اخبار

پيك

                       
گزارش روزنامه اعتماد از اعتصاب كارگري
اعتصاب غذای كارگران چيت بهشهر

پنجشنبه ١۵ خرداد ١٣٨١ – ۵ ژوئن ٢٠٠٣ 

چيت‌سازی بهشهر با نزديك‌ به‌ 1800 نفر كارگر سال‌هاست‌ متولی ندارد و عملا تعطيل‌ است‌. متعاقب‌ اعتصابات‌ پی در پی (فروردين‌ماه‌) اكنون‌ تعدادی از كارگرانش‌ در اعتصاب‌ غذا بسر مي‌برند، گزارشی كه‌ در پی مي‌آيد نگاهی دارد به‌ از روزی كه‌ (23\2\82) كارگران‌ چيت‌سازی بهشهر به‌ دليل‌ عملی نشدن‌ وعده‌ و وعيدهای مكرر چندين‌ ساله‌ مسوولان‌ از فرط‌ ناچاری دست‌ به‌ اعتصاب‌ غذا زده‌اند.

اين‌ چندمين‌ بار است‌ كه‌ به‌ محل‌ كارخانه‌ رفته‌ام‌. ولی اين‌ بار اوضاع‌ رقت‌انگيز تر از دفعات‌ پيش‌ است‌. كارگران‌ اعتصابی بشدت‌ عصبی شده‌اند. بعضي‌ها از شدت‌ ضعف‌ بدنهاشان‌ آشكارا مي‌لرزد بعضی ديگر در حاشيه‌ بتونی باغچه‌ وسط‌ محوطه‌ ورودی اصلی نشسته‌ و سر بر زانو گذارده‌اند حتی نای صحبت‌ هم‌ برايشان‌ نمانده‌ است‌. در همان‌ زمان‌ كوتاه‌ كه‌ سر از زانو برمي‌دارند مي‌توانی فرياد خفته‌ درونشان‌ را از چهره‌ رنگ‌ پريده‌شان‌ دريابی. آقای «فرنگي‌» همچون‌ روزها و هفته‌های قبل‌ در حال‌ ارايه‌ گزارش‌ خود از پيگيری كار (او رابط‌ كارگران‌ و دواير دولتی و مسوولان‌ است‌) به‌ كارگرانی كه‌ دورش‌ حلقه‌ وار نشسته‌اند، است‌.

در حين‌ صحبت‌ يكی از كارگران‌ اعتصابی با صورت‌ به‌ رنگ‌ گچ‌ و كف‌ بر لب‌ از عمق‌ درونش‌ فرياد برمي‌آورد: ديگر طاقتی برای مان‌ نمانده‌، حرف‌، حرف‌، حرف‌. آخه‌ چقدر بايد حرف‌هايی را كه‌ هيچ‌ عملی تاكنون‌ پشت‌ آن‌ نبوده‌ است‌ بشنويم‌.

كارگری آن‌ طرف‌ تر او را به‌ خويشتنداری و صبر و آرامش‌ دعوت‌ مي‌كند. اما او قانع‌ نمي‌شود و با فرياد ادامه‌ مي‌دهد: الان‌ يك‌ هفته‌ است‌. اينجا عملا با اعتصاب‌ غذا دست‌ به‌ خودكشی زده‌ايم‌ از خانه‌ و خانواده‌هايمان‌ هيچگونه‌ خبری نداريم‌. نمي‌دانيم‌ چه‌ بر سر زن‌ و فرزندانمان‌ آمده‌ و مي‌آيد. آيا ما از فلسطينی و عراقی هم‌ كمتريم؟ يك‌ نفر تاكنون‌ نيامده‌ بگويد دردتان‌ چيست‌، كارگران‌ ديگر هم‌ حرف‌های اين‌ كارگر را فرياد گونه‌ تاكيد و تكرار مي‌كنند. كارگر معترض‌ به‌ وضع‌ پيش‌ آمده‌، از فرط‌ ضعف‌ از پشت‌ به‌ زمين‌ مي‌افتد و از حال‌ مي‌رود. چند نفری او را بر سر دست‌ بلند كرده‌ و به‌ سمت‌ در اصلی كارخانه‌ مي‌برند تا به‌ بيمارستان‌ برسانند.

لحظه‌يی نمي‌گذرد كه‌ كارگر ديگری حالش‌ دگرگون‌ مي‌شود. چند نفر ديگر كه‌ خود نيز چندان‌ حال‌ مساعدی نداشتند او را بر روی دست‌ به‌ طرف‌ در اصلی بردند تا به‌ بيمارستان‌ انتقالش‌ دهند. ديگر جمع‌ نشسته‌ كارگران‌ به‌ هم‌ ريخته‌ است‌. هر كدام‌ سراسيمه‌ به‌ سويی مي‌دوند. اعصاب‌ و روانشان‌ بشدت‌ بهم‌ ريخته‌ است‌. مانده‌ام‌ چه‌ بپرسم‌ كه‌ كاغذ و قلم‌ را يارای تصوير آن‌ لحظات‌ دردناك‌ نيست‌.

