|
آقای تاج زاده!
شما چه در زمانی كه مسئوليت
داشتيد و چه اكنون كه مسئوليتی
نداريد بارها بر نقد بيرحمانه
از خود تأكيد داشتيد. تصور ميكنم
الان فرصت مناسبی برای اين
گونه نقد از جنبش اصلاحات باشد.
ـ تشكر ميكنم از لطف
شما و تبريك ميگويم تأسيس
خبرگزاری جديد كار را، و
اميدوارم در همه عرصهها و يك نوع
تكثر و در نتيجه رقابت داشته باشيم
كه از دل آن شكوفايی بيرون آيد،
يعنی نه تنها خبرگزاريهای
ما متكثر باشند كه اميدوارم صدا و
سيمای ما هم متكثر شود يا به بخش
خصوصی اجازه فعاليت بدهند، يا
صدا و سيمای موجود بتواند ديدگاههای
مختلف را منعكس كند، كاری كه
حداقل در چند سال گذشته نكرده و
همين امر باعث شده كه تا حدود
زيادی مشروعيت سياسياش كاهش
پيدا كند، اما در مورد نقدی كه
گفتيد، خوشبختانه من اين را ميتوانم
بگويم كه به دليل فضای آزادی
كه در جامعه در طول مدت 6 سال گذشته
ايجاد شده و شعار رئيس جمهور"
زنده باد مخالف من" بود و بر خلاف
گذشته كه مخالفت با رئيس جمهور،
دشمنی با پيغمبر محسوب ميشد،
هر فرد و گروهی توانسته به
راحتی ديدگاههای خود را از
جمله درباره جنبش اصلاحات بيان
بكند و هيچ ممنوعيت و محدوديتی
در كار نبوده است، بنابر اين كسی
نميتواند ادعا كند كه من حرف
عجيب و غريبی داشتم و اينها را به
دليل فضای اختناقی كه بوده يا
به دليل اينكه اگر مثلاً اصلاحات را
نقد ميكردم پرونده قضايی
برای من تشكيل ميشد و محاكمه
ميشدم ، پس حرفم را نزدم، بنابر
اين ما در عمل و بصورت نهادمند اين
امر را محقق كرديم كه هر كس بتواند رئيس
جمهور، دولت ، مجلس ، احزاب اصلاح
طلب ، نشريات دوم خردادی و ساير
نهادها را به راحتی نقد بكند
و اميدوارم كه اين فضا برای
دستگاهها و همه
نهادها باشد، نه اينكه فقط
نهادهای انتخابی مورد نقد
واقع بشوند، اين را هم هميشه گفتهايم
و باز هم ميگوئيم يكی از
الطاف خداوند به يك جريان سياسی،
حتی فكری و فرهنگی، اين است
كه نقادان بتوانند به صورت علنی
و راديكال آن را نقد بكنند، چون
انسان از نقد خود و احياناً
مخالفتی كه با او صورت ميگيرد
ممكن است ناراحت شود، اما واقعيت
اين است كه پيشرفت و اصلاح شرايط به
وجود نقد است و اگر نقد نباشد حتماً
جريانات در جا خواهند زد، مثل
آبی ميماند كه در يك جا راكد
بماند و نه تنها طراوت و شادابی
را از دست ميدهد، بلكه به
مكانی برای رشد انواع انگلها
و بيماريها و ويروسها تبديل
خواهد شد. اكنون خوشبختانه فضای
نقد در كشورحاكم است و اميدواريم كه
ادامه پيدا كند.
* جنبش اصلاح طلبی
را نقد نكرديد، جنبشی كه شروعش
در دوم خرداد 76 با طراوت و نشاط
همراه بود و درآستانه دوم خرداد 82
يأس و نااميدی بر آن سايه افكنده
است و مفاهيمی چون خروج از
حاكميت و استعفا در ادبيات اين جنبش
حضور جدی دارد.
ـ تصورم اين است كه يك
جنبش اصلاحی بر خلاف يك جنبش
انقلابی موفقيتش به اين است كه
بخش ديگر حاكميت هم حداقل همكاری
و همراهی را با او نشان دهد، در
غير اينصورت با مشكل مواجه ميشود،
ميپذيرم كه ضعفها و
خطاهايی داشتهايم، به هيچ
وجه نميخواهم اين را نفی
بكنم، اما فكر ميكنم مشكل
اصلی اين بود كه عدهای
وقتی ما با دوم خرداد به دورن
عرصه قدرت پا گذاشتيم، پيمان خود را
نقض كردند، شايد شما بپرسيد كه چرا
اين را پيشبينی نكرديد؟ پاسخ
اين است كه ما فكر ميكرديم
وقتی كه اجازه داده ميشود فردی
مثل آقای خاتمی با پيشينه
مشخص، با شعارهای روشن، و با
ديدگاههای شفاف و با شعار
حاكميت قانون وارد عرصه انتخابات
رياست جمهور ميشود فرض بر اين
است كه اگر رأی آورد، بتواند
اينها را در مرحله عمل پياده كند نه
اينكه قرار است قدرت بگيرد و بعد
نهادهای غير انتخابی و
نهادهای اجماعی كه بايد بيطرف
باشند در مقابل او بايستند و سعی
كنند كه فعاليتش را خنثی بكنند.
