5

-  جنگ و جهانی‌ شدن

پيك

                       

مافيای ج.ا
نفت و استقلال كشور را
يكجا تقديم
امريكا خواهد كرد

فصل پنجم كتاب ارزنده "جنگ و جهانی شدن" از شاه لوله های نفت قفقاز، حوزه نفتی دريای خزر و كوههای هندوكش می گذرد و به دريای عمان می رسد و اقيانوس هند را به شركت های بزرگ نفتی امريكا وصل می كند. در همين فصل با پيوندهای اقتصادی انگلستان وامريكا آشنا می شويد كه پيوند سياسی و نظامی كنونی آنها برای اقدام نظامی مشترك در افغانستان وعراق از دل آن بيرون آمده است. شوروی به زانو در آمده و روسيه محاصره شده، سرنوشت تلخی است كه دراين بخش به آن اشاره می شود.

ايران در كانون مارپيچ نفتی- اقتصادی قرار دارد و مافيائی كه بر حاكميت و نفت آن سلطه يافته در پی زدوبند سياسی با امريكا و انگلستان است. از دل اين زدوبند چه چيز بيرون خواهد آمد؟ به اين سئوال دو پاسخ می توان داد:

1- اگر اين مافيا به سلطه خود ادامه دهد و موفق به برچيدن كامل دفتر انقلاب 57 شده و قتل و انزوای بقايای طرفداران آرمان های آن انقلاب شود، برای جلب حمايت خارجی و ماندن حفظ قدرت، بر سر استقلال كشور همانگونه با امريكا و انگلستان معامله خواهد كرد كه بر سر نفت ايران.

2- اگر مردم  حضور آگاهانه خود را در صحنه حفظ كرده و گسترش دهند، اين مافيا موفق به ادامه غارت و زدوبند با قدرت های خارجی نخواهد شد و در اينصورت يك حكومت ملی و متكی به اراده مردم خواهد توانست هم استقلال كشور را حفظ كند و هم از منافع و منابع ملی ايران به دفاع برخيزد.

(بخش های 1 تا 4 اين ترجمه را می توانيد در ستون سخن روی پی بگيريد)

 

فصل پنجم

دلايل راه اندازی جنگ در افغانستان و آسيای مركزي

تصرف ذخاير نفتی و لوله های عبور گاز

هدف از "جنگ جديد آمريكا"( كه تاكنون، پس از يوگسلاوی، افغانستان و عراق را شامل شده) فروپاشاندن مرزهای اقتصاد ملی كشورهای منطقه و گسترش "بازار آزاد" است. حمله نظامی به افغانستان به رهبری آمريكا (و در همكاری تنگاتنگ با بريتانيای كبير) در خدمت منافع ائتلاف غولهای نفتی "آمريكايی – انگليسی " و كمپانی های بزرگ توليد كننده اسلحه ( لاكهيد ومارتين، ريتون، بوئينگ ، نورث روپ گرومن و ژنرال ديناميك) است.

"محور انگليسی – آمريكايی " در حال شكل دادن به ماشين نظامی خويش در آسيای مركزی و خاورميانه در رابطه با مسائل دفاعی و سياست خارجی است. همسويی منافع اقتصادی بريتانيا و آمريكا در عرصه بانكی،  نفت و صنايع دفاعی موجب نزديكی سياسی واشنگتن و لندن شده است. ادغام دو شركت بزرگ نفت انگليس "بريتيش پتروليوم" (معروف به ب. پ) با شركت نفت آمريكا- امريكن اويل كمپانی - نه تنها به تشكيل بزرگترين شركت نفتی جهان منجر شد، بلكه در نزديكی روابط انگليس و آمريكا، (كه اكنون بصورت يك اتحاد نظامی نوين و كم سابقه از جنگ دوم جهانی تاكنون) نقشی مهم ايفا نمود. از فردای جنگ يوگسلاوی در 1999 غول صنايع نظامی انگليس يعنی " بايس" نيز در زمره كمپاني‌هايی قرار گرفت كه وزارت دفاع آمريكا به آنان سفارش توليد ميدهد.