تنی چند از كارگران‌ گردم‌ حلقه‌ زده‌اند. كمی آنطرف‌تر كارگری با فرياد مي‌گويد: اگر خواسته‌هامان‌ عملی شد كه‌ شد، اگر نشد سوت‌ كارخانه‌ را ممتد به‌ صدا درخواهيم‌ آورد. ديگران‌ هم‌ گفته‌های كارگر مذكور را تاييد مي‌كنند.

يكی از چند كارگری كه‌ دورم‌ ايستاده‌اند خود را اينچنين‌ معرفی مي‌كند علی طهماسبی هستم‌، 7 سال‌ سابقه‌ كار دارم‌. جانباز 10 درصد هستم‌ با خدمت‌ داوطلبانه‌ سربازی و بسيجی. 30 ماه‌ در جبهه‌ها برای حفظ‌ ناموس‌ و آب‌ و خاكمان‌ جنگيديم‌. از تاريخ‌ 23\2\82 تا حالا (30\2\82) برای احقاق‌ حقوق‌ پايمال‌ شده‌مان‌ دست‌ به‌ اعتصاب‌ غذا زده‌ام‌ اما تا اين‌ لحظه‌ هيچ‌ مسوول‌ و مرجع‌ قانونی كه‌ دم‌ از مردمسالاری مي‌زنند و مي‌گويند ما عدالت‌ علی (ع‌) را پياده‌ مي‌كنيم‌ و پيرو راه‌ ائمه‌ اطهار (ع‌)هستيم‌ هيچ‌ خبری از ما نگرفته‌ و نمي‌گيرند! بنده‌ دو فرزند دارم‌ و مستاجر هستم‌. نمي‌دانم‌ برای زن‌ و بچه‌هام‌ طی اين‌ يك‌ هفته‌ كه‌ در حال‌ اعتصاب‌ غذا بسر مي‌برم‌ چه‌ وضعی پيش‌ آمده‌ و حال‌ و روزشان‌ چگونه‌ است‌؟ (در اينجا بغضش‌ بشدت‌ مي‌تركد و اشكش‌ جاری مي‌شود تمام‌ پهنه‌ صورت‌ را اشك‌ فرا مي‌گيرد) با گريه‌ مي‌گويد: پانزده‌ سالم‌ بود برای دفاع‌ از اسلام‌ و وطن‌ پا به‌ جبهه‌ گذاردم‌ و حال‌ اين‌ سزای من‌ و زن‌ و بچه‌هايم‌ است‌. (گريه‌ امانش‌ را مي‌برد، نمي‌تواند چيزی بر زبان‌ بياورد)

دقايقی مي‌گذرد. نمي‌دانم‌ چه‌ كنم؟ حال‌ خودم‌ را نيز نمي‌فهمم‌. سكوت‌ همه‌ جا را فرا گرفته‌ است‌. كارگران‌ با آخرين‌ رمق‌هايشان‌ گوش‌ خوابانده‌ اند و درونشان‌ پر از غوغاست‌. هوا در حال‌ تاريك‌ شدن‌ است‌. گذشته‌ و آينده‌شان‌ همچون‌ لحظاتی كه‌ در تاريكی فرو مي‌رود به‌ تيرگی و تاريكی فرو رفته‌ است‌. گويی ذهن‌هايشان‌ را در پی يافتن‌ كور سويی از اميد و روشنايی مي‌كاوند.

طهماسبی حالا كه‌ كمی آرام‌ گرفته‌ است‌ می گويد: ما تاكنون‌ فدای باندبازي‌های گروه‌های چپ‌ و راست‌ شده‌ايم‌ ما در ميان‌ دو لبه‌ تيز و برنده‌ قيچی در حال‌ تكه‌ تكه‌ شدن‌ هستيم‌. تكه‌ تكه‌هايمان‌ را هم‌ رها نمي‌كنند. به‌ هم‌ پاسكاری مي‌كنند. بار ديگر از شدت‌ گريه‌ نمي‌تواند حرف‌ بزند.

