ايران

پيك

                         
 
مصاحبه شرق با عمادالدين باقي

انفعال را دامن نزنيد، در بدترين

شرايط بايد درانتخابات شركت كرد
 
 

روزنامه شرق، در ادامه بحث بر سر شركت و يا عدم شركت درانتخابات رياست جمهوري( درصورت حذف همه كانديداهای طرفدار اصلاحات) با عمادالدين باقی مصاحبه كرده است. باقی دراين مصاحبه بر ضرورت شركت در هر انتخاباتی، حتی در بدترين شرايط تاكيد كرده است. بخش هائی از اين مصاحبه و نظر كه در ماه های آينده مهم ترين بحث روز و سياسی جامعه ايران خواهد بود را بخوانيد:

 در جامعه توده وار نگاه به راى مردم همان نگاهى است كه در سال ۵۷ به انبوه خلق داشتيم. در سال ۵۷ دو ميليون نفر در خيابان تظاهرات مى كردند، الان ما فكر مى كنيم دموكراسى يعنى اينكه به جاى اينكه دو ميليون آدم بيايند در خيابان تظاهرات كنند، بيايند برگ راى در صندوق بريزند. يعنى همان جامعه توده وار و تلقى اى را كه ما از حركت انبوه خلق داشتيم امروز در صندوق هاى راى متجلى مى بينيم براى اينكه دموكراسى واقعى هنگامى است كه نهادهاى مدنى به عنوان شالوده هاى اصلى جامعه شكل گرفته باشند، يعنى جامعه از حالت توده وار درآمده و شكل پيدا كرده باشد. آنقدر از اين حيث جامعه ضعيف است حتى اصلاح طلبان ضعيف و فقير هستند كه در انتخابات مجلس هفتم، وزارت كشور وقتى مى خواست براى نظارت بر صندوق ها نمايندگان و افرادى تعيين كند دستش خالى بود. نه نفرات به اندازه كافى مى شناخت، نه نهادها و NGOها و تشكل هايى وجود داشتند و اگر هم وجود داشتند تعداد نفرات آنقدر كم بود كه جوابگوى افرادى كه وزارت كشور براى نظارت بر صندوق ها نياز داشت نبود. اين است كه دموكراسى در كشور به انتخابات و راى تقليل يافته و فقط شكل حركت هاى توده وار تغيير كرده است. به جاى تظاهرات، در تعرفه راى مى نويسيم يعنى هر كاغذ يك راى. به نظر من بايد تلقى خويش را از دموكراسى اصلاح كنيم. تلقى اى كه باعث شد اصلاح طلبان در چند سال گذشته به نهاد سازى اهتمام شايسته و بايسته نشان ندهند.
اگر انجمن ها و نهادهاى صنفى و تشكل هايى كه غيرسياسى هم هستند و وحدتشان مبتنى بر منافع است و وحدت منافع پايدارتر از وحدت سياسى و ايدئولوژيك است را شكل داده بوديم اينها تبديل به هزاران هسته فعال پر انگيزه مى شوند كه قدرت بسيج دارند. همين در كشورهاى غربى درست است كه دولت ها دموكراتيك و برآمده از انتخابات هستند ولى هزاران NGO و نهادهايى وجود دارند كه فرصت انحراف به دولت نمى دهند. اخيراً با رئيس سازمان بين المللى اصلاحات جزايى PRI ملاقات مفصلى مجموعاً ۸-۷ ساعت براى يك سرى گفت وگوهاى مشترك داشتيم. براى من خيلى جالب بود كه فقط هشتصد NGO حقوق بشرى با آنها همكارى مى كنند و اينها هستند كه به دولت ها اجازه هر كارى را نمى دهند. اينها هستند كه به دولت ها ديكته مى كنند روابط خارجى شان را چگونه شكل دهند. منافع دولت ها اقتضا مى كند كه با دولت هاى ناقض حقوق بشر رابطه برقرار كنند و به خاطر همين به منافع اقتصادى شان فكر مى كنند اما در غرب اين دولت ها ناگزيرند تحت فشار همين نهادها و جامعه هاى مدنى عقب نشينى كنند و تسليم خواسته هاى آنها شوند و رعايت حقوق بشر را شرط معاملات اقتصادى شان قرار دهند. دموكراسى را بايستى دوباره معنا كرد. اين يك بحث.