جنگ كنونی آمريكا تقريبا سه سال قبل از وقايع يازدهم سپتامبر برنامه‌ريزی شد. به محض آغاز جنگ در يوگسلاوی، حيطه زير نفوذ ناتو گسترش يافت و كشورهای مجارستان، لهستان و جمهوری چك در آن عضو شدند. گسترش ناتو برضد يوگسلاوی و روسيه برنامه ريزی شده بود. در آوريل 1999 يعنی حدود يكماه پس از بمباران يوگسلاوی، دولت كلينتون برنامه گسترش ناتو در شوروی سابق را هم به اجرا گذاشت. در مراسم پنجاهمين سالگرد بنيادگذاری ناتو، روسای پنج كشور گرجستان، اوكرايين، آذربايجان، ازبكستان و مولداوی در آمفی تئاتر "اندرو ملون" در واشنگتن گرد آمدند. آنان در جريان اين جشن سه روزه پيمانی را بنام "گوام" نيز امضا كردند. اين پيمان كه هر پنج كشور ازبكستان، گرجستان، اوكرايين، اذربايجان و مولداوی را در برميگيرد، به گفته يكی از كارشناسان در واقع يك ااتحاد نظامی منطقه ای در چهارراه مخازن نفت و گاز دريای خزراست. دو كشور مولداوی و اوكرايين نيز در آن وارد شده اند كه بايد در صادرات نفت از طريق لوله های نفتی به غرب نقش مهمی داشته باشند.

پس از آن گرجستان، آذربايجان و ازبكستان اعلام كردند كه از "اتحاد امنيتی” جامعه كشورهای مستقل و روابط با مسكو خود را كنار می كشند. اين اتحاد امنيتی درچارچوب همكاری های نظامی بين كشورهای شوروی سابق بوجود آمده بود.

 

 

هدف از شكل گيری " گوام" كه با حمايت ناتو و بودجه كشورهای غربی سرهم شد ، جدا كردن هر چه بيشتر كشورهای عضو اتحاد شوروی سابق بود كه بعدا در جامعه كشورهای مستقل گرد آمده بودند. اين گروه تازه شكل گرفته نه تنها از حمله ناتو به يوگسلاوی بطور كامل حمايت كرد، بلكه در برخی عمليات نظامی ضعيف آن نيز شركت داشت. با همه اينها طرف های پيمان ادعا می كنند كه گويا اين اتحادی نظامی برعليه ديگر كشورها ( يعنی روسيه ) نيست.

آشكارا هدف سازمان گوام آن است كه درچارچوب منافع آمريكا و انگليس در منطقه، روسيه را از دسترسی به منابع دريای خزر محروم سازد و اين كشور را از نظر سياسی منفرد كند.

 

ميليتاريزه كردن دالان ارواسيا (فضايی كه ميان اروپا و آسيا قرار گرفته و اين دو را به هم وصل ميكند)  
در نوزدهم مارس 1999، يعنی دقيقا پنج روز قبل از آنكه ناتو بمباران يوگسلاوی را آغاز كند، كنگره آمريكا قانون موسوم به "استراتژی جاده ابريشم" (سيلك رود استراتژيك اكت) را تصويب كرد. موضوع اين قانون نحوه تامين منافع آمريكا از دريای مديترانه تا آسيای مركزی است. قانون "استراتژی جاده ابريشم" پايه امپراتوری تجاری آمريكا را در دالان اوراسيا پي‌ريزی مي‌كند. جاده قديم ابريشم شاهرگ اقتصادی آسيای مركزی و ترانس قفقاز بود و از كشورهايی كه اكنون ارمنستان، آذربايجان ، تركمنستان ، تاجيكستان و قرقيزستان ناميده ميشوند نيز عبور می كرد. آسيای مركزی در صد سال پيش صحنه درگيريهای زيادی ميان روسيه تزاری، بريتانيای استعمار گر، فرانسه ناپلئون و امپراتوری های ايران و عثمانی بود. اما هيچيك از اين امپراتوری ها نتوانستند بر اين منطقه تسلط كامل پيدا كنند.

پس از صد سال، بافروپاشی اتحاد شوری دوباره بازی جديدی در اين منطقه شروع شده و لی اين‌بار كمپانی هند شرقی جای خود را به يونوكال و توتال و تعدادی ديگر از موسسه ها و سازمانهای مالی و تجاری داده است. ضمن اينكه كشوری جديد وارد ماجراهای اين منطقه شده كه در سابق وجود نداشت: ايالات متحده آمريكا.