حسن‌ سيف‌زاده‌ نيز كه‌ نزديكم‌ ايستاده‌ است‌ و سخنان‌ همكارش‌ را اينگونه‌ تكميل‌ مي‌كند: از تاريخ‌ 23\2\82 در حالی كه‌ در اعتصاب‌ غذا بسر می بردم‌ در تاريخ‌ (27\2\82) به‌ علت‌ خونريزی شديد داخلی از هوش‌ رفتم‌ و مرا به‌ بيمارستان‌ انتقال‌ دادند. به‌ علت‌ عدم‌ توانايی مالی برای پرداخت‌ هزينه‌های بيمارستانی امروز (30\2\82) از بيمارستان‌ خارج‌ شدم‌ و هزينه‌های چند روز بستری شدنم‌ را از فروش‌ بخشی از جهيزيه‌ دخترم‌ تامين‌ كردم‌. در حال‌ حاضر از داروهای تجويزی پزشك‌ معالجم‌ استفاده‌ مي‌كنم‌. زن‌ و بچه‌هايم‌ به‌ دليل‌ ناتوانی از پرداخت‌ اجاره‌ هم‌اكنون‌ در انبار باشگاه‌ خواهران‌ كارخانه‌ بسر مي‌برند. گذشته‌ و آينده‌ تيره‌ و تارمان‌ را چه‌ كسی پاسخگوست؟ در سال‌ خدمت‌ ، مسوؤولان‌ كمر به‌ خدمت‌ چه‌ كسانی بسته‌اند كه‌ ما از آن‌ سر در نمي‌آوريم؟

محمد رضا رمضانی كارگر ديگری است‌ كه‌ درد دلش‌ را مي‌گشايد: «27 سال‌ سابقه‌ كار در چيت‌سازی بهشهر را دارم‌. سالهاست‌ كه‌ كارخانه‌ تعطيل‌ است‌ و حقوق‌مان‌ را پرداخت‌ نكرده‌اند. اكنون‌ فاقد مسكن‌ هستم‌ و در خانه‌ سازمانی بدون‌ هيچ‌گونه‌ امكانات‌ اوليه‌ رفاهی زندگی مي‌كنيم‌. 6 سر عايله‌ دارم‌. يكی از فرزندانم‌ كه‌ در سال‌ سوم‌ رشته‌ علوم‌ سياسی در تهران‌ تحصيل‌ مي‌كرد به‌ علت‌ عجز از پرداختن‌ هزينه‌های تحصيلی مجبور به‌ انصراف‌ شده‌ است‌. از 27\2\82 برای رسيدن‌ به‌ حق‌ و حقوق‌ كامل‌ خود دست‌ به‌ اعتصاب‌ غذا زده‌ام‌ و تا به‌ خواسته‌هايم‌ نرسم‌ دست‌ از اعتصاب‌ غذا نخواهم‌ كشيد. حتی اگر در اين‌ راه‌ كشته‌ شوم‌. تا اين‌ لحظه‌ مسوؤولان‌ هيچ‌نوع‌ عكس‌العملی در قبال‌ اعتصاب‌ غذای ما نشان‌ نداده‌اند.» حرفهايش‌ را نيمه‌تمام‌ مي‌گذارد و مي‌رود.

يكی ديگر از كارگران‌ كه‌ خود را كاظمی معرفی مي‌كند، مي‌گويد: «جانباز25درصد هستم‌، با 30 درصد از كارافتادگی، مدت‌ 23 سال‌ سابقه‌ كار در چيت‌سازی بهشهر را دارم‌. خودم‌ و زن‌ و سه‌ فرزندم‌ در يك‌ خانه‌ سازمانی فاقد امكانات‌ اوليه‌ زندگی بسر مي‌بريم‌. 42 ماه‌ سابقه‌ خدمت‌ در جبهه‌ها را دارم‌. با شروع‌ جنگ‌ (سال‌ 59) بطور متناوب‌ در جبهه‌های جنگ‌ حضور فعال‌ داشتم‌. از (23\2\82) به‌ دليل‌ احقاق‌ حقوق‌ پايمال‌ شده‌ چندين‌ساله‌ام‌ دست‌ به‌ اعتصاب‌ غذا زده‌ام‌. اكنون‌ در وضعيت‌ بسيار بد جسمی بسر مي‌برم‌ در ابتدای اعتصاب‌ غذا به‌ همه‌ مراكز مسوؤول‌ اعلام‌ كرده‌ايم‌. حتی خواسته‌های ابتدايي‌مان‌ را كه‌ استقرار پزشك‌ و آمبولانس‌ و حداقل‌ خدمات‌ بهداشتی و مراقبتی پزشكی بود، عملی نكرده‌اند. هيچ‌كس‌ حتی نيامده‌ تا به‌ درد دلمان‌ گوش‌ دهد! از نظر اينجانب‌ كه‌ در جبهه‌ برای اسلام‌ خدمت‌ كرده‌ و بسيجي‌ام‌ ثابت‌ شده‌ كه‌ هيچ‌كدام‌ از مسوؤولان‌ ارزشی برای اينجانب‌ و امثال‌ اينجانب‌ قايل‌ نبوده‌ و نيستند! به‌ اين‌ نتيجه‌ رسيده‌ام‌ كه‌ به‌ گفته‌ امام‌ راحل‌ اينان‌ همه‌ نااهلان‌ و نامحرمان‌ اين‌ انقلابند و به‌ گفته‌ رهبر معظم‌ نامردانی به‌ انقلاب‌ هستند.»

