اخبار

پيك

                       

افشاگری های فرشاد ابراهيمی:

درخانه های تيمی ترور

حكومتی چه می گذرد

"احمد جنتی”

در هر جنايت و توطئه اي

دست های او را جستجو كنيد!

مقدمه- فرشاد ابراهيمی كه افشاگری او در باره تيم های ترور انصار حزب الله موجب قرار گرفتن نام وی در صد ليست افشاگران جدا شده از انصار حرب الله قرار گرفت، در سلسله مطالبی كه روی سايت اينترنتی خود می نويسد، نكات تازه ای را در باره محفل و يا شورای صادر كننده قتل های زنجيره ای و بويژه ماجرا فتوای قتل سيد احمد خمينی نوشته است. اين مطلب را يك نشريه اينترنتی بنام "سياه سپيد" منتشر كرد. بخش هائی از اين افشاگری تازه ابراهيمی را- بويژه در ارتباط با قتل احمد خمينی- را در زير می خوانيد. درجريان دستگيری ماموران اجرائی قتل های زنجيره ای، برای نخستين بار احمد خوش كوش در اين باره لب به سخن گشوده بود. احمد خوش كوش از جوانان بد نام نازی آباد تهران بود كه بعد از انقلاب ابتدا به كميته ها پيوست و سپس سر از وزارت اطلاعات در آورد و مديركل اين وزارتخانه شد. او يكبار بر سر وارد كردن تلفن موبايل از خارج و تقسيم پول آن با حجت الاسلام حسينيان (خسرو) اختلاف پيدا كرد كه كارشان به دادگاه نيز كشيد اما سرانجام مصالحه كردند. در آن زمان حسينيان در دادستانی وزارت اطلاعات قاضی بود. فردی كه بعدها، درباره بازجوئی های زير شكنجه مجريان قتل های زنجيره ای و همسر سعيد امامی در مدرسه حقانی قم گفت" ما خودمان يك زمان قاتل بوده ايم"، كه البته بعد از انتشار اين سخنان مدعی شد كه " من گفتم قاضی بوده ام نه قاتل"! كه البته چندان هم در جمهوری اسلامی تفاوتی كند.

ابراهيمی در بخشی از خاطرات خود می نويسد:

سال 1375 بود كه شورای مركزی حزب‌الله تصميم گرفت به خاطر خيز برداشتن برای انتخابات رياست جمهوری سال 76 يك سری حركات فرهنگی با پس زمينه سياسی انجام دهد. از آن جمله بود راه ‌اندازی واحدهای فرهنگی كه اين بخش ها در قالب "جبهه فرهنگی موعود" سازماندهی مي‌شد مسئوليت اين جبهه بر دوش بنده بود. از جمله فعاليت های اين جبهه برگزاری نمايشگاه‌ های فرهنگی و ... به مناسبت های مختلفی همچون دهه فجر، هفته دفاع مقدس، هفته بسيج و ... بود. در يكی از اين نمايشگاه ها كه قرار بود با همكاری حزب‌الله شهر ری برگزار شود ما از آن ها نفری خواستيم كه رابط ايشان و ما شود. برای تحويل گرفتن مواد نمايشگاه و هماهنگی يك شب جمعه، جوانی ريز نقش با موتور هوندا و با لباس بسيجی آمد به دفتر جبهه فرهنگی و خود را معرفی نمود: من عسگر هستم! سعيد عسگر. حاج محمود مرا خدمتتان معرفی كرده برای نمايشگاه و اينكه اگر در ميدان حرم گذاشته شود خوب است و ... اين شروع آشنايی من و سعيد عسگر بود، رفته رفته اين آشنايی بيشتر شد تا آنجا كه وی حداقل هفته ‌ای سه، چهار بار به جبهه فرهنگی مي‌آمد.

بهمن ‌ماه سال 75 بود كه به دنبال نظر شورای مركزی حزب‌الله شوراهای عمومی تغييراتی در بدنه خود دادند. سعيد عسگر نيز ضمن به عضويت درآمدن در شورای عمومی حزب‌الله شهر ری مسئول امور فرهنگی حزب‌ ا... شهر ری شناخته شد.

سعيد عسگر پتانسيل‌های خوبی داشت كه استفاده از آن ها برای انتخابات سال 76 مي‌توانست مفيد فايده شود. از جمله آن ها:

1- پدر وی رئيس آموزش پرورش منطقه شهر ری بود و مي‌توانست ما را در گزينش افراد مورد نظر برای عوامل اجرايی انتخابات سال 76 پای صندوق ها ياری نمايد.
2- دانشجو بود و مي‌توانست برای ايجاد هسته دانشجويان حزب‌الله شهر ری ما را ياری نمايد.
3- از بسيجيان فعال منطقه بود و سمپات خوبی در بين پايگاه های شهر ری برای ما به حساب می آمد.

4- نيروی فعال و تمام وقت خوبی بود.

الحق و الانصاف هم سعيد و پدرش در انتخابات رياست جمهوری هر كاری از دستشان بر ‌آمد انجام دادند؛ از برپايی ستادهای تبليغاتی در شهر ری گرفته تا به آتش كشيدن پلاكاردهای خاتمی و ضرب و شتم هوادارانش! و ... آخر قرار بود كه اگر ناطق نوری رئيس جمهور شود و تقي‌پور مديركل وقت آموزش پرورش تهران بشود وزير، از اين نمد كلاهی هم نصيب پدر سعيد عسگر شود. اما آن بيست ميليون رای لعنتی (يكبار اين لفظ 20 ميليون لعنتی را از احمد جنتی شنيدم) همه  نقشه ‌ها را نقش برآب نمود.