پنج جمهوری سابق اتحاد شوروی يعنی تاجيكستان ، تركمنستان ، قرقيزستان ، ازبكستان و قزاقستان درصدد برقراری روابط با آمريكا هستند. از ميان آنها قزاقستان و تركمنستان دارای منابع عظيم گاز و نفت در حوزه دريای خزر ميباشند كه قصد دارند هر چه زودتر از آن بهره برداری نمايند. ازبكستان هم دارای منابع گاز و نفت است.

در چارچوب "استراتژی جاده ابريشم" تلاش ايالات متحده آن است كه رقبای خود، مخصوصا روسيه، ايران و چين را تضعيف و بی ثبات كند. هدف سياست ايالات متحده آمريكا تسلط برمنابع انرژی منطقه است و در اين راه می كوشد كشورهای منطقه را از روسيه جدا كند و آنان را به غرب پيوند زند. ضمن اينكه موقعيت انحصاری روسيه در انتقال نفت و گاز طبيعی را بكشند، فروشندگان انرژی را متعدد كند، آنها را به تاسيس لوله های نفت از شرق به غرب ترغيب كند، بنحوی كه اين لوله ها از ايران عبور نكند و بالاخره از نفوذ ايران در آسيای مركزی جلوگيری كند. برمبنای نظرتدوين كنندگان قانون "استراتژی جاده ابريشم" آسيای مركزی محيط مناسبی برای كمپانی های مختلف غربی در بخشهای گوناگون تلقی می شود كه اين امر به رشد اقتصادی منطقه كمك خواهد كرد. ضمن اينكه ژاپن، تركيه، ايران، اروپای غربی و چين هم كه به رشد اقتصادی خود اهميت ميدهند، خواهان تسلط كامل اقتصادی روسيه بر منطقه نيستند. برای سياست گذاران آمريكايی فوق العاده مهم است كه موقعيت آسيای مركزی و اهداف تعيين شده در آن را دقيقا در جهت منافع ايالات متحده و سرمايه گذاران آمريكايی درك كنند.

همزمان با آنكه استراتژی جاده ابريشم راه ورود جمهوری های شوروی سابق را به سمت اقتصاد آمريكايی باز مي‌كند، اتحاد نظامی” گوام " راه همكاری های نظامی را در آنچه مربوط به تاسيس پايگاه های نظامی امريكايی ها در اين جمهوری هاست هموار می نمايد. آمريكا در چارچوب پيمان گوام يك پايگاه نظامی در ازبكستان تاسيس كرد كه از آن برای حملات هوايی به افغانستان در سال 2001 استفاده نمود.

از بحثهای كنگره آمريكا در مورد قانون "استراتژی جاده ابريشم " روشن ميشود كه اين قانون ارتباط تنگاتنگ سياسی، اقتصادی و امنيتی بين كشورهای ترانس قفقاز و آسيای مركزی” را زير نظر واشنگتن و در مخالف با روسيه در نظر دارد. به همين منظور از جمهوری های سابق شوروی دعوت می كند تا زير نظر ايالات متحده و در ارتباط با صندوق بين‌المللی پول و بانك جهانی "به ايجاد بازار آزاد و تشكيل حكومتهای آزاد اقدام نمايند كه اين امر محرك اساسی برای سرمايه گذاری های بين‌المللی و رشد تجارت و ديگر مبادلات بازرگانی خواهد بود." 

يعنی در حقيقت آمريكايی ها در پی آنند كه با " توسعه ليبراليسم سياسی و اقتصادی " در اين كشورها و تحميل دگرگونی های پيشنهادی از جانب بانك جهانی و صندوق بين‌المللی پول و سازمان تجارت جهانی به اين هدف اساسی دست يابند كه يك "بازار آزاد" از نظر جغرافيايی وسيع برای موسسات و سازمانهای مالی آمريكايی ايجاد كنند. جاده ابريشم جديد آنطور كه كنگره آمريكا در نظر دارد، منطقه ای است كه از دريای سياه تا مرزهای چين امتداد پيدا مي‌كند و هشت جمهوری سابق شوروی را در برميگيرد. اين منطقه بايد به يك منطقه " مبادله آزاد كالا" تحت كنترل ايالات متحده تبديل شود. بعبارت ديگر اين منطقه وسيع كه تا همين اواخر از نواحی تحت نفوذ شوروی بود، در مدت زمانی نه چندان طولانی به يك منطقه موزائيكی تحت الحمايه آمريكا مبدل خواهد شد. از طرف ديگر در "استراتژی جاده ابريشم" اسرائيل نيز بعنوان شريك ايالات متحده در پروسه استعماری دالان "اوراسيا" در نظر گرفته شده است. به نحوی كه اكثر كشورهای مسلمان ولی لاييك كه در ترانس قفقاز و آسيای مركزی قرار دارند كوشش می كنند با برقراری روابط با ايالات متحده، از آن طريق روابط ديپلماتيك و دوستانه با اسراييل نيز برقرار كنند.

