خارجی- مشخصا امريكا- در
امور ايران رو به تشديد است،
به نوعی همان ياسی است كه
عده ای در
جناح راست جمهوری اسلامی بدان
می باليدند و ما تعريف بالا را از
آن اراده داديم. همين ياس، حتی
حاضر می شود شهرهايش بمباران شود
اما به اين شرط كه مطمئن باشد مخالف
و سركوبگرش در اين بمباران كشته
می شود.
سران جبهه ضداصلاحات از
نتيجه انتخابات شوراها و تحريم
گسترده آن كه منجر به راه يافتن
رهبران انصار حزب الله به درون
شوراها شد خرسند بودند و در پوست
خود نمی گنجيدند؛ و در خارج از
كشور نيزهمين خوشحالی را به نوع
ديگری جمعی
از طرفداران سلطنت داشتند.
آنها نيز مردم سرخورده از
امكان اصلاحات را نيروی ذخيره
خود يافته بودند.
در اين ميان آن نيروئی كه
نگران بود و اين نگرانی را در
اشكال مختلف بيان داشت، ملی ترين
و مترقی ترين نيروی
اجتماعی ايران بود. اين نيرو در
پی آنست كه ياس را نه به شورش
كور، بلكه به قيامی آگاه تبديل
كند.
به اين ترتيب و در جمعبندی
يك هفته رويدادهای اعتراضی و
به جنايت آلوده شده می توان گفت:
از درون ياس اميدی تازه شكل
گرفته است كه نبايد اجازه داد به
انحراف كشانده شود و به ضد خود
تبديل شود. اين ضد خود، چيزی نيست
جز سر برآوردن ديكتاتوری ديگر،
با نام و شمايلی ديگر.
شعارها و بينش های
دانشجوئي
در حركت دانشجويی و
مردمی روزهای گذشته بيم و
اميد پيرامون نتيجه انفجار ياس
وجود داشت و همچنان دارد.
بخش هايی از اعتراضات
دانشجوئی را كه عكس العملی در
برابر اوباش جنايتكار و سازمان
يافته بود، در خود هر دو عنصر اميد و
ياس را داشت. رويدادهای
عصيانی جوانان و مردم در
روزهای اخير را می توان نمونه
يك جنبش مايوسانه دانست. شعارهای
گنگ و خواست های نامشخص كه بيشتر
بيان آرزوها بود، نمی توانست
نيروئی عظيم و مردمی را در پشت
خود جمع كند. اتفاقا ميدان دار شدن و
ميدان عمل يافتن اوباش سازمان
يافته نيز بر بستر اين شرايط
فراهم آمد، و يا امكان عمل و
تهاجم يافت.
ياس و به زعم مخالفان اصلاحات
"انفعال" است كه موجب می
شود، وقتی شعار "آزادی
زندانی سياسی” با چماق پاسخ
داده می شود، در كوچه پس كوچه
های شهرها شعار "رفسنجانی
ورشكسته- برگرد به باغ پسته" جان
نشين آن شود و بجای بيان دقيق
شعارهای سياسی، استهزاء و
ناسزا شعار روز شود.
مبارزان مترقی ايران
ميكوشند تا اميد
جايگزين ياس
شود. از دل اميد تحولات مثبت و
مترقی بيرون می آيد و از دل
ياس می تواند بازگشت سلطنت سر
برآورد؛ و آنكه ياس را با اميد به
انفعال كشاندن جامعه هدف خود قرار
داده است، خود سلطنت
خواه است، گرچه امروز ولايت خواه باشد!
|