بارها گفتهام، ما
يكبار در دهه اول انقلاب مسئوليت
داشتيم همان زمان هم منتقدين جدی
كه به نام جناح راست
معروف بودند و امروز به عنوان محافظهكاران
معروف هستند، مخالفين ما بودند،
اما واقعيتش اين است كه در دهه اول
انقلاب قانونی عمل كردند. با اين
كارشكنی ها ما اين ريزش نيرو
داشتيم در طول شش سال گذشته، اما
حتی يك درصد آن را جناح راست جذب
نكرد. در اين مدت آنها خودشان هم ريزش
نيرو داشتند، منتها اشكال اين
است كه ريزش نيروی راست از كل
جناح ها دلسرد شده اند و الان
بتدريج خطر اين وجود دارد كه از
نظام سياسی دلسرد بشوند.
انتخابات شوراها نشان داد كه مردم
نه تنها از احزاب موجود رضايت
ندارند، بلكه حتی از اپوزيسيون
قانونی هم رضايت ندارند،
يعنی اميد ندارند كه حتی اگر
به آنها هم رأی بدهند سياست ها و
عملكردها ميتواند تغيير و تحول
مثبتی به نفع مردم پيدا كند. به
همين دليل در شهری
مثل تهران، نود درصد مردم در
انتخابات شركت نكردند كه اين
واقعاً زنگ خطری است كه برای
ما به صدا درآمده است.
* برخی تحليلگران
معتقدند حركت مردم درنهم اسفند
توسعه نيافتهترين حركت
اجتماعی بود.
ـ دوگونه ميتوانيم
نگاه كنيم، يكی آن نگاه سنتی
كه خيلی از گروهها و احزاب
سياسی ما داشته اند كه هميشه فرض
اين بوده است كه اينها درست عمل
می كنند، اگر جايی مردم رأی
ندادند، يا بيتفاوت شدند يا
دخالت نكردند با تئوريها و
توجيههای مختلف مردم را
محكوم می كنند، يعنی همين
تحليل كه شما ميگوئيد. نگاه
دومی هم هست كه بنده به آن اعتقاد
دارم و معتقدم مردم ما در مجموع در
طول بيست و پنج سال گذشته انقلاب
آگاهی و وفاداری خوبی از
خود نشان دادهاند و هوشيارانه
عمل كردهاند و در بسياری از
موارد از نخبگان سياسی جامعه
جلوتر بودهاند و صحيحتر
تصميم گرفتهاند و اگر جايی ميرسيم
كه مردم در انتخابات شركت نميكنند،
از اين منظر فكر ميكنم كه مردم
قدر رأی خودشان را الان بيش از هر
موقعی ميدانند، بنابر اين
موقعی ميخواهند اين را خرجش
بكنند كه حداقل تغييرات مورد
انتظارشان متناسب با آن رخ دهد، اگر
قرار باشد هر انتخابی مردم ميكنند،
عدهای بگويند هيچ چيز در
جامعه عوض نشده و متاسفانه تبديل به
يك شعار رسمی شده است كه با
انتخابات آزاد در جامعه ما هيچ چيز
تغيير پيدا نمی كند، منطقيترين
تصميم اين است كه كسی رأی
ندهد، چون رأی دادن يك عمل
سياسی است كه رأی دهنده،
انتظار دارد كه متناسب با آن
تحولی در جامعه صورت بگيرد يا
آرمانی محقق يا مشكلاتی برطرف
شود، البته اگر نظر قلبی مرا
بخواهيد ميگفتم اگر مردم شركت
ميكردند و رأی سفيد ميدادند
بهتر بود، از اين جهت كه رأی
دادنشان رأی به ثبات و نظام
سياسی و رأی سفيدشان به
معنای اين بود كه نامزدها و
جريانهای موجود، آنها را
ارضاء و اقناع نميكند. مردم
كم كم از نظام دارند عبور ميكنند،
بنابر اين تا فرصت باقی است به
جای اينكه مردم را محكوم كنيم و
حركت آنها را توسعه نيافته
بخوانيم، بايد به سرعت برويم به سمت
انجام اقدامات و رفتاری كه مردم
را مجدداً قانع بكند به اينكه حق
رأی گرانقيمت خودشان استفاده
بكنند و اميد داشته باشند كه پس از
اينكه رأی دادند منتخبانشان
بتوانند در جامعه منشاء اثر باشند.
* گفتيد مردم صحيح
تصميم ميگيرند. بسياری از
همين مردم ميگويند مصطفی تاجزاده
به خاطر دفاع از رأی آنها محاكمه
شد. اما همين تاجزاده رأی
لازم را برای ورود به شورای
شهر نميآورد.
ـ البته اين حسن ظن شما
نسبت به بنده است، اما مردم كه
تصميمگيری كلانشان را به
خاطر فرد عوض نميكنند. فرض كنيم
چنين برداشتی درست باشد، اگر
مردم احساسشان اين باشدكه به آنها
توهين ميشود و رأيشان منشاء
اثر نخواهد بود و مخالفان هر
كاری بخواهند ميكنند و باز
قرار است سياستهای ديگری
اعمال شود، نتيجه منطقياش اين
است كه پای صندوقهای
رأی نيايند. خطری كه ميگوئيم
اتفاقاً همين نكته است. به عبارت
ديگر اگر مردم به اصلاح طلبها
رأی نداده بودند، اما به
رقبای آنها رأی بالايی
داده بودند اصلاً جای نگرانی
نبود. در انتخابات شوراها مردم به
ما رأی ندادند تا به رقيبمان
رأی بدهند، اساسا رأی ندادند،
معنايش اين است كه انتظار تغييرات
كلان در سياست دارند.
