|
جمعی از دانشگاهيان و فعالان سياسی و مطبوعاتی ايرانی در نامه
ای به روشنفكران آمريكا،
آنچه را پس از اين رويداد بعنوان نتايج عملی آن در سطح جهان می
توان بر شمرد را ياد آور شدند. متن ين نامه به شرح زير است:
با سلام و درود
بنيانگذاران «ايالات متحده آمريكا» در پی تحقق يك جامعه آزاد و
آباد آن كشور را ايجاد كردند و آغاز آشنايی مردم ايران نيز با
آمريكا براساس اين رويای جذاب بود. اين درك تاريخی از شكل گيری
آمريكا را رئيسجمهور ما در مصاحبه با خبرنگار سی. ان. ان.
همراه با پيام صلح و دوستی "ملت شريف ايران" به "ملت بزرگوار
آمريكا" منعكس كرد. آقای خاتمی در آن شب از مهاجرت مسيحيان
مؤمن و تلاش زحمتكشان و آزاديخواهان بنيانگذار آن كشور سخن
گفت كه "دوتوكويل" در كتاب معروف خود "دموكراسی در آمريكا" به
تصويرشان كشيده بود. اما آن سرزمين رويايی امروز در چه وضعی
است؟ آيا اينك درخواست لنگستون هيوز كه: "بگذاريد اين آمريكا
رويايی باشد كه روياپروران در رويای خويش داشتهاند" ميتواند
جامهی تحقق بپوشد؟
هنگامی كه جنايت 11 سپتامبر 2001 ميلادی (20 شهريور 1380)به
وقوع پيوست، ايرانيان با وجود آنكه خاطره تلخ كودتای آمريكايی
28 مرداد 1332 (1953) را در ذهن داشتند، در سوگ بيگناهانی
قتل عام شده در اين فاجعه نشستند، اما آنچه به فاصلة كوتاهی
پس از آن نصيبمان شد، جايی در "محور شر" و در مجاورت عراق تحت
سلطة صدام بود. در امتداد همين وضعيت، رسوايی وضعيت زندانيان
در گوانتاناما و شكنجه در زندان ابوغريب در نقطة اوج روندی
قرار ميگيرد كه از تئوری "محور شر" آغاز شده است و هنوز بايد
منتظر بود تا پيامدهای سنجيده و ناسنجيدة خود را آشكار كند.
وقتی امروز از عينك حافظة تاريخی به ابوغريب مينگريم، سازمان
اطلاعات و امنيت رژيم شاه (ساواك) را ميبينيم با چند تكنيك
اضافی نظير استفاده از سگ و تيراندازی به اسرا از برج مراقبت و
اشكال تازهای از عمليات روانی - جنسی. آقای جرج بوش در واكنشی
انفعالی و توجيهگرا گفت كه آن وحشيگريها طبيعت مردم آمريكا
را بازنميتاباند. اين سخن درست است، اما وی فراموش كرد به آن
پس زمينة فرهنگی خشونت اشاره كند كه هواداران جنگ و ميليتاريزم
در درون جامعه آمريكا تبليغ ميكنند.
ما در ساية اين رخدادهای تلخ، اهميت ابتكار عمل رييس جمهور
ايران را در ارسال پيام صلح و دوستی به ملت آمريكا بهتر درك
ميكنيم. فراتر از آن، امروزه فهم تفاوت اساسی ميان دو
آمريكايی كه او در مصاحبة تاريخی خود با سی.ان.ان مطرح كرد، به
يك ضرورت فوری تبديل شده است. در واقع در همان جا كه آقای جرج
بوش، جنگ در منطقه خليج فارس و در حقيقت در درون حوزة تمدنی ما
را يك "ضرورت" جلوه ميدهد، ما به ضرورت ملی و انسانی گفتوگو
با نمايندگان آن آمريكای ديگر و متفاوت كه سرزمين آزادگان
خوانده ميشد، بيشتر پی ميبريم. ما در پاسخ به نظريه "يا با
ما هستيد يا با آنها"، گزينة سومی پيش رو مينهيم و صريحاً
اعلام ميكنيم كه با آزاديخواهان آمريكا از هر گرايش و گروه كه
جنگ را گزينة اصلی خود نميدانند و پايان اشغال را مطالبه
ميكنند، اشتراك منافع (در مفهوم كلان ملی، منطقهای و جهاني)
داريم. در عين حال عميقاً متأسفيم كه چرا راهی را كه
رييسجمهور ايران و همتای او در آمريكا آغازگر آن بودند، تا
منتهای منطقی خود پيگيری نكردند و به فرجام نهايی نرساندند. در
