ايران

پيك

                         
 

گفتگو با يكی از بازماندگان ميكونوس، در سالگرد آن ترور

ميكونوس

ننگی كه با هيچ رنگي

از دامان ج. ا پاك نشد
 
 

از سپتامبر1992 اكنون 12 سال می گذرد. در آن سپتامبر، وحشيانه ترين ترور سياسی در شهر برلين آلمان روی داد كه طی آن رهبر حزب دمكرات كردستان ايران و تعدادی ديگر از فعالان سياسی فارس و كرد ايرانی ناجوانمردانه كشته شدند. ترور در رستوران ايرانی ميكونوس انجام شد. از جمع كسانی كه از آن ترور جان بسلامت بردند يكی هم "اسفنديارصادق زاده" است. از زندانيان سياسی زمان شاه و فعالان و كادرهای حزب توده ايران در سالهای پس از انقلاب 57.

آنچه را در ادامه ميخوانيد، گفتگوئی است كه بمناسبت 17 سپتامبر(سالروز ترور ميكونوس) با وی انجام شده و برای انتشار دراختيار پيك نت قرار گرفته است. در ابتدای اين گفتگو، صادق زاده می گويد:

ترور دكتر صادق شرفكندی دبيركل وقت حزب دمكرات كردستان ايران و همراهانش يكی از جنايتكارانه ترين و درعين حال ناجوانمردانه ترين ترورهای سياسی بود. عمق اين فاجعه      به حدی است كه فراموشی آن برای همگان ناممكن است، چه رسد به كسانی كه شاهد مستقيم اين جنايت بودند.

ابعاد سياسی اين جنايت آنجا مشخص می شود كه بدانيم رهبران وقت حزب دمكرات كردستان ايران كه در خارج از كشور ترور شدند(به شمول دبيركل اسبق اين حزب "عبدالرحمان قاسملو كه در وين پايتخت اطريش و بر سر ميز مذاكره با فرستادگان سپاه و رياست جمهوری وقت" هاشمی رفسنجانی” ترور شد) از سياست گفتگو و حل مسالمت آميز مسئله كردستان دفاع می كردند و روش های غير خشونت آميز را به سياست حزب دمكرات كردستان ايران تبديل كرده بودند. سياستی كه می توانست به حفظ وحدت ملی ايران كمك كند و برای كردستان ايران آينده ای متفاوت با كردستان عراق را رقم بزند.

اين كه چه افرای و به فرمان چه كسانی دست به اين ترور زدند، امروز برای دولت آلمان دقيقا مشخص است و برای اپوزيسيون كرد و فارس جمهوری اسلامی نيز، صرفنظر از پيچيدگی های امنيتی مسئله، تقريبا و در اساس روشن است. مقامات قضائی و امنيتی آلمان، برخلاف دولتمردان و مسئولان قضائی و امنيتی فرانسه و اطريش، اين ترور را تا پايان دنبال كردند و با جسارتی كم نظير نتايج محاكمه و حكم نيز، بی اعتناء به همه فشارهای سياسی و اقتصادی جمهوری اسلامی اعلام شد. همانگونه كه لوح يادبود قربانيان ترور، بی اعتناء به شعبده بازی های شهردارتهران، كه ازياران عاملين ترور ميكونوس است، بر سر در رستورانی كه اين ترور در آن انجام شد نصب شد: رستوران ميكونوس!

در حكم دادگاه آلمان نام رهبر(علی خامنه اي)، رئيس جمهور وقت(هاشمی رفسنجانی كه پس از ترور در مصاحبه ای آن را نتيجه اختلافات گروهی و درون سازمانی اعلام داشت) ، وزيرخارجه(علی اكبر ولايتی كه پس از 8 سال جنبش اصلاحات می خواهد رئيس جمهور دوران ضد اصلاحات شود) و وزير اطلاعات وامنيت وقت(علی فلاحيان كه عضو خبرگان رهبری و از هدايت كنندگان سازمان امنيت موازی است) با صراحت و بعنوان كميته صدور فرمان ترور اعلام شد و اين يك بدعت كم نظير از استقلال قوه قضائيه از قوه مجريه بود. قوه ای كه می توانست زيرفشار اقتصادي- سياسی جمهوری اسلامی قرار گيرد و قرار نيز گرفته بود.

