هنر و انديشه

پيك

                         
مصاحبه روزنامه همشهری با سياوش شجريان
با جمع شدن مردم مخالف اند
حتی برای شنيدن صدای من!
ا
ا33 سال پيش، دراولين كنسرت و مصاحبه
سياوش
(شجريان) چه گذشت!ا

- وزارت ارشاد، نيروی انتظامی، اداره حراست، اداره اماكن، پليس راهنمائی و اداره ترافيك همگی با هم بايد اجازه كنسرت به من بدهند و تازه اگر حزب الله به كنسرت راه يافته بگذارد!
-
درحال حاضر مهم ترين كاری كه در دست دارم، يافتن راه هايی است برای گشودن درهای بسته رديف ها و دستگاه های موسيقی به روی شعر نو و شكسته ايران برای آواز.

 

 

 

سي و سه  سال پيش، در يك شب پائيزی، جوانی باريك اندام، با كت و شلواری به رنگ سياه و چهره ای كه بدشواری می شد تصور كرد خنده هم می تواند در آن ظاهر شود، با نام "سياوش” روی صحنه تالار رودكی ظاهر شد. گروه كوچكی با او همنوازی می كرد  كه فرامرزپايور تك نواز سنتور آن بود.

ميان دو بخش برنامه و در سالن همكف رودكی، بعد از آنكه هركس به فراخور ميل و مذاق خود فنجان چای و قهوه ای بدست گرفته و گفتگوهای گروهی گرم شد، استاد "شريعت" كه ويراستار مجله زن روز و كيهان بود و موسيقی ايرانی را می شناخت، با تحسين و تعحب گفت: " نه ظلی است و نه بنان، اما از هردو بهره گرفته!" و سپس رو كرد به من كه شايد جوان ترين بيننده اين كنسرت(21 ساله) و جوان ترين مستمع آن جمع بودم و پرسيد: شما هم لذت برديد؟

شايد می خواست بگويد جوان ها با اين سن و سال معمولا اينطرف ها نبايد پيدايشان شود. نمی دانم، شايد هم می خواست در آن جمعی كه چند زن نيمه سال، با لباس های بلند وتيره رنگ ايستاده و چشم به دهان استاد دوخته بودند، خود نمائی را  با رنگ به رنگ شدن من ادامه بدهد.

من كه در نوبت های مختلف پخش چای،  صدا و ساز خيلی ها را چهارشنبه شب ها در خانه "بابا يكرنگی” در انتهای خيابان زرين نعل تهران شنيده، رديف خوانی ها و مركب نوازی های بسياری را همراه با صدای خسته استاد نيمه فلج و بر تخت خوابيده شنيده بودم، بی درنگ گفتم:" بديع ترين بخش اين كنسرت آن "خرم آبادی” بود كه ايشان خواند"

در همان جمع قرار بر آن شد كه گزارشی از اين كنسرت برای مجله زن روز بنويسم كه نوشتم و منتشر شد و چند هفته بعد زانو به زانوی سياوش  ساعاتی به سئوال های من و پرسش های او گذشت، و اين شد نخستين مصاحبه مطبوعاتی "سياوش”. درهمان گفتگو با اين شرط كه ننويسم گفت:

- در خانواده ای مذهبی بزرگ شده،

- پدرش مداح بوده،

- هيچكس در خانواده با خوانندگی او موافق نيست،

- نمی خواهد صدايش از راديو پخش شود،

- صدای همه اساتيد آواز گذشته را روی صفحه های 33 دور جمع كرده و روی همه آنها كار كرده،

- شيفته ظلی است و بنان بی همتاست،

نام خودش؟

"سياوش شجريان"

آن گفتگو با همان ملاحظاتی كه شجريان داشت منتشر شد و بعدها، او شانه به شانه حسين قوامی، عبدالوهاب شهيدی، محمودی خوانساری و بنان دروازه های سنگنين باغ گل ها را به روی خود گشود، گرچه نام واقعی اش سالها بعد اعلام شد.