 بحث دوم اينكه وقتى من عدم مشاركت را مورد انتقاد قرار مى دهم به اين معنى نيست كه در انتخابات به هر شكلى شركت كنيم . من در ايام انتخابات مجلس هفتم فقط سكوت كردم. فكر نمى كنم هيچكس مقاله اى يا مصاحبه اى از من ببيند كه نفياً يا اثباتاً در مورد انتخابات نظرى داده باشم. شايد اول بار است كه درباره انتخابات مجلس هفتم به صورت عمومى اين حرف را مى زنم. با برخى از دوستان بحث داشتيم. اعتقاد من اين بود كه خط تحريم به نفع جنبش و به نفع جامعه مدنى نيست. بلكه اين خط دامن زدن به رخوتى است كه در مردم وجود دارد. در انتخابات شوراها من علم داشتم كه مردم شركت نخواهند كرد. سندش هم مصاحبه اى است كه چندجا منتشر شد. گفتم «با وجود اينكه مى دانم مردم در انتخابات شركت نخواهند كرد اما من اعلام مى كنم ما بايد شركت كنيم.» مى گويند كه مردم سرخورده شده اند، سئوال من اين است كه اگر قرار بر سرخوردگى باشد مى پذيرم كه به مطالبات مردم اعتنا نشد. اما اگر قرار بر سرخوردگى باشد چه كسى اول بايد سرخورده شود؟ اگر قرار بر سرخوردگى باشد بايستى كسانى سرخورده شوند كه به واقع بيش از همه زجر كشيده و مصيبت ديده اند.ولى كسانى كه به هرحال در ميدان بوده اند و هزينه اش را داده اند، اينها سرخورده نمى شوند به خاطر اينكه آگاه بوده اند اين راه اين هزينه ها را دارد و اگر دچار وادادگى شوند، معنايش اين است كه انتظار اين برخوردها را نداشته اند.

اگر قرار بود جاده صافى باشد كه شما در اتومبيل بنشينيد و تخت گاز برويد ديگر نيازى به جنبش اصلاحات نبود و به اين معنا بود كه شما جامعه خيلى باز، شفاف، دموكراتيك و بى مسئله اى داريد. وقتى اين اتفاقات مى افتد، وقتى دوم خرداد پيش مى آيد، وقتى گفته مى شود «جنبش اصلاحات»، يعنى اينكه سد و مقاومت وجود دارد. اگر اين را بدانيم و آگاهانه اين را بپذيريم اين راه را بايد برويم هزينه هايش را بايد بدهيم سرخورده هم نبايد شويم به خاطر اينكه اگر دموكراسى وجود داشت، ديگر فعاليت اصلاحى لازم نبود. اگر دموكراسى مى خواهيد، بايد هزينه هايش را بدهيد. مگر مى شود دموكراسى را مجانى به دست آورد؟

