ايران

پيك

                         
بازگشت از بانكوك
مردان هرزه ايرانی
ايدز را سوغات می آورند
                                        فريبا داودی مهاجر
 
 
 
 

از50 بات كه معادل 2شيشه نوشابه است، تا2000 بات دختربچه های لاغر و ريز اندام تايلندی را به اجاره می دهند. دلالان؛ زنانگی را مانند كالا به حراج می گذارند. در بانكوك و يا پاتايا و حتی پكت می توان با قدم زدن در كوچه پس كوچه ها شاهد انواع و اقسام؛ شوسكس ها، ديسكوهاو ترياها و خانه هايی باشيد كه با زن از توريست های سراسر دنيا پذيرايی می كنند. توريست های كه اگر مايل باشند می توانند با كمترين پول شب را در كنار دختربچه های 12-13ساله تايلندی به صبح برسانند.

دخترك 17ساله ای كه مقابل هتل بساط سوسك فروشی دارد، با شلوار جين كوتاه، موهای زرد و قرمز رنگ كرده كه با فكل های سفيد آن را بسته است و صورت كاملا نقاشی شده عجيب و غريب و لب های كه با ماتيك پررنگ آلبالويی، با حركت های تند و سريع از آغوش مرد اروپايی به آغوش مرد آسيايی می رود و با همه دلبری هايش موفق نمی شود خود را هم قيمت يك پرس غذا كه مخلوطی از سوسك و كرم است به مردانی كه گوشه خيابان روی نيمكت ها نشسته اند ارزانی كند.

دخترك مقابل دوربين فيگور می گيرد و عكس می اندازد. ته رنگ زردش زير رنگ ها پنهان نمی شود. به دوست مترجم من می گويد:

"اين شغل من است.من از ده سالگی كاركرده ام .هم غذا فروخته ام وهم اگر توريست ها بخواهند وقتم را با آنها می گذرانم. كارت ويژه سلامت دارم و ماليات می دهم. سيگار روشن می كند و تند تند به سيگار پك می زند و با ديدن مرد كره ای كه به او اشاره می كند، بساطش را به دختری ديگر می سپارد و به دنبال او می دود.

 

كوچه هيپی ها، كوچه باريك و بلندی است پر از دخترها و پسرهای هيپی كه موهای خود را در خيابان می بافند. در خيابان معامله می كنند. در خيابان می رقصند و جنس خريد و فروش می كنند. در اين كوچه مشروب 60 بات است و هيپی ها در كار معامله زنان با هم رقابت می كنند. پسران زرد پوستی كه تن و بدن خود را خالكوبی كرده اند و به عنوان بادی گارد يا دلال در اين كوچه ها پلاس اند و دختران تايلندی قرمز پوشی كه وسط خيابان ايستاده اند و بی اعتنا به رقص اطراف خود مشتری ها را به خود و به محل اجاره زنان راهنمايی می كنند. كاتالوگ و بوروشور و عكس هم جزءابزار تبليغاتی آنها به كار می رود.

دختران قرمز پوش با آن آرايش های تند از گرفتن عكس استقبال می كنند و از كار خود صحبت می كنند؛ كاملا عادی و بدون هيچ خجالتی. دخترك می گويد:

"دولت مطابق با سال نو كشور برای ما تبريك می فرستد و از شغل ما كه برای كشور درآمد ايجاد می كنيم تشكر می كند. اينجا خيلی از دختر ها معلم اند، يا پزشك، يا كارمند و يا خواننده و فروشنده اند و ما هم اين شغل را داريم و اگر نه نمی توانيم شكم خودمان و خانواده مان را سير كنيم . او گران ترين قيمتی كه برای دختر بچه های تايلندی می دهد 3000 بات است . دختری كه 13سال دارد و حاضر است يك شب در كنار مرد بماند. شايد دردناك ترين صحنه ها، ديدن همين دختربچه های باشد كه بازار برده فروش های دوران های گذشته را امروز به شيوه ای مدرن در ذهن انسان تداعی می كند. دختر بچه های كه برای لذت مردان و درآمدی مختصر، می رقصند و شنيع ترين حركات را انجام می دهند.

 

كوچه پس كوچه های اين شهر شاهد زنان ديگری است كه از صبح تا شب، در هوای خفه كننده و شرجی بانكوك غذا می فروشند. زنان فقيری كه آنها هم، آدرس محلات تفريح شبانه و ديسكو ها را می دانند و مانند راهنما عمل می كنند. "يا"زنی است كه با وجود لاغری و سوء تغذيه ای كه در ظاهرش مشهود است مانند فرفره ظرف می شويد، سبزی و كلم رنده می كند. ادويه اضافه می كند. مخلوط را می كوبد. كمی حرارت می دهد و چيزی به نام غذا در اختيار مشتری قرار می دهد.

 

"يا" در يك آلونك زندگی می كند و نان آور 4 فرزندش است. همسرش فوت كرده و زندگی را به سختی می گذراند. "يا" دوست دارد دخترش كه نتوانسته به دانشگاه دولتی راه يابد و نتوانسته در دانشگاه خصوصی درس بخواند"ماساژور"شود. ماساژ شغل ديگری است كه زنان تايلندی به آن مشغولند.

زن 30ساله ای كه اهل "پوكت"است و در يك مركز مخصوص ماساژكار می كند. می گويد:"من مردهای زيادی را می شناسم كه برای ماساژ به بانكوك می آيند. ماساژيك شغل سنتی است و ما از صبح تا شب كار می كنيم ". او حاضر نيست در محل های كه از ماساژ به عنوان يك ابزار سكس استفاده می كنند كار كند. اما هرروز تعداد زيادی از مشتريانش را مردها تشكيل می دهند. او اجازه عكاسی به من نمی دهد.