سه شب پيش وقتی چهره شكسته، پيشانی پرچين و خشم و خروش او را در روزنامه "شرق" ديدم، به ياد آن ديدار و گفتگوی 33 سال پيش و به اميد پيوند از هم گسيخته ميان من و آنها كه اكنون به ديدار سياوش شجريان در باغ او رفته و با وی مصاحبه كرده اند، تصميم گرفتم اين چند خط را به ياد گذشته ها بنويسم و همراه بخش هائی از مصاحبه آقايان عليرضا پوراميد و سيد ابوالحسن مختاباد برای شما بفرستم كه منتشر كنيد. آغاز مرثيه تاريخی علی اكبر دهخدا در غم كشته شدن روزنامه نگارآزاديخواه ايران "ميرزا جهانگير خان صوراسرافيل" را هم كه قربانی كودتای محمد علی شاه، بسته شدن مجلس اول و يورش به مطبوعات آزاد دوره اول مشروطيت شد، برای نسل جديد روزنامه نگاران بدان ضميمه می كنم تا يادی باشد از همه آنها كه نيستند. شايد هم فغانی شد به دادخواهی، از گلو و حنجره شجريان؛ آنكه هنوز "سياوش” اش می شناسم.

 

ای مرغ سحر چون اين شب تار

بگذاشت ز سر سياهكاري

....

ياد آر ز شمع مرده، ياد آر

 

 

مصاحبه روزنامه همشهری با سياوش شجريان

با جمع شدن مردم مخالف اند

حتی برای شنيدن صدای من!

 

 

 

* چرا شما در ايران كنسرت اجرا نمی كنيد؟

- از سال ۷۵ به بعد كنسرتهای من به بهانه های مختلف تعطيل شد، لذا تصميم گرفتم كه ديگر در ايران كنسرتی اجرا نكنم، چون رفتاری كه با مردم تشنه و علاقه مند اين برنامه ها می شود بسيار توهين آميز است. برای نمونه در اين ۲۵ ساله يك سالن كنسرت كه مناسب برای موسيقی باشد در سرتاسر اين مملكت با اين همه ثروتی كه دارد نساخته اند و به فكر ساختن آن هم نيستند. حتی ما و شنوندگان مان راضی شديم در سالن های غيراستاندارد مثل سالن های سرپوشيده ورزشی و يا نمايشگاهها كه نه از نظر صدا مناسبند و نه صندلی های راحت دارند و نه مردم به راحتی می توانند بليط تهيه كرده و به شماره صندلی خود دست پيدا كنند و نه سرويس های مناسب برای چندين ساعت معطلی مردم دارند، يك ديدار دوستانه و هنری داشته باشيم. ولی مسئولين اين نوع گردهمايی ها را مطلقاً دوست ندارند و به خواست اين مردم توجه نشان نمی دهند و ارزش نمی گذارند. اين دو نمونه خود بهترين دليل توهين به اين مردم و هنر و هنرمند نيست؟ تازه اغلب بعد از گذراندن همه مراحل مجوز كنسرت از وزارت ارشاد و نيروی انتظامی و حراست و اماكن و غيره، يك بهانه ای می تراشند و كنسرت را تعطيل می كنند. اخيراً پليس راهنمايی و اداره ترافيك هم تعيين تكليف می فرمايند كه چون ترافيك در اين منطقه متراكم می شود ما برگزاری را تأييد نمی كنيم. تازه بعد از اين همه سنگ اندازيها و اظهاروجودها و حسادتها و... و... و... اگر كنسرت تعطيل نشد در لحظه ورود مردم به سالن،  حراست و انتظامات سالن نهايت بدرفتاری و تبعيض را اعمال می كنند، مردم بيچاره هم با صبوری تمام و حرص خوردن و توهين شنيدن می خواهند وارد سالن شوند، يك دفعه نيروی انتظامی وارد عمل می شود كه دستور است و بايد زن و مرد جدا باشند و از ورود به سالن جلوگيری به عمل می آورد و همان نظم نيم بند برگزاركنندگان را هم به هم می زنند و با جداكردن خانواده ها از هم مردم را دچار سردرگمی كرده و كسی نمی داند بايد كجا بنشيند. اينست كه با مشكلی جديد روبه رو می شوند و اختلافات بر سر جای نشستن پيش می آيد .اغلب ديده شده افرادی (انصار حزب الله)هم كه برای شنيدن و ديدن كنسرت نيامده اند، بهترين موقعيت را برای عصبانی كردن مردم بيچاره و بيزاركردن آنها از هرچه كنسرت هست پيش می آورند. حالا از شما می پرسم كدام آدم ساده لوح و خوش باوری را می توانيد پيدا كنيد كه با ايجاد چنين اوضاعی برای برگزاری كنسرتها به حسن نيت آقايان مسئولين شك نكند؟
دو بار هم كه بار آخرش ۵ شب كنسرت برای كمك به كودكان سرطانی بود، و با گذراندن تمام مراحل مجوز گرفتن و آماده كردن سالن و چاپ پوستر و بليط و توزيع بليط،  درست دو روز قبل ازبرنامه از اجرای آن جلوگيری كردند. با اين ترتيب شما توقع داريد من خودم و همكارانم و مردم را منتركنم و باز برای برگزاری كنسرت اقدام كنم؟ والا من از خودم و وجدان هنری ام خجالت می كشم و ديگر در مملكت خودم برای كنسرت اقدام نمی كنم؛ با تمام اشتياق و گلايه ای كه مردم از من دارند.