خلاصه سعيد يك پای ثابت جلسات چهارشنبه ‌های حزب‌الله شهر ری بود و گاها يكشنبه ‌ها هم به تهران می ‌آمد و در جلسه‌ شورای تهران شركت می ‌كرد.

هر زمانی كه به نحوی به وجود نيرو احتياج بود روی سعيد برای آوردن بيست الی سی نفر حساب می ‌كرديم! از آن جمله بود در مراسم 13 آبان سال 76 كه من سعيد را ديدم كه با يك وانت از بر و بچه ‌های شهر ری آمده بود. شب همان روز از اطلاعات ناجا گزارش رسيد كه سعيد عسگر در تجمع مسلح آمده بود، بعد از تحقيق ما از خود وی معلوم شد كه وی ارتباطاتی نيز از طريق پدرش با قبه مشاور اجتماعی و مسئول دفتر سعيد امامی داشته و دارد. از اينجا بود كه حساب ديگری روی سعيد باز شد. حسابی كه هم احتياط بيشتری را طلب مي‌كرد و هم نزديكی بيشتر! چرا كه هم می ‌توانست پل ارتباطی خوبی برای ما باشد و هم پل ارتباطی خوبی برای وزارت. به هر حال سعيد چند باری قبه را و يكبار هم آشنا، معاون ويژه و امور سرويس وزارت اطلاعات كه داماد دری نجف ‌آبادی هم هست برای سخنرانی به جلسه شورای مركزی آورد.

شب حادثه كوی دانشگاه نيز طبق معمول سعيد با يكسری از بر و بچه‌های شهر ری آمده بود. بقول حسين الله كرم "پاكار" سعيد در آن زمان مسئول جلسات تحليل و بررسی ناحيه 4 شهر ری و عضو فعال گردان عاشورا سپاه شهر ری بود و از سوی همان سپاه مدتی بود كه تسليح شده بود. خلاصه در گير و دار حمله دوم در شب 18 تير ماه اسلحه وی مفقود می ‌شود (البته خود وی اذعان مي‌داشت كه چند نفر دانشجو ريخته‌ اند بر سر وی و با تيغ موكت ‌بری تهديدش كرده‌ اند و وی را خلع سلاح نموده‌ اند كه اين حرف وی را منابع اطلاعاتی ناجا تائيد نكردند و درگيری فوق تائيد نشد و گمان ما در اين بود كه وی برای اينكه انگ بی عرضه بر وی نچسبد اين داستان را بهم بافته است!

رد سلاح وی گرفته شد تا اينكه وزارت اطلاعات در همكاری های اطلاعاتی خود به حفاظت اطلاعات كل سپاه خبر داد كه اسلحه فوق نزد حراست وزارت علوم است. (اين اسلحه در آخر توسط دكتر محسن رهامی وكيل دانشجويان به دادگاه كوی دانشگاه تحويل داده شد.)

از ابتدای سال 79 سعيد عسگر را بارها حفاظت اطلاعات سپاه شهر ری احضار و برای اسلحه فوق مورد تحقيق قرار می داد تا مبادا در پس پيگيری مجدانه دادگاه و يا شورای عالی امنيت ملی حرفی برای ماست مالی كردن حضور مسلحانه نيروهای حزب‌الله نداشته باشند و همان زمان با مساعدت سردار الله‌كرم به سردار مرتضی رضايی، فرمانده كل حفاظت اطلاعات سپاه سفارش سعيد شده بود. سعيد در يكشنبه روزی مجددا به حفاظت اطلاعات سپاه شهر ری فراخوانده می شود، اما تا اواخر شب اين احضار به طول می ‌انجامد و ديگر خبری از سعيد نمي‌شود. سه روز بعد ابتدائا علي‌پور چالوئی نيز بخاطر درگيری مختصری كه چند شب پيش وی با خادم مسجد داشته به ناحيه 4 شهر ری فراخوانده می ‌شود و ديگر از وی هم خبری نمی ‌شود و پس از آن دستگيری های متعددی صورت می ‌گيرد.

علي‌پور چالويی، طلبه مدرسه علميه حاج آقا مجتهدی،‌ معاون تبليغات كانون فرهنگی بسيج جوانان شهر ری، تندخو و دارای سوابق بی ‌شمار درگيری های با اوباش و ... است. آخرين مورد وی در چهارشنبه سوری سال 78 می باشد. وی در درگيری در محله ديلمان شهر ری با سلاح سرد مضروب می ‌شود؛ سه روز بعد احمد جنتی به ملاقات وی می آيد؛ همگان به گمان آن بودند كه بخاطر شغل برادر وی كه از محافظان شورای نگهبان و جنتی است اين عيادت صورت گرفته اما اصل اين عيادت بخاطر سپاسگزاری از تلاش وی برای ابطال صندوق های رايی بود كه وی به عنوان بازرس در انتخابات مجلس ششم داشته بود. البته گفته می ‌شود يك روز قبل از بازداشت سعيد، علی به حفاظت فراخوان شده بوده البته نه برای بازداشت بلكه برای اخذ سلاح وی بوده است. اين مسئله با توجه به اينكه علی سه شب قبل با خادم مسجد درگير شده و وی را تهديد مي‌كند زياد تعجب برانگيز نبوده است.
ديگری محسن مجيدی بوده است. پدر وی نيز از مديران حراست بانك تجارت بوده است. خود وی پاسدار و فرمانده يگان مشمولين حفاظت انصارالمهدی (پاسداران محافظ مجلس و دولت) بوده است. سال 77 ايشان در خيابان ايران زمين شهرك غرب به صورت 3 دختر بدحجاب اسيد پاشيده و توسط پاسگاه شهرك غرب بازداشت كه بلافاصله در مدت كمتر از يك ساعت با ضرب اشاره تلفن دفتر دری نجف‌آبادی، وزير وقت اطلاعات آزاد می شوند.