اين كه چه كسانی دستور دادند و چه كسانی مجری بودند ديگر دارای چنان اهميتی نيست كه اصل حادثه، يعنی ترور و نتايج آن بعنوان يك رويكرد و سياست حكومتی طی 25 سال گذشته اهميت دارد. رويكردی كه بموجب آن پاسخ حق طلبی و طرفداری از زندگی شرافتمندانه گلوله است. البته اين رشته سر دراز دارد و ريشه های آن را بايد در ترورهای سياسی – در داخل و يا خارج از كشور- در حاكميت و يا در اپوزيسيون و اعدام ها و قتل عام 67 دنبال كرد. در اين ميان، ساده انديشی است اگر بر اين گمان نيز انگشت نگذاريم كه دست قدرت های خارجی نيز در كنار حاكميت و در هدايت اين مسير عمل كرده و همچنان می كند. همچنان كه ديديم در حمله عراق به ايران و در ادامه خانمان برانداز جنگ با عراق عمل كرد.

من به عنوان يكی از جان بدر بردگان اين ترور وحشيانه، هميشه با قربانيان آن احساس همدردی داشته و دارم؛ درعين حال كه ميدانم مردم ايران هزاران بار تلخ تر و گرنبارتر از اين حوادث را داشته و پشت سر گذاشته اند. من تصور می كنم تحمل زندگی جهنمی كنونی در ايران خود جنايتی مستمر و ترور بی وقفه شخصيت و هويت ملی ايرانی هاست.

درباره ماجرای اين ترور بسيار گفته و نوشته اند، شايد زمان آن فرا رسيده باشد كه من هم به سهم خود و بعنوان يك شاهد اين ترور نكاتی را به دانسته ها اضافه كنم.

بين ساعت های 7 و 8 بعد از ظهر 17 سپتامبر برای ديدن " عزيرطبيب غفاری” دوست قديمی ام و صاحب رستوران ميكونوس رفتم. دوستی ما به سالهای پيش از انقلاب بر می گردد كه هر دو زندانی رژيم شاه بوديم. اغلب به ديدار عزيز می رفتم و روز حادثه نيز يكی از اين ديدارها بود.

- روز حادثه هم اتفاقی آنجا رفتيد و يا از قبل می دانستيد آنجا جلسه است؟

- اغلب وقتی ديدار و جلسه ای بود عزيز من را هم خبر می كرد و می گفت اگر دوست داری بيا. من مدت ها بود كه دراين جلسات شركت نمی كردم زيرا حرف ها تكراری بود و بی حاصل. آنشب هم نمی دانستم آنجا جلسه است، عزيز هم با اين محاسبه كه من ديگر علاقه ای به اين نوع جلسات ندارم و يا شايد طبق قراری كه با ميهمانان داشت چيزی نگفته بود. من اتفاقی آنجا رفتم كه عزيز را ببينم. وقتی وارد شدم عزيز كمی نگران بنظر می رسيد. گفت امشب ميهمان های مهمی دارم و متاسفانه آشپز رستوران نيآمده است، بيا داخل آشپزخانه كه كمك كنی. مشكل او مشكل من بود، زيرا همانطور كه گفتم ما دوستان قديمی بوديم. با هم مشغول درست كردن غذا شديم. درحال غذا درست كردن عزيز گفت كه ميهمانان كيستند. گفت تعدادی از رهبران حزب دمكرات كردستان ايران امشب اينجا ميهمان هستند. پس از مدتی ميهمانان آمدند و عزيز گفت: اگر دوست داشته باشی می توانی بيائی در سالن و به جمع بپيوندی.

- ميهمانان كه ظاهرا با هم گفتگو و ديدار سياسی داشتند چگونه شما را در جمع خودشان پذيرفتند؟

- وقتی عزيز به من پيشنهاد رفتن به سالن و پيوستن به جمع را كرد برای مدتی سكوت كردم و سپس موافقت مشروطه خودم را اعلام كردم و گفتم از آنها هم بپرس و ببين برايشان مسئله ای نيست اگر من هم در جمع شركت كنم؟ عزيز رفت و در نوبت بعدی كه به داخل آشپزخانه بازگشت تا غذا ها را ببرد گفت كه ميهمانان موافقت كرده اند.