* اما ما از طريق خانه موسيقی شنيديم كه قرار است، برای تقويت بنيه مالی اين نهاد و قطع وابستگی اش به دولت، برخی از هنرمندان بنام،  ازجمله شما، كنسرتی را به نفع خانه موسيقی برگزار كنيد؟

- من در چنين كاری شركت نمی كنم، همچنانكه از اسمش پيداست صددرصد دولتی است و در سياست و برنامه ريزيها تابع است. درباره راديوتلويزيون هم معتقدم  به گونه ای كه تا به حال ديده ايد و ديده ايم در سوء استفاده از نامها و برنامه ها با تردستی برای اعتباردادن به برنامه هايشان و به كرسی نشاندن نظرات و باورهای خودشان جسارت را از حد تصور گذرانده اند.

به من حق بدهيد از اين سازمان و كار هايش شديداً انتقاد داشته باشم. وقت و بی وقت، بجا و نابجا صدايم را، كه در تمام طول فعاليتم خواسته ام صدای وجدان مردمم باشد، از اين ويترين پخش می كنند.

 
* تا پيش از همكاريتان با آقايان عليزاده ،كلهر، شما هرازگاه با تعدادی از نوازندگان جوان همكاری می  كرديد و اجراها يا آثار مشتركی را با هم به صحنه می برديد، اما از زمانی كه كار با اين دو تن را شروع كرده ايد، عملاً آن نوع همكاری قطع شده است. حتی از اجراهايتان با برخی از اساتيد پيشكسوت موسيقی نيز خبری نيست؟
- چندين نوازنده و خواننده خوش استعداد را به جامعه موسيقی معرفی كرده ام، در برخی از كارهای آينده ام، با چند تن ديگر همكاری كرده ام. اما اين همكاری مستلزم آن است كه فرد، حرف و سخنی برای گفتن داشته باشد.

از سوی ديگر در همكاری با اساتيد و با توجه به اين كه عمده كنسرتهايم در خارج از ايران برگزار می شود، ما مشكل سلامتی آنها را نيز داريم كه برخی از آنها به دليل سن زياد عملاً قادر به همراهی و مسافرتهای فشرده اين چنينی نيستند.


* وقتی آقای عليزاده به ايران آمد، گروه پرحجمی را شكل داد كه حاصل آن كنسرت «شورانگيز» بود. اما خود ايشان اندك اندك از كارهای گروهی در اين وسعت و اندازه فاصله گرفتند، به نحوی كه امروزه يا با گروههای چهار نفره و پنج نفره كنسرت می دهند و يا كنسرت تكنوازی دارند. شما چطور؟

- يك نكته اساسی در شكل گيری گروه، همدلی و اتفاق نظری است كه افراد گروه بايد با هم داشته باشند، تا بتوانند در كارشان موفق شوند. گروه چهار نفره ما چند بار به اين تصميم رسيد كه فرد يا افراد ديگری را به جمع خود اضافه كند، اما در نهايت به اين نتيجه رسيديم كه اين كار می تواند به يك دستی گروه خدشه وارد كند.

