|
گمان
نميكنم كليه مخالفين، موافقين و
منتقدين نظام موجود با وجود
تفاوتهای بسيارشان بر سر سرنوشتساز
بودن حوادث
اخير
اختلاف نظری داشتهباشند.
همزمان
با حمله ايالات متحده به عراق كه
حاكمان جمهوری اسلامی را با چالشی
جدی در مورد اقتدارشان روبرو
ساخت،
تا روزهای پايانی خرداد و 18
تيرماه - كه بخشهای مختلف اپوزيسيون خارج
كشور
مدعی تملك آنند – جنبشها و تجمعات مختلف ميتواند
با تشديد بحران اعمال سلطه حاكميت،
آن را تا مرز فروپاشی متزلزل
سازد. و اين چيزی است كه
افرادی نظير رضا پهلوی صريحاً
به آن اشاره نمودهاند.
گمان
ميكنم حتی فرزندان خردسال
سياستمداران نيز بر اين نكته واقف
باشند كه در چنين شرايطی دامن
زدن به نارضايتی عمومی فقط بر
سرعت اين فروپاشی ميافزايد.
و
معمولاً در چنين شرايطی يك حاكم
عقلمدار سعی ميكند تا با
افزايش رفاه و آزاديهای حداقل
صوری سوپاپ اطمينانی برای
جلوگيری از انفجار ايجاد نمايد.
پس
چه عاملی ميتواند يك حكومت يا
بخشی از آن را به سمت اعمالی
نظير برخورد با نوع البسه
شهروندان، محدودسازی ساعات كار
اصناف، افزايش محدوديت های
ترافيكی، فشار بر محيطهای
دانشجويی و عدم پرداخت مطالبات
بسياری از واحدهای صنعتی و
كارگری و اعمال سانسورهای
فزاينده و پرهزينه بر جريان اطلاعرسانی
و …….
سوق دهد؟
در
دوران انقلابيگری حاكمان
جمهوری اسلامی به طور عام با
مصاديق و شاخصههای طبقه مرفه
برخورد ميكردند و در مقابل سادهزيستی
از سوی مسئولان ترويج ميگشت و طبقات پايين
جامعه از يارانه های مختلف بهرهمند
ميشدند. به طور مثال حتی ورود به
دانشگاه برای يك جوان از مناطق
محروم كشور فوقالعاده آسانتر از
انجام همين كار برای جوان پايتخت
نشين بود. و اين امر باعث همدلی
قشر متوسط و پائين جامعه با نظام
حاكم در برابر مخالفت قشر مرفه بود .
اما امروزه فشارهای اقتصادی
بر روی قشر كارگر و كارمند آنان
را مستمراً به اعتراض و اعتصاب واميدارد
–
اعتصاب كارگران چيت سازی و
معلمان و يا ورشكستی گروه
صنعتی كفش ملی – همسو با
افزايش فشارهای مبتذلی نظير
ممانعت از همراه بردن حيوانات
خانگی در خودروی شخصی و يا
جمعآوری
گيرندههای ماهواره هردو
قشر بالا و پايين جامعه را به
سمت نارضايتی افزونتر از
حاكميت سوق ميدهد.
آيا
واقعاً بخشی از حاكميت ميپندارد كه با
بهرهبرداری از توان درصد پائين
وابستگانش در سطح جامعه می تواند
بر مابقی اقشار اين جامعه اعمال
سلطه نمايد؟ آيا اين طبقه آگاه نيست
كه اقشار تحت فشار جامعه نيز به
محدوديت های
به وجود آمده برای حكومت از ترس
فشارهای خارجی واقفند و همين آگاهی
آنان را به سركشی و نافرمانی
از فشارهای حكومتی سوق ميدهد؟
آيا واقعاً بخشی از حاكميت از
اين واقعيات ناآگاه است؟ ممكن است
درصد كوچكی از بخش انتصابی
حكومت به دليل دريافت اطلاعات
كاناليزه شده به شدت بحران آگاه
نباشد، اما آيا آن 145
نمايندهای كه نامه سرگشاده
نمايندگان به رهبری را
امضا نكردند نيز از اين وضعيت بياطلاع اند؟
آيا ميتوان پذيرفت كه كسانی
حتی با دريافت چنين هشدارهايی
بازهم در غفلت بسر برند؟
نگارنده
به توهم توطئه دچار نيست،
اما با هيچ دليل ديگری نميتوانم
رفتارها و موضعگيريهای
برخی از آقايان را توجيه كنم!
برخی از كارگزاران
حاكميت انتصابی چنان بر طبل
اقتدارگرايی ميكوبند و هل من
مبارز ميزنند كه گويی هيچ
مسئووليتی جز دعوت بيگانگان و
تحريك به انتظار نشستگان برای
حمله و تصرف
فيزيكی و غير فيزيكی ايران
برای خود قائل نيستند. و
احتمالاً اگر ايالات متحده نيز پولی
برای تغيير نطام حاكم در
ايران خرج نموده باشد ردپای آن 500
ميليون دلار !!! را بايد در همين طيف
جستجو كرد. و البته احتمالاً حسابرس
پرداخت های
كاخ سفيد (جناب آقای مصباح) بايد
در اين مورد اطلاعات واثق تری
داشتهباشند.
|