اصلاحات را اگر بخواهيم
خلاصه كنيم، يعنی يك نوع
دموكراتيزاسيون و تأكيد بر حق
حاكميت مردم و پاسخگو بودن دولت ،
دفاع از حقوق اقليتها. الان
تقريباً همه نيروهای سياسی
گفتمانشان اين شده است. جالب است كه امروز
بخشهای قابل توجهی از
ماركسيستهای خارج از كشور و
حتی سلطنت طلبها گفتمانشان
دموكراتيك و اصلاح طلبانه شده است،
يعنی تأكيد بر رفراندوم، بر حقوق
مردم، بر حق حاكميت مردم.
بنابر اين حالا كه
گفتمان اصلاحات بيش از هميشه قوی
هست و با وجود اين مردم در انتخابات
آزاد شركت نميكنند، معنايش اين
است كه مردم انتظار تحولاتی
خيلی بيشتر از آنچه در جامعه
اتفاق افتاده دارند و اگر اين
تحولات صورت نگيرد به نظرم
رفتارشان را خيلی تغيير نخواهند
داد.
* آقای تاجزاده!
با توجه به شرايط موجود و چالشی
كه بين دستگاههای انتخابی
و انتصابی صورت گرفته راهحلهای
فراوانی از سوی تحليلگران
سياسی برای برون رفت از شرايط
موجود ارائه ميشود. قبل از وارد
شدن به اين بحث نگاه شما به رفتار
مقاومت مدنی در اين شرايط چگونه
است.
ـ ببينيد، دو تا اصطلاح
داريم كه بايد به آن توجه شود،
يكی استفاده از ظرفيتهای
قانونی است كه مقاومت مدنی هم
در درون اين جا ميگيرد و
ديگری نافرمانی مدنی است
كه فرد يا گروهی كاری غير
قانونی انجام ميدهد اما حاضر
است هزينهاش را هم بپردازد و فكر
ميكند با دست زدن به چنين
اقدامی باعث تحقق آرمان فرد ميشود.
ما در جامعهمان از برخی ظرفيتهای
قانونيمان استفاده نكرديم، نه
به دليل اينكه با آنها آشنا نبوديم
و يا ميترسيديم كه اگر استفاده
بكنيم، مثلاً چند نفرمان دستگير ميشويم
يا محدوديتهايی برايمان
ايجاد شود، بلكه به اين دليل كه
احساس كرديم اگر شروع
كننده در اين زمينه ما باشيم، ختم
كنندهاش ما نيستيم. ما ميتوانستيم
در اين مدت تظاهرات سراسری را
سامان بدهيم، اما با توجه به
فضای موجود و ضعف تشكيلاتی كه
داشتيم، شروع يك تظاهرات ميتواند
با ما باشد، اما ختم آن،
شعارهايش، مسيرش، اتفاقاتی كه
در آن ميافتد، لزوماً با ما
نخواهد بود، و ميتواند مقدمه
اين باشد كه شورشهای
بزرگی ايجاد شود و بعد به يك
سركوب بزرگ و اختناق گستردهتری
تبديل شود.
مثال بزنم، حوادث
هيجدهم تير كوی دانشگاه تا بيست
و سوم تير نشان داد كه اين جنايت كه
به تنهايی ميتوانست افشاگر
فاشيسم در كشور ما باشد به جايی
رسيد كه ظرف پنج روز به دليل اينكه
نيروهای "از ما
بهتران" وارد صحنه شدند و سعی
كردند با كشتار و آتش سوزی و
تخريب و ... خواست اصلی دانشجويان
و حركت عمومی مردم را تحت الشعاع
قرار دهند، زمينه ساز جريانی
شدند كه نتيجهاش به انسداد
بيشتر منجر شد تا به آزادی بيشتر.
از آن طرف ما ميتوانستيم
نافرمانی مدنی داشته باشيم،
بدون اينكه جامعه دچار تنش شود،
منتهی در حوزههای محدود و
خاصی، مثل اينكه نماينده مجلس را
بخواهند دستگير كنند، او ميتواند
به مجلس پناه ببرد و نمايندههای
مجلس در حمايت از او بيانيه بدهند و
بگويند سخن او سخن ما هم هست،
اگر قرار است او را بگيريد، ما را هم
بگيريد. مثل همين داستان اخيری (اشاره
به احضار موسوی خوئينی به
دادگاه) كه اتفاق افتاد و اتفاقاً
نهاد مقابل مجبور شد كوتاه بيايد،
برای اينكه احساس ميكند
هزينه اين دستگيری برايش خيلی
بالا ميرود، بدون اينكه جامعه
دچار تنش و آشوب بشود، پس مجبور است
كه كوتاه بيايد. بنابر اين استفاده
از ظرفيتهای قانونی، يا
مقاومت مدنی يا حتی
نافرمانی مدنی، در حوزههايی
كه ما ميتوانيم از ابتدا آن را
كنترل كنيم و به نفع جنبش اصلاحات و
به نفع گسترش حق حاكميت مردم از آن
استفاده كنيم مجاز است و خيلی
جاها هم توصيه ميشود، اما آن بخش
از كارهايی كه احساس كنيم چه
قانونی باشد و چه غير قانونی ،
اما جامعه را از مسير خودش دور بكند
نبايد استفاده بكنيم، بدليل اينكه
نتيجهاش به نفع استبداد خواهد
بود.
