ايران

پيك

                         
 

برادر سينا مطلبي!

اين كه نامش هشدار نيست

خودكشی كنيم، چون

ممكن است در تصادف بميريم! 
 

سينا مطلبی از روزنامه نگاران عصر طلائی مطبوعات دوم خردادی، كه دستی هم در راه اندازی وبلاگ و سايت های اينترنتی داشت، يك هشدار نامه منتشر كرده است. او كه پس از چندماه بازداشت، سرانجام توانست خود را به خارج از كشور رسانده و پناه بگيرد، اكنون نيز تا حدودی و بسيار كم تاثير تر از داخل كشور همان حرفه و فعاليت داخل كشور را درخارج كشور ادامه می دهد.

همزمان با بسته شدن سه سايت سياسی امروز، رويداد و بامداد و شاخ و شانه كشيدن مرتضوی برای گردانندگان اين سايت ها، سينا مطلبی كه ظاهرا دل در گرو مهر گردانندگان اين سايت ها دارد، عملا به گردانندگان اين سايت ها توصيه كرده دكان و دستگاه را جمع كرده و بروند برای مدتی به كنج عافيت!

يعنی تبعيدی سياسی و پناهنده سياسی شوند، اما در داخل كشور! هشدار او نوعی ايجاد ترس ودلهره است، و ظاهرا اين خوره ايست كه از دوران بازداشت خود، در وجود خويش دارد و نمی تواند از آن جدا شود. اين كه عده ای را در ارتباط با سايت های اينترنتی بگيرند و يا بازی اعتراف گيری و ثابت كردن تئوری های ماليخوليائی رهبر در باره يورش فرهنگی را دوباره و اين بار بنام سايت های سياسی سازمان بدهند محتمل است، اما آنچه بدتر از اين احتمال است، از ميدان گريزی است، بجای جستجوی راه چاره برای ماندن!

ما فكر نمی كنيم گردانندگان سايت های سياسی داخل كشور و طيف مورد نظر سينا مطلبی و ما ندانند وسعت خطر تا چه ميزان است. عرصه مانور را هم آن كه در داخل گود است بهتر می شناسد تا ما كه خارج از گوديم. بنابراين، چنين هشداری كه می خواهند بگيرند، كه هنر نيست. بقول خود مطلبی از 7 سال پيش دارند می گيرند. هنر آنست كه راه چاره ای برای ادامه حياط اين سايت ها پيدا كنيم و از گزند يورش و توقيف آنها نجاتشان دهيم. هنر كنيم و سايت هائی همسو و در خط آنها را از خارج كشور سازمان دهيم. امثال مطلبی كه هم انديش گردانندگان آن سايت های ياد شده است، اگر هنری دارد، اينجا بايد نشان دهد، نه كمك به تشديد دلهره و ترس؛ آنهم در دل كاركنان درجه دو و سه كه در صورت موثر افتادن عملا كار را زمين گذاشته و همان نتيجه ای حاصل می شود كه مرتضوی و محفل پشت سر او می خواهد.

ما می خواستيم فقط آن بخش از هشدار مطلبی را كه حاوی اطلاعات شخصی وی بود بصورت خبر منتشر كنيم، اما احساس كرديم كه اگر همه مقاله و هشدار باش او را منتشر نكنيم، خواننده آنچه نوشته ايم كاملا درك نخواهد كرد و به همين دليل هر دو كار را كرديم. يعنی هم اطلاعات مطلبی را بصورت خبر مستقل دراين شماره منتشر كرديم و هم اين توضيح و اصل مطلب و هشدار او را با هم! اين توضيح لازم است زيرا در روزهای اخير اينگونه احساس می شود كه سايت گويا هم به اركستر ايجاد رعب و وحشت پيوسته و خبرهای داغ بگير و ببند منتشر می كند.

(مطلبی از سينا مطلبی درسايت الپر)

هشدار به فعالان اينترنتی: خطر در كمين است

نگران هستم. به شدت نگرانم.

آنگونه كه گويا نوشته است، تا به حال هشت نفر از كاركنان فنی سايتهای سياسی در ايران بازداشت شده اند. راه اندازی دوباره سايتها با استفاده از صفحه های موقت و نشانی های تازه، ماموران امنيتی - قضايی را كه با راهزنی اينترنتي، خيال خود را راحت كرده بودند و فكر می كردند مجرای نفس را بر سايتهای منتقد بسته اند، برآشفته تر كرد. بنابراين بعيد نيست كه بازداشتها ادامه پيدا كند و حتی بالاتر بگيرد.

افسر پرونده سايتهای اينترنتی، صبوری نام دارد و از افسران اداره اماكن در خيابان تخت طاووس است. اما وظيفه سازمانی او، شركت در عمليات اجرايی برای نيروهايی است كه خود، در پشت پرده قرار گرفته اند و «اطلاعات موازي» ناميده می شوند. صبوری، افسر پرونده های سيامك پورزند، عليرضا جباری، منتقدان سينمايی و من نيز بود. (احتمالا در پرونده ايرج جمشيدی هم همين وظيفه را برعهده داشته، گرچه مطمئن نيستم). اين اداره و افسرانش، پوششی ظاهری هستند، برای پنهان نگه داشتن نهادی امنيتی كه در اين سالها رفته رفته قدرت گرفته و شاخ و برگ دوانده است.

