ايران

پيك

                         
شام غريبانی كه
من در ميدان محسنی ديدم!
 
 

از خونه تا ميدون محسنی رو نسبتا راحت می‌ريم. ترافيك مشكلی نداره و خيابان ها نسبتا خلوت است. تنها مشكل عدم رعايت قوانين رانندگی است. اين جور شب ها همه به خودشون حق می‌دن تا حين رانندگی هر ابتكاری كه دوست دارن بزنن. پليس هم نسبت به اين موضوع بی‌تفاوت است. بعضی خيابان ها رو عزاداران بسته اند. بعضی تكيه ها خودشون رعايت رفت و آمد ماشين ها رو می‌كنند و حتی گاهی افرادی رو مسوول باز نگه داشتن خيابان می‌كنند اما در مقابل بعضی تكيه ها احساس می‌كنند اگر خيابان رو بند بيارن، تماشاچی بيشتری پيدا می‌كنن و نشر و اشاعه لابد از نظرشون موفق تر می‌شه. به هرحال می‌رسيم ميدون محسنی و توی يكی از كوچه های پايين ميدون پارك می‌كنيم. مشخصا دولت كنترل عزاداری رو در دست داره و ميدون و ميرداماد از ماشين خالی است.

قصد من عكس گرفتن نيست ولی به هرحال دوربين دستم است و بخصوص بعد از دخالت پليس، تصميم می‌گيرم عكسهايی كه گرفته ام رو اينجا بذارم

هدف مردمی كه اجتماع كرده بودند خيلی با هدف اجرا كنندگان برنامه فرق داشت و به همين دليل نه ويدئو پروجكشن دولتی كسی رو جذب می‌كرد و نه سكوی نوحه و پرده خونی چندان موفق بود. بيشتر مردم ترجيح می‌دمطمئنا نمی‌ شه گفت «همه جور آدمی توی عزاداران ديده می‌شه» ولی به راحتی می‌شه گفت كه «آدم های جور و واجور ديده می‌شه !» مثلا خانم چادری خيلی خيلی كم ديديم. اكثريت با خوش تيپ ها بود (: جمعيت آروم آروم زياد می‌شد. سرتاسر ميرداماد تا شريعتی رو پليس بسته بود و بين محسنی و شريعتی هم يك تكيه مانند درست كرده بود با سكويی كه يك آدم بدصدا توش سعی می‌كرد برای مردم نوحه بخونه و توجه اونها رو جلب كنه. می‌شه گفت ناموفق بود. جمعيت دائم راه می‌رفت. دور ميدون، كوچه های پايين و توی ميرداماد. تعداد زيادی هم روی زمين شمع روشن كرده بودند و اطراف « شمع شون و زمين شون» ايستاده بودند و گپ می‌زدندادند بی‌توجه به قوانين / قواعد وضع شده از طرف حكومت، به شكلی كه خودشون می‌خواهند مراسم رو اجرا كنند.

برام جالب بود. سال ها پيش مردم اومدن به ميدون محسنی رو رسم كردند. بدون توجه به قواعد حكومتی. حالا امسال حكومت می‌خواد با وضع قوانين بگه « باشه ! بياين تو خيابون ولی يه جوری كه منهم ضايع نشوم» و به همين دليل برای كمك به مردم خيابون رو بسته اما پارچه «خواهران» و برادران آويزون كرده و خودش نوحه می‌خونه و جای «درست» شمع روشن كردن رو به مردم نشون می‌ده. ناگفته نمونه كه امسال نيروهای انتظامی مجبور بودند بری حفظ ظاهر، با افراد هم تيپ انصار (چفيه، ريش، موتور،‌...) برخورد كنه و اونا رو كه قصد شلوغ كاری داشتند رو از محوطه جمع كنه.

توی همين فكرها هستم كه بلندگوی نصب شده اعلام می‌كنه

 اين آخرين خط نوحه است كه می‌خونم. بعد كاروان اسيران می‌رسه اينجا ! » چندان به اين آخرين خط نوحه هم توجه نمی‌ شه. يك نفر خانم مسن رو می‌بينم كه چشم هاش رو بسته و با دقت به نوحه گوش می‌ده، انگار می‌خواد اين آدم ها اطرافش نباشند. پسرهای خوش تيپ (؟ باكلاس ؟ HighLevel ؟ غيراسلامی ؟ ) رو می‌بنيم كه چفيه به گردن بسته اند يا شال سبز دارند. سينا می‌گه " مصادره گفتمانی ". يعنی از گفتمان خود طرف به ضد خودش استفاده كنی. اگر چفيه نماد حزب اللهی بودن است،‌ دخترهای مخالف هم می‌توانند از اين «نماد مقدس» استفاده عرفی كنند. سركوب هميشه به خاطر «چيزهای مقدس» است و عرفی شدن و استفاده معمولی و روزمره، اصلی ترين دشمن تقدس ها است.

مشغول همين صحبت ها هستيم كه « كاروان اسيران » وارد می‌شه. جلوی كاروان يك چلچراغ روی چهارچرخه در حال حركت است و پشت اون اسب ها و آدم هايی به شكل شمر و خولی و جسد شهدا و .... برای اكثر آدم ها جالب است. بخصوص شترهايش. من هم شخصا هميشه كارنوال دوست داشته ام.