در همين‌ هنگام‌ از نمازخانه‌ خبر آوردند كارگری كه‌ چند لحظه‌ پيش‌ حرفهايش‌ را ناتمام‌ گذاشته‌ بود (محمد رضا رمضانی) حالش‌ بشدت‌ وخيم‌ شده‌ است‌. به‌ سوی نمازخانه‌ مي‌روم‌. آمبولانس‌ فوريت‌های پزشكی (115) به‌ علت‌ نزديكی بيمارستان‌ امام‌ تا محل‌ كارخانه‌ هم‌ از راه‌ رسيد. كارگر مذكور را كه‌ گويا قلبش‌ دچار ناراحتی شده‌ را در درون‌ آمبولانس‌ می گذارند. اين‌ چندمين‌ نفر است‌ كه‌ در اين‌ مدت‌ كوتاه‌ حضورم‌ در محل‌ كارخانه‌ حالش‌ به‌ وخامت‌ گذاشته‌ است‌. انگار ديگر گوش‌ شنوا و چشم‌ بينايی در اين‌ سوی وطن‌ باقی نمانده‌ است‌ و قلم‌ ناتوان‌. جای دوربين‌های گرانقيمت‌ ماهواره‌يی خبرگزاريهای تاق‌ و جفت‌ جهان‌ خالی است‌. در اين‌ لحظه‌ يكی از كارگران‌ با فرياد گفت‌: «در اين‌ مدت‌ بحران‌ چندين‌ ساله‌ آن‌ شبكه‌های متعدد سراسری و استانی كجايند كه‌ هيچ‌گونه‌ خبری از اين‌ همه‌ انسان‌ و خانواده‌هايشان‌ كه‌ در حال‌ مرگ‌ تدريجي‌اند تهيه‌ و پخش‌ نمي‌كنند و هيچ‌ روزنامه‌ و خبرگزاري‌يی خبری موثق‌ از ما منتشر نكرده‌ و نمي‌كند » و خطاب‌ به‌ من‌ مي‌گويد:«آيا در ايران‌ تنها شماييد كه‌ خبر تهيه‌ مي‌كنيد آيا ما ارزش‌ نداريم‌.»

ديگر هوا كاملا تاريك‌ شده‌ است‌ كه‌ كارگر ديگری مي‌خواهد سر صحبت‌ را با من‌ باز كند كه‌ به‌ اتفاق‌ وی و ديگر كارگران‌ به‌ سمت‌ اتاقك‌ نگهبانی (در ورودی)كه‌ دارای روشنايی است‌، می روم‌. خود را رجبعلی باقرپرور معروف‌ به‌ «باخلان‌» معرفی مي‌كند و مي‌گويد: «الان‌ در اعتصاب‌ غذا بسر مي‌برم‌. وضعيت‌ جسمی ام‌ همانطور كه‌ مي‌بينی بسيار نامساعد است‌. تاكنون‌ چند نفرمان‌ را در بيمارستان‌ بستری كرده‌اند. كه‌ همگی از جانبازان‌ جبهه‌ و جنگ‌ هستند. كارگر ديگری به‌ نام‌ رجايی كه‌ او هم‌ در اعتصاب‌ غذا شركت‌ دارد، مي‌گويد: آقايان‌ شورای شهر كه‌ ميليون‌ها تومان‌ خرج‌ تبليغات‌ كرده‌اند و اكنون‌ در محل‌ شورا استقرار پيدا كرده‌اند در اين‌ مدتی كه‌ ما در اعتصاب‌ غذا بسر می بريم‌ به‌ عنوان‌ نخستين‌ نهادی كه‌ بايد در ارتباط‌ با مشكل‌ شهروندان‌ باشد تاكنون‌ هيچ‌ بازديدی از محل‌ كارخانه‌ به‌عمل‌ نياورده‌اند و هيچ‌ اقدامی در اين‌ راستا (احقاق‌ حقوق‌ پايمال‌شده‌مان‌) انجام‌ نداده‌اند

 
 
                   بازگشت به صفحه اول
Internet
Explorer 5

 

ی