ببينيد در اين جنگ اخير،
در آمريكا برخی از اين نافرمانيهای
مدنی را ديديم. رفتند در چهار راهها
چهرههای مشهور و معروف
آمريكايی دراز كشيدند، كاروانهای
صلح راه انداختند و ترافيك شهر را
به هم زدند، آماده هم بودند هزينهاش
را هر چی كه بود بپردازند. به اين
ترتيب صدای اعتراض خودشان را
عليه جنگ بلند كردند. اگر جنگ ادامه
پيدا ميكرد، به نظر من اين صدا
روز به روز گسترش بيشتری پيدا ميكرد،
كما اينكه طرح داده بودند كم كم
بروند توی باندهای فرودگاه
بخوابند و اجازه حمل و نقل ندهند
برای اينكه سرباز يا تسليحات
نظامی به منطقه ارسال شود و
كارهايی از اين قبيل. اما در
جامعه ما بدليل اينكه چنين
اقدامی ميتواند كلاً منجر به
يك سری درگيريهای كور شود
و سوء استفادههايی كه جناح
مقابل ميتواند از آن بكند،
خصوصاً اگر دقت كنيم كه آنها از ما
متشكلترند، و دستگاههای
امنيتی و قضايی،
نظامی و انتظامی همه در
اختيارشان است بنابر اين خيلی
قدرت مانور در اينجا نداريم.
بارها گفتهام، هنوز كسانی
كه آن آتشسوزيها را در
روزها به راه انداختند، شناسايی
نشدهاند، با اينكه خيلی
از نيروها دراين مدت دستگير شدهاند.
اين نشان ميدهد كه يك كانون
خاصی
اينها را سازماندهی كرده و به
ميدان فرستاده بود آن كانون هنوز هم
هست، هنوز هم دريك فرصت از اين
فضايی كه ايجاد ميشود، ميتواند
استفادههای سوء بكند.
*قبلاً
گفته بوديد برای خاتمی قابل
تحمل نيست كه مسؤوليت داشته باشد و
همزمان به حقوق ملت تعرض شود، الان
موقعيتی است كه همه انتظار واكنش
عملی از سوی ايشان را دارند،
فكر ميكنيد حركت خاتمی چه
خواهد بود؟
ـ دقيق نميدانم چه
تاكتيكی را به كار خواهد برد، آن
حرفی كه من زدم، استراتژيك بود و
به آن هم اعتقاد دارم و تصور ميكنم
كه اگر حوادث منطقه وجود نميآمد
و نام ايران در فهرست محور
شرارت نبود، آقای خاتمی
اقدامات ديگری را انجام ميداد
كه به دليل شرايط منطقه از خيلی
از آنها صرف نظر و سعی كرده است
كه اين مشكلات را درون خودش بريزد،
تا اين مرحله را بتواند پشت سر
بگذارد. پس اين نكته كه چه اقدام
خاصی را خاتمی انجام خواهد
داد؟ من نميدانم، ولی يقين
دارم كه اگر اين حوادث نبود ايشان
كارهای ديگری را ميكرد.
چون خود ايشان اعلام كرد كه اگر اين
لوايح تصويب نشود، رئيس جمهور در
واقع كارهای نيست يا به
دردكاری نميخورد، در هر حال
فكر ميكنم آنچه بين اصلاح
طلبان مشترك است به رغم همه
اختلاف سليقهها، اين است كه اين
وضع را تحمل نكنند و اختلاف بين
آنها اين است كه در جهت مقابله با
اين تفاسير غير قانونی از قانون
اساسی كه با روح و در برخی از
موارد با نص صريح قانون اساسی در
تعارض هست چه اقداماتی بايد
انجام بدهند. شايد بتوانند در مورد رفراندوم
به توافق برسند كه اگر رفراندوم
صورت بگيرد، طبيعتاً مرحله
جديدی آغاز ميشود، و اگر
نگذارند كه رفراندوم برپا شود تصور
من اين است كه تعدادی از نمايندهها
در اعتراض به اينكه امكان تحقق
مطالبات مردم را ندارند استعفا
خواهند داد و چون آنها از هر
طريق قانونی تا مرحله برگزاری
رفراندوم هم پيش رفتند، ديگر حجتی
برای ماندن در درون مجلس
ندارند.
* برخی ازاصلاح
طلبان ميگويند كه چرا دولت و
اعضاء كابينه از سمت خود استعفاء
نميدهند، به هر حال لوايح از
سوی دولت به مجلس فرستاده شده و
اولين كسی كه بايد واكنش نشان
دهد، دولت است؟
ـ اين را بايد از خود
دولتيها بپرسيد، منتهی
موقعيت مجلس با دولت متفاوت است،
استعفای تعدادی از نمايندگان
مستقيماً فعاليت های جاری
كشور را دچار خدشه نميكند،
بيشتر اعتراض سياسی به تصميمگيريهای
كلان كشور است، يعنی با وجود اين
تصميمگيريها ما قادر
نخواهيم بود در دورن نهادهايی
مثل مجلس پاسخگوی مطالبات مردم
باشيم. اينكه دولتمردان هم به اين
نتيجه ميرسند يا نميرسند،
تصور ميكنم بستگی به حوادث
آينده دارد، ضمن اينكه فكر ميكنم
اگر بخواهند به برخوردهايی از
نوع آن تهديدات كه
رئيس كل دادگستری تهران صورت ميدهد
ادامه دهند، دامنه
استعفا روز به روز وسيع
ترخواهد شد.