موسی جان‌ نثاری ديگر متهم بازداشت شده معاون پايگاه بسيج مسجد موسی بن ‌جعفر ناحيه 7 شهر ری بود. نامبرده توسط عبدالهی مسئول انصار حزب‌ الله و از ذی نفوذان بسيج دانشجوئی دانشگاه تهران در دانشكده تربيت بدنی دانشگاه تهران استخدام مي‌گردد.

و اما شاه كليد پرونده ترور:

محمد علی مقدمی مسئول عمليات پايگاه بسيج مسجد مسلم ابن عقيل، پاسدار و مسئول بازرسی گيج ملاقات نمايندگان مجلس با مردم بواسطه ارتباط خويشاوندی مادر وی با محسن رضايی ارتباطات نزديكی با وی داشته و در 2 مرحله مقدمات ديدار هاشمی رفسنجانی و بسيجيان و حزب‌الله شهر ری را فراهم نمود.

ارتباطات وی در ماه های پايانی سال 78 با مجمع تشخيص مصلحت نظام بسيار زياد گزارش شده است.

نامبرده خدمت سربازی خود را از سال 73 (دوره چهارم مجلس) در سپاه انصارالمهدی آغاز در سال 74 به عضويت پيمانی (پنج ساله) سپاه درآمده در تاريخ 12/7/78 طی نامه بشماره 42/م/10/م و به سريال 36196 از طرف معاونت نيروی انسانی سپاه حفاظت انصار المهدی سردار مجتبی لواسانی توسط سرهنگ پاسدار حسنعلی كيانی، عضويت نامبرده تغيير و به عنوان پاسدار رسمی (درجه دار) شناخته می شوند. اين مسئله موردی بود كه بر اساس سفارش سردار محسن رضايی فرمانده سابق كل سپاه و دبير مجمع تشخيص مصلحت نظام به سردار حسين صعباتی انجام شده است. ارتباط مقدمی و سردار رضايی تا آنجا بود كه وی مسئول ستاد تبليغاتی ايشان در شهر ری در انتخابات مجلس ششم بود.

مهندسی ترور:

هر عمليات نظامی و ترور ابتدائا نياز به بكراندهايی دارد كه از جمله آن ها می ‌باشد:

1- نيروی ورزيده و آشنا به رموز جنگ شهری و تعقيب و مراقبت 2- شناخت هدف
3- كسب اطلاعات

هر چند كه تيم مزبور عمدتا نظامی و بسيجی بودند اما باز از اين موارد فارغ بودند. اين در حالی است كه حجاريان پيش از آنكه ترور شود اعلام نموده بود كه مدتهاست تحت تعقيب و مراقبت است. البته ايشان اعلام نموده بودند كه احساس می كنم عوامل سپاه باشند. در تحقيقات بعدی مشخص شد كه ايشان توسط معاونت اطلاعات و عمليات يگان فرماندهی ميثاق (9000) نيروی قدس سپاه پاسداران زير نظر و تعقيب بوده‌اند. اين ماموريت حسب ‌الامر دستور مستقيم فرماندهی كل سپاه پاسداران سردار صفوی صورت گرفته بود. لازم به توضيح است كه يگان فوق مسئوليت نظارت بر رده‌های عملياتی نهضتهای آزادی بخش اسلامی همچون لبنان، افغانستان، كشمير، چچن، بوسنی و هرزگوين و ... را بر عهده داشته و دارد.

حال نگاهی به ترور انجام شده مي‌اندازيم:

1- از نيم ساعت قبل موتور سيكلت 1000 در خيابان بهشت تهران كمی پائين‌تر از درب

شورای شهر تهران ايستاده بوده است.

2- به محض ورود سعيد حجاريان، ابتدائا محمد علی مقدمی كه مختصر آشنايی با حجاريان از قبل پيدا نموده بوده ( در حاليكه نامبرده عضو رسمی سپاه بوده است به آقای حكيمی پور مراجعه می كند و اظهار می نمايد كه بيكار است و جويای كار؛ ايشان نيز می ‌گويند شايد مهندس حجاريان بتوانند كاری مثلا در شورای شهر يا روزنامه صبح امروز برای تو دست و پا كند و نامه ‌ای به ايشان مي‌نويسند و نامبرده را معرفی می ‌نمايند. اين همان نامه ‌ای است كه به عنوان طعمه ترور استفاده مي‌شود.) نامه را به سعيد حجاريان مي‌دهد و مهندس تا بخواهد نامه را بخواند تيم ترور سر رسيده و نه از روی ركاب بلكه پياده شده، شقيقه را نشانه رفته شليك می ‌كند. مسافت 15 متری محل ترور تا موتور را با فرياد و تيراندازی 2 تير هوايی ديگر ترك گفتند.

گزارش اوليه حاكی از اين بود كه اسلحه فوق كلت وزور كاليبر 65/7 بوده است (اسلحه سازمانی سپاه). اما بعدها گزارش تغيير كرد و اعلام شد كه كلت فوق ماكاروف بوده است.

بررسی:

انجام ترور يك عمليات كاملا مهندسی شده و بسيار دقيق و منظم بوده كه برای هر عملش هدفی خاص در نظر بوده است.