نگرانی من اين است كه اين نهاد امنيتی، معمولا پرونده های خود را به صورت «پروژه»ای دنبال می كند. سابقه پرونده پورزند، جباری و منتقدان سينمايی نشان می دهد كه اين گروه در اغلب موارد، نيرويشان را بر يك حوزه متمركز می كنند و دايره اتهامات و بازداشتها را با پيگيری گسترش می دهند. بازجويی هايشان هم نه برای رسيدگی به امر قضايی، بلكه برای اعتراف گيری، وادار كردن متهم به تك نويسی و خودزنی در قالب پذيرفتن ارتباطات موهوم و اتهامات فرمايشی است. اين پرونده ها، به عنوان ابزار فشار و يا مايه تبليغات سياسی استفاده می شوند وگرنه به دليل روند مخدوش و غيرقانونی بازجويی ها، كاركرد حقوقی ندارند. بازجوها، كه از حفاظت اطلاعات قوه قضائيه می آيند، چيزی را نمی پرسند كه پاسخی بشنوند؛ آنچه را كه خود در ذهن دارند، ديكته می كنند. بنابراين اگر بخواهند كه به سنتشان پايبند بمانند، احتمالا دايره بازداشتها را باز می كنند و هرروز عده بيشتری را به دخمه بی نشان خود می كشانند.

نگران هستم و وظيفه خود می دانم كه اين نگرانی را عيان كنم. خطر در كمين است. دستگاه امنيتی نشان داده كه در پروژه های خود، الزما به سراغ نويسنده های سياسی، روزنامه نگاران سرشناس، سياستمداران بانفوذ و ... نمی رود، بلكه به هر دستاويزی چنگ می زند كه پيش فرضهای موهوم خود را درباره فضای فرهنگی و سياسی كشور اثبات كند و به ضرب زور و شكنجه در اعترافات متهمان بی پناه بگنجاند. به همين دليل نمی توان به كسانی كه سياسی نيستند يا كمتر سياسی هستند، اميد داد و با رويای امنيت دلگرمشان كرد، چرا كه شايد اين گروه، حتی طعمه های سهل تر و مطلوب تری هم باشند.

اين روزها، بايد هشيار بود. هشياری برای زندگی در چنين روزگاری يك الزام است كه نمی توان ناديده اش گرفت. اميدوارم كه اين خطر ديری نپايد و بگذرد. اما تا آن زمان، از همه كسانی كه در خدمات فنی اينترنتی فعال هستند دعوت می كنم كه آماده و گوش به زنگ باشند. اگر تا به حال گذارتان به يك اداره دولتی افتاده، اگر به يك سايت سياسی (يا حتی اجتماعي) خدمات داده ايد، اگر برای يك شخصيت يا گروه سياسی، صفحه ای (حتی يك صفحه شخصي) طراحی كرده ايد، زمان آن است كه دست كم يكی دو ماه را با هشياری و آمادگی بگذرانيد؛ حتی اگر خود، سياسی نيستيد و تا به حال كلامی درباره سياست ننوشته ايد.

فراموش نكنيد كه سيامك پورزند در دوره تازه مطبوعات ايران حتی يك مقاله سياسی هم ننوشت. او فقط قربانی پرونده سازی برای «ديگران» شد. ديگرانی كه بازداشتشان به اندازه پورزند، آسان و سهل الوصول نبود. دستگاه اطلاعات موازی (حفاظت قوه قضائيه، اطلاعات ناجا، اداره اماكن، مجتمع قضايی فرودگاه) كه با بازداشت پورزند جان گرفت، چنين شيوه ای را تا به امروز به عنوان روش جاری و عادی خود حفظ كرده است. حالا كه دادستان تازه تهران را هم كنار خود دارد، ديگر سد و مانعی نمی بيند و قانون و قاعده ای را بنده نيست.

كامپيوترهايتان را پاك كنيد، سندها و عكسهای قديمی معمولا در گذر ايام، گوشه و كنار دستگاهتان باقی می ماند و وقتی كه به سراغشان می رويد ديگر دير شده است. شب پيش از بازداشت را به پاك كردن دستگاهم گذراندم ولی وقتی در بازرسی از خانه ام، (به سرپرستی «حاجی صبوري») كامپيوتر من را ضبط كردند، تازه متوجه شدم كه دور از چشمانم چقدر يادداشت و مقاله چاپ نشده و نشانه های دردسر برانگيز باقی مانده است. نشانه هايی كه از نگاه من، و از هر نگاه سالم ديگری، بی مسئله می نمود اما بايد آنها را از چشم بازجويان بدبينی ببينيد كه پيشاپيش، هزار و يك اتهام را بر شما اثبات شده می دانند و جز تاييد فرضياتشان را نمی پذيرند.