* آقای تاج زاده! ظرف
يكی دو سال گذشته كه اصلاحات
نتوانست پيشرفت خوبی داشته باشد
يكبار بحث خروج از حاكميت و اكنون
بحث استعفا از سوی اصلاح طلبان
مطرح ميشود. چه تفاوتی بين دو
اين مفهوم در ادبيات سياسی اصلاح
طلبان وجود دارد؟
ـ هر كسی ممكن است يك
نوع برداشت از اين واژهها داشته
باشد و واقعاً هم اينطور است،
ولی آنچه الان برای آن بخش از
اصلاح طلبان كه معتقدند اگر پاسخ
حداقلی به خواستههايشان داده
نشود، استعفا ميدهند، اين است
كه اعلام كنند ما در اين چهارچوب
نميتوانيم كار بكنيم و علت
اينكه نميتوانيم كار كنيم اين
است كه برخلاف قولهايی
است كه داده شده، كار شكنی
می كنند. چنانكه گفتم اگر شما
كسی را تأييد ميكنيد، معنايش
اين است كه قرار است اگر رأی
آورد، بتواند كار بكند، قرار نيست
پس از اينكه رأی آورد، با لطايف
الحيل جلوی اقداماتش گرفته شود،
در اين صورت آمدن او در مجلس كار
بيهودهای خواهد بود. برخی
ميگويند خروج از حاكميت معنايش
اين است كه كل اصلاح طلبان، از همه
عرصههای حكومتی، دولت و
مجلس و شورای شهر و مجلس خبرگان و
غيره بيرون بيايند، در آن صورت
استعفاء اين تعداد نماينده مجلس
خروج از حاكميت نيست، اين
استعفای تعدادی از نمايندگان
است با دلايل مشخص كه با اين عمل خود
اعلام ميكنند ما قادر به ادامه
كار نيستيم و البته نتيجه منطقياش
اين خواهد بود كه اگر شرايط به صورت
بنيادی تغيير پيدا نكند، در
انتخابات آينده هم رسماً شركت
نخواهند كرد، اينكه تحريم كنند، يا
سكوت كنند، ، اينها به حوادث
چند ماه آينده بستگی دارد.
* محافظهكاران
معتقدند، طرح استعفا و تاكيد بر آن
در حالی كه چند ماهی به پايان
عمر مجلس ششم نمانده نوعی
بازی است كه هدفش فرار از
پاسخگويی و يا ترس از عدم
استقبال مردمی مثل انتخابات
اخير شوراهاست؟
ـ اين اظهارات را
صادقانه نميدانم و علتش اين است
كه اگر اين دو لايحه
را تأييد ميكردند، بهانهای
برای رفراندوم و استعفا نميداشتيم،
و چند ماه ديگر در انتخابات مشخص ميشد
كه چه كسی رأی ميآورد و چه
كسی رأی نميآورد، به علاوه
هم آنچه در انتخابات شوراها اتفاق
افتاد اين بود كه در مجموع اكثر
منتخبان از اصلاح طلبان بودند، در
چند شهر بزرگ مثل تهران اصلاح طلبان
شكست خوردند آنهم به دليل اينكه
حدود 90 درصد مردم در انتخابات شركت
نكردند و هنگامی كه مردم
شركت نكنند، ما شكست ميخوريم.
بنابر اين از نظر ما تكليف كاملاً
مشخص است، يا مردم اساساً در
انتخابات شركت نميكنند، كه هر
كجا شركت نكنند ما ناكام خواهيم شد.
ترديدی در آن نيست، منتها عدم
شركت مردم معنايش اين است كه نسبت
به كليت نظام دارند به تدريج بدبين
ميشوند، يا شركت ميكنند كه
اگر شركت كنند، مثل همين حوزههايی
كه مردم شركت خوبی داشتند، اصلاح
طلبان پيروز می شدند، علت اينكه
اصلاح طلبان الان اين بحث را مطرح
ميكنند به خاطر اين است كه معطل
اين دو لايحه بودند. اگر قرار باشد
حقوق مردم نقض بشود و طرف مقابل هيچ
كوتاه نيايد، حتی يك روز هم
مانده باشد به برگزاری
انتخابات، آن استعفا ميتواند
نقش اعتراضی خود را داشته باشد.
باز هم تأكيد ميكنم اگر با
استعفاء آنها مخالفند و فكر ميكنند
ما از عدم استقبال مردم ميترسيم،
بهتر است اين دو لايحه را تصويب
كنند و بگذارند چند ماه ديگر در
انتخابات مردم تكليف همه را مشخص
كنند.
* جامعه و نظام
سياسی در شرايط حساسی قرار
گرفته است و طبيعتاً نقش مردم در
اين بين بسيار پررنگ است. حضور مردم
ميتواند به يك جريان مشروعيت، و
عدم حضورشان ميتواند، يك جريان
را از مشروعيت بياندازد. اصلاح
طلبان چه نقشی در خصوص عدم حضور
مردم در پای صندوقهای
رأی داشتند؟
ـ به نظرم ميآيد كه
اگر ما قاطعتر از حقوق مردم دفاع
ميكرديم و روی آرمان اصلاحات
تأكيد بيشتری ميكرديم،
نااميدی به اندازه الان وجود
نداشت.