* چرا؟

- چون هر چه تعداد بيشتر بشود، احساسات متفاوت تر شده و آدم از آن يگانگی و حس اصلی دور می افتد. خوشبختانه هم اكنون حس يكدست و هماهنگی بين من،  كلهر و عليزاده و همايون ايجاد شده است كه بسيار راهگشای ما در تداوم و استمرار اين مسير است.
* يعنی در آينده هم قصد نداريد كسی را به گروه اضافه كنيد؟
- ممكن است در آينده نياز به اين كار باشد و تصميم بگيريم كه فرد ديگری به گروه اضافه شود.

* نكاتی كه شما اشاره كرديد، درست است، اما آيا فكر می كنيد، گروهی با اين تعداد اندك، بتواند همان بازدهی را داشته باشد كه گروهی پرحجم دارد؟
- در چند جايی كه ما كنسرت داديم، چنين بازدهی را شاهد بوديم. سال گذشته كه در آمريكا كنسرت فرياد را اجرا كرديم. پس از كنسرت، يكی از آهنگسازان نامی ايرانی در آمريكا (مصطفی كسروی) كه اغلب رهبری اركسترهای بزرگ را داشته اند پشت صحنه آمدند و گفتند كار گروه در حد يك گروه اركستر سمفونيك بود و فكر نمی كردم چنين حجم صدايی را از يك گروه چهار نفره بشنوم. وقتی متخصصی در اين حد چنين توصيفی از كار می كند. طبيعی است كه بايد باور داشت،  همدلی يك گروه كوچك هم می تواند سخت گيرترين هنرمندان و شنوندگان را راضی كند.

* خود شما معتقديد كه در اين مجموعه كاری كه با آقای عليزاده و كلهر و همايون انجام می دهيد، چيز تازه ای به موسيقی ايرانی اضافه كرده يا خواهيد كرد؟
- من از روزی كه كار هنری ام را شروع كرده ام، تمامی سعی و همتم صرف اين شد كه كاری تازه و غيرتكراری ارائه كنم. از همان زمانی كه در راديو و تلويزيون بوديم تا امروز كه گروه چهار نفره را شكل دادايم، ذره ای از اين هدف دور نشده ام. هميشه سعی كرده ام حرف دل مردم را در صدايم انعكاس دهم و با شرايط روحی اجتماعی مردم و جامعه همسو باشم. البته من نمی گويم كه در موسيقی قصد اختراعی را دارم كه به ذهن و فكر كسی نرسيده است و كاری كه من كردم يا در آينده خواهم كرد، برای اولين بار در موسيقی ايران اتفاق می افتد، نه!  من نه دنبال چنين چيزی بودم و نه به دنبال آن هستم. من سعی می كنم،  آنچه از گذشتگان فرا گرفته ام را در ظرف زمانی امروز بريزم و با سليقه جامعه همسو كنم. اما در اين ۳۰، ۳۵ سالی كه كار كرده ام، يك چيز مدنظرم بود و آن اين كه همواره بهترين كار را ارائه دهم. اين بهترين در سنين و شرايط مختلف، هر كدام شكل و هويت خاص خودش را پيدا كرد. من سعی می كنم هر بار كاری تازه عرضه كنم.
* با توجه به تجربه ای كه در زمينه آواز به دست آورده ايد، آيا فكر نمی كنيد كه در اين زمينه خلايی وجود دارد كه شما می توانيد آن خلأ را پر كنيد؟
- چند سالی است كه در حال تمرين و تجربه روی
تلفيق شعر نو با موسيقی اصيل ايرانی هستم. پيش از اين روی شعر نو و در بخش تصنيف و ترانه سازی كارهايی صورت گرفته است، اما تاكنون روی آواز و تلفيق آن با شعر نو، كار نشده است. من در حال تحقيق روی شعر نو و موسيقی آوازی آن هستم و می خواهم كاری كنم كه بتوان شعر نو را با آواز خواند و با همه فرقی كه با غزلخوانی دارد به پذيرش علاقه مند در آيد.
* آيا نتايج اين تجربيات راضی كننده بود؟