دفترهای تلفن را از تلفنهای دردسرساز، نشانی هر شخصيتی كه سروكاری با سياست دارد خالی كنيد. اين نشانی ها را می توانيد جداگانه بنويسيد و برای روز مبادا در جای امنی بگذاريد. اشتباه من اين بود كه دفتر تلفنم را جدی نگرفتم و ناچار برای تك تك شماره هايی كه در آن بود بازجويی شدم. يادداشتهای كهنه و قديمی را معمولا فراموش كرده ايد. اما سر فرصت ورقی بزنيد. لابه لای همين يادداشتها، گهگاه اطلاعات و نكاتی هست كه نمی خواهيد چشم بازجو بر آن بيفتد. (لای سررسيدی كه در خانه ما بود، پس از اولين احضارم، پسورد ای ميل و وبلاگم را نوشته بودم كه به همسرم بسپارم و سپس فراموش كردم. ماهها بعد، هنگامی كه بازداشت شدم، اين سررسيد را در خانه ام يافتند و به همه پسوردهايم دسترسی پيدا كردند. شانس آوردم كه بيشتر ای ميل ها را پيش از رفتن به اداره اماكن پاك كرده بودم.)

هرچند اين بازجوها بيش از آنكه هوشمند يا مطلع باشند، خشن و پرقدرت هستند، اما باز هم بهتر است احتياط را در نظر گرفت. برخورد تازه با شركتهای اينترنتی كه به سايتهای سياسی خدمات می دادند، زنگ خطری است تا پيشنهاد كنم هر رد و نشانی را در ثبت آدرسهای اينترنتی، ارائه خدمات فنی و ... تا جايی كه امكان پذير است پاك كنيد. خوشبختانه اين كار، چندان پيچيده نيست. اغلب ثبت كنندگان آدرسهای اينترنتی، اكنون تنها با دريافت مبلغ اندكی به شما امكان می دهد كه مشخصات خصوصی خود را ناشناس و مخفی بگذاريد. سايتهای سياسی هم بهتر است كه آدرسها و فضای مورد نياز خود را از سرويس دهندگان خارجی تهيه كنند؛ هم برای ديگران دردسر نمی سازند و هم خيال خودشان راحتتر است.

گمان نكنيد كه بازرسی از خانه ها فقط به اسناد و مدارك حرفه ای يا سياسی محدود می شود. پيش از هرچيز به سراغ آلبوم عكسهای خانوادگی می روند. عكسهای يادگاری معمولا بهترين ابزار فشار بر زندگی خصوصی زندانی و خانواده اوست. تجربه به دستگاه اطلاعاتی آموخته كه اين فشار معمولا زودتر از ساير شكنجه ها به نتيجه می رسد. هرعكسی كه دستاويز اتهام می شود، يا رابطه ای را فاش می كند، يا نگاه ناپاكی را بر آن برنمی تابيد، از آلبومهای يادگار خود كنار بگذاريد. ماجرای نويسنده ميانسالی را يادآوری می كنم كه عكس معصومانه دخترش در يك ميهمانی خانوادگی، دستمايه توهين و تهديد بازجوها و افسران اماكن شد تا كمرش را در بازداشتگاه انفرادی خم كنند.

سلاح ديگر بازجويان، همانگونه كه پيشتر هم گفته ام، حركت با چراغ خاموش و بی سروصداست. ترجيح می دهند پيش از آنكه در داخل يا خارج از كشور، هياهو به پا شود به متهم فشار بياورند و او را بشكنند. كوشش می كنند كه متهم يا نزديكانش را از افشای خبر بازداشت و بازجويی بترسانند و ماجرا را با سكوت برگزار كنند. شكستن اين سكوت، كار را بر بازجو و دستگاه امنيتی سخت می كند.

توجه سايت گويا و اختصاص بخش ويژه ای به اين بازداشتها را به فال نيك می گيرم. اما هريك از ما نيز می تواند در گوشه وبلاگ و صفحه شخصی خود، خبرهايی را كه به دستش می رسد فاش كند و اجازه ندهد تا جوان بيگناهی گوشه زندان زجر بكشد و صدايی هم از جايی بلند نشود. بخصوص توصيه می كنم كه وبلاگ نويسان ناشناس، يا نويسندگانی كه در خارج از كشور امنيت دارند، به اين كار بپردازند. شبكه وبلاگها، يك بار ديگر می تواند نشان دهد كه تا چه اندازه روشنگر و تاثيرگذار است. فراموش نكنيم كه اين موج اگر ادامه بيابد، به مشاركت و مجاهدين انقلاب متوقف نمی شود و گريبان هريك از ما را خواهد گرفت.

اميدورام و آرزو می كنم كه اين توصيه ها هيچگاه كاركردی نيابند و خطر بازداشت و سركوب، گسترده تر نشود. اما در سرزمينی كه خطر، بالای سر هر بنی بشری دور می زند، بايد پنهانكاری و احتياط را بياموزيم. اگر بيست و پنج سال پيش، تنها اعضای سازمانهای سياسی آموزش می ديدند تا چگونه با بازجو و بازپرس رفتار كنند، حالا حتی نفس كشيدن در جمهوری اسلامی هم نيازمند هشياری و مراقبت است.

  
 
                      بازگشت به صفحه اول
Internet
Explorer 5

 

ی