بنابراين نمى شود انتظار داشت كه به دموكراسى برسيد و اين فشارها و سختى ها را تحمل نكنيد. بنابراين در انتخابات شوراها قائل بوديم به اينكه اين سرخوردگى توجيه منطقى ندارد. در انتخابات مجلس هفتم بحث من با دوستان همين بود. حتى در جبهه مشاركت دعوت كردند كه بحث مفصلى در مورد پارلمان و انتخابات در ايران داشتم و گزارشى از يكصد سال فعاليت پارلمانى در ايران دادم سپس چند نتيجه جامعه شناختى از آن گرفتم. دوستان ابتدا خيلى مصر بودند در روزنامه اى كه ارگان غير رسمى جبهه مشاركت بود، آن را چاپ كنند اما متن كه نهايى شد با تصميم جبهه مشاركت مبنى بر عدم شركت در انتخابات مقارن شد؛ لذا متن چاپ نشد چون نتيجه اى كه در آن گرفته شده بود اين بود كه انتخابات و رفتار انتخاباتى در ايران يك رفتار نهادينه شده است؛ پس از يكصد سال اين پديده تثبيت شده و اين دستاورد بزرگى است و نبايد آن را بى ارزش دانست حتى در دوره شاه درست است كه انتخابات نتيجه اش از قبل مشخص بود اما نمى توانستند انتخابات برگزار نكنند. يعنى اصل انتخابات نهادينه شده است. به ويژه در طول ۲۵ سال گذشته رفتار انتخاباتى در جامعه ايرانى آموخته شده و اگر كشور در بدترين شرايط قرار بگيرد، از منظر جامعه شناختى معتقدم كف مشاركت در اين جامعه ۳۵ تا ۴۰ درصد خواهد بود. چون انتخابات يك رفتار آموخته شده است. يعنى مردم به صورت ناخودآگاه هم كه شده اين كار را انجام مى دهند. بنابراين وقتى اين امر تثبيت شد، شما مى توانيد آن را در خدمت پيشرفت دموكراسى و حركت اصلاحى قرار دهيد. مردم ممكن است شركت كنند ولى ندانند به چه كسى راى دهند يا ندانند اين رفتار را چگونه شكل يا بروز دهند. سخن من اين بود كه در انتخابات وارد شويد.در قبل از انقلاب در مجلس شانزدهم يك فراكسيون ۱۲ نفره پارلمان تبديل به تريبون و پايگاهى شد وكارى كردند كه همان اكثريت انگليسى مجلس مجبور شدند به دكتر مصدق راى دهند و او را نخست وزير كنند. تجربه ديگرى را داشته ايم. مجلس بيست و يكم از فرمايشى ترين پارلمان هاى تاريخى ايران بود. كتاب هاى درسى ما سال هاست عليه كاپيتالاسيون مى نويسند و مى گويند مجلس و رژيم اين لايحه را تصويب كردند ولى واقعيت اين است در همان پارلمانى كه از طرف دربار انتخاب شده بودند با اين لايحه چنان مخالفت مى كنند كه با اكثريت ضعيف به تصويب مى رسد. ۶۱ راى منفى به كاپيتالاسيون و ۷۴ راى موافق مى دهند. نطق بعضى از نمايندگان عليه كاپيتالاسيون شبيه همان عباراتى است كه امام خمينى در سخنرانى ها به كار ميبردند. بحث دوم اينكه معتقدم در انتخابات مجلس هفتم در جاهايى كه كانديداهاى اصلاح طلبى در ليست نامزدها قرار گرفتند بايد از آنها حمايت كرد كه وارد مجلس شوند ولو آنكه بعداً صندوق ابطال شود.

ديگر اينكه چرا حق راى اى را كه يكصد سال به خاطرش مبارزه شد به همين راحتى زمين بگذاريم؟ من اين حق را به گونه اى ديگر مورد استفاده قرار مى دهم و به جاى اينكه در خانه بنشينم و رفتار انتخاباتى را كه يك نهاد دموكراتيك است، تضعيف كنم، سر صندوق مى روم به جاى اينكه دعوت به «عدم مشاركت انفعالى» كنم دعوت به مشاركت مى كنم. ما نهاد مشاركت را نبايد تضعيف كنيم. اين حق ماست. ما اين را به دست آورده ايم چرا آن را به آسانى از دست بدهيم. ما از اين حق استفاده مى كنيم به جاى اينكه بگوييم راى ندهيد، مى گوييم بايد در انتخابات مجلس آمد و هرجا كانديدايى مناسب وجود دارد، حمايت كنيم. حتى اگر ۱۰ نفر نماينده اصلاح طلب به مجلس بروند، مى توانند جريان ايجاد كنند. به طور خلاصه راهى كه ما در پيش مى گيريم بايد آن باشد كه يكم، روى تقويت جامعه مدنى سرمايه گذارى شود. دوم اينكه حق راى را به هيچ قيمتى نبايد زمين گذاشت. سوم اينكه در جامعه هرجا كه مى شود بايد پايگاه زد. پايگاه بزنيد و از آن پايگاه حركت كنيد و حقتان را بگيريد. چون حكومت مال من و مال شماست. اين انفعالى كه جامعه نشان مى دهد، انجمن ها نشان مى دهند و مى گويند احزاب يا تشكل ها بنشينيد ببينيم شوراى نگهبان چه تصميمى مى گيرد چه كسى را تاييد صلاحيت مى كند اگر كسى كه شايسته نيست تاييد صلاحيت كند ما در انتخابات شركت نمى كنيم، موضع منطقى نيست. به همين جهت من معتقدم سرخوردگى و انفعال نتيجه اش بازگشت به عقب است.

  
 
                      بازگشت به صفحه اول
Internet
Explorer 5

 

ی