1- مقابل شورای شهر تهران كه به عنوان يكی از اساسی ترين و اصلی ترين نهادهای مدنی و برنامه خاتمی بوده است. چرا كه علی ‌القاعده برای انجام ترور فوق اگر اين مكان خاص در نظر نبوده می ‌بايست مقابل روزنامه صبح امروز (در ميدان هفت تير) انجام می ‌گرفت. شلوغی هفت تير و در دست بودن به چند بزرگراه اصلی تهران فرصتی طلايی برای فرار تروريست‌ ها می بايست باشد تا خيابان بهشت كه سرتاسر نهادها و ادارات دولتی در آن است كه هر كدام چند سرباز و نيروی انتظامی مسلح در مقابل در آنهاست.
2- البته
از 2 روز قبل طی بخشنامه‌ ای از فرماندهی كل خدمات انتظامی نيروی انتظامی به تمامی قراولهای شهرداری تهران و شورای شهر و ديوان عدالت اداری ـ دادگاه تجديد نظر استان تهران و پزشكی قانونی اعلام شده بود با خشاب های خالی از اماكن مورد نظر حفاظت نمايند!
3- ترور فوق با
موتور چهار سيلندر 1000 انجام شده است. اين موتور مختص نيروهای امنيتی می باشد. در حالی كه در سطح شهر تهران و برای ترورهای اين‌ چنينی آن هم در آن سطح شهر استفاده از اين موتور كار عاقلانه ‌ای نيست. چرا كه به شدت عوامل ترور را تابلو می ‌نمايد در حالی كه اگر موتوری عادی بود به سرعت در شلوغی موتور سوارهای سطح بازار و محيط ترور گم می شد. پس تعمدا قصد بر اين بوده است كه ترور فوق را بر گردن عوامل اطلاعاتی مثلا وزارت اطلاعات بياندازند با 2 قصد:

اول آنكه اعلام شود هسته ترور و ستاد قتلهای زنجيره‌ای درون وزارت اطلاعات هنوز زنده است و گفته خاتمی مبنی بر اينكه چشم فتنه در وزارت اطلاعات كور شده است را زير سؤال برد و مسئوليت ترور را بر گردن وزارت اطلاعات بياندازند و در ثانی جواب پاتك وزارت اطلاعات را نيز بدهند چرا كه هسته عمليات افكار عمومی تيم ترور و قتلهای زنجيره‌ای همزمان با بازداشت سعيد امامی اقدام به انتشار نامه‌ای نمود كه در آن سيد علی خامنه‌ای در مقام فرماندهی كل قوا به سپاه فرمان ترور جمعی از دگرانديشان را از جمله مقتولين زنجيره‌ای را داده بود. هدف اصلی از اين عمل آن بود كه مسئوليت قتلها را به گردن سپاه انداخته و در نتيجه آزادی امامی و تبرئه وزارت را بدنبال داشته باشد.
4- زمان ترور درست در بعد از پيروزی چشمگير كانديداهای اصلاح طلب در مجلس ششم و برگزاری دادگاه مهاجمان به كوی دانشگاه (كه اميد زيادی به آن بود) همه حاكی از آن بود كه تيم ترور قصد دارد در اوج پيروزی اصلاح‌طلبان شوكی به آنها وارد نمايد. البته آتش تهيه اين ترور از مدت ها قبل فراهم شده بود. به عنوان مثال به سخنان زير توجه كنيد:

"چهار تا قلم بدستی كه از سوی آمريكا حمايت می ‌شوند عليه مبانی دينی و مقدسات می نويسند معاون وزير ارشاد سابق آقای بورقانی كه 13 سال در آمريكا بوده و سعيد حجاريان رانده شده وزارت اطلاعات است كه دارند با ما بازی مي‌كنند". (آفتاب امروز 8/7/78 قسمت های از سخنرانی آيت‌الله خزعلی)

و يا اينكه:

"آقای حجاريان! تو هم به قرآن توهين كرده‌ ای، تو نبايد ديگر اينجا زندگی كنی”. (روزنامه آزاد 11/7/78، آيت‌الله خزعلی)

و باز هم آيت‌الله خزعلی:

"اين روزنامه‌های جديد "ولد حرام" هستند من يقين دارم كه از آمريكا دستور دارند كه در ايران به مقدسات توهين كنند و توهينی كه طی اين 2 سال اخير به مقدسات شده در طول تاريخ حكومت "آريامهری” نشده است … امروز ديگر ديگر وقت سكوت نيست مثل دوران نواب صفوی است كه يكی از انقلابيون آن زمان قصد كشتن كسروی را كرد. وقتی در خيابان نتوانست او را به قتل برساند در دادگاه كسروی را با يك پاره آهن كشت، امروز هم مثل همان دوران است. "(روزنامه خرداد 7/7/78)

بله آنچه از ترسيم فضای قبل از ترور حجاريان بدست مي‌آيد اين است كه يك جريان عمده ورای خواست چند نفر جوان مذهبی و افراطی در حال انجام است.

از ديگر اتفاقات آن زمان كه ما را در شناخت تروريست ‌های واقعی كمك مي‌كند آن است كه تعدادی از مجاهدين ائتلاف شمال افغانستان (گروه احمدشاه مسعود) در همان زمان در پادگان امام علی (ع) نيروی قدس محل استقرار يگان فرماندهی ميثاق (9000 نيروی قدس) در حال آموزش نظامی و عمليات های جنگ شهری بوده‌ اند تا به منظوری خاص در پاكستان به كار گرفته شوند.

همچنين است فرود اضطراری هواپيمای مسافربری آژانس هواپيمائی ماهان در كراچی كه تهران را به مقصد كرمان ترك گفته بود.

و همچنين است اوج اختلافات حزب كارگزاران سازندگی و پدر معنوی ايشان با جبهه مشاركت و ليدر اصلي‌اش سعيد حجاريان و ...

احساس مي‌كنم طرح ما برای ترور تكميل شده است:

هدف: ترور فردی كه به قرآن و اسلام اهانت كرده است.

تعقيب و مراقبت: توسط نيروی نظامی تحت فرمان يك فرمانده كرمانی.