 

ديپلماسی نفتی  

افغانستان از چندين نظر كشوری استراتژيك به حساب می آيد. اين كشور نه تنها جاده ابريشم را به مرزهای غربی چين متصل مي‌كند بلكه در جوار پنج كشور دارای قدرت اتمی، يعنی چين، روسيه، هند، پاكستان و قزاقستان نيز قرار دارد. حدود يك ماه بعد از آغاز بمباران افغانستان براساس دستور ايالات متحده اما بنام " جامعه بين‌المللی " يك "حكومت موقت " در كابل تشكيل شد. ايالات متحده ميكوشد از طريق حضور دائمی گروههای نظامی تحت عنوان "نيروهای حافظ صلح" افغانستان را ميليتاريزه كند.

افغانستان از نظر استراتژيكی در راه عبور مسيرهای احتمالی لوله های نفت و گاز نيز قرار دارد و در چارچوب پروژه " لوله های گاز" كه از تركمنستان كشيده ميشود، افغانستان نقش مهمی بعنوان پل ارتباطی برعهده خواهد داشت. همين لوله های گاز بود كه موضوع مذاكره شركت يونوكال با طالبان بود. اين لوله ها می بايد افغانستان را طی كنند تا به دريای عمان در سواحل پاكستان برسند. (به فصل ششم همين كتاب مراجعه شود)

جمهوريهای سابق شوروی در آسيای مركزی يعنی تركمنستان، ازبكستان و مخصوصا "كويت جديد" يعنی قزاقستان دارای ذخاير عظيم نفت و گاز ميباشند. روسيه پيشنهاد آمريكا را برای عبور نفت و گاز اين كشورها از لوله های گاز و نفت خود رد كرده است. از سوی ديگر آمريكا مسير ايران را مسيری خطرناك می داند. در اين ميان تنها كشوری كه باقی می ماند افغانستان بود. شركت شورون يكی از شركت‌های نفتی آمريكايی است كه مشاور بوش در "مسايل امنيت ملی” (كندليزا رايس) از اعضای هيئت اجراييه اين شركت در سالهای 90 بود. اين شركت منافع وسيعی در قزاقستان دارد. از طرف ديگر شركت يونوكال كه در گذشته "اتحاد نفتی شركت های كاليفرنيا" نام داشت، يك توافق هشت ميليارد دلاری را با تركمنستان برای صدور گاز طبيعی امضا كرده كه گاز تركمنستان را از طريق افغانستان به دريای عمان خواهد رساند. هزينه تاسيس لوله های انتقال اين گاز سه ميليارد دلار برآورد شده است. گفته ميشود مخاذن گاز و نفت "دالان اوراسيا" بسيار قابل توجه و احتمالا معادل ذخاير نفتی خليج فارس است.

منطقه ترانس قفقاز و آسيای مركزی می تواند بحد كافی گاز و نفت توليد كند و وابستگی انرژتيكی ايالات متحده به كشورهای خليج فارس را كه از نظر سياسی بی ثبات تشخيص داده ميشوند كاهش دهند.

چهار راه كاسپين

دولت بوش همانند دولت كلينتون اوضاع سياسی نظامی منطقه را مانعی در جهت منافع آمريكا تشخيص می دهد. ويليام اودم در اثر خود در مورد سياست ايالات متحده در مورد آسيای مركزی و قفقاز توضيح ميدهد كه "منطقه آسيای مركزی به ميدان تاخت و تاز دولت ها تبديل شده است. نه تنها روسيه بلكه چين، تركيه، ايران، پاكستان و عربستان سعودی بصورتی غيرسازنده در آنجا در حال رقابتند ... اگر ما و متحدينمان نتوانيم بر اوضاع منطقه مسلط شويم صدور نفت و گاز طبيعی آنجا به سمت بازارهای ما بصورت پراكنده درخواهد آمد و شايد غيرممكن يا خيلی گران تمام شود. همزمان، بی ثباتی سياسی كه بدنبال اين جريان منطقه را دربرخواهد گرفت می تواند آنجا را به يك كانون جنگ داخلی تبديل كند كه به كشورهای همجوار هم سرايت خواهد كرد...