- بله. برای نمونه من در كنسرت زمستان (اخوان) سعی كردم همچون شعر، سردی رابطه ها را با زبان آواز بيان كنم. البته در اين زمينه اختراع خاصی صورت نگرفته است، بلكه براساس همان چيزی كه در موسيقی آوازی ما وجود داشته و البته با اندكی تغيير، دو گوشه از دو دستگاه مختلف را برای اين كار در نظر گرفتيم. اين نكته را هم توضيح بدهم كه پيش از اين، قطعه داد و بيداد («داد» در دستگاه ماهور و «بيداد» در دستگاه همايون)  را آقای عليزاده ساخته بودند و پيشنهاد دادند كه روی اين قطعه شعری با آواز خوانده شود، كه من ابتدا فكرم روی غزل بود، اما پس از گذشت چند مدتی به فكر افتادم كه زمستان اخوان ثالث را همراه با آن به آواز در آورم . يكی - دو جلسه تمرين كرديم،  متوجه شديم كه كار خوبی خواهد شد. ابتدا كنسرت آن را اجرا كرديم و سپس به صورت نوار آن را منتشر كرديم.

* حال و هوای شما هنگام اجرای اين شعر در كنسرتهای خارج از كشور چگونه بود؟
- راستش، من خيلی تحت تأثير كلام شعر قرار گرفتم،  به نحوی كه می توانم بگويم در هيچ يك از كنسرت هايم اين گونه تحت تأثير فضای شعر قرار نگرفته بودم. گاه كه كنسرت تمام می شد، سردی زمستان و كوتاهی سقف آسمان را در وجودم حس می كردم. اين گونه، شعر مرا با خود می برد. چون حال و هوايی كه در صحنه در من ايجاد می شد، وضعيت وحال و حس همان مردم زمستان زده را تداعی می كرد و گويی من هم يكی از مجموعه مردمان زمستان زده بودم.

* البته شما به كار بردن شعر نو در آواز را پيش از اين هم تجربه كرده بوديد؟
- بله. سال ۱۳۵۴ كه شعر «پركن پياله را...» (فريدون مشيری) خواندم و برای همين كار اعتراضات فراوانی را به جان خريدم. اما اجرای زمستان به نظرم به جوهره موسيقی شعر نو بسيار نزديكتر است. البته شنونده های ما كه عادت كرده اند، وقتی گوشه داد را می شنوند در دستگاه ماهور فرود بيايد، اين بار بايد اندكی بيشتر به ذهن خود فشار بياورند، كه البته در درازمدت و با تكرار اين گونه ابداعات طبيعی است كه گوش آنها هم به آن عادت خواهد كرد و آن احساس غريبگی اوليه جای خود را به حس آشنا خواهد داد.
* از جمله برجستگی های آوازهای شما، انتخاب شعر است كه وقتی شنونده آن را می شنود، درد زمانه را از دل اين شعر و آواز حس می كند، می خواستم بپرسم كه در ميان تمريناتی كه برای صداسازی و ديگر مقولات صرف می كنيد، برای انتخاب شعر چقدر وقت و زمان اختصاص می دهيد؟

- خيلی زياد ۳ تا ۴ ماه قبل از شروع كنسرت، به دنبال شعر تمامی كتاب ها و ديوان های شعر را زير و رو می كنم تا بتوانم شعری را كه حرف دل خودم و زبان مردم باشد را در آن پيدا كنم. در واقع پيدا كردن شعر مناسب برای كار از مهم ترين و پردردسرترين كارهای من به شمار می رود.