ما روشهايمان، در
مجموع خيلی غلط نبوده، عدم
پافشاری بر حقوق مردم وعدم
محكوميت برخی روشهای غير
قانونی و مسائلی از اين قبيل
باعث شد كه مردم نااميد شوند، نقش
اصلی را به نظر ما نهادهای
اجماعی و انتصابی ايفا كردند،
به همين جهت هم هست كه معتقديم اگر
اينها خودشان را اصلاح نكنند، مردم
در انتخابات آينده هم شركت نخواهند
كرد.
* برگرديم به استعفا
و رفراندوم و ...، اين درست است كه
اصلاح طلبان از اين واژهها به
عنوان تهديد عليه نظام استفاده ميكنند؟
ـ من فكر ميكنم
محافظه كاران با مخالفت با
رفراندوم بيشترين توهين را به مردم
ما ميكنند، برای اينكه
رفراندوم يا همهپرسی معنايش
هيچ چيز نيست، جز اينكه مسائل را به
آراء عمومی ارجاع بدهند و اين در
قانون اساسی ما پيش بينی شده،
هر جريانی كه با رفراندوم مخالفت
بكند، بدانيد كه معنای حرفش اين
است كه مردم با ما موافق نيستيد،
چون اگر مردم با يك جريانی موافق
باشند كه حتماً در يك رفراندوم و
همهپرسی، ميآيند و نظر ميدهند
و به نفع آنها رأی ميدهند،
بنابر اين همين مسئله نشان ميدهد
كه خود اينها پذيرفتهاند كه اگر رفراندومی
صورت بگيرد، شكست ميخورند.،
چون اگر قرار بود پيروز شوند و مردم
به اصلاح طلبان رأی ندهند،
بهترين كار اين بود كه رفراندوم
بگذارند تا ما با رأی مردم كنار
برويم، در هر حال متأسفم از اينكه
نظام ما كه با رفراندوم شكل گرفته
كه در دو هزار و پانصد سال اين امر
بيسابقه بوده، كارش به جايی
برسد كه در آن عده
ای طرح شعار رفراندوم را تهديد
عليه نظام می خوانند، يعنی
بيشتر و بهتر از اين نميشود نظام
را خراب كرد و با صدای بلند اعلام
كرد كه مردم از ما برگشتهاند.
* برخی اقدامات
محافظهكاران، نظير همين نامه
اخير كه آقای عسگراولادی به
آقای خاتمی نوشته، آيا به
معنای نگرانی محافظه كاران از
عملی شدن اقدام اصلاح طلبان
نيست؟
ـ من نميدانم درآن
حوزه چه ميگذرد، منتهی ما
ديگر با نامه حاضر نيستيم مسئله را
تمام شده اعلام بكنيم. اگر محافظهكاران
واقعاً به دنبال وحدت هستند، دو تا
روش بيشتر نيست:
1- يا بايد وحدت استبدادی را حاكم
كنند و احزاب را غير قانونی
اعلام كنند، روزنامههای
منتقد و مخالف را ببندند، فعالان
سياسی را دستگير و زندانی
نمايند، دانشگاه را سركوب كنند و
مواردی از اين قبيل و معتقد
باشند كه هيچ صدايی نبايد باشد
بجز صدای ما، كاری كه طالبان و
صدام كردند، و نتيجهاش را هم
ديديم.
2- يا اينكه بيايند اعلام
كنند كه هر جريان متناسب با رأی
ملت و پايگاه اجتماعی خود بتواند
منشاء اثر باشد.
بنده از آقای
عسگراولادی ميپرسم رسماً
اعلام كند كه:
1- آيا با تعطيلی غير
قانونی احزاب مخالف است يا
موافق؟
2- آيا با پروندهسازی
برای فعالان سياسی موافق است
يا مخالف؟
3- آيا بستن نشريات كشور
با قانون مربوط به اراذل و اوباش كه
اخيراً سخنگوی سابق قوه قضائيه
اين كار را خلاف قانون دانست موافق
است يا مخالف؟
اگر مخالف است، رسماً
اعلام كند تا مشخص شود كه چه كسی
پشت سر اين حركتهای غير
قانونی قرار دارد، و اگر هم
موافق است و اين روند را خوب ميداند،
خوب باهم وفاق بكنيم كه چه بشود؟
وفاق بكنيم كه زودتر ما را دستگير
كنند؟ يا حزبمان منحل شود؟ و يا
روزنامهمان تعطيل شود؟
ما و مردم آنقدر
بدقولی از جانب محافظهكاران
ديدهايم كه ديگر با نامه مشكل حل
نميشود، بايد عملاً نشان بدهند
كه پيام ملت را گرفتهاند، شرايط
را حساس ميدانند و واقعاً
معتقدند همه نيروها بايد بسيج
شوند، نه فقط در درون
حكومت.
امروز اگر محافظهكاران
صادق باشند بايد اعلام كنند هر
كسی در جمهوری اسلامی به
قانون اساسی ملتزم است و حاضر
است در اين چهار چوب كار كند، حتی
اگر در ايران هم نباشد بايد امكان
فعاليت سياسی و اجتماعی برايش
فراهم باشد، به اين ترتيب همه
نيروها به صحنه بيايند، همه احساس
كنند ميتوانند ديدگاه خودشان را
در چارچوب قانون بيان كنند و از
آزاديها و حقوق خود ميتوانند
استفاده بكنند، و در
اين صورت است كه دولت و ملت مجموعهای
ميشوند كه برخورد با آنها كار
بسيار مشكلی خواهد بود.