دخالت نظامی ايالات متحده  در منطقه از هم اكنون ضروری است و بعدا در صورت وارد شدن ايران ، تركيه ، روسيه و چين برای ما فوق العاده مشكل خواهد بود، كه نفوذ سياسی خود را حتی از طريق نظامی توسعه دهيم."

بعبارت ديگر بهره برداری از "جاده ابريشم" مستلزم ميليتاريزه كرده "دلاان اوراسيا" است تا منابع نفت و گاز منطقه را كنترل كرده و از مسير انتقال آن برای شركتهای امريكايی انگليسی حفاظت كند. بقول رابرت باريسكی سيستم ايده ال نفتی بين‌المللی آن است كه ارتباط درست سياسی، اقتصادی و نظامی را بنحوی برقرار كند كه توليد نفت تضمين شده و از حمل آن به سوی بازار جهانی حفاظت شود.

يكی از تحليلگران سياسی سابق سازمان سيا اين امر را به شكل زير فرمولبندی مي‌كند: "كسی ميتواند لوله های نفت و سرمايه گذاری را كنترل كند كه دارای قدرت ژئوپوليتيك در منطقه باشد. اين قدرت بايد قدرتی بالقوه در تمام زمينه ها باشد و نه فقط در محدوده نفتی. روشی كه هيتلر در جريان جنگ دوم جهانی در نظر داشت تا با يورش به قفقاز از نفت آن استفاده انحصاری كند ديگر در مورد تعداد زيادی از كشورهای جهان سوم كاربرد ندارد و كنترل منابع طبيعی سياستی جديد ميطلبد."

براساس قانون "استراتژی جاده ابريشم" واشنگتن مسئوليت خود ميداند كه " ثبات سياسی اين منطقه شكننده را دربرابر فشارهای سياسی و اقتصادی كه از جنوب، شمال و مشرق به آن وارد می آيد" تامين كند. اين امر نشاندهنده آن است كه برای آمريكا "تهديد ثبات منطقه" فقط از جانب مسكو و از شمال نيست، بلكه چين از طرف مشرق و ايران و عراق از طرف جنوب نيز برای اين ثبات خطرناكند. سياست شكل دادن به يك جاده جديد ابريشم همچنين در جهت جلوگيری از ايجاد ارتباطات سياسی، اقتصادی و نظامی اين منطقه با چين، ايران، تركيه و عراق نيز ميباشد.

 

" عمليات مخفی” در جهت منافع غولهای بزرگ نفتي

  غول های نفتی آمريكايی از نفوذ خاصی در دولت بوش برخوردارند و عمليات نظامی و اطلاعاتی را برنامه ريزی می كنند. لابی قدرتمند نفتی تگزاس با دخالت خود "رهبران سابق شركتهای نفتی” را در پستهای كليدی دفاعی و سياست خارجی منصوب می كند: خانواده جرج بوش از سال 1950 چند كمپانی نفتی را اداره می كنند. ديك چنی معاون رييس‌جمهور در اواخر دهه 90 مديرعامل "هالی برتون" بزرگترين موسسه نفتی جهان بود. مشاور امينت ملی كوندليزا رايس عضو هيئت اجرايی شركت شورون بود. دونالد ايوانس وزير بازرگانی بيش از يك دهه مديرعامل شركت تام براون بود. تام براون يك كمپانی گاز طبيعی است كه صاحب منابعی در تگزاس، كلرادو و وايومينگ ميباشد. اين پيوندها به همين جا ختم نمی شود. خانواده بن‌لادن و ديگر ثروتمندان عربستان سعودی به عنوان سهامدار در شركتهای نفتی متعلق به خانواده بوش - حتی زمانی كه اينها تلاش مي‌كردند بوش را به رياست جمهوری برسانند - مشاركت داشتند. از ميان ده كمپانی اصلی كه از فعاليتهای جنگ طلبانه بوش حمايت می كنند شش كمپانی يا از بخش نفتی هستند يا در شركتهای نفتی سهامدارند.