حقيقت گفتوگوی چند جانبه، نه فقط ميان ايران و آمريكا، بلكه
با ديگر كشورهای ذينفع يا قدرتمند در امتداد طبيعی خود
ميتوانست بسياری از اشكال دولتی و غيردولتی تروريسم را به
احاطة خود درآورد و مانع وقوع جنگ شود. بسياری از جناياتی كه
بعدها خيابانهای استانبول و رياض و بغداد و بسلان و جاكارتا و
رفح و غزه را به خون شهروندان بيگناه آلوده ساخت اجتناب پذير
بود اگر سياستی انسانی و همهجانبه در كاخ سفيد و كاخ كرملين
در امتداد همبستگی جهانی بلافاصله پس از حادثه 11 سپتامبر
تدوين ميشد و تكجانبهگرايی فرصتهای تاريخی را به هرز
نميبرد. به بيان ديگر مردم جهان در حالی سومين سالگرد فاجعه
تروريستی 11 سپتامبر را پشت سر گذاشتند كه عملكرد غلط و
غيرانسانی دولت آقای بوش همبستگی عموم ملتها را در همان آغاز
وقوع اين جنايت دچار انشقاق كرده است.
از سوی ديگر امروزه، سدی از اقتدارگرايی، انحصار و تنگنظری كه
در داخل ايران در برابر جنبش اصلاحطلبی برافراشته شده، تلفيقی
ناميمون با ضخامت تيره و خشن گونيهای كشيده بر سر قربانيان
ابوغريب يافته است و اين دو، تصوير ايرانِ پس از دوم خرداد و
آمريكای "رؤيايی” را به دور دستهای قلمرو رؤيت ناظران تبعيد
كرده است.
آمريكايی كه نماينده آن با گشادهرويی پذيرای ايده گفتوگوی
تمدنی در آغاز هزاره سوم ميلادی شد و وزير خارجه آن با
پوزشطلبی از كودتای 28 مرداد 1332 تا آستانهی برقراری يك
ارتباط سياسی و "برابر حقوق" با ايران پيش رفت، اكنون به
آمريكايی بدل شده است كه نوع ديگری از "تماس" با ساكنان حوزه
تمدنی ما برقرار ميكند؛ نه گفتوگوی دو سوية تمدنی كه تكسخنی
بازجويان؛ نه تماس انديشهها و افكار و نه بوميسازی
دموكراسيخواهی روشنفكران ملّي؛ كه بوميسازی فنون شكنجه بر
مبنای آموزههايی كه فرهنگشناسی منطقهای شكنجهگران از نقاط
"آسيبپذير" و "تحقيرپذير" قربانيان مسلمان به دست دهد.
آنچه اين روزها به وضوح مشاهده ميكنيم، نوعی اسراييلی شدن روز
افزون سياست خارجی آمريكاست. به عبارت ديگر، تعميم تجربة سياست
بولدوزرها و تانكها و هليكوپترهای رفح و غزه در فلوجه و نجف
و كربلا پيش چشمان ماست. امروزه به جای كلاسهای درس
روزنامهنگاری و دموكراسی كه در طرح خاورميانه بزرگ وعدهاش
داده ميشد، عملاً اين نظاميان آمريكايی هستند كه اصول "جنگ
شهری” و مديريت زندانها را از همتايان اسراييليشان ميآموزند
يا از تجارب آنان در سرزمين اشغالی بهره ميبرند. در اين ميان
همسويی كثيری از آزاديخواهان و روشنفكران و سياستمداران و
نمايندگان ملت آمريكا با وجدان زخم خورده جامعه جهانی مايه
تسلی ماست.
ما به عنوان شهروندان ملتی كه پيش از جنايت هولناك 11 سپتامبر،
پرچم دموكراسی و جامعه مدنی را در منطقه برافراشتهايم، ضمن
همدردی با بازماندگان قربانيان تروريسم در ايالات متحده، اعلام
ميكنيم آنچه ما را در رنج قربانيان جنگ و خشونت و شكنجه در
عراق شريك ميكند، خويشاوندی انسانی و اسلامی با برادران و
خواهرانمان در كشور همسايه است. هر چند، به موازات آن،
ميتوانيم بخشی از دردهايمان را با آزاديخواهان منتقد و معترض
آمريكايی تقسيم كنيم. ما نيز همچون آنان برای وطنمان رؤيای
دموكراسی، حقوق بشر و جامعه مدنی داريم و از اينكه اين آرمانها
توسط مردمستيزان تهديد شود، رنج ميبريم.