در فروشگاه "پلازا "با مرد 50 ساله موبور فرانسوی صحبت می كنم كه هرسال دوهفته به تايلند می آيد. او دندانپزشك است و همسر و 2 فرزند دارد.عازم پاتاياست و تنها برای ديسكوهای شبانه، شب نشينی ها و تفريحات به تايلند آمده است. دختر تايلندی كه در كنار اوست شبها در يك هتل آواز می خواند. كارت بهداشت دارد و به زحمت وزنش به 45 كيلو می رسد.

ديدن مردهای ايرانی هم عادی است. هواپيمای تهران – بانكوك مملو از مردانی است كه اين كشور را برای تفريح انتخاب می كنند. مردانی كه در طول سفر به همسران خود تلفن می كنند. اظهار می كنند كه دلشان برای دخترانشان تنگ شده است و وقتی مطلع می شوند من روزنامه نگارم، همگی به اتفاق می گويند كه برای تجارت و يا كار به تايلند آمده اند و يا اينكه در سفرهای بعدی با همسرانشان خواهند آمد. مردانی كه در بازگشت از هيچكدام آنها آزمايش HIV به عمل نمی آيد. و در مبادی ورودی باز، وارد كشور شده و در صورت بيماری اولين فردی را كه قربانی می كند همسرانشان است.

اما فصل مشترك همه روسپيان تايلندی فقر است و سرنوشت نهايی همه آنهانيز فقر و ايدز و اعتياد و الكل كه آنها را به هلاكت و نابودی می كشد.

يك زن 30ساله حتی ديگر فرصتی برای ادامه همين مسير ندارد؛حتی به اندازه سيركردن شكمش.

دختران تايلندی، كودكی را با فحشاء آغاز می كنند و دلالان و مردان كاباره دار بيشترين سود را از اين تجارت كثيف انسانی می برند.

روی ديگر سكه، قاچاق دختر بچه های تايلندی است كه در شبكه های قاچاق به سمت اروپا حمل می شوند و باز اين شبكه ها معمولا به وسيله مردانی اداره می شود كه زن را به شكل يك كالا و يا جنس می بينند.

محله "بت بويت رود"و يا اطراف "نايت شاپينگ رودها"با كوچه های موازی ،باريك، پرزرق و برق، مشروب فروشی های كنار خيابان و دختران و پسران اروپايی حالت عادی ندارند. انواع و اقسام داروهای محرك استفاده می شود. دختران سرهايشان را داخل كوچه آرايش می كنند و در دالان ها گم می شوند. چند هيپی بايك مرد بر سر قيمت يك دختر زرد پوست، كوتاه قد دعوا می كنند. از همه مليت ها در اينجا آدم می بينی .آدم های كه چانه می زنند. می گيرند، پس می دهند و در همين كوچه ها و بالاخانه ها شرافت زنان را معامله می كنند.
در دانشگاه "محی دول "در سالايا دختر جوانی كه برای فارغ التحصيلی اش با مجسمه "سيترا"عكس می گيرد گفت وگو می كنم. اوابتدا از زنان تحصلكرده و موفق تايلندی می گويد. اما نفی نمی كند كه جمع زيادی از دختران كشورش مايه سرگرمی و تفريح توريست ها شده اند و تن به فحشاء داده اند. او كشورش را فاقد منابع درآمدزا و منابع زيرزمينی می داند و معتقد است كه دولتمردان نتوانسته اند از دريا و زمين و سنگ های قيمتی به شكل درست و مكانيزه استفاده كنند و به همين دليل از فروش زنان و كار زنان به عنوان بالاترين منبع درآمد سود می برند و حتی ليدي- بری ها با تزريق هورمون و دارو خود را به شكل زنان در می آورند تا بتوانندكاركنند. بسياری از زنانی كه تن به خود فروشی می دهند بدون كارت بهداشت هستند و به همين دليل آمار ايدز وحشتناك است و دختران آگاهی لازم جهت رعايت بهداشت را ندارند و برای اينكه ماليات ندهند آمار خود را به دولت ارائه نمی كنند. چرا كه دولت از اين افراد ماليات مختصری می گيرد. او مهم ترين مشكل را عدم رعايت بهداشت و نداشتن آگاهی از چگونگی انتقال ايدز در ميان اين افراد می داند.

دختر فارغ التحصيل تايلندی می گويد: "در كمال تاسف، تمام تاكسيها، مغازه داران ، ماساژورها، فروشنده ها، هتل ها ، همه وهمه آدرس اين محلات را بهتر از آدرس دانشگاهها و مراكز علمی كشور می دانند و برای معرفی چنين مكان هايی حتی پول دريافت می كنند."

او آمار ايدزرا قطعی نمی داند ولی معتقد است كه حتما بيش از يك ميليون نفر آلوده به ويروس ايدز هستند و شما كه در اين كشور در كنفرانس مربوط به زنان شركت كرديد بايد از مشاور پادشاه كه در افتتاحيه شركت كرد، راجع به ايدز و فحشا ء و ترافيك زنان در كشورش سوال می كرديد.

در تايلند با تمام اين مسائل و سقوط اخلاق در هر ساعت شب كه راه بروی و يا تاكسی بگيری كسی مزاحمت نمی شود و می توانی تا نيمه های شب گزارش تهيه كنی، عكس بگيری و بعد با خيال راحت يك تاكسی صدا كنی و به هتل بروی. هر چند كه هميشه با سوالات متعددی در ارتباط با حجاب از من می پرسيدند ومن مجبور می شدم كه راجع به حجاب توضيح بدهم.(سايت زنان)

  
 
                      بازگشت به صفحه اول
Internet
Explorer 5

 

ی