هنر و انديشه

پيك

                         
 

سايت الپر

مشتی بخور

حرفی نزن

شعری بگو

 
 

مدتی اين مثنوی تأخير شد
يك كمی هم دير شد
دير، اما ناگزير
تأخير، رام و سر به زير!

من كه مي‌گفتم عيان گوييد و بنويسيد اسرار همه
من كه مي‌گفتم بگوييد اينچنين و آنچنان، بي‌واهمه
من -
حتی من هم اين يك بار
- بی تكرار -
مي‌گويم:
گور بابای همه!

اتفاقا از كتك خوردن كسی ترسی ندارد
از شبی آب خنك خوردن كسی ترسی ندارد
اين بلوف و بچه‌بازي‌ها كه مشكل نيست
اين برادر بازجو هم -
گرچه بي‌عقل است، بي‌دل نيست

مشكل از آن درد ناشی مي‌شود -
مشكل همين‌جاست!
بازجو يك فرد ناشی مي‌شود -
مشكل همين‌جاست
مشت را سوی دهانت چون نشانه مي‌رود
درد هم تا استخوانت عاشقانه مي‌دود!
چون‌كه كور است او -
كر است او -
لوچ و چپ‌چشم است
مي‌زند بر جای بد از جای پا و دست -
حالا گفته باشيم . . .

. . . آخر ما چرا؟!
ما كه زهرا كاظمی ديديم
قصه‌های ديگران را هم كه بشنيديم
ما ديگر چرا

از كتك خوردن نمي‌ترسيم
اما خر نمي‌باشيم!
از مردن كه مي‌ترسيم

  
 
                      بازگشت به صفحه اول
Internet
Explorer 5

 

ی