* برخی از تحليلگران
ضعف عمده جنبش اصلاحات را افتادن در
دام ديپلماسی پنهان و كشاندن
مطالبات مردم به پشت پرده ميدانند،
چقدر تصور ميكنيد اصلاحات به
اين مقوله مبتلا شده است؟
ـ اگر منظور شما از پشت
پرده آن چيزی باشد كه از لحاظ
سنتی در ذهن ما ايرانيها
وجود دارد و به معنای حل مشكلات
شخصی دولتمردان به ضرر منافع
ملی است، يعنی ما يك جوری
برای رسيدن به منافع خود با هم
كنار بيائيم، هر بلايی سر منافع
ملی آمد، آمد، بله اين از آفات
اصلاحات است و به همين جهت مردم از
مذاكرات پشت پرده، ذهنيت منفی
دارند، همين سئوال شما نشان ميدهد
چقدر اين تلقی منفی است، هم در
عرصه داخلی و هم در عرصه خارجی.
بارها گفتهام، اگر
الان نظر سنجی شود، مردم با
مذاكرات پشت پرده با آمريكائيها
مخالفند و اين را منفی ميدانند،
اما با مذاكرات علنی موافقند،
عين همين حرف در داخل هم هست، يك
جنبش اصلاحی كه در درون قدرت
هست، خيلی از حرفهايش را
سعی ميكند در نهادهای قدرت
به توافق برسند، اما در جهت و خواست
منافع ملی و مطالبات مردم نه در
جهت حل مشكلات شخصی و جناحی،
چون اگر غير از اين باشد، چه علنی
باشد، چه مخفی، چه از طريق
مذاكره و چه از طريق خشونتآميز،
و يا تظاهرات خيابانی باشد، همهاش
محكوم است، مهم اين است كه منافع
مردم حفظ بشود، اگر جامعه احساس
بكند كه اصلاح طلبان هم در جهت
منافع ملی با جامعه سخن ميگويند
و در جلسات خصوصی با مسؤلين
مذاكره ميكنند به نظر من اين
منفی نخواهد بود. ببينيد
كشورهای دموكراتيك چه كار ميكنند،
هم فضای آزاد دارند و در روزنامهها
از همديگر نقد ميكنند، حتی
سياست خارجيشان را، هم پشت پرده
مذاكراتشان را با جناحهای
مختلف دارند، كسی هم معترض آنها
نميشود، چون فرض ميكنند آنها
به دنبال منافع كشور خودشان هستند،
بنابراين نفس رايزنی چه علنی
و چه پنهان در شرايط عادی مذموم
نيست، در شرايطی كه ما داريم
مردم تلقی منفی از آن دارند،
چون سابقه طولانی
مذاكرات پنهانی اين بوده كه
نتيجهاش به ضرر
مردم بوده و به نفع يك عده
خاصی، در هر حال اگر سوال شما اين
است كه دائم بايد با مردم حرف بزنيم
و توضيح دهيم و گزارش به مردم
بدهيم، و هيچ چيزی نبايد مانع
اين فضا باشد با شما موافقم، صد در
صد، در داخل هم موافق اين نيستم كه
گزارش كميسيون اصل نود درمورد
آقاجری خوانده نشود، هر قولی
هم آنها ميخواهند بدهند، بدهند،
اما اين گزارش بايد خوانده شود و
ثبت شود، در كنارش رايزنی هم
صورت بگيرد.
* مذاكرات اخير
ايران و آمريكا كه به گفته مسؤولان
كشور، از دو سال پيش در جريان بوده،
و خيلی از مردم و حتی فعالان
سياسی از اين گفتوگوها بيخبر
بودند، اين مذاكرات را در اين طبقه
جای دهيد؟
ـ بايد از ابتدا مذاكرات صورت گرفته در مورد افغانستان و
عراق را به محض شروع به جامعه ميگفتيم
كه ما اين مذاكرات را داريم، نبايد
با جامعه به گونهای رفتار
بكنيم كه بعد از يك مدتی مردم
احساس بكنند كه آنها را پشت سر
ميگذاريم، يا چيزهايی را از
آنان پنهان ميكنيم، در هر حال
زمانی كه مذاكرات را شروع كرديم
لازم بود ميگفتيم ما با آمريكا
در مورد افغانستان و بعد هم در مورد
عراق مذاكره داريم، منتهی حد و
حدودش اين است و در اين چهارچوب
داريم گام برميداريم كه فردا
اگر حرف ديگری هم زديم، جامعه
بپذيرد كه صادقانه داريم مسائل را
با آنها مطرح ميكنيم، نه اينكه
همه مسائل ما تحت فشار
افشا شود، اين بدترين كاری
است كه ممكن است صورت بگيرد. برای
اينكه به اعتماد عمومی خدشه وارد
ميشود، من با اصل
مذاكره با آمريكا موافق هستم،
يعنی اصل مذاكره را نفی نميكنم،
ولی اينكه بخواهيم پنهانی كار
بكنيم، در جامعه ما به نظر من
اثر منفياش بيشتر از اثر مثبت آن
خواهد بود.