* با توجه به حافظه ای كه از شما سراغ داريم و اين كه مناسب خوانی از جمله ويژگی های اصلی آوازخوانی شماست، آيا در كنسرت های اخيرتان اتفاق افتاده كه رخدادی اجتماعی،  فرهنگی سبب شود تا شما شعر اصلی و تمرين شده با گروه را تغيير داده و به جای آن شعری با مضمون و اشاره كنايه دار به آن موضوع را بخوانيد؟
- بارها. گاهی اوقات دو روز قبل از اجرای كنسرت و به خاطر همان حال و هوای خاص شعرم را تغيير داده ام.

* رابطه شما در كنسرت به عنوان خواننده با مخاطبان چگونه است؟
- برای يك خواننده صحنه حضور و هم نفسی تماشاگر علاقه مند تأثيری جدی روی كيفيت كارش دارد. شايد برای همه اينطور نباشد، اما برای من چنين است. من با شنوندگان و بينندگان كنسرتم نوعی رابطه عميق دارم. اگر شما حس كرديد كه در شبی شجريان سرحال نخوانده است، بدانيد كه شنوندگان پرحس و حالی نداشته ام تا مرا به سر شوق بياورند كه از دل و درونم بخوانم.

* بحثی كه چند سالی است رايج است و پاسخ دقيق به آن داده نشده، اين است كه خواننده هنگام اجرای كنسرت بايد حس كار را انتقال دهد و يا اينكه كلام را خود ادا نمايد، شايد همان ايرادی كه به برخی آوازخوانان ما وارد است كه يا در انتقال كلام و پيام شعر موفق اند و يا در اين نقطه ضعف دارند و شعرها را جويده و نامفهوم بيان می كنند، اما در مقابل حس موسيقی خوبی را به شنونده انتقال می دهند؟ فكر می كنيد می توانيم كلام يا موسيقی را فدای يكی ديگر كنيم؟

- اگر بخواهيم اثری موفق و تأثيرگذار از كار در بيايد، بايد هم مفهوم شعر و كلمه مشخص و رسا باشد و هم حس موسيقايی به خوبی انتقال داده شود. يادم می آيد يكی از خوانندگان پاپ در مجلس دوستانه ای نزد من آمد و گفت: شما اگرچه شعر را دكلمه نمی كنيد (همانند ما) اما موزيكاليته كارتان بسيار بالاست و ادامه داد كه «شما از حنجره تان همانند ساز استفاده موسيقايی می كنيد، در حالی كه اين كار از عهده ما بر نمی آيد. چرا؟ چون در موسيقی سنتی نيستيم و موسيقی پاپ و خوانندگان آن توامان اين دو عنصر را با هم ندارند. به همين جهت است كه آنها نوانس ها و تحريرهايی كه ما به شعر و آواز می دهيم را ندارند و نمی دهند».
* شما معتقديد كه در موسيقی ايران حنجره (صدای انسان) نقش يك ساز را ايفا می كند يا وسيله ای است برای دكلمه شعر؟ به تعبير دقيق تر، اگر در جايی قرار است حس كار (بنا به صلاحديد آهنگساز و يا رهبر گروه) ادا شود، آيا خواننده اين حق را ندارد كه كلام را فدای آن كند؟

- نه. خواننده اگر دانش  آوازی كافی داشته باشد و شعر را به خوبی بشناسد و از نظر مايه های هنری نيز توانا باشد، هيچ گاه كلام را فدای آهنگ نمی كند. بلكه آن قدر توانايی دارد كه بتواند هر دو وجه كار را لحاظ كرده و آهنگ را به زيبايی بخواند بدون آنكه شعر يا آهنگ فدای ديگری شوند.

* آيا شما هيچ گاه مقيد بوده ايد كه رديف را طابق النعل بالنعل اجرا كنيد؟
- نه! رديف فرمول هايی است كه هر كسی كه در موسيقی آوازی بخواهد اندك گامی بزند، بايد بر آن مسلط باشد. در واقع با استفاده از رديف ما جمله بندی يك آواز را فرا می گيريم، اما اينكه جملاتی كه می سازيم شبيه رديف باشد، نه! اينجا خواننده بايد جمله سازی كند نه آنكه همان جملات رديفی را كه در كلاس درس فرا گرفته است دوباره هنگام اجرای درس پس بدهد. تا آنجايی كه من در موسيقی آوازی كار كرده و تجربه به دست آورده ام، می دانم كه از تمامی اين جملات رديفی می توان تركيبات زيبا، بديع و تازه ای ايجاد كرد. ما در تاريخ موسيقی خودمان نوازندگان و خوانندگان مطرح و برجسته ای را سراغ داريم كه اگر چه رديف نمی زدند و نمی زنند، اما نوازندگيشان به گونه ای است كه گويی در رديف حل شده اند و از دل آن معجونی تازه خلق كرده اند كه علاوه بر طراوت و تازگی، بوی رديف از سراپای آن به مشام می رسد.