تيم ترور: مجاهدين افغانی

نحوه خروج از كشور: هواپيمائی ماهان

بازتاب داخلي‌اش را چه كنيم و چطور مردم را اقناع نموده:

سردار رضايی مباشر عاليجانب سرخ‌ پوش يك سری از افراد ذوب شده در ولايت را يافته و آنها را اقناع مي‌كند كه رضای دل رهبر و كمك به نظام در همين است! بيابند و در يك تئاتر شركت كنند و مدت كمی هم هزينه بدهند و بعد از آوانس‌های نظام بهره ببرند. (شهادت های خانواده سعيد عسگر و علي‌پور چالويی كه سعيد و علی هنگام ترور اظهار مي‌داشتند اصلا در منزل بودند كه البته به ناگاه ساكت شدند و فهميدند كه اين قبول اتهام به نفعشان است را هم در نظر داشته باشيد.)


عاقبت:

سعيد عسگر، بدون اخذ ليسانس هم ‌اكنون دانشجوی كارشناسی ارشد رياضی دانشگاه آزاد و عضو مجمع تحليل و بررسی معاونت سياسی سپاه شهر ری است.

موسی جان نثاری، مهدی روغنی، سعيد گگونانی، مغازه ی موتور فروشی در شهر ری داير نموده ‌اند.

محسن مجيدی، در لجستيك سپاه مشغول به خدمت می باشد و منزلی در شهرك محلاتی به وی داده شده است.

محمد علی مقدمی، در كار خريد و فروش اتومبيل است و سرمايه خوبی بهم زده است.

آری اين پرونده ترور فردی است كه مغز اصلاحات نام گرفته است. البته ناگفته ‌های زياد ديگری هم هست كه انشاء‌الله روزی عالی جناب سرخ‌ پوش خود زبان به گفتن آنها بگشايند.

فرمان قتل احمد خميني

اينگونه صادر شد!

ابراهيم می نويسد:

در كشاكش بازار گرم انتخابات رياست جمهوری سال 76 بوديم. نيروهای حزب‌الله نيز بالتبع بدنبال جريان محافظه‌كار شديدا" مشغول تبليغ برای ناطق نوری به عنوان "كانديدای مورد نظر آقا"! بودند. يك روز الله‌كرم مرا خبر كرد تا به هتل انقلاب برويم برای جلسه‌ای به قول خود وی "با يكی از بچه حزب‌اللهي‌های وزارت اطلاعات".

24 اسفند سال 1375 هتل انقلاب تهران اتاق 414 ساعت 22:30.

بعد از مدتی كه در اتاق بهمراه فردی كه خود را قادری معرفی نمود نشستيم، فردی متوسط‌القامت با كاپشن شلواری سرمه‌ای رنگ، عينكی نيمه وارد اتاق شد بعد از سلام و عليك و احوالپرسی (گويا آشنايی قبلی نيز با الله‌كرم داشت ولی اين اولين مرتبه‌ای بود كه من ايشان را مي‌ديدم.)

ايشان سعيد امامی بودند و اين شروع آشنايی من و سعيد امامی بود.

سعيد اسلامی (امامی) كيست؟

سعيد امامی، متولد 1336- در شيراز فرزند علی اكبر امامی در سال 1356 پس از اخذ ديپلم رياضی به جهت تحصيل به آمريكا (واشنگتن) عزيمت مي‌نمايد و تا 19/1/1358 درست چند روز بعد از رفراندوم جمهوری اسلامی به ايران باز مي‌گردد. دائی وی سلطان محمد اعتماد وابسته نظامی دولت شاهنشاهی ايران در آمريكا كه پشتوانه و عامل وی برای اخذ بورسيه شدن ايشان در آمريكا بوده همواره ايشان را مورد حمايت مادی و معنوی خويش قرار مي‌دهد.

تا سال 1361 از ايشان و سوابقشان اطلاعات چندانی در دست نيست اما به يكباره در سال 1361 ايشان سر از واحد اطلاعات نخست‌وزيری يعنی يگانه نهاد اطلاعات و امنيتی آن زمان جمهوری اسلامی در مي‌آورد. در سال 1363 كه تمامی نهادهای اطلاعاتی و امنيتی نونهال نظام يعنی اعم از اطلاعات نخست‌وزيری و سپاه و كميته و بعضا"‌ ارتش ادغام و وزارت اطلاعات شكل يافت. سعيد حجاريان كه از اعضای عمده اطلاعات نخست‌وزيری بوده وی را در وزارت اطلاعات بطور اتفاقی مي‌بيند و از آنجا كه با پيشينه وی آشنا بوده مراتب را به حفاظت اطلاعات وزارت اطلاع مي‌دهد چرا كه سعيد امامی يكی از شروط بورسيه شدنش همكاری با ساواك بوده است و دائی وی نيز از رابطين اين حركت بوده وظيفه سعيد امامی جمع آوری اطلاعات در خصوص اهداف دانشجويان ايرانی در كنفدراسيون دانشجويان ايران بوده است. سعيد حجاريان تلاش بسياری برای اخراج وی از وزارت اطلاعات مي‌نمايد اما به دلايل حمايت‌های پنهانی از وی راه به جائی نمي‌برد تا اينكه نهايتا" موفق مي‌شود در پرونده وی درج نمايد كه مشاغل و سمتهای كليدی و رتبه يك (يعنی در حد مديريت) به وی داده نشود.