آدم ها يك هدف كوتاه مدت پيدا می‌كنند. جمعيت عظيمی كه بی‌توجه به مراسم رسمی است كمی متشكل تر می‌شود. تا چند دقيقه قبل همه به شكلی مشغول «علافي» بودند و بی‌هدف گشت می‌زدند : يك پتانسيل عظيم ذخيره شده. حالا كاروان شترها به اين جمعيت عظيم شكل داده است. جمعيت دو طرف و وسط و اطراف ميدان می‌ايستد و كاروان در طول ميرداماد حركت می‌كند، به ميدان می‌رسد و می‌چرخد و از ميرداماد بر می‌گردد.

 

عكس در اين اندازه واضح نيست ولی كاروان اسيران است در سه راهی شريعتی،‌حقانی و دستگردی و توقف مطلقا ممنوع ! پس كاروان بر می‌گردد و در ميرداماد از ميدان دور می‌شود. برايم جالب است بدانم اين شترها كجا می‌روند. شايد مسجد الجواد.

اما با شنيدن صدای انفجار ترقه بی‌خيال كاروان می‌شوم. ميدان شلوغ است. عده ای هووووو می‌كنند، عده ای هيجان زده می‌دوند و عده ای مضطرب ايستاده اند. هر چند لحظه از يك جای جمعيت صدای ترقه می‌آيد. مردم تازه هيجان هايشان را بروز می‌دهند. حالا انگار جمعيت هر لحظه منتظر صدای ترقه است. به مسخره به ساختمان های بلند اطراف اشاره می‌كنند و صدای ترقه كه می‌آيد سوت می‌كشند. بلندگوها اعلام می‌كنند كه مراسم تمام شده و مردم بايد از شرق و غرب و شمال و جنوب به خانه هايشان بروند.

يكی می‌پرسد : خانه ما شمال غربی است، امر نمی‌ كنيد از كدوم طرف برم خونه ؟ مردم برای مراسم حكومت اينجا جمع نشده بودند كه حالا با اتمام آن بخواهند متفرق شوند. خيلی ها احساس می‌كنند مراسم تازه شروع شده.

مراسم برای بعضی ها هنوز ادامه دارد. خيلی ها جمع می‌شوند يك گوشه و شمع شان را روشن می‌كنند. متاسفانه كليت مراسم با كثيف كردن خيابان همراه است. فرض كنيد در اين عكس آشغالهايی مثل كيسه نايلون،‌ جعبه شمع،‌ ليوان های يكبار مصرف و ... نبود. تصوير چقدر زيباتر می‌شد. به ذهنم می‌رسد كه در يك حركت نمادين بی‌خشونت و بی‌هزينه،‌ چقدر زيبا بود اگر چند نفر با مثلا پنجاه شمع روی زمين در مساحتی به اندازه يك متر مربع می‌نوشتند « آزادی » و بعد شمع ها را روشن می‌كردند. يا يك قدم جلوتر : می‌نوشتند « شكنجه ممنوع » و شمع ها را روشن می‌كردند و عكس العمل افسرای انتظامی را نگاه می‌كردند.

اين جمعيت عظيم، پتانسيل عظيمی دارد كه كليد گمشده آن« آگاهی » است. مشاركت آگاهانه خيلی مشكلات ما را حل خواهد كرد اما به هيجان آمدن تمام مردم حاضر در آن جا كوچكترين مشكلی را حل نخواهد كرد :‌ آگاهی، آگاهی، مشاركت. در اين فكرها هستم كه می‌بينم لحن بلندگو عوض شده و باتوم ها بيرون آمده. حالا انگار حكومت نظامی است !

ميدان محسنی خالی شده و مردم به خيابان های اطراف رانده شده اند. من مساله را مثل يك مبارزه بی‌خشونت می‌بينم :‌ در لحظه توافق شده، همه جمعيت بايد محل را ترك كند چون اگر يك گروه محل را ترك كند ( بر اساس عقل،‌ برنامه يا محافظه كاری ) و يك گروه بماند تنها نتيجه شكاف در مردم است : عده ای بقيه را به آشوب طلبی متهم خواهند كرد و عده ای بقيه را به ترسو بودن و تنها چيزی كه حاصل می‌شود نااميدی از كليت جريان است. خاتمه هيچ برنامه ی نبايد مثل شكست خوردن ارتش ها باشد. پليس هر چقدر فضا خلوت تر شود قدرت بيشتری خواهد داشت و مردم هر چقدر فضا خلوت تر شود قدرتی كمتر. بعد از چانه زدن با يك گروه از پليس ها كه « ماشين ما آن طرف ميدان است » به محسنی و بعد سمت ماشين می‌رويم. تمام راه برگشتن صحبت مبارزه بی‌خشونت برای كسب آزادی های اوليه هر انسان (مثل آزادی بيان، آزادی عقيده، آزادی بدن، ممنوعيت شكنجه و ...)، آگاهی و انسان زيستن است.

  
 
                      بازگشت به صفحه اول
Internet
Explorer 5

 

ی