غذا كه آماده شد، اين بار من هم به همراه عزيز رفتم به سالن و اتاق مخصوصی كه ميهمانان در آنجا نشسته بودند. اين اتاق مُشرف به يك پارك بود كه به بيرون كاملا ديد داشت. ابتدا من را به دكتر شرفكندی معرفی كرد و بعد به ديگران. شرفكندی خيلی گرم برخورد كرد و پس از ماچ و بوسه ای صميمانه من را كنار خودش نشاند. صورت نجيب و دوست داشتنی او بسيار به دلم نشست. اين نخستين بار بود كه شرفكندی را می ديدم. از گذشته فعاليت های سياسی من و دوران زندانم در زمان شاه پرسيد. گفتم كه با تعدادی از زندانيان سياسی كرد هم بند بوده ام. فورا پرسيد: با چه كساني؟ برايش گفتم كه با عبدالله عزت پور و غنی بلوريان دريك بند بوده ام. گل از گل شرفكندی شكفت. انگار يك آشنای قديمی را يافته است. برای من هم اين ديدار آنقدر جذاب بود كه زمان را فراموش كرده بودم، تا وقتی كه عزيز آمد و گفت شام حاضر است و برای آوردن آن به سر ميز از من تقاضای كمك كرد. با هم رفتيم به آشپزخانه. وقتی انتقال غذا از آشپزخانه به اتاق ميهمانان تمام شد و من از آشپزخانه خارج شدم، متوجه شدم صندلی من در كنار شرفكندی را نوری دهكردی پر كرده است. در همان رديف يك صندلی خالی در آخر رديف خالی بود كه من با اشاره عزيز رفتم آنجا نشستم. صرف غذا شروع شد. از جمعی كه من آنها را می شناختم، زنده ياد "نوری دهكردی” بود كه قبلا چند بار او را در جلسات مختلف ديده بودم، پرويز دستمالچی كه او را هم در همين نوع جلسات ديده بودم و بالاخره مسعود ميرراشد، كه او را هم چند بار در رستوران ميكونوس ديده بودم.

- هيچ گفته ای از آن ديدار شبانه از دكتر شرفكندی بخاطر نداريد؟

- چرا. وقتی عزيز من را به دكتر شرفكندی معرفی كرد او گفت: قرار بود اين نشست فردا شب در اينجا تشكيل شود، اما چون ما فرداشب در شهر كلن يك جلسه داريم، ميهمانی و ديدار را يكشب جلو انداختيم. شايد به همين دليل، يعنی يك شب جلو افتادن اين ديدار بود كه عزيز و نوری دهكردی تا هنگام شام به افراد مختلف تلفن می كردند و جلو افتادن زمان اين ديدار را اطلاع می دادند و به آنها اطلاع می دادند كه اگر بخواهند می توانند به رستوران بيآيند. حتی يكبار به خود من گفتند با اتومبيل عزيز برو دنبال عبدالله عزت پور، زيرا دكتر بايد حتما او را امشب ببيند، كه البته اين برنامه بعدا منتفی شد.

- شما كه زندانی سياسی شاه بوديد و اهميت مسائل امنيتی را می دانستيد، چرا آنشب توصيه نكرديد احتياط كنند؟

- راستش از همان ابتدا معرفی خودم به دكتر شرفكندی تا لحظه ای كه تروريست ها وارد رستوران شدند به همين مسئله فكر می كردم. به اينكه رهبران يك حزب درحال مبارزه و درگيری مسلحانه با جمهوری اسلامی چرا و چگونه است كه اينگونه بی پروا در يك جلسه و در رستورانی كه هركس مجاز است وارد آن شود شركت می كنند. پيش خودم مسئله را اينطور حدس زده بودم كه حتما پليس آلمان درجريان است و رستوران را محافظت می كند. حتی، با توجه به تجربه كارهای سياسی خودم فكر می كردم، اگر آنها خودشان به پليس آلمان نگفته باشند در اين محل جمع می شوند، تور امنيتی پليس آلمان خود به خود آنها را در برگرفته است.