ما به عنوان شهروندان ملتی كه عرصة روزنامهنگاری، يكی از
مهمترين حوزههای تجلّی اصلاحطلبی و دموكراسيخواهی آن بود،
به روزنامهنگاران جسور آمريكايی كه جنايت جنگی شكنجهگران را
افشا كردند درود ميفرستيم و خود را در كنار آنان قرار
ميدهيم. ما به عنوان حاميان مجلس اصلاحات، آن دسته از
نمايندگان شجاع و آزاديخواه آمريكايی را كه نظاميان را احضار
و استيضاح كردند، تحسين ميكنيم و از آنان ميخواهيم در امتداد
همين اقدام، عذرخواهی بنياديتری به جرج بوش تحميل كنند و او
را به پوزشطلبی از بيان گفتمان "شيطان" در حق ملل "محور"
وادار نمايند.
ما به عنوان دانشگاهيان، نويسندگان، رونامهنگاران، فرهنگيان و
در يك كلام روشنفكران ايران و به استناد تجارب كشورمان تأكيد
ميكنيم كه فعلاً و تا اطلاع ثانوی اين اقتدارگراهای عرصه
سياست در همه كشورهای منطقه، و از جمله در ايران هستند كه از
"برچيده شدن پروژه دموكراسی” در قالب آن مداخلات خشونتبار سود
ميبرند و از آن به عنوان ابزاری در جهت سركوب دموكراسيخواهی
در داخل اين كشورها بهره ميجويند. شعار آقای بوش مبنی بر
اينكه "يا با ما هستيد، يا با بنيادگرايان و بن لادن"، در اين
سوی جهان، سخت به كمك اقتدارگراهای داخلی آمده است تا با
معكوسسازی آن، انتخابات آزاد را مخدوش و نمايشی كنند و همة
ابعاد و اضلاع گوناگون اصلاحطلبی و دموكراسيخواهی ملّی را به
وجهی سلبی - و در جهت مشاركت مردمی در برابر دشمن خارجی -
تقليل دهند. همچنانكه در آستانه انتخابات و رد صلاحيتهای
گسترده داوطلبان مجلس هفتم شاهد بوديم، ارعابگری آمريكا فضای
جامعه ما را تا حدودی قطبی كرد و نگرانی برحق در قبال خطر
بالقوّه يا بالفعل آمريكا، دامنة مانور اصلاحطلبان را محدود
نمود. هر چند هوشياری مردم ايران اجازه تحقق خوابهای آشفته
اقتدارگراها را به آنان نخواهد داد.
امروز در اين سوی جهان آزاديها و دستاوردهای جنبش اصلاحطلبی
ملت ايران، توسط كسانی تهديد ميشود كه خوراك تبليغاتی آنان
تنگنظريها و سياستهای غلط رهبران كاخ سفيد است. به همين
علت، اعلام ميكنيم. صرفنظر از هر معامله احتمالی عليه جنبش
اصلاحطلبی ملّت ايران و عليه حق تعيين سرنوشت عراقيها و
افغانيها و فلسطينيها، ارتباط، همبستگی و همكاری آزاديخواهان
و عدالت طلبان در سرتاسر دنيا فضا را برای تروريستها،جنگ
طلبان و مستبدان منطقه و جهان تنگ و زمينه تحقق مردمسالاری و
استقرار صلح را در منطقه حساس خاورميانه مساعد خواهد كرد.
ما بر اين باوريم كه در اين "جهانِ جهانی شده" كه توسط
تروريسم، جنگ و مداخلة خشونتبار تهديد ميشود، آزادی در تهران
و واشنگتن و بغداد و كابل و رياض و بيت المقدس يك كل به هم
مرتبط است و تا زمانی كه، آزاديخواهان آمريكايی نتوانند "
بقول لنگستون هيوز سرزمينشان آمريكا را بار ديگر بازپس
ستانند"، سرزمينهای ما نيز همواره در معرض تهديد باقی خواهند
ماند. آزاديخواهان و صلح طلبان همه كشورها بايد برای مقابله با
اين وضعيت چارهای بينديشند.
11 سپتامبر 2004
20 شهريور 1383 |