در گذر زمان و بعد از وزارت رسيدن ري‌شهری نامبرده به سمت مدير كل شرق و غرب معاونت خارجی وزارت اطلاعات انتخاب مي‌گردد. و تا پايان وزارت ري‌شهری در اين سمت مي‌ماند در زمان وزارت فلاحيان نيز وی همچنان از عناصر عمده وزارت اطلاعات بوده است تا آنكه به سمت معاون امنيت يعنی اصلی و كليدي‌ترين ركن وزارت اطلاعات برگزيده مي‌شود. اما در سالهای پايانی وزارت فلاحيان، به سمت معاونت بررسی وزارت اطلاعات انتخاب مي‌شوند. بسياری اين جابجايی را نوعی توبيخ بخاطر شكست پروژه‌های سعيد امامی از جمله ارسال موشك به بلژيك و به دره انداختن اتوبوس حامل نويسندگان عازم ارمنستان مي‌دانند در حاليكه اين نظر به شدت مردود مي‌باشد وظيفه اصلی معاونت بررسی، تحقيق، جمع‌آوری و سازماندهی اطلاعات از طريق منابع، مخبرين و ... به منظور ارائه به مسئولان نظام و انجام ديگر امور اطلاعاتی و امنيتی در قالب سمينارها، بولتن و يا حتی بخشنامه مي‌باشدو اگر ما سعيد امامی را عضو محفل اطلاعاتی بدانيم كه بي‌شك چنين است آنگاه پی خواهيم برد كه اين معاونت مي‌توانست حياط خلوتی برای وی باشد تا اولا" اطلاعات درست و يا غلط مطلوب خويش را به نظام تزريق نمايد و يا به خيل انبوهی از افراد مرتبط با وزارت در قالب مخبر، منبع و يا جاسوس دسترسی داشته باشد. به هر تقدير اين سمت دير زمانی به طول نمي‌انجامد و با آمدن دري‌نخف‌آبادی به پشت ميز وزارت، ايشان از اين معاونت خلع و به سمت مديركل حوزه مشاوران وزارت اطلاعات برگزيده مي‌گردد. اين آخرين سمت اداری ايشان در وزارت اطلاعات تا هنگام بازداشت مي‌باشد و از آخرين سناريوهای ايشان در اين سمت مي‌شود به طرح اصلاح (بخوانيد پاكسازی و كنترل) قانون مطبوعات اشاره كرد كه عين نامه و طرح ايشان را روزنامه سلام با اقدامی متحورانه به چاپ رسانيد و البته هزينه‌اش را هم كه همان توقيف بود، پرداخت.

متن آن نامه بدين شرح است:

حوزه مشاوران وزارت اطلاعات مورخ 16/7/77

موضوع: "فضاسازی فرهنگی” شماره 281/خ/41

مقام محترم وزارت

با سلام

همانطوريكه مستحضريد فعاليت گسترده عناصری نظير "گلشيری، چهل تن، دولت‌آبادی، مختاری و ..." برای مطرح نمودن كانون و ايجاد وجهه و پشتيبانی جهانی برای آن مشكلات امنيتی را برای جمهوری اسلامی ايران و به خصوص وزارت به دنبال خواهد داشت. وجود جريانات قانونی موازی و ايجاد كيس‌هايی در راستای به وجود آوردن انشعاب و ايجاد اختلاف در بين ايشان مي‌تواند از پيامدهای امنيتی موضوع بكاهد.

اصلاح قانونی مطبوعات فعلی جوابگوی نياز كنونی و دسيسه‌های موجود نيست چرا كه تنها در رابطه با صاحبان امتياز، مدير مسئول تعيين تكليف مي‌كند. حال آنكه ما در عرصه فرهنگی قشر وسيع نويسنده، مترجم، مؤلف، گزارشگر، شاعر و ... را داريم كه تنها با برخوردی انفرادی و قانونمند ممنوع‌القلم يا ممنوع‌النشر نمودن مي‌توان از هجمه ايشان جلوگيری نمود. برای پاسخگويی به اين نياز پيشنهاد مي‌شود معاونت محترم 932 پيش‌نويس طرح يا لايحه‌ای نظير "ميثاق 114" را با همكاری سازمانهای ذيربط پيگيری نمايد تا از اين طريق در راستای قانونمند كردن حوزه‌های امنيتی اهرم لازم را داشته باشيم.

در اين طرح مي‌بايست مباحثی نظير حرفه‌ای بودن كار و كسب لازم آن برای (به شرط داشتن صلاحيت نظير پزشكان و يا وكلا) كه مي‌توان به فرد مذكور كد نظام فرهنگی داد و او را به عنوان مترجم يا مؤلف شناخت.

تشكيل دادگاهی صنفی (از نوع انتظامی) كه به تخلفات حرفه‌ای اين افراد رسيدگی نموده و محكوميت لازم را صادر نمايد از اين طريق مي‌توان تشكل‌های خودی را تقويت و عناصر معاند را از صحنه خارج نمود.

اين نظام فرهنگی مي‌تواند حوزه‌های كتاب، مطبوعات، تئاتر، سينما، موسيقی و ... تحت پوشش خود بگيرد.

با احترام 104


سعيد امامی بي‌شك يكی از چهره‌های سوم و يا چهارم مطرح نظام محسوب مي‌شد صرف نظر از چگونگی ورود مرموزانه وی به اندام اطلاعاتی جمهوری اسلامی و رشد پيچك مآبانه وی از سرويس تا مقام معاونت وزارت اطلاعات با نگاهی گذرا به سوابق و اعمال وی وصل كردن سرنخ اصلی سعيد امامی به خارج از مرزهای ايران بعيد به نظر مي‌رسد و اين تئوری هميشگی شاه كليد انحصار و فتنه است كه با به كار بردن لفظ دشمن و آدرس بين‌المللی سعی در فرار از اتهام داشته و همواره مي‌كوشد با متهم كردن اورشليم و نيويورك و آنكارا، تهران و قم و مشهد را در هاله‌ای از عصمت قرار دهد.