 

حفاظت از لوله های نفتی

واشنگتن با ايجاد پيمان نظامی گوام و تدوين استراتژی جاده ابريشم، تشكيل حكومتهای دست نشانده طرفدار آمريكا را در مسير لوله های نفتی هدف خود قرار داده است. اين حكومت ها بنام گوام و ديگر اتحادهای نظامی مورد حمايت قرار دارند. آمريكا می خواهد بدين وسيله روسيه را از منابع نفت و گاز موجود در حوزه دريای خزر محروم كند.

هدف استراتژيك غولهای نفتی كنترل مخاذن نفتی آذربايجان و مسيرهای عبور لوله های نفتی از باكو است. از سال 1993 يك رژيم طرفدار آمريكا به رهبری حيدر علي‌اف در آذربايجان روی كار آمده است. علي‌اف قبلا عضو هيئت سياسی حزب كمونيست اتحاد شوروی و يكی از اعضای بلند پايه ك. گ. ب بود. وی در جريان يك كودتا و در اتحاد با صورت حسين‌اف رئيس كلان جواداف به قدرت رسيد. در سال 1994 "معامله قرن" با توسعه ميدان استخراج نفت در منطقه باكو بين آذربايجان و كنسرسيوم نفتی ب پ- اموكو(بريتيش پتروليوم- اموكو) به امضا رسيد. كلان علي‌اف كه شركت نفتی دولتی آذربايجان( بنام سوكار) تحت تسلط كامل آن است توانست با كنسرسيوم ب ‌پ- آموكو يك شركت مشترك تشكيل دهد. بعلاوه اين كلان چون با قاچاق مواد مخدر نيز دررابطه بود توانست دولت آذربايجان را در فروش مواد اوليه مخصوصا مس و نيكل در بازار سياه وارد كند. تجارتی كه سودی سرشار نصيب آن می كرد. موسسه های مالی جهانی مثل بانك جهانی و صندوق پول به شكلی فعال در استخراج نفت و گاز آذربايجان به نفع شركتهای فراملی غربی دخالت كردند. در اين معاملات هيئت حاكمه آذربايجان و كارمندان عاليرتبه اين كشور كميسيون‌های قابل توجهی دريافت كردند. فساد عميق در دولت آذربايجان ورود سرمايه های خارجی به اين كشور را تسهيل نمود. در حاليكه ششصد هزار آذری زير خط فقر زندگی ميكنند رهبران آذربايجان به ضيافتهای پر زرق و برق كمپانی های نفتی دعوت می شوند. كمپانی های نفتی سعی می كنند با اينگونه ضيافت ها به نفع خود از رهبران آذربايجانی كه منابع ملی مملكت را برای نفع شخصی خود به حراج گذاشته‌اند اميتازاتی دريافت نمايند. در همان زمانی كه در باكو حكومت علي‌اف شش ميليارد دلار بعنوان سود از امضای قراردادها دريافت نموده بود، بخشی از مرم اين كشور در اردوگاه های پناهندگی زندگی می كردند.

به منظور كاهش نفوذ روسيه بر ذخاير نفتی دريای خزر " طرح جابجايی” لوله های مختلف نفتی منطقه پيش بينی شده است . لوله های نفتی باكو – سوپسا در سال 1999 بهنگام جنگ يوگسلاوی افتتاح شد. اين لوله ها كه از نقطه نظرامنيتی زير حفاظت پيمان گوام قرار دارند از مناطق تحت كنترل روسيه عبور نمی كنند. يعنی نفت توسط اين لوله ها از باكو به سوپسا در گرجستان وارد و از آنجا توسط كشتی های نفتی به ترمينال پيودونی در نزديكی اودسا به اوكراين انتقال مي‌يابد. هر دو كشور گرجستان و اكرايين نيز عضو اتحاد نظامی گوام می باشند. ترمينال پيودنی با موافقت رييس‌جمهور نئوفاشيست اوكرائين لئونيد كوچما از اعتبار مالی غربی ها (وام) برخوردار است. نفت رسيده به اين ترمينال از طريق لوله های نفتی "دروژبا" كه قبلا احداث شده و از اسلواكی، مجارستان و جمهوری چك عبور مي‌كند به قسمت جنوب مي‌رسد. گسترش ناتو كمی قبل از افتتاح لوله های نفی باكو- سوپسا انجام شد كه ميتواند ضامن حفاظت قسمت ارتباطی جنوب كه در خاك مجارستان و جمهوری چك قرار دارد باشد. بعبارت ديگر مسير لوله های نفتی از سواحل دريای خزر تا اروپای غربی كشورهايی هستند كه زير نفوذ و حفاظت ناتو قرار دارند.

