ايران

پيك

                         
 

آنكه پرده سياه اتاق بازجوئي

وبلاگ نويسان را كنار زد

نقشی كه از كار بزرگ

ابطحی در روزگار ما می ماند!

                                                               مسعود بهنود     

 
 

از ديدگاه حرفه اطلاع رسانی كه من چهل سال است جز آن كاری ندارم و به نظر می رسد كه قواعدش را كمابيش می شناسم در هشت سال اخير – از دوم خرداد به بعد – مواقعی اتفاق افتاد كه اطلاع رسانی شهامت می خواست ، حد می گذاشت، درست در جای خود و به موقع بود. از همين رو می توان گفت كه تاثيرش روز و موقت نماند. از جمله اين ها نوشته ديروز محمدعلی ابطحی در وب لاگ خود است.

آن چه آقای ابطحی در مورد سرنوشت روزنامه نگاران دستگير شده هنگام زندانشان، و گزارش جلسه هيات پی گيری قانون اساسی نوشته است چند نشان با خود دارد. اول از همه نشان می دهد كه انسان ها در برابر واقعيت های تلخ و سخت كه در برابرشان عينی می شود، به دليل آدمی بودنشان واكنش های يكسان دارند. خيس عرق می شوند، دنيا از نظرشان تار می شود، به سكوت و مصلحت انديشی خود نفرين می كنند و باری بر سر ايمان خويش چون بيد می لرزند. آدم های كمی هستند كه در مقابل چنين موقعيتی جز اين شوند. اما آدم های كمی هستند كه بتوانند بر ترس و مصلحت انديشی خود غلبه كنند و اين حس را بروز دهند. بيش تری ها دست و دلشان می لرزد، گاهی در خلوت گريه هم می كنند اما باز هم دچار لكنت و ترس می مانند و به هزينه هايش فكر كنند و خصلت صيانت نفس و حفظ موقعيت و مقام و... آنان را از فاش گوئی باز می دارد.

دوم آن كه آدمی كه چنين كاری می كند كه آقای ابطحی كرد بايد به آن نظام و آن مذهب كه نظام به آن متكی است علاقه ای و ايمانی چنان داشته باشند كه از بيم لطمه ديدنش، از مقام و موقع بگذرد و به كاری هزينه ساز متمايل شود. بسياری هستند كه بر سر می زنند اما نظام و دين را بيش تر از خودشان دوست ندارند و به همين دليل سكوت پيشه می كنند. آقای ابطحی چه عده ای خوششان بيايد و چه بدشان بيايد چنين افشاگری را از جمله به اين دليل كرد كه باور داشت كه با ادامه اين نوع رفتارها كه پشت ديوار زندان ها اتفاق می افتد به كيان آن نظام و آن مذهب لطمه وارد می شود.

اگر بخواهم پيشينه چنين كارهائی را در اين هشت سال نشان دهم بايد ياد آورد از كار سعيد حجاريان – چند بار - در دورانی كه از دولت بريد و به عالم ژورناليسم وارد شد و" صبح امروز" را بنياد نهاد. كارهای اكبر گنجی كه همه می دانند، ديگری عبدالله نوری بود باز هم چند بار و از جمله در دادگاهش وقتی كه آن متن تاريخی به يادگار ماندنی را خواند. اين اواخر عيسی سحرخيز وقتی كه ماجرای درونی هيات نظارت بر مطبوعات را افشا كرد. آقای محسن آرمين وقتی در نمايندگی مجلس ماجرای زهرا كاظمی را پی گرفت. زيدآبادی هم دو باری جز همه نوشته های اگاهی دهنده خود باز دامن همت برای تابو شكنی به كمر زد. دكتر هاشم آقاجری را همين تاويل تا دم اعدام برد و مردی متدين را به غوغای غوغائيان " سلمان رشدی” نام نهادند اما به نظرم به عنوان يك مسلمان و يك استاد دانشگاه در تمام شب های شوم و سخت زندان آرام خوابيد و با ايمان خود ماند. ياد كنم از ناصرزرافشان كه وقتی وكالت خانواده مقتولان قتل های زنجيره ای را به عهده گرفت و راز و رمز ها را دانست خود می دانست كه اگر چه كند اين می شود كه شده است. اما كرد كاری را كه شايسته يك مبارز سياسی و وكيل مدافع بود.

اين نشانه ها را كه دادم علامت اهميتشان تنها به ترور ، زندان و محروميت های عاملانشان نيست، بلكه از تاثير هر كدامشان در آگاهی جامعه می گويم. همين اواخر وقتی داستان بهشت خاكستری دكتر مهاجرانی را خواندم و تكه ای را كه پشت كتاب جديدش "برف" نوشته است، با خود گفتم بی ترديد او نيز شايسته است كه نامش در ميان نشانه های اين حرفه به دورانی باشد كه در آنيم و به نظر بعضی در پايانش به سر می بريم.

ما را چاره نيست جز آن كه آن قدر سر بر ديوار عادت های زشت بكوبيم و آن قدر بگوئيم و افشاكنيم تا رسم و راه بی مروتی و خداپنداری، قدرت پنهان را از ميان برداريم. اين مربوط به آن نيست كه چه حكومتی بر ما حاكم باشد. اين رسم ها را بايد خود براندازيم. آن هم در جهانی كه با محاكمه ميلوسويچ و صدام و پينوشه آمادگی از خود نشان داده است. افكارعمومی جهان دارد در چنبره قدرت برای نگاه انسانی خود جائی باز می كند. ما هم آدميانيم. ما هم بايد اجازه ندهيم كه عضوی از جامعه در لحظاتی بی پناه و بی كس باشد. ديده ايد كه اقتدارطلبان به دروغ و با هزار بهانه به مردم می گويند نهادهای مدافع حقوق بشر سياسی هستند و رجوع به آن ها گناهی بزرگ و بيگانه جوئی آشكار است. به مردم می گويند افكارعمومی دنيا دروغ است. مردم سالاری وجود ندارد و... ما هم كم كمك می آموزيم كه اين ها جدی هستند و تا كار خود اصلاح نكرده اند در دامشان گرفتارند. انسان امروز به اين اعتبار كه خبر دارد از همنوع خود نمی تواند بی اعتنا بزيد.

باری كار آقای ابطحی را در افشای راز زندان ها و درهای بسته و زمانی كه بازجويان را احساس خدائی دست می دهد و به هر كار قادرند، ارج بنهيم. من از جانب خودم كه عضو كوچك اين حرفه ام و از جانب نسل بعد از خود، شاگردان و فرزندانم كه گرفتار بودند و چه بسا زبان آن ندارند كه راز دل خود بگويند، از وی سپاسگزارم و بی ترديدم كه نوشته آقای ابطحی هر چند كوتاه، نقشش در آينه زمان می ماند به يادگار از زمانه ما.

  
 
                      بازگشت به صفحه اول
Internet
Explorer 5

 

ی