سعيد امامی در بازجوئيهای 970 صفحه‌اي‌اش كه در 18 جلد توسط گروه اول تحقيق و بازجويی منتخب محمد خاتمی (علی ربيعی مشاور امنيتی رئيس جمهور و مدير اجرائی دبيرخانه شورايعالی امنيت ملی، علی يونسی رئيس وقت سازمان قضايی نيروهای مسلح، سرمدی معاون وقت وزير اطلاعات) مضبوط شده است خود در نگاهی گذرا به زندگي‌اش مي‌گويد:

"من از آغاز انقلاب تا به امروز سرباز گوش به فرمان نظام مقدس اسلامی و مقام ولايت بوده و هستم، هيچگاه بدون كسب اجازه و يا بدون دستورات مقامات عالی نظام كاری انجام نداده‌ام. هرچه را كه به صلاح نظام و اسلام دانسته‌ام به عنوان پيشنهاد به مسئولانم ارائه كرده‌ام. من خود را گناهكار نمي‌دانم.

كسانی كه حذف شده‌اند، مرتد، ناصبی و محارب بوده‌اند. حكم مجازات آنها مثل هميشه به ما تكليف شده است و ما آنچه كرده‌ايم اجرای تكاليف شرعی بوده است نه قتل و جنايت ...

حكم اعدام داريوش فروهر و پروانه اسكندری را به روال معمول هميشگی حجت‌الاسلام علی فلاحيان به من داد. احكام اعدام ساير محاربين قبلا" در زمان وزارت فلاحيان صادر شده بود. از مدتها پيش قرار بر اين بود كه عوامل مؤثر فرهنگی وابسته كه توطئه‌ تهاجم فرهنگی را در ايران پياده مي‌كردند و جمعا" صد نفر بودند اعدام شوند. حكم حذف 29 نفر از نويسندگان از مدتها پيش مشخص و احكام قبلا" صادر شده بود كه در مورد 7 تن از آن عناصر احكام در دوره وزارت علی فلاحيان اجرا شده بود. وقتی حكم اعدام فروهر به ما ابلاغ شد پرسيديم كه تكليف احكام معطل مانده اعضای كانون نويسندگان چه مي‌شود كه حاج آقا دری نيز گفتند هرچه سريعتر اقدام شود بهتر است و اين بار نيز مثل ماقبل انجام شد با فرق اينكه بجای ابلاغ از سوی فلاحيان امور از طريق حاج ‌آقا دری نجف‌آبادی هماهنگ مي‌شد.

و اما در جلد 16 پرونده صفحه 384 هنگامی كه بازجو از وی سؤال مي‌نمايد آيا اعدامها رويه امنيتی داشت و با حكم "حفظ نظام از واجبات است" انجام مي‌شد يا حكمهای موضوعی نيز داشت جوابی را مي‌دهد كه از آن به عنوان طلائي‌ترين فراز بازجوئي‌های وی شايد بشود نام برد. وی در جوب مي‌گويد:

فلاحيان با وجود آنكه خود حاكم شرع بود، اما معمولا" و در موارد حساس احكام حذف محاربان را شخصا" صادر نمي‌كرد. او اين احكام را از حاج آقا خوشبيخت و آيت‌الله آيت‌الله مصباح، آيت‌الله خزعلی، آيت‌الله جنتی و گاها" نيز از حجت‌الاسلام محسنی اژه‌ای دريافت مي‌كرد و بدست ما مي‌داد. ما فقط به آقايان اخبار و اطلاعات مي‌رسانديم و بعد هم منتظر دستور مي‌مانديم. مثلا" وقتی باخبر شديم كه حاج احمد آقا در جلسات خصوصی به مسئولان نظام و حتی به ولايت امر اهانت مي‌كند. آنرا ارجاع داديم و بلافاصله دستور آمد كه همه رفت و آمدهای ايشان را زير نظر بگيريد و از مكالمات و ملاقاتهای ايشان نوار تهيه كنيد. ما هم بمدت يكسال همين كار را كرديم. متأسفانه حاج احمد آقا به راه يك طرفه بدی وارد شده بود كه برگشت نداشت. وقتی دستور حذف حاج احمد آقا را آقای فلاحيان به من ابلاغ كرد مضطرب شدم و حتی به ترديد فرو رفتم. دو روز بعد همراه با آقای فلاحيان به ديدار آيت‌الله مصباح رفتيم، آقايان محسنی اژه‌ای و بادامچيان هم آنجا بودند البته بعدا" حاج آقا خوشبخت هم از بيت آمدند آنجا و نظر جمع بر اين بود كه نبايد به كسانی كه با ولی امر مسلمين خصومت مي‌كنند، رحم كرد ...

محفل اطلاعاتی ترور چگونه برملا شد؟

عليرغم آنكه در افواه مطرح است و در اطلاعيه كذايی 15 دی ماه 1377 وزارت اطلاعات نيز به آن اشاره شده است هيچ كشفی در كار نبوده است. در 16/3/1377 مصطفی كاظمی (موسوی) در يك قرار ملاقاتی به منزل خاتمی مراجعه مي‌نمايد و مي‌گويد همانند گذشته هنوز خط مسير حذف مخالفان و دگرانديشان در حال اجرا هست اما اينبار يك هدف ديگر هم به آن اضافه شده است و آن سقوط دولت شماست و قرار است اين حذفها از پائيز امسال مجددا" از سر گرفته شود. متأسفانه و بدلايل غيرقابل موجهی خاتمی اين مسئله را جدی نمي‌گيرد و طبق گفته خود مصطفی كاظمی در زمانی كه در زندان 66 سپاه مدتی را با وی بودم جلسه آن شب را خاتمی با مزاح و بي‌تفاوتی مي‌گذراند. و حتی رضا به وی مي‌گويد: حالا تو خسته شده‌ای. يك مدتی مرخصی بگير و برو كيش استراحت كن ...