* در رفتار سياسی
برخی سياستمداران و فعالان
كشور، تمايل عجيبی به مذاكره با
دولتهای خارجی ديده ميشود،
مسبوق به سابقه هم هست، حتی الان
هم خبرهايی شنيده ميشود كه
برخی افراد غير مسئول گفتوگوهايی
با مسؤولان آمريكايی داشته و
دارند، اين رفتار چقدر درست است؟
ـ با اين روشها، جز
با برخوردهای رسمی و آشكار
توسط دولت موافق نيستم. هر دولت
ديگری هم كه باشد، فرقی نميكند،
هر رئيس جمهور
ديگری هم بود اگر قرار باشد
مذاكرات علنی با آمريكا داشته
باشيم، بايد از او حمايت بكنيم،
مگر اينكه آمريكائيها بخواهند زور
بگويند كه بايد به مردم بگوئيم كه
آمريكائيها چنين مطالباتی از ما
دارند و چون اين به ضرر منافع ملی
ماست، ما نميتوانيم بپذيريم،
اما از آن طرف، اين روشهايی
كه گفتيد و نگاه من هم به آنها
منفی است، بيانگر اين است كه
هنوز الگوی دوره قاجار و قبل از
آن در ذهن برخی دولتمردان و
فعالان سياسی ماست، هنوز فكر ميكنند
بايد بروند رضايت خارجی را بدست
بياورند، بيش از آنكه بخواهند
رضايت ملت را بدست بياورند، چون فكر
ميكنند آنها در سرنوشت كشور
موثرتر از مردم هستند، اين درست
نقطه مقابل اصلاح طلبهاست كه
معتقدند دولت بايد متكی و مستظهر
به پشتيبانی و حمايت ملت باشد و
از موضع عزتمندانهای با
آمريكا وارد مذاكره شود و اگر لازم
شد رابطه برقرار كند ، اگر ما
پشتمان اينجا ضعيف باشد و مردم
معترض باشند، چه پنهانی و چه
علنی مذاكره كنيم، غير از اينكه امتياز
بدهيم، هيچ راه ديگری
نداريم، قبول دارم كه عدهای
هستند كه هول ميشوند و فكر ميكنند
كه بايد فضل تقدم داشته باشند
در اينكه مثلاً رابطه با آمريكا را
آنها برقرار كردند، كه به نظر من
بازتاب اقدام آنها در جامعه منفی
است. به همان جهت كه گفتم اگر الان
از مردم نظر سنجی بكنيد، الان
هم مثل همان نظر سنجی كه شد و
درست بود و بالای هفتاد درصد
جامعه ما قائل به مذاكره با آمريكا
بودند، همانها با چنين روشهای
پنهانی، اكثريتشان مخالفند،
برای اينكه ميدانند در
مذاكرات پنهانی منافع ملی ما
تأمين نميشود، بلكه منافع اشخاص
و گروهها و احزاب خاصی تأمين
ميشود.
* در آستانه سالروز
حماسه دوم خرداد و روز ملت هستيم،
به عنوان آخرين سئوال سرنوشت جنبش
اصلاح طلبی ايران را چگونه ميبينيد؟
ـ وارد هفتمين سالگرد
دوم خرداد ميشويم، هفت هم نشانه
بينهايت است و اميدوارم كه همين
طور ادامه داشته باشد، من در مجموع
خوشبين هستم، به دليل اينكه گفتمان
اصلاحات گفتمان بدون رقيب است در
جامعه ما ومتناسب با تحولات بين
المللی هم هست، ببينيد امروز اگر
آمريكا در منطقه
دخالت ميكند بر خلاف دخالتی
است كه در زمان دكتر مصدق و ... ميكرد،امروز
با شعار دفاع از دموكراسی و
آزادی در كشورها دخالت می كند،
در عرصه داخلی هم مردم اين
كشورها به شدت خواهان دموكراسی و
اعمال حق حاكميت بر سرنوشت خودشان
هستند، به دنبال حقوق و آزاديهايشان
هستند، واين بگونهايست كه
آمريكا احساس می كند اين شعار
آنقدر جاذبه دارد كه با آن رژيمها
را يكی پس از ديگری سرنگون ميكند
تا بتواند منافع خودش را تأمين كند.
بنابر اين گفتمان اصلاحات بدون
رقيب شده و همه نيروها آن را
پذيرفته اند و اين نكته ای بسيار
درخشان است، چون ملت تصميم گرفته
حرف آخر را خودش بزند، اما اگر سوال
شما، معنايش اين است كه وضعيت احزاب
اصلاح طلب يا جبهه دوم خرداد، يا
امثال ما چه خواهد شد، اينها را نميدانم،
اول بستگی به عملكرد حكومت دارد
كه چقدر ميخواهد پاسخگوی
مطالبات باشد، و دوم بستگی به
عملكرد خود ما دارد كه چقدر بتوانيم
مسائل را شفاف برای مردم توضيح
بدهيم و مردم احساس كنند به آنها
خيانت نكرديم. اينكه دقيقاٌ چه
خواهد شد، چشمانداز روشنی
ندارم، برای اينكه از برخوردها و
رفتارهای محافظهكاران دارم
نااميد ميشوم ، متأسفانه عملكرد
آنها به گونهای است كه
جامعه را آبستن تحولات بزرگی كرده
است، ولی نتيجهاش اميدوارم
يك نوع دموكراسی با ثبات باشد و
رو به آينده.
|