- به ياد داريد كه محور گفتگوها چه بود؟

- بحث های آنشب عمدتا بر محور مشكلات اجتماعی و نوع برخورد حاكميت با مردم و خصوصا موضع حزب دمكرات كردستان در برابر جمهوری اسلامی دور می زد. شرفكندی روی وحدت ملی و نوعی خودمختاری برای مليت های ايران و دمكراسی در كل ايران تاكيد داشت. برای من جالب ترين بخش اين بحث ها، استدلال هائی بود كه شرفكندی پيرامون ضرورت استفاده از روش های مسالمت آميز و رسيدن به نوعی گفتگو و نفی شيوه های قهرآميز می كرد.

- تروريست ها چه زمانی وارد رستوران شدند و شما چه وقت متوجه حضور آنها شديد؟

- حدود ساعت يازه شب آن ها وارد شدند. من درحاليكه گوشم به حرف ها بود، در بشقاب غذای خودم با تكه آخر غذا بازی می كردم كه ناگهان چند پوكه فشنگ در بشقاب من افتاد. وحشت زده سرم را بلند كردم. مردی با نقاب و مسلسل بدست در برابر شرفكندی ايستاده بود و پوكه ها از مسلسل او به پرواز در آمده بودند. ناخود آگاه خودم را به همراه كنار دستی ام به زير ميز پرت كردم. در همين لحظات صدای تك تير شنيدم و پاهای افرادی را ديدم كه بسرعت از اتاق خارج می شدند. بمحض خروج آنها ازاتاق، از زيز ميز بيرون آمدم. دو نفر از چهارنفری كه در سمت مقابل نشسته بودند روی زمين افتاده بودند و عزير هم تلولو خوران درحال افتادن روی زمين بود. دكتر شرفكندی در حاليكه نفسی نداشت، دسته صندلی مانع افتادنش به روی زمين بود. دهكری با سينه روی ميز افتاده بود و صدائی شبيه "خُرخُر" از گلوی او خارج می شد. من فقط توانستم عزيز را كه تلوتلو می خورد بغل كرده و به طرف در رستوران بكشم تا بلكه او را به بيمارستان برسانم. در همين كشاكش بودم كه پلس وارد رستوران شد و به همه كسانی كه زنده بودند فرمان داد دستها را بالا ببرند. پليس از قربانيان می خواست دستهايشان را بالا ببرند، عاملين ترور رفته بودند.

- تحقيقات در همان محل شروع شد؟

- تحقيقات و بازجوئی ها در روزها و هفته های بعد دنبال شد. شاهدان به شعب و سازمان های مختلف فراخوانده شدند تا مشاهدات خود را بگويند و به سئوالات پاسخ بدهند. پليس آلمان بيش از هر چيز دنبال شناسائی چهره تروريست ها بود. تصاوير مختلفی را به من نشان دادند و از روی نشان هائی كه شاهدان جنايت داده بودند تصاويری تهيه شده بود كه به من هم نشان دادند. حتی تائيد تقريبی چهره ها نيز برای پليس خيلی مهم بود و نمی خواست زمان از دست برود. شناسائی آن كسی كه مسلسل بدست داشت و من او را در برابر شرفكندی ديده بودم برای پليس آلمان در اولويت قرار داشت. پس از مدتی پلس اعلام كرد كه شخصی را در رابطه با ترور ميكونوس دستگير كرده است. متعاقب آن من و شاهدان ديگر جنايت را برای شناسائی چهره فرد مسلسل بدست به مركز پليس جنائی آلمان در حوالی شهر كلن بردند. قبل از اينكه ما را بعنوان شاهدان ماجرا به سالنی ويژه برای شناسائی فرد دستگير شده ببرند، يكی از شاهدان و زنده ماندگان آن شب خونين اطلاع داد كه فرد دستگير شده عرب است و لبنانی.  اين اطلاعاتی بود كه او از مترجم بدست آورده بود. همان شاهد پيشنهاد كرد كه همگی بگوئيم اين همان كسی است كه مسلسل در دست داشته. من در جواب گفتم: ما را برای آنچه كه در رستوران ديديم به اينجا آورده اند و نه آنچه زائيده تخيلات ماست و يا مترجم گفته است. اتفاقا، بعدها معلوم شد كسی كه در ابتدا دستگير شده بود آن فرد مسلسل بدست مورد نظر پليس نبوده است. فرد دستگير شده "يوسف امين" بود كه در شب ترور، نقش نگهبان جلوی در ورودی رستوران را داشته و هيچكدام از ما او را نديده بوديم. من اين توضيح آخر را به اين جهت دادم كه تاكيد كنم اغلب زنده ماندگان آن شب نتوانستند كمك شايانی به پروسه شناسائی تروريست ها و تشكيل دادگاه ميكونوس كنند. حتی عقيده دارم كه كار ديگران را هم مقداری دشوار كردند. پس از سالها تحقيق و تلاش، سرانجام پليس آلمان پرونده را تكميل كرده و به دادگاه ارجاع داد.