* تاكنون اين پرسش را با خود مطرح كرده ايد كه تمامی گوشه های آوازی موجود رديف موسيقی را خوانده ايد يا نه؟

- تعداد نوارهايی كه خوانده ام، به قدری زياد است كه حساب آنها از دست خود من هم در رفته است و حتی به برخی از آنها دسترسی ندارم. گمان می كنم، تمامی گوشه ها را خوانده باشم، اگر هم گوشه ای را نخوانده باشم، شايد چندان اهميتی نداشته باشد. چون هدف من در خواندن بيشتر ادای شعر و معنی آن در قالب زيباترين وجه آوازی است و به دنبال رديف و دستگاه نيستم. بلكه بيشتر دنبال موسيقی كلام هستم.

*... اما شنيديم كه نوار آموزشی رديف های آوازی شما آماده انتشار هستند؟
- آن مسأله ای جداست. البته هنوز آماده نشده، اگر امسال آماده نشود، سعی می كنم سال آينده آن را آماده كنم.

* در اين مجموعه چه نكات تازه ای هست كه پيش از اين در رديف های موجود، همانند رديف عبدالله خان دوامی، رديف اديب خوانساری يا رديف محمود كريمی وجود ندارد؟
- من ابتدا يكی- دو نوار را به متد و شيوه آوازخوانی و صداسازی اختصاص داده و سپس به سراغ رديف ها خواهم رفت. اميدوارم كه از بخش اول كه فارغ شدم به بخش رديف هم به شكل مشروح بپردازم.

* فكر می كنيد جمعاً چند ساعت بشود؟

- اين بستگی دارد به اين كه خواسته باشم استخوان بندی اصلی رديف به طور خلاصه ارائه شود و يا هر كار تازه ای كه مفيد باشد تمام و كمال اجرا شود. با هم فرق می كنند.
* اين كار همراه ساز خواهد بود؟

- نه. آواز تنهاست.

* چرا؟

- چون برای آوازخوانان است و می خواهند با آن تمرين كنند و ياد بگيرند نيازی به ساز نيست چون از نظر زمانی ممكن است در حد دو برابر طولانی شود.


* از اجرای كنسرت و خبرهای حاشيه ای آن برويم به سراغ صدا و سيما. شما پيش از اين نامه ای به صدا و سيما نوشته و خواسته بوديد كه آثارتان را پخش نكنند. چند سالی اين روند ادامه داشت، اما در يكی، دو سال اخير مجدداً كارهای شما به تناوب و دفعات از صدا و سيما پخش می شود، حتی برخی شايعه كرده اند كه پخش مجدد كارهای شما حاصل توافقی تازه است، می خواستيم خودتان در اين زمينه روشنگری كنيد؟
- من هرگز توافقی نكردم و با اصرار تمام همچنان بر سر نظرات سابقم نسبت به صدا و سيما باقی ام. شما در هيچ جای دنيا خصوصاً در كشورهای پيشرفته و متمدن نمی بينيد كه راديو تلويزيون هايشان دولتی باشند؛ همگی خصوصی و آزادند و البته تابع قانون و طرفدار جدی ضوابط حقوقی مردم و هنرمندان و منعكس كننده نظرات- انتقادات و ايرادات و گاه شكايات مردم از عملكرد سازمانهای دولتی و وزارتخانه ها و حتی شخص رئيس جمهوراند، ولی صدا و سيما؟

  
 
                      بازگشت به صفحه اول
Internet
Explorer 5

 

ی