به هر حال پيشگويی كاظمی درست از آب در مي‌آيد و در پائيز 1377 ابتدا فروهر و همسرش و پی در پی قتلها انجام مي‌شود. اينجاست كه در پس فشار افكار عمومی و بين‌المللی خاتمی و غالب مسئولين نظام موضع‌گيری مي‌كنند. رئيس جمهور هيأتی را تشكيل مي‌دهد. در همين گير و دار در 26/9/1377 آقای دری نجف‌آبادی به رهبر مراجعه مي‌كند و برای رفع اين معضل كسب تكليف مي‌كند و اشاره مي‌كند كه چه بايد كرد؟ در 29/9/1377 مصطفی كاظمی و مهرداد عاليخانی (سيد صادق) كه متوجه مي‌شوند آقای دری آنها را تحت مراقبت دارد به ملاقات وی مي‌روند و علت را جويا مي‌شوند و اظهار مي‌دارند مگر ما چه جرمی كرده‌ايم كه تحت تعقيب و مراقبتيم. ما كاری نكرده‌ايم الا اجرای دستور شما پس اين مراقبت يعنی چه؟ كاظمی كه برخورد مشكوك دری را مي‌بيند از بيم توطئه همانروز در ساختمان شيرين وزارت اطلاعات واقع در خيابان استاد نجات‌اللهی - كوچه شيرين تعدادی از معاونان از جمله مسئول حفاظت را فرا مي‌خواند و پس از نماز جماعت ظهر و عصر به امامت عاليخانی اظهار مي‌دارد كه: "همانطوريكه همه مي‌دانيد ما به دستور مستقيم آقای دری اين قتل‌ها را انجام داديم و مشكلی متوجه ما نيست و نظام بايد خود چاره‌ای بينديشد نه اينكه ما چند نفر هزينه‌اش را بپردازيم.

همانروز شفيعی نيز كه معاون وقت وزارت اطلاعات بوده است در خيابان دبستان در مقر اصلی وزارت اطلاعات در سالن آمفي‌تئاتر پرسنل ستادی وزارت را گرد مي‌آورد و مي‌گويد: "آقای موسوی مي‌گويد دری دستور قتل‌ها را داده است و آقای دری هم امروز صبح به من مي‌گويد من نگفته‌ام. الله اعلم!"

همان شب مجددا" و شخصا" مصطفی كاظمی به دفتر خاتمی مراجعه مي‌كند و اعلام مي‌كند كه آقای خاتمی چه مي‌كنيد من تابستان به شما گفتم كه قرار است اين قتلها انجام شود شما به شوخی گرفته‌ايد حالا هم كه قتلها انجام شده باز خود وزارت اطلاعات را مسئول كشف آن كرده‌ايد؟ و ... بالاخره همان شب خاتمی به علی ربيعی (عباد) تلفن مي‌زند و وی مي‌آيد و سخنان مصطفی كاظمی را مي‌شنود و از همان شب مصطفی كاظمی به خانه‌ امنی در فرمانيه برده مي‌شود و تحقيق از وی آغاز مي‌شود. از 5/10/1377 با بازداشت مهرداد عاليخانی و دو روز بعد از آن در 7/10/1377 بازداشت سعيد امامی و سپس مابقی متهمان آغاز مي‌شود.

مهرداد عاليخانی 5/10/1377 ساعت 7:30 صبح هنگامی كه وارد پاركينگ خودروهای ستاد وزارتخانه مي‌شود. ابتدائا" به حفاظت فراخوانده شده و از آنجا به خانه امنی در قيطريه هدايت شده و پس از دو روز يعنی در 7/10/1377 به زندان توحيد منتقل شده، همانروز سعيد امامی نيز در خيابان‌های شهرك شهيد محلاتی توسط تيمی از حفاظت اطلاعات وزارت بازداشت شده و مستقيماً به زندان توحيد هدايت مي‌شود.

با بازداشت عوامل اصلی تيم ترور بود كه محافلی ديگر به تكاپو افتادند از جمله مثلاٌ خزائی از مشاورين دری نجف ابادی سناريويی را آماده مي‌كند كه يكی ازافزاد مستعد اپوزويسيون را از طريق تركيه به ايران بياوريم بعد در حالی كه قصد ترور گلشيری يا چهل تن را داشته بدام بياندازيم و افراد بعد هم در حين تعقيب و گريز بشدت مجروحش نمايم و نهايتاٌ براثر شدت جراحات وی فوت نمايد و بررسی عقيم بماند! و ... كه اين طرح رد مي‌شود.

و از سوی ديگر خاتمی بشدت و جداٌ پيگير بوده تا آنجا كه در روز 14/10/1377 در دفترش جلسه‌ای با حضور علي‌ربيعی ، حسن روحانی (دبير شورايعالی امنيت ملی) دری نحف آبادی، سعيد حجاريان و سرمدی تشكيل مي‌دهد و همانجا حاضرين را مكلف به نوشتن اطلاعيه مذكور مي‌كند و نهايتا" روز 15/10/1377 اطلاعيه تاريخی وزارت اطلاعات منتشر مي‌شود

وزارت اطلاعات ضمن محكوم كردن هر جنايتی عليه انسانها و هرگونه تهديد امنيت شهروندان و درك عميقی از ابعاد فراملی اين فاجعه عزم قاطع خود را در ريشه كنی عوامل و محركان خشونت سياسی و تضمين امنيت اعلام داشته و به امت شريف ايران اطمينان مي‌دهد همانگونه كه در فراز و نشيب‌های انقلاب اسلامی حافظ امنيت و استقلال كشور و حقوق شهروندان بوده است اين بار نيز با تمام توان و امكانات خود بقايای باندهای منحرف و قانون ستيز را مورد هجوم قرار داده و ساير سرنخ‌های داخلی و خارجی اين پرونده پيچيده را برای دستيابی به ديگر عوامل اين فتنه دنبال خواهد كرد.

 
 
                   بازگشت به صفحه اول
Internet
Explorer 5

 

ی