 

چچن محل عبور لوله های نفتی استراتژيك

در دوران اتحاد جماهير شوروی شبكه لوله های نفتی، بندر باكو را در آذربايجان واقع در سواحل دريای خزر، به تيخورتسك در گرجستان متصل مينمود. اين شبكه ارتباطی كه به نوورسيسك و دريای سياه ميرسيد توسط قوای شوروی حفاظت می شد. چچن در گذرگاه اين مسير استراتژيك لوله های نفتی قرار دارد. در دوران شوروی ترمينال لوله های نفتی كه از آذربايجان و قزاقستان صادر می شد، نوورسيسك بود. بعد از پايان جنگ سرد و بازگشايی بازارهای نفتی دريای خزر به روی سرمايه های خارجی واشنگتن سعی كرد اوكرايين و گرجستان را به كشورهای زير نفوذ خود اضافه كند. عضويت اين دو كشور در اتحاد گوام برای پروژه مسير لوله های نفتی به سمت غرب و دور زدن نوورسيسك و كاهش نفوذ مسكو فوق العاده مهم بود. از طرف ديگر به محض پايان جنگ سرد، واشنگتن از طريق كمك به دو گروه شبه نظامی چچن سعی كرد اين منطقه را از فدراسيون روسيه جدا كند. اين كمكها زير نظرسازمان سيا و بطور مخفی انجام مي‌گرفت. شورشيان چچن از كمكهای سازمان ای.اس.ای پاكستان و شبكه القاعده بن‌لادن نيز برخوردار بودند. (به فصل دوم مراجعه شود)

در سال 1994 مسكو برای حفاظت از لوله های نفتی خود با شبه نظاميان چچن وارد جنگ شد. در1999 به هنگام ورود ارتش چچن به داغستان لوله های نفتی روسيه بطور موقت از كار افتادند. بدنبال اين وقايع بود كه روسيه نيروهای نظامی خود را به چچن اعزام كرد. تمام شواهد حاكی از آن است كه سازمان سيا از طريق ای.اس.ای پاكستان عامل اصلی كمك به شورشيان چچن بود. اهداف آشكار واشنگتن كاهش نفوذ روسيه در امر نفت و بخصوص لوله های نفتی بود كه از مسير چچن و داغستان عبور می كردند. اما قصد اصلی واشنگتن جدا كردن چچن و داغستان از فدراسيون روسيه است، كه در اينصورت صدور نفت از دريای خزر تا دريای سياه زير كنترل و حفاظت اتحادهای نظامی غربی كمكی موثر خواهد شد. براساس اين سناريو روسيه بطور كامل از دريای خزر جدا خواهد شد و شبكه های كنونی و آتی لوله های نفت و راه‌های حمل مواد سوختی بين دريای خزر و دريای سياه كاملا به دست غول‌های نفتی آمريكايی انگليسی خواهد افتاد. عمليات مخفی كه توسط ای.اس.ای پاكستان در پشتيبانی از شورشيهای چچن انجام شد در خدمت منافع كمپاني‌های نفتی آمريكايی- انگليسی بود.

 

كنسرسيوم بی پی اموكو

حيدر علي‌اف رييس‌جمهور آذربايجان با پشتيبانی ب پ- آموكو مقام‌های دولتی را بين افراد خانواده اش تقسيم كرد. تخمين زده مي‌شود كه هشت ميليارد دلار سرمايه گذاری در آذربايجان، برای شركتهای نفتی بيش از چهل ميليارد دلار سود درپی خواهد داشت. كنسرسيوم ب پ- آموكو می خواهد لوك اويل شركت رقيب روسی خود را از صحنه خارج كند. اين كنسرسيوم شامل كمپانی های ديگری مثل يونوكال و مكدرموت پنس اويل و يك شركت تركی بنام ت.پ.آ.او نيز هست. يونوكال در جريان عبور لوله های نفتی از افغانستان نيز دخالت دارد.(به فصل ششم مراجعه شود) كنسرسيوم ب  پ- آموكو صاحب شصت درصد سهام "شركت بين‌المللی نفت آذربايجان" است. در سال 1997 الگور معاون رييس‌جمهور وقت آمريكا زمينه امضای يك قرارداد نفتی را با شركت ملی نفت جمهوری آذربايجان فراهم كرد. طی اين قرارداد كمپانی شورون (كه اكنون در تكزاكو ادغام شده است) قسمت زيادی از ذخيره های نفتی آذربايجان را به تصرف خود درآورد. شركت شورون در قسمتهای شمالی دريای خزر يعنی در قزاقستان هم با كمپانی تنگيزشور اويل مشغول فعاليت است. اين بدان معناست كه قبل از انتخابات رياست جمهوری سال 2000 دو رقيب كانديدای رياست جمهوری يعنی بوش و الگور نسبت به دو غول نفتی رقيب در حوزه دريای خزر تعهداتی انجام داده بودند.