- بالاخره آن مسلسل بدست شناسائی شد؟

- تقريبا همه دست اندركاران آن ترور دستگير شدند، جز فردی كه مسلسل بدست داشت. يعنی همان كسی كه در آنشب همه را به رگبار مسلسل بست. او ايرانی و عامل مستقيم ترور بود كه در همان ساعات اوليه با پاسپورت ديپلماتيك از آلمان خارج شد. اخيرا در يكی از سايت های اينترنتی كه فكر می كنم "پيك نت" بود خواندم كه نام وی سيد جمال الدين جهرمی است. همين سايت بخشی از سوابق او را منتشر كرده و نوشته بود كه می خواهند از جهرم او را به مجلس هفتم ببرند. او بعد از انقلاب در شهر جهرم، همراه با چند نفری كه مانند خود او بودند يك گروه درست كرده بودند كه معروف به گروه "قناتی” ها بود. امام جمعه شهرجهرم نيز با آنها همكاری داشت.  آنها افراد موثر درانقلاب 57 را  می كشتند و در چاه های اطراف جهرم می انداختند و به همين دليل هم معروف شده بودند به گروه قناتی ها.

- ارزيابی شما از دادگاه ميكونوس چيست؟

- روند دادگاه به گواهی همه حقوقدان ها بی طرفانه و درعين حال متعهد به احقاق حق بود.  شايد از اين نظر بتوان گفت دادگاهی بود كم نظير كه عليرغم همه فشارهای سياسی وظيفه قضائی خود را به نحو شايسته ای انجام داد و نمونه ای از قضاوت مستقل از حكومت را درتاريخ قضائی آلمان از خود بر جای گذاشت.

- درباره شخصيت استوار رئيس قضات خيلی چيزها گفته اند.

- بله. اين يك واقعيت است.

- فشارهای حكومت ايران؟

- آنچه كه مربوط به زمامداران وقت جمهوری اسلامی در ارتباط با ترور ميكونوس و دادگاه آن است، امر پوشيده ای نيست. آن ها از همان روش های قبلی خود برای فشارهای اقتصادی و سياسی به دولت آلمان استفاده كردند و حتی دست به گروگان گيری يك تاجر آلمانی در تهران زدند كه فكر می كنم نامش "هوفر" بود. اين همان روشی است كه آنها در لبنان هم بارها از آن استفاده كرده اند. بنابراين ذكر كارشكنی های جمهوری اسلامی برای جلوگيری از روند عادی و قضائی دادگاه ميكونوس چندان ضرورتی ندارد. بالاخره آن ها هم در ايران می دانستند كه ادامه اين دادگاه به حكمی ختم خواهد شد كه نام رهبران وقت جمهوری اسلامی در آن مطرح خواهد بود. طبيعی بود كه از هيچ امكانی برای جلوگيری از ادامه كار دادگاه صرفنظر نكنند.

درباره ايرانيان خارج از كشور هم بنظر من اطلاعات نادرستی كه اغلب در جريان تحقيقات پليس منتشر كردند و يا در اختيار پليس گذاشتند مقداری كار تكميل پرونده و ارجاع آن به دادگاه را با تاخير روبرو كرد. حتی در طول دادگاه هم اين وضع تا حدودی ادامه داشت و به همين دليل دادگاه آن همه طولانی شد. بعنوان مثال وارد شدن سازمان مجاهدين خلق به اين ماجرا بود. ماجرائی كه اصلا ارتباطی به سازمان مذكور نداشت و آنها صرفا برای تبليغات سازمانی خود وارد اين ماجرا شده بودند. دادگاه خيلی دقيق و زمان بندی شده همه افرادی را كه نامشان به نوعی در پرونده ذكر شده بود به دادگاه احضار كرد تا برگی در آن پرونده ناخوانده نماند.

  
 
                      بازگشت به صفحه اول
Internet
Explorer 5

 

ی