 

تضاد منافع نفتی محور آمريكا- انگليس با اروپا

شركتهای نفتی آمريكايی- انگليسی كه از طرف نيروهای نظامی آمريكا پشتيبانی می شوند با غول نفتی اروپا يعنی توتال الف فينا كه شريك شركت نفتی ايتاليا يعنی ای.آن.آی. است در رقابت قرار دارند. اين شركت اروپايی در منطقه كاشگان قزاقستان فعاليت می كند، منطقه ای كه در شمال شرقی بخش نفت خيز دريای خزر قرار دارد. اين امر از اهميت زيادی برخوردار است زيرا گفته مي‌شود كه ذخاير نفتی كاشگان از مقدار ذخاير موجود در دريای شمال ميتواند بيشتر باشد.

اما كنسرسيوم اروپايی كنترل حمل و نقل نفت دريای خزر را در اختيار ندارد. اين نفت بايد برای رسيدن به اروپای غربی (از طريق لوله های نفتی) به دريای سياه انتقال يافته و از بالكان عبور كند. اين لوله های نفتی در قسمت اعظم آن در اختيار رقيب آمريكايی- انگليسی آنهاست. از طرف ديگر كنسرسيوم نفتی فرانسوی- بلژيكی يعنی توتال فينال الف با شراكت كمپانی نفتی ايتاليا در ايران هم سرمايه گذاری كرده است. توتال با مشاركت گازپروم روسيه و پتروناس مالزی و شركت ملی نفت ايران يك شركت سهامی ايجاد كرده است. همانطوريكه انتظار می رفت واشنگتن به بهانه اينكه فرانسه قانون مجازات ايران و ليبی را زيرپا گذاشته است به كرات سعی كرده قرارداد تهران و فرانسه را لغو نمايد. بنظر ميرسد شركتهای بزرگ نفتی اروپا زير نفوذ فرانسه با مشاركت ايران و روسيه ميتوانند اتحادی برعليه كنسرسيوم های آمريكايی- انگليسی كه توسط واشنگتن حمايت ميشوند ايجاد نمايند.

 

فراملی های نفتی روسی

باوجود داشتن ارتباط با كنسرسيوم فرانسوی- ايتاليايی، شركتهای بزرگ نفتی روسيه با گروه آمريكايی انگليسی نيز شركتهای مشترك دارند. با وجود حمايت دولت روسيه و نيروهای نظامی آن از شركتهای نفتی اين كشور چندين كمپانی بزرگ روسيه از قبيل لوك اويل و شركت دولتی "رس نفت" در پروژه لوله های نفتی شركتهای آمريكايی - انگليسی بعنوان "شركای صغير" مشاركت دارند. شركتهای آمريكايی-انگليسی با در اختيار گرفتن كمپانی های روسی قصد دارند دولت روسيه را بطور كامل از حوزه دريای خزر دور كنند. از طرف ديگر كنسرسيوم فرانسوی- ايتاليايی كه بنوبه خود با منافع ايران و روسيه در ارتباط است با رقابت گروههای انگليسی- آمريكايی روبروست. همه اينها بدان منجر ميشود كه ميليتاريزاسيون منطقه گذرگاه اوراسيا بطور كامل در طرح واشنگتن قرار گيرد. از اين ديدگاه كوششهای ايالات متحده برای كنترل اين منطقه و لوله های نفتی آن بنفع غولهای آمريكايی- انگليسی فقط برعليه روسيه نيست، بلكه آنها تضعيف منافع شركتهای اروپايی در ترانس قفقاز و آسيا را هم در نظر دارند.

 
 
                   بازگشت به صفحه اول
Internet
Explorer 5

 
 
بخش اول
 
بخش دوم
 
بخش سوم
 
بخش چهارم